فریدریش نیچه: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
←فراسوی نیک و بد: منبع، ابرابزار |
||
خط ۲۱۶:
فراسوی نیک و بد: درآمدی بر فلسفهٔ آینده '''Vorspiel einer Philosophie der Zukunft :Jenseits von Gut und Böse'''
* «باور اساسی پیروان متافیزیک، باور به تضاد ارزش هاست. حتی به ذهن محتاطترین آنان نیز نرسیده است که [...] لحظهای شک به دل راه دهند. هر چند روزگاری خویشتن را به این دلیل میستودند که گفته بودند: به همه چیز باید شک کرد.»
** ''در باب پیش داوریهای فیلسوفان، بند ۲''
* «... اما کیست که به خواست خویش به این شایدها و تردیدهای خطرناک بیندیشد! برای این کار ناگزیر باید منتظر ورود گونهای جدید از فیلسوفان بود که سلیقه و گرایشی متفاوت با گذشتگان دارند، یعنی همان فیلسوفان شایدهای خطرناک در درک هر امری. با نهایت جدیت میگویم: من ظهور این فیلسوفان جدید را میبینیم.»
** ''در باب پیش داوریهای فیلسوفان، بند ۲''
* «ناحقیقت را شرط زندگی دانستن، یعنی به شیوهای خطرناک در برابر احساسهای معمول در باب ارزشها مقاومت کردن؛ و هر فلسفهای که جسارت چنین کاری را داشته باشد، یکه و تنها به سوی فراسوی نیک و بد گام نهاده است.»
** ''در باب پیش داوریهای فیلسوفان، بند ۴''
* «آن دو رویی خشک و محجوبانهٔ [[ایمانوئل کانت|کانت]] پیر که با آن ما را به کوره راههای دیالکتیکی میکشاند و در نهایت به آن «امر طلق» هدایت میکند یا صادقانه بگویم، گمراه میکند، نمایشی است که تبسم را بر لب ما نازپروردگان مینشاند، زیرا دقت در نیرنگهای ظریف این اخلاق گرایان و واعظان کهنسال اخلاق برای ما سرگرمی نیست.»
** ''در باب پیش داوریهای فیلسوفان، بند ۵''
* «با گذر زمان برایم مشخص شده که تا امروز هر فلسفهٔ بزرگی چه بوده است. یعنی جز همان اعترافات شخصی پدیدآورندهٔ آن و گونهای خاطرات ناخواسته و ناآگاهانه چیزی نبوده است.»
** ''در باب پیش داوریهای فیلسوفان، بند ۶''
* «در هر فلسفهای نقطهای وجود دارد که «باور» فیلسوف پا بر صحنه میگذارد و یا به زبان پر رمز و راز کهن چنین میگویند: با جلال و جبروت، خر از راه رسید.»
** ''در باب پیش داوریهای فیلسوفان، بند ۸''
* «فیلسوفان از روی عادت، چنان از [[اراده]] سخن میگویند که گویی مشهورترین امر عالم است. حتی [[آرتور شوپنهاور|شوپنهاور]] هم میکوشد به ما بفهماند که اراده به تنهایی برای ما امری آشنا، کاملاً آشناست و بی هیچ نیاز به مقدمه و مؤخرهای آن را میشناسیم. اما من همیشه میاندیشم که شوپنهاور در این زمینه نیز تنها همان کاری را کرده است که فیلسوفان از روی عادت میکنند؛ یعنی پیش داوری مردم را پذیرفته و در آن باب گزافه گویی کرده است. «خواستن» از دیدگاه من به خصوص پیچیده و امری است که به ظاهر یک واژه است و در همین تک واژه پیش داوری مردم نهفته و به دلیل کم دقتی فیلسوفان، پیوسته بر تمام امور چیرگی یافته است [...] هر فیلسوفی میخواهد «خواست» خویش را از دیدگاه اخلاقی مطرح کند و اخلاق در واقع همان آموزهٔ روابط حاکمی است که پدیدهٔ «زندگی» با آن پدید میآید.»
