فریدریش نیچه: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
←فراسوی نیک و بد: منبع، ابرابزار |
|||
خط ۳۳۲:
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۸۵''
* «اخلاقیاتی وجود دارد که باید بنیانگذار خویش را نزد دیگران توجیه کند. دیگر اخلاقیات باید او را آرام سازند و حس رضایت را در وجودش برانگیزند. با اخلاقایاتی دیگر او میخواهد خویشتن را به صلیب کشد و خوار کند. با گونهای دیگر میخواهد انتقام بگیرد، خویش را پنهان سازد و منظورش را به گونهای دیگر بیان کند و خویشتن را در بلنداهای دوردست بنشاند. '''این اخلاق تنها در خدمت بنیانگذارش است''' تا امری را فراموش کند یا امری دیگر را در وجد خودش به فراموشی سپارد. [...] خلاصه، '''اخلاقیاتِ گوناگون زبان اشارهٔ عواطف است'''.»
** ''در باب تاریخ طبیعی اخلاق، بند ۱۸۷''
* «'''هر اخلاقی که خلاف بی قیدی باشد، گونهای ستم بر «طبیعت» و حتی «خرد» است'''؛ ولی این هنوز ایرادی بر آن نیست؛ بلکه باید اخلاقی دیگر و مخالف با هر گونه ستم و بی خردی پدید آید، تا بتوان آن را ضداخلاقی دانست. نکتهٔ مهم و بس ارزشمند در هر اخلاقی آن است که جباری طولانی است.»
** ''در باب تاریخ طبیعی اخلاق، بند ۱۸۸''
* «پدر و مادر ناخواسته فرزند خویش را شبیه خود میکنند و نام «تربیت» را بر آن میگذارند.»
** ''در باب تاریخ طبیعی اخلاق، بند ۱۹۴''
* «از زمانی که بشر بوده است، رمههای انسانی و پیوستهٔ جماعتِ پرشمارِ فرمانبران، در مقایسه با اندک فرماندهان نیز وجود داشته است. به خصوص با توجه به اینکه بهترین و طولانیترین فرمانبری را انسانها به انجام رساندهاند و در پرورش آن کوشیدهاند، به راحتی میتوان فرض کرد که اکنون تقریباً در نهاد هر انسانی نیاز به پیرویِ مادرزادی و به گونهای وجدان ظاهری وجود دارد که فرمان میدهد. [...] این نیاز میخواهد به نهایت برآورده و قالبِ ظاهری آن از درونمایهای آکنده شود. این نیاز به دلیل شدت، ناشکیبایی و هیجان کمتر، دست به انتخاب میزند و بیشتر میلی خشن است که هر چه را فرماندهان (والدین، آموزگاران، قوانین، پیش داوریهای اجتماعی و آرای عمومی) به گوشش میخوانند میپذیرد. محدودیتِ شگفتانگیزِ تکاملِ انسان، آن تردیدها، دودلیها و بازگشتها و چرخشها به این دلیل است که غریزهٔ رمهای و فرمانبری به بهترین وجه و فن فرماندهی به صورت ارثی منتقل میشود.»
** ''در باب تاریخ طبیعی اخلاق، بند ۱۹۹''
* «زمان [[سیاست|سیاستهای]] کوچک سپری شده: قرن آینده حامل زورآزمایی برسر تسخیر [[زمین]] است، جبر [[تاریخ]] میل به سوی سیاستهای بزرگ دارد.»
** ''ما دانشمندان، بند ۲۰۸''
* «مردان تاکنون با زنان درست به سانِ پرندگانی رفتار کردهاند که از جایی بلند به پایین آمده و ره گم کردهاند؛ به سانِ موجودی ظریف، لطیف، وحشی، شگفتانگیز، شیرین، پر روح؛ ولی درست به سانِ همان پرندهای که باید او را در قفس کرد تا نگریزد.»
** ''فضیلتهای ما، بند ۲۳۷''
* «ضعف، فروپاشیدگی و ناتوانی بیمارگونه در «اراده»، پیوسته با هم همراه بوده است و قدرتمندترین و پرنفوذترین زنان جهان (و از آن جمله مادرِ [[ناپلئون]])، قدرتِ خویش بر مردان را مرهونِ قدرتِ ارادهٔ خود هستند.»
** ''فضیلتهای ما، بند ۲۳۹''
* «آنچه در زن سبب احترام و اغلب هراس میشود، طبیعتِ اوست که «طبیعی تر» از مرد است! آن انعطافپذیری واقعی و شبیه به درندگانِ پرفریب، پنجههای ببرِ زیرِ دستکشها، ناشی گری در خودپسندی، تربیت ناپذیری و احساسِ وحشیگریِ درونی و درک ناپذیری، گستردگی و بیانتهاییِ خواستها و فضیلتها و هر آنچه به رغم تمام هراسانگیزی، سبب احساس ترحم به حال این گربهٔ خطرناک و زیبا، یعنی «زن» میشود، آن است که از هر حیوان دیگری بیشتر رنج میبرد، جراحت میبیند، نیازمند به محبت و محکوم به سرخوردگی است.»
