فخرالدین اسعد گرگانی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱:
[[W:فخرالدین اسعد گرگانی|فخرالدین اسعد گرگانی]]، از داستانسرایان بزرگ قرن پنجم هجری ایران است که در روستای کرکان [[ملایر]] دیده به جهان گشود.<ref>[http://malayerpatogh.com/?p=140 شاعران ملایر]</ref>
== دارای منبع ==
=== ویس و رامین ===
* «از این در کامدی نومید برگرد// به بیهوده مکوب این آهن سرد»
* «اگر امید، رنجوری نماید// ز نومیدی بسی نومیدی آید»
* «اگر پوزش نکو باشد ز کهتر// نکوتر باشد آمرزش ز مهتر»
* «اگر زلت نبودی کهتران را// عفو کردن نبودی مهتران را»
* «اگر سختی بری ور کام جویی// ترا آنروز باشد کاندر اویی»
* «اگر سنگی ز گردون اندر آید// همانا [[عشق|عاشقان]] را بر سر آید»
* «اگر صدسال باشی شاد و پیروز// همیشه عمر تو باشد یکی روز»
* «بر آن منگر که [[دریا]] رام باشد// بر آن بنگر که بیآرام باشد»
* «
* «بکن نیکی و در [[دریا|دریاش]] انداز// که روزی گشته لؤلؤ، یابیاش باز»
* «بگفت آزادگانش را به تندی// که از [[جنگ|جنگاوران]] زشت است کندی»
* «به جز دوزخ نباشد هیچ جایم// اگر نیز آزموده آزمایم»
* «به گیتی [[عشق|عاشقی]] بیغم نباشد// خوشی و عاشقی باهم نباشد»
* «به یاد آید تورا گفتار من زود// کزین آتش نبینی بهره جز دود»
* «به یک دل مهر پیوستن نشاید// چو [[خر]]، کش بار بر یک سو نیاید»
* «تباهی روزگار خود فزایم// چو چیز آزموده آزمایم»
* «تو نادانی و نشنیدی مگر آن// که از بدخواه بدتر یار [[مجنون|نادان]]»
* «چرا من آزموده آزمایم// چرا بیهوده رنج خود فزایم»
* «چنان کاندر پس گرماست سرما// دگر ره در پی سرماست گرما»
* «چو بسپردم من اندر تشنگی جان// مباد اندر جهان یک قطره [[باران]]»
* «چو من باشم مرا دلدار کم نیست»
* «چه آشفتهدل و چه خیره رایم// که چندین آزموده آزمایم»
* «چه نیکو داستانی زد یکی [[دوستی|دوست]]// که خاموشی ز [[مجنون|نادان]] سخت نیکوست»
* «چه نیکو گفت با جمشید دستور// که با [[مجنون|نادان]] نه شیون باد و نه سور»
* «چه نیکو گفت با خسرو سپاهی// چو شرمت نیست، رو آن کن که خواهی»
* «خبر هرگز نه مانند عیان است// یقین دل نه مانند گمانست»
* «خرد را [[شراب|می]] ببندد، چشم را خواب// گنه را عذر شوید، جامه را آب»
* «[[درخت]] تلخ هم تلخ آورد بر// اگر چه ما دهیمش آب شکر»
* «دلم بگرفت از این آسودهکاری// که آسایش بود بنیادخواری»
* «دو چشم شوخ به باشد ز دو گنج// بگوید هرچه خواهد شوخ، بیرنج»
* «روان را رنج بیهوده نمایی// که چندین آزموده آزمایی»
* «ز خورد ناسزا پرهیز کردن// به است از [[دارو|داروی]] بسیار خوردن»
* «شنیدی این مثل در آشنایی// که باشد آشنایی روشنایی»
* «عجبتر زین ندیدم داستانی// دو تن ترسد ز بشکسته کمانی»
* «قضا رفت و قلم بنوشت فرمان// تو را جز صبر کردن چیست درمان»
* «مرا بگذشت آب و رفت از سر// بر این حالم مدارا نیست در خور»
* «کند بیشرم هرکاری که خواهد// نترسد زان که آب او بکاهد»
* «گناه دوست [[عشق|عاشق]] دوست دارد// ز بهر آن که تا زو درگزارد»
* «مرا تا جان بود امید باشد// که روزی جفت من خورشید باشد»
* «مر او را گفت پورا چند گویی// در آتش آب روشن چند جویی»
* «مگر نشنیدی از گیتیشناسان// که باشد بر نظاره [[جنگ]] آسان»
* «منم هم چون پیاده تو سواری// ز رنج پایم آگاهی نداری»
* «نژاد تو، تو خود دانی که چون است// به هنگام بلندی سرنگون است// تو از گوهر همی مانی به [[قاطر|استر]]// چو پرسند ازتو، فخرآری به [[مادر]]»
* «نباشم زین سپس من با تو هم راز// نباشد آب و آتش را به هم ساز»
* «نسوزد [[عشق]] را جز عشق خرمن// چنان چون بشکند آهن به آهن»
* «
* «نشاید باد را در برگرفتن// نه [[دریا]] را به مشتی برگرفتن»
* «نه من آشفتهروی و سست رایم// که چندین آزموده آزمایم»
* «نه هر [[خر]] را به چوبی راند باید// نه هرکس را به نامی خواند باید»
* «هرآنکو [[زاغ]] باشد رهنمایش// به گورستان بود پیوسته جایش»
* «همی دانم که رنج خود فزایم//که چندین آزموده آزمایم»
== پانویس ==
{{پانویس}}
== پیوند به بیرون ==
{{ویکیپدیا}}
[[رده:افراد]]
[[رده:شاعران
[[رده:اهالی ایران]]
|