** ''در باب پیش داوریهای فیلسوفان، بند ۱۹''
* «کل روانشناسی تاکنون وابسته به پیش داوریها و هراسهای اخلاقی مانده و هرگز بی پروا به ژرفاها نرفته است. روانشناسی را تا کنون هیچکس به سان من، حتی در ذهن خویش، «علمِ شکل شناسی» و «تکامل ارادهٔ معطوف به قدرت» ندانسته و همین شیوهٔ تفکر من است که نشان میدهد در هر چه تا کنون نوشته شده است، تنها نشانهای از آن امری دیده میشود که آن را مسکوت گذاشتهاند.»
** ''در باب پیش داوریهای فیلسوفان، بند ۲۳''
* «آه، چه سادگی مقدسی! انسان در چه سادگی و فریب شگفتانگیزی زندگی میکند! [...] چه روشن و رها و سهل و ساده کردهایم، هر آنچه را که گرداگرد ما را فرا گرفته است! چه نیک بلدیم که حواس خویش را گذرگاهی برای امور سطحی و اندیشهٔ خویش را شهوتی برای جهشها و خطاها بدانیم! چگونه از همان سرمنزل کار دریافتهایم که ناآگاهی خویش را پاس بداریم، تا از خود زندگی لذت ببریم!»
** ''جان آزاده، بند ۲۴''
* «هر جا ملت میخورد و میآشامد و حتی آنجا که امری را گرامی میدارد، همیشه بوی گند میآید. پس اگر میخواهید هوای پاک تنفس کنید، به کلیسا نروید...»
** ''جان آزاده، بند ۳۰''
* «در طولانیترین دورهٔ تاریخ بشری -که آن را دورهٔ پیش از تاریخ مینامیدند- ارزش یا بیارزشی هر رفتاری را ناشی از پیامدهای آن رفتار میدانستند [...] نیروی تأثیرگذار بر گذشته، کامیابی یا ناکامی بود که انسان بر آن اساس در ذهن خویش امری را نیک یا بد میپنداشت. بیایید بر این دوره عنوان «پیش اخلاقی» را بگذاریم [...] در ده هزار سال اخیر انسان بر این کرهٔ گسترده خاکی گام به گام پیش رفته و به جایی رسیده است که نه پیامدها، بلکه سرمنشأ رفتارها را سنجهٔ ارزش آنها میداند؛ یعنی رخداد بزرگ، ظرافت فراوان در نگرش و سنجش، تأثیر ناآگاهانهٔ تسلط ارزشهای اشرافی و باور به «اصل و نسب»، نشانهای است از دورهای که میتوان با دقت آن را دورهای «اخلاقی» نامید به این سان، در نهایت نخستین گام در راه شناخت خویشتن برداشته شده است. به جای پیامدها، سرمنشأ مطرح شده است و عجب چشمانداز واژگونهای! [...] قصد را سرمنشأ و زمینهٔ کامل هر رفتاری دانستن، پیش داوری است و با این پیش داوری تقریباً تا همین زمان معاصر نیز از دیدگاه اخلاقی امور را می ستایند، سرزنش و داوری و در این باره فلسفه بافی میکنند؛ ولی آیا امروزه از سر ضرورت به آنجا نرسیدهایم که بار دیگر در باب این واژگونی و تغییر ارزشها به دلیل درک دگرباره و ژرف انسان از خویشتن نتیجهای بگیریم، آیا در آستانهٔ عصری نیستیم که بهتر است آن را منفی و «ضداخلاقی» بنامیم، امروز که دست کم بین ما ضداخلاق گرایان این تردید پدید آمده است...»
** ''جان آزاده، بند ۳۲''
* «باور به «یقینهای بی واسطه» همان ناشی گری اخلاقی است که ما فیلسوفان به آن افتخار میکنیم، ولی سرانجام ما نیز باید زمانی انسانهای «صرف اخلاقی» نباشیم! صرف نظر از اخلاق، این باور حماقتی است که چندان برای ما افتخار آمیز نیست! ممکن است در زندگی مدنی، بدبینی همیشگی و شایع را نشانه «شخصیت بد» بدانند و به همین دلیل از جملهٔ نابخردیها بشمارند، ولی اینجا در میان خود و فراسوی جهان مدنی و پاسخهای آری و نه، آن چیست که قرار است جلوی نابخردی ما را بگیرد.»
