سعدی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Removing "تندیس_سعدی.jpg", it has been deleted from Commons by Taivo because: Derivative of non-free content: c:Commons:Deletion requests/File:تندیس حافظ.jpg. |
|||
خط ۱:
'''[[W:سعدی|سعدی]]''' (۵۶۸ یا
[[پرونده:Govardhan. Sa'adi Meets Frend in a Garden. ca. 1644 Page from Gulistan. Private Collection.jpg|220px|بندانگشتی|چپ|«بنیآدم اعضای یکپیکرند// که در آفرینش زیک گوهرند// چو عضوی بهدرد آورد روزگار// دگر عضوها را نماند قرار// تو کز محنت دیگران بیغمی// نشاید که نامت نهند آدمی»]]
خط ۱۰:
== گفتاوردها ==
=== آ، الف ===
خط ۱۷:
* «اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی گردد.»
** <small>گلستان، باب هشتم در آداب صحبت</small>
* «اعادهٔ ذکر آن ناکردن
** <small>گلستان، باب نخست، در سیرت پادشاهان</small>
* «اعرابیی را دیدم که پسر را همیگفت: یا بُنَّی اِنَّک مسئولٌ یومَ القیامةِ ماذا اکتَسَبتَ و لا یُقالُ بمن انتسبتَ یعنی ترا خواهند پرسید که عملت چیست نگویند پدرت کیست:جامه [[کعبه]] را که میبوسند/او نه از کرم پیله نامی شد//با عزیزی نشست روزی چند/لاجرم همچنو گرامی شد.»
** <small>گلستان، باب هفتم در تأثیر تربیت</small>
* «ای که مشتاق
** <small>
=== ب، پ ===
خط ۲۹:
** <small>گلستان، باب هشتم در آداب صحبت</small>
* «بر غلامی که طوع خدمت تست/خشم بی حد مران و طیره مگیر//که فضیحت بود به روز شمار/بنده آزاد و خواجه در زنجیر.»
** <small>
* «[[پادشاهی|پادشه]] باید که تا بحدی [[خشم]] بر دشمنان نراند که [[دوستان]] را اعتماد نماند. آتش خشم اول در خداوند خشم اوفتد پس آنگه که زبان به [[خصم]] رسد یا نرسد.»
** <small>گلستان، باب هشتم در آداب صحبت</small>
خط ۳۶:
* «به دست آوردن [[دنیا]] هنر نیست/یکی را گر توانی [[دل]] به دست آر.»
** <small>گلستان، باب هفتم در تأثیر تربیت</small>
* «بزرگش نخوانند اهل خرد/که نام بزرگان به
** <small>گلستان، باب هشتم در سیرت پادشاهان</small>
* «
** گلستان، باب دوم در اخلاق درویشان، حکایت 13</small>
خط ۵۰:
* «[[جوان]] گوشه نشین شیر مرد راه خداست/که پیر خود نتواند ز گوشهای بر خاست.»
** <small>گلستان، باب هشتم در آداب صحبت</small>
* «چو دخلت نیست، خرج
** <small>گلستان، باب هفتم در تأثیر تربیت</small>
* «چو کاری بی فضول من بر آید/مرا در وی سخن گفتن نشاید//و گر بینم که نابینا و چاه است/اگر خاموش بنشینم گناه است.»
خط ۵۶:
=== ح، خ ===
* «حکیمی را پرسیدند چندین درخت نامور که خدای عزوجل آفریده است و برومند
** <small>گلستان، باب هشتم در آداب صحبت</small>
* «[[خشم]] بیش از حد گرفتن وحشت آرد و لطف بی وقت هیبت ببرد نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند.»
خط ۶۲:
* «خبری که دانی که دلی بیازارد تو [[سکوت|خاموش]] تا دیگری بیارد.»
** <small>گلستان، باب هشتم در آداب صحبت</small>
* «[[خانه]] از
** <small>
=== د، ذ ===
خط ۷۳:
=== ر، ز، ژ ===
* رازی را که نهان خواهی با کس در میان منه.
* رای بی قوت مکر و فسون
=== س، ش ===
خط ۸۰:
* «سالی نزاعی در پیادگان [[حج|حجیج]] افتاده بود و داعی در آن سفر هم پیاده انصاف در سر و روی هم فتادیم و داد فسوق و جدال بدادیم کجاوه نشینی را شنیدم که با عدیل خود میگفت یاللعجب پیاده عاج چو عرضه شطرنج به سر میبرد فرزین میشود، یعنی به از آن میگردد که بود و پیادگان حاج بادیه به سر بردند و بتر شدند :از من بگوی حاجی مردم گزای را/کو پوستین خلق به آزار میدرد//حاجی تو نیستی شترست از برای آنک/بیچاره خار میخورد و بار میبرد.»