** ''فضیلتهای ما، بند ۲۳۹''
* «یهودیان بی تردید قدرتمندترین، نستوهترین و پاکترین نژادی اند که در اروپا زندگی میکند و میدانند در بهترین شرایط (حتی بهتر از شرایط مناسب) کار خویشتن را به پیش برند و این کار را به برکت فضایلی که بیشتر امروزه دوست دارند، نام ننگ را بر آن بگذارند و به خصوص به برکت ایمانی راسخ، یعنی بیهودگی شرم از «ایدههای مدرن» به انجام میرسانند. آنان به هنگام تغییر، درست به سانِ فتوحاتِ کشورِ روسیه رفتار میکنند -یعنی حکومتی که فرصت دارد و متعلق به گذشته نیست-؛ به بیانی دیگر بنابر این اصل که «هرچه آهستهتر بهتر!» هر اندیشمندی که بارِ مسئولیتِ آیندهٔ اروپا بر وجدانِ او سنگینی کند، هر طرح و برنامهای هم که در بابِ آینده داشته باشد، یهودیان و نیز روسها را مطمئنترین و محتملترین عوامل در بازی و نبردِ نیروها خواهد دانست.»
** ''اقوام و میهنها، بند ۲۵۱''
* «دوری از صدمه، زورگویی، چپاول متقابل و همسویی خواستهای خود با دیگران، ممکن است در مفهوم کلی بین افراد، بدل به رسمی نیکو شود؛ [...] اما همین که این اصل را بخواهیم فراگیر و اصل بنیادین جامعه کنیم، بی درنگ کنه وجودِ آن، یعنی خواستِ نفیِ زندگی و اصلِ نابودی و تباهی مشخص خواهد شد. [...] '''زندگی در اصل تصاحب، صدمه، چیرگی بر فردی بیگانه و ضعیف تر، ستم، سختی، اجبار به قالبهایی خاص، تصاحب و دست کم چپاول است.''' [...] حتی آن جسم که در آن همان گونه که فرض کردیم، هر فرد با دیگری همسان رفتار میکند، باید خود، اگر کالبدی زنده و رو به مرگ نباشد، هر کاری را در مخالفت با کالبد دیگری انجام دهد که افراد درون آن از اِعمالِ آن بر یکدیگر خودداری میکنند. او تجسمِ زندهٔ خواستِ قدرت خواهد شد، رشد خواهد کرد، به گرداگرد خویش دست خواهد انداخت، دیگران را به سوی خود خواهد کشید، چیرگی خواهد یافت. البته نه به دلیل اخلاق یا ضداخلاق، بلکه '''چون زنده است و زندگی همان خواستِ قدرت است.''' [...] میگویند «خصلت چپاولگری» در آن [جامعه] باید از بین برود. این گفته از دید من چنان است که گویی قولِ اختراعِ آن زندگی را میدهند که در آن هیچ کارکردِ اگارنیکی وجود ندارد. «چپاول» از ویژگیهای جامعهای تباه، ناقص و بدوی نیست، از ویژگیهای جامعهای زنده با کارکردهای ارگانیک و پیامدِ خواستِ قدرتی است که همان خواستِ زندگی است.»
** ''والا چیست؟، بند ۲۵۹''
* «بزرگترین رخدادها و اندیشهها را [...] دیرتر از سایر امور درمییابند؛ زیرا نسلهایی که در همان زمان زندگی میکنند، این رخدادها را نمیبینند و از کنار آنها میگذرند و به زندگی خویش ادامه میدهند. [...] نور دورترین ستارگان دیرتر از همه به انسان میرسد و تا زمانی که نرسیده است، انسان انکار میکند که در آن جا ستارگانی وجود دارد. '''هر جانی به چند قرن فرصت نیاز دارد تا او را بفهمند؟'''»
** ''والا چیست؟، بند ۲۸۵''
* «انسان، حیوانی گوناگون، فریفته، مصنوعی و تیره و تار است که بر دیگر حیوانات، کمتر با قدرت، بلکه بیشتر با مکر و هوشمندی چیره میشود و از این رو، آن وجدانِ نیک را اختراع کرده است، تا روانش بتواند به راحتی از آن لذت برد. تمام اخلاق، فریب و جعلی طولانی و دلنشین است که به برکت آن، اصولاً روان میتواند کامیاب شود.»
** ''والا چیست؟، بند ۲۹۱''
=== واپسین شطحیات ===
|