** ''جان آزاده، بند ۳۴''
* «فرض کنیم، موفق شویم تمام زندگی غریزی خود را شکل نهایی یک قالب بنیادین [[اراده]] بدانیم، یعنی همان ارادهٔ معطوف به قدرت که اصل من است. به فرض تمام کارکردهای ارگانیک را ناشی از همین ارادهٔ معطوف به قدرت بدانیم و راه حل این مشکل تولید مثل و تغذیه را بیابیم. با این کار به این حق خواهیم رسید که تمام نیروهای مؤثر را همان ارادهٔ معطوف به قدرت بدانیم. اگر جهان را از درون بنگریم و بر اساس «ویژگی ادراکی»، آن را تعیین و مشخص کنیم، همان «ارادهٔ معطوف به قدرت» خواهد بود و نه جز آن.»
** ''جان آزاده، بند ۳۶''
* «باید خویشتن را بیازماییم تا دریابیم مهیای استقلال و فرماندهی هستیم یا خیر [...] باید بدانیم که بزرگترین آزمون استقلال، همان حفظ خویشتن است.»
** ''جان آزاده، بند ۴۱''
* «باید این سلیقهٔ بد را از خویش دور کرد که بخواهیم مشابه و مطابق با بسیاری از مردم باشیم. «نیک» اگر همسایه نیز آن را بر زبان آورد، دیگر نیک نیست. نیکیِ همگانی یعنی چه؟ این سخن با خودش در تضاد است؛ زیرا هر چه همگانی باشد، چندان ارزشی ندارد.»
** ''جان آزاده، بند ۴۳''
* «در نهایت جهان باید همان وضعی را داشته باشد که همیشه داشته است؛ یعنی امور سترگ برای بزرگان میماند و پرتگاه برای ژرف اندیشان، ظرافت و هراس برای ظریف اندیشان و در نهایت تمام امور نادر برای نادران.»
** ''جان آزاده، بند ۴۳''
* «ایمان مسیحی از همان ابتدا قربانی کردن بود؛ یعنی قربانی کردن تمام آزادیها، تمام افتخارها، تمام اعتماد به نفس و در عین حال به بردگی کشاندن، مسخره کردن و مثله کردن خویش.»
** ''ماهیت دین، بند ۴۶''
* «این عهد جدید را که گونهای از آلایش فراوان در سلیقه، از هر دیدگاهی است، با عهد عتیق به هم چسباندهاند و کتابی به نام «کتاب مقدس»، «کتاب واقعی» ساختهاند و این کار شاید بزرگترین گستاخی و «گناهی علیه جان» باشد که بر وجدان ادبی اروپا سنگینی میکند.»
** ''ماهیت دین، بند ۵۲''
* «خدانشناسی امروز از چه روست؟ مردم مقام پدر را در خدا یکسره انکار کردهاند. همچنین قاضی و جزادهنده را، همینگونه اراده [[آزادی|آزاد]] او را. میگویند او چیزی نمیشنود و اگر میشنید نیز نمیدانست چه باید بکند بدتر از این. گویا نمیتواند مقصودش را به روشنی بیان کند، نکند گیج باشد؟ اینهاست علتهایی که من از خلال بسی گفت و گوها و گوشسپردنها، برای سرنگون شدن خداشناسی در اروپا یافتهام.»
** ''ماهیت دین، بند ۵۳''
* «خشونت دینی نردبانی بزرگ با پلههای بسیار است؛ ولی سه پله مهمتر از همه است. زمانی برای خدا انسان را قربانی میکردند؛ شاید هم عزیزترین کسان خویش را. [...] بعد در عصر اخلاق بشریت، فرد، قدرتمندترین غرایز خود، یعنی «سرشتش» را برای خدا قربانی میکرد. همین شادی فراوان را در چشمان خشن زاهدان و آن «مخالفان شادمان طبیعت» میتوان دید. سرانجام دیگر چه مانده بود؟ نباید تمام امور تسلی بخش، مقدس، شفابخش، تمام امیدها، باور به نظمِ پنهان جهان، نیکبختی و عدالت در آینده را قربانی میکردند؟ نباید خودِ خدا را قربانی میکردند و به دلیل خشونت نسبت به خویش، سنگ، حماقت، سختی، سرنوشت و «هیچ» را میپرستیدند؟ یعنی خدا را قربانی «هیچ» کنند. درک این رازِ متناقضِ واپسین خشونت، برای آن گونهای است که در آینده پدید خواهد آمد و ما نیز گوشهای از آن را میشناسیم.»