** <small>گلستان، باب هفتم در تأثیر تربیت</small>
* «سالها بر تو بگذرد که گذار/نکنی سوی تربت پدرت//تو به جای پدر چه کردی خیر؟ /تا همان چشم داری از پسرت.»
** <small>گلستان، باب ششم در ضعف و پیری</small>
=== ص، ض ===
* «صیاد بی روزی ماهی در دجله نگیرد و ماهی بی
** <small>گلستان، باب هشتم در آداب صحبت</small>
خط ۹۹:
=== ق ===
=== ک ===
=== گ ===▼
▲=== گ ===
▲* گدای نیک فرجام ، به از پادشاه بدفرجام.
=== ل ===
=== م ===
سطر ۱۱۷ ⟵ ۱۱۶:
* «ندهد هوشمند روشن رای/به فرومایه کارهای خطیر//بوریا باف اگر چه بافنده است/نبرندش به کارگاه حریر.»
** <small>گلستان، باب هفتم در تأثیر تربیت</small>
* نه چندان نرمی کن که بر تو دلیر
=== و ===
* «
{{شعر}}
{{ب|چه خوش گفت زالی [پیرزن] به فرزندِ خویش|چو دیدش پلنگ افگن و پیلتن}}
سطر ۱۲۶ ⟵ ۱۲۵:
{{ب|نکردی درین روز بر من جفا|که تو شیر مردی و من پیر زن}}
{{پایان شعر}}
** <small>
=== هـ ===
سطر ۱۴۲ ⟵ ۱۴۱:
** <small>گلستان، باب هفتم در تأثیر تربیت</small>
* «یکی را از بزرگان ائمه پسری وفات یافت پرسیدند که بر صندوق گورش چه نویسیم گفت: آیات کتاب مجید را عزت و شرف بیش از آن است که روا باشد بر چنین جایها نوشتن که به روزگار سوده گردد و خلایق برو گذرند و سگان برو شاشند، اگر به ضرورت چیزی همینویسند این بیت کفایتست:بگذر ای دوست تا به وقت بهار/سبزه بینی دمیده بر گل من.»
** <small>
* «یکی را از حکما شنیدم که میگفت :هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر آن کس که چون دیگری در سخن باشد همچنان ناتمام گفته سخن آغاز کند:سخن را سر است
** <small>
== دربارهٔ او ==
* «
** ''[[ضیاء موحد]] ''
* «سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟ /یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست؟//یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟ /هیچم ار نیست، تمنای
** ''[[محمد تقی بهار]]
* «از سعدی مشهورسخن، شعر روان جوی// کو کعبه فضل است و دلش چشمه زمزم»
سطر ۱۵۷ ⟵ ۱۵۶:
* «بهجای سخن، گر به تو جان فرستم// چنان دان که زیره به [[کرمان]] فرستم»
** ''[[سیف فرغانی]]، معاصر سعدی''
* «حدیث [[شعر]] من گفتن، به پیش طبع چون آبت// به آتشگاه [[زرتشت|زردشت]] است خاکستر فرستادن// بَرِ
** ''[[سیف فرغانی]] معاصر سعدی''
* «در [[شعر]] سه تن پیمبرانند// قولی است که جملگی بر آنند// [[فردوسی]] و [[انوری]] و سعدی// هر چند که لانبی بعدی»
سطر ۱۷۳ ⟵ ۱۷۲:
* «ما سعدی را یکی از محبوبترین شعرای اخلاقی ادبیات فارسی و یکی از مشهورترین شعرای ایران، نه به صورت یک نفر مربی عبوس، بلکه به صورت شخصی بشاش، خوش مشرب با کورسویی از بذلهگویی شیطنتآمیز، میدانیم.»
** ''[[یان ریپکا]]''<ref>http://sadishenasi.com/Detail.aspx?id=724</ref>
* «تاکنون هیچ نویسندة ایرانی، نه تنها در کشور خود، بلکه تا هرجا که زبان او توسعه یافته از مقامی والاتر و شهرتی بیشتر از او برخوردار نشده است. گلستان و بوستان او نخستین کتابهای درسی است که محصلان زبان فارسی با آن آشنا میشوند، همچنانکه استقبال عامه از غزلهایش فقط نسبت به همشهریش حافظ مقام دوم را دارد. او نسبت به دو شاعری که قبلاً در این فصل مورد بحث قرار گرفتند[فردوسی و انوری]، از نوع کاملاً دیگری است و روی هم رفته خصلت زیرکانة نیمه دیندار و نیمه دنیا دار ایرانی را معرفی میکند، همچنانکه دو دیگر معرف پارسایی پرشور و صوفیانة اوست. در آن هنگام، تصوف چنان فضا را انباشته بود و اصطلاحات آن ـ
** ''[[ادوارد براون]]''<ref>http://sadishenasi.com/Detail.aspx?id=722</ref>
== پیوند بهبیرون ==
{{پانویس}}
{{جعبه پیوند به پروژههای خواهر}}
|