بینوایان: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۳:
* «جوانی بسیار فقیر را در کوچه دیدم که دوست میداشت. کلاهش کهنه بود، لباسش فرسوده بود؛ آرنجهایش سوراخ بود؛ آب در کفشهایش نفوذ میکرد و ستارگان در جانش.»
* «آه! پهلو به پهلو، در یک گور، دست در دست هم، خفتن ، و گاه به گاه، در تاریکیها، سر انگشت یکدیگر را به نرمی نوازش دادن، برای ابدیت من کافی است.»
* «بچهی کوچک از ترس نَرَست و خوابش نبرد.▼
دوباره گفت: آقا!▼
گاوروش گفت: ها؟▼
-موشخرما چیه؟▼
گاوروش گفت: موش خرما هم موشه.▼
این توضیح، بچه را قدری مطمئن کرد. -در مدت عمرش موش خانگی بسیار دیده و از آن نترسیده بود.- با اینهمه باز صدا بلند کرد و گفت: آقا!▼
گاوروش گفت: ها؟▼
-چرا شما گربه ندارین؟▼
گاوروش جواب داد: یکی داشتم، یعنی یکی اورده بودم اینجا، اما واسه من خوردنش.▼
این توضیح دوم کار توضیح اول را خراب کرد، و بچه باز به لرزه درآمد. - آقا!▼
-ها؟▼
-اونکه خورده شد کی بود؟▼
-گربه.▼
-اونایی کهن خوردنش کی بودن؟▼
-موشخرماها▼
-موشا؟▼
-آره موشخرماها▼
بچهی بیچاره که از این موشهای گربهخوار مبهوت شده بود گفت: آقا این موشا مارم میخورن؟▼
گاوروش گفت: ایشاللا!»▼
* «نومیدی را نیز برای خود، نشأهیی خاص است.»
* «با اندکی زحمت میتوان خواننده را به یک حجلهی زفاف داخل کرد، اما بردنش درون اتاف یک دختر امکانپذیر نیست. شعر ممکن است به دشواری چنین جرأتی کند، اما نثر اصلا نباید جرئت ورزد.»
سطر ۶۶ ⟵ ۲۹:
* «"فرشته" یگانه کلمهی زبان است که ممکن نیست فرسوده شود. هیچ کلمهی دیگر با استعمال بیرحمانهیی که عاشقان میکنند نمیتواند اینقدر مقاومت ورزد.»
* «شما که رنج میبرید برای آنکه دوست میدارید، باز هم بیشتر دوست بدارید؛ مردن از عشق، زندگی واقعی است.»
== دیالوگ ==
▲* «بچهی کوچک از ترس نَرَست و خوابش نبرد.
▲:دوباره گفت: آقا!
▲:گاوروش گفت: ها؟
▲:-موشخرما چیه؟
▲:گاوروش گفت: موش خرما هم موشه.
▲:این توضیح، بچه را قدری مطمئن
▲:گاوروش گفت: ها؟
▲:-چرا شما گربه ندارین؟
▲:گاوروش جواب داد: یکی داشتم، یعنی یکی اورده بودم اینجا، اما واسه من خوردنش.
▲:این توضیح دوم کار توضیح اول را خراب کرد، و بچه باز به لرزه درآمد. - آقا!
▲:-ها؟
▲:-اونکه خورده شد کی بود؟
▲:-گربه.
▲:-اونایی کهن خوردنش کی بودن؟
▲:-موشخرماها
▲:-موشا؟
▲:-آره موشخرماها
▲:بچهی بیچاره که از این موشهای گربهخوار مبهوت شده بود گفت: آقا این موشا مارم میخورن؟
▲:گاوروش گفت: ایشاللا!»
== درباره کتاب ==
|