** ''ماهیت دین، بند ۵۵''
* «شاید روزگاری شورانگیزترین مفاهیم که برای آن بیشترین نبردها را کردهایم و رنجها بردهایم، مفاهیم «خدا» و «گناه»، جز همان بازیچهای برای مردی کهنسال و درد کودکانه نباشد و شاید آن «انسان کهن» بار دیگر به بازیچه و رنجی دیگر نیاز دارد، درست به سانِ کودک و کودکی جاودانه!»
** ''ماهیت دین، بند ۵۷''
* «رفتار آنان با خدا بس به دور از صداقت است؛ زیرا این خدا اجازه ندارد گناه کند.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۶۵ الف''
* «عشق به یک نفر وحشیگری است؛ زیرا بهای این عشق زیان دیگران است؛ حتی عشق به خدا.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۶۷''
* «آن کس که به آرمان خویش دست یابد، از آن نیز فراتر خواهد رفت.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۷۳''
* «در زمان صلح، انسان جنگجو به جان خودش میافتد.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۷۶''
* «دلِ اسیر و جانِ آزاده. هر بار دل خویش را سخت به بند کشیم و اسیر کنیم، میتوانیم به جان خویش، آزادیهای فراوانی بدهیم. من این اصل را زمانی بر زبان راندم؛ ولی کسی حرف مرا باور نمیکند، مگر آنکه از پیش آن را بداند...»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۸۷''
* «کیست که تاکنون خویشتن را برای نیک نامی خویش قربانی نکرده است؟»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۹۲''
* «پختگی مرد، یعنی کشف دوبارهٔ همان جدیتی که در کودکی و به هنگام بازی داشتهایم.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۹۴''
* «شرم از کاری غیراخلاقی، پلهای از پلکانی است که در پایانِ آن، از اخلاق گرایی خود شرم میکنیم.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۹۵''
* «باید زندگی را به همان سان وداع گفت که اُدیسه با نوسیکا خداحافظی کرد؛ یعنی بیشتر دعاگو بود تا دلباخته.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۹۶''
* «کشف عشق متقابل ممکن است، عاشق را از معشوق دل آزرده کند. «چه شد؟ آیا چنان فروتن است که حتی تو را دوست میدارد؟ یا به نهایت ابله؟ یا... یا ... ؟»»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۰۲''
* «نه محبت به انسانها، بلکه ناتوانی آنان در محبت به انسانها، مانع از آن میشود که امروزه مسیحیحان را بسوزانند.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۰۴''
* «اگر روزی تصمیم بگیریم، گوش را حتماً بر بهترین استدلالها ببندیم، نشانهای از شخصیتی قوی را در وجود خویش داریم؛ یعنی خواستِ گاه و بی گاه حماقت.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۰۷''
* «هیچ پدیدهٔ اخلاقی وجود ندارد؛ بلکه تعبیرهای اخلاقی از پدیدهها وجود دارد.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۰۸''
* «دورههای بزرگِ زندگیِ ما آن زمانی است که جسارت مییابیم و بدترین حالتها را نیکترین مینامیم.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۱۶''
* «شهوت، اغلب چنان روییدنِ گیاه را تسریع میکند که ریشه، ضعیف میماند و به آسانی میتوان آن را از زمین بیرون کشید.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۲۰''
* «این از ظرافت خداست که به هنگام نویسنده شدن، زبان یونانی را فراگرفت و آن را به خوبی هم نیاموخت.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۲۱''
* «حتی همبستری هم با ازدواج خراب میشود.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۲۳''
* «اگر ناگزیر شویم، نظر خویش را در باب کسی تغییر دهیم، به خاطر این زحمتی که او فراهم کرده است، انتقام سختی از او خواهیم گرفت.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۲۵''
* «دستیابی یک ملت به شش، هفت بزرگمرد، کاری خلاف طبیعت است و حتی نابودی آنان در مرحلهٔ بعدی نیز چنین است.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۲۶''
* «مرد و زن در باب یکدیگر اشتباه میکنند و در نتیجه به خویشتن احترام میگذارند و عشق میورزند (یا درستتر آن است که بگوییم به آرمان خویش عشق میورزند). از این رو مرد به دنبال زنی آرام است؛ ولی زن درست به سانِ گربهای که خوب حفظِ ظاهرِ آرام را تمرین کرده است، بس ناآرام است.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۳۱''
* «ما را به خاطر فضیلتها، بیشتر کیفر میدهند.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۳۵''
* «یکی در جستجوی قابله برای وضع حمل افکارش بود، دیگری به دنبال کسی برای کمک به قابله: اینگونه صحبت گل میاندازد.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۳۶''
* «پایین تنه، دلیل آن است که انسان به سادگی، خویشتن را خدا نمیپندارد.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۴۱''
* «در باب مقایسهٔ کلیِ مرد و زن میتوان گفت: زن اگر غریزهٔ ایفای نقش دوم را نداشت، هرگز در آرایشِ خویش به این سان، نبوع نمییافت.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۴۵''
* «آنچه را زمانی بد میدانیم، معمولاً پس ماندهٔ امری نابه هنگام است که زمانی آن را نیک میدانستهایم، نیاکان آرمانی کهن.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۴۹''
* «آنچه از سرِ عشق انجام میشود، فراسوی نیک و بد است.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۵۳''
* «ایراد، خیانت، سوءظنی شادمانه، میل به تمسخر، همگی نشانی از سلامت است و هر امر بی قید و شرطی، نشانی از بیماری.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۵۴''
* «اشتباهِ یکنفر عجیب به نظر میرسد؛ ولی در گروهها، احزاب، ملتها و ازمنه جزو قواعد است.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۵۶''
* «باید نیک و بد را جبران کینم؛ ولی چرا در حق آن کس که در حق ما نیکی یا بدی روا کرده است؟»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۵۹''
* « «همسایه، همسایهٔ ما نیست؛ بلکه همسایهٔ همسایهٔ ما است.» هر ملتی چنین میاندیشد.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۶۲''
* «عشق، خصلتهای والا و پنهانِ عاشق را آشکار میکند؛ یعنی همان خصلتهای نادر و استثنایی را و به این ترتیب، معشوق به آسانی در بابِ خصلتهای معمول او مرتکب اشتباه میشود.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۶۳''
* «مسیح به جهودان خویش گفت: «شریعت برای بردگان بود، پس خدا را در مقام پسرش دوست بدارید! اخلاق به ما پسرانِ خدا چه ربطی دارد؟»»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۶۴''
* «مسیحیت، الهه [[عشق]] را مسموم کرد؛ گرچه از چنگال [[مرگ]] گریخت، اما تغییر ماهیت یافت و فسق و فجور نام گرفت.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۶۸''
* «تا زمانی که امری یا کسی را کم ارزش میپنداریم، نفرت نمیورزیم؛ بلکه تازه زمانی چنین میکنیم که آن را همسان یا برتر میدانیم.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۷۳''
* «در نهایت عاشقِ هَوَسِ خویش هستیم و نه آنچه هوس کردهایم.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۷۵''
* «پیامدِ رفتارهای ما گلوی ما را میگیرد و اعتنایی به آن ندارد که در این بین ما خود را «اصلاح» کردهایم.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۷۹''
* « «از چشم من افتاد.» -چرا؟ «من همسان او نیستم.» -آیا انسانی تاکنون چنین پاسخی داده است؟»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۸۵''
* «اخلاقیاتی وجود دارد که باید بنیانگذار خویش را نزد دیگران توجیه کند. دیگر اخلاقیات باید او را آرام سازند و حس رضایت را در وجودش برانگیزند. با اخلاقایاتی دیگر او میخواهد خویشتن را به صلیب کشد و خوار کند. با گونهای دیگر میخواهد انتقام بگیرد، خویش را پنهان سازد و منظورش را به گونهای دیگر بیان کند و خویشتن را در بلنداهای دوردست بنشاند. '''این اخلاق تنها در خدمت بنیانگذارش است''' تا امری را فراموش کند یا امری دیگر را در وجد خودش به فراموشی سپارد. [...] خلاصه، '''اخلاقیاتِ گوناگون زبان اشارهٔ عواطف است'''.»
** ''بند ۱۸۷''
|