آرتور شوپنهاور: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
←‏منابع: افزودن مطلب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
احسان آشنا (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۳۹:
 
== بدون منبع ==
 
* «بزرگترین خردمندی[[خرد|خردمند]]ی آنست که لذت بردن از لحظه حال را بالاترین مقصود [[زندگی]] قرار دهیم، زیرا این تنها واقعیت هستی است و جز این همه بازی [[فکر]] و [[اندیشه]] است. اما می‌توانیم آن را بزرگترین حماقت خود نیز بخوانیم، چرا که در این حالت لحظه‌ای کوتاه به وجود می‌آید و به سرعت یک رؤیا ناپدید می‌شود و هرگز ارزش تلاشی جدی را ندارد.»
 
* « قطعا شغل، نگرانی و گرفتاری، به وفور در سراسر زندگی همه وجود دارد. اما اگر تمام خواهش ها به محض برانگیخته شدن برآورده شوند، انسانها چگونه در زندگی خود مشغول باشند و وقت خود را بگذرانند؟ تصور کنید نژاد بشر به مدینه فاضله نقل مکان کند، جایی که هرچیزی خود به خود به ثمر برسد و کبوتران درحین پرواز بیدرنگ کباب شوند، جایی که هرکس فورا محبوب خود را پیدا کند و در حفظ و نگهداری او هیچ مانع و مشکلی نداشته باشد. انسانها از دلزدگی خواهند مرد، یا خود را حلق آویز خواهند کرد، یا شاید با هم بجنگند، یکدیگر را خفه کنند یا بکشند. بنابراین دچار رنج و درد بیشتری از آنچه اکنون طبیعت برای آنها مقرر نموده، خواهند شد.»
 
* «می توان زندگی را با قطعه ای پارچه گلدوزی شده مقایسه کرد که هر کس در نیمه اول عمر خود روی آن را می بیند، اما در نیمه دوم پشت آن را. آنچه در نیمه دوم می بینید آنقدرها زیبا نیست، اما بیشتر آموزنده است، زیرا او را قادر می سازد که ببیند چگونه نخها به یکدیگر متصل شده اند.»
* «بیشتر انسان‌ها، هنگامی که در پایان عمر به گذشته می‌نگرند، در می‌یابند چقدر عاریتی و ناپایدار زیسته‌اند. وقتی می‌بینند آنچه گذاشته‌اند از دستشان برود بی‌آنکه قدرش را بدانند یا لذتش را ببرند، همان زندگی‌شان بوده، شگفت‌زده خواهند شد. و چنین انسانی فریب خورده از امید، رقصان به سوی بازوان مرگ می‌رود».»
 
* «ما باید با حماقت، شکست و شرارت هر انسانی با گذشت بسیار رفتار کنیم. در نظر داشته باشیم که آنچه ما پیش از این در خود داریم به طور ساده شکست ها، حماقت ها و شرارت های خودمان است. زیرا اینها همه شکست های نوع بشر هستند که ما نیز به آن تعلق داریم و بر این اساس ما شکست های یکسانی داریم که در درون خود دفن کرده ایم. نباید به خاطر این بدی ها که صرفا در همان لحظه خاص در ما پدیدار نشده اند، نسبت به دیگران خشمگین شویم.»
 
* «اگر عشق تنها یک ویژگی حقیقی داشته باشد، این است که هرگز نمی ماند؛ ناپایداری، بخشی از ماهیت شیدایی عشق است. ولی در شتاب بخشیدن به این مرگ احتیاط کنید. در جدال با عشق هم مانند مبارزه با یک اعتقاد مذهبی نیرومند، شما پیروز میدان نخواهید بود ( و به راستی شباهت های فراوانی میان عاشقی و تجربه خلسه ی مذهبی هست: یکی عشقش را «حال و هوای حضور در کلیسای سیستن» می نامید و دیگر حال عشق را وضعیتی آسمانی و زوال ناپذیر می دانست) صبور باشید، بگذارید این بیمار باشد که نامعقول بودن احساساتش یا وارستگی از شیفتگی به معشوق را کشف کند و به زبان آورد.»
 
* «وحشیان یکدیگر را می‌درند و متمدنان یکدیگر را می‌فریبند؛ این است چرخهٔ جهان».
 
* «[[آرزو|آرزوی]] تجدید حیات آدمی یک آرزوی ابلهانه است زیرا به‌وجود آمدن انسان یک اشتباه و یک حادثه غم‌انگیز است که بهتر است اساسأ تجدید نشود.»
 
* «آن‌که از انجام عملی پشیمان می‌شود، دوبرابر بدبخت است و دوبار ضعف از خود نشان داده است.»
* «اراده تنها [[حقیقت|حقیقتی]] است که قلب همه‌چیز است.»
 
* «اسرار شخص، حال زندانیانی را دارند که چون رها شوند، تسلط بر آنها غیرممکن است.»
 
* «اشخاصی که هرگز وقت ندارند، آن‌هایی هستند که کمتر [[کار]] می‌کنند.»
 
* «آن که برای ابلهان می‌نویسد همواره مخاطب بسیار می‌یابد .»
 
* «انسان باید مانند اقلیت فکر کند و مثل اکثریت سخن گوید.»
 
* «انسان کامل، کسی است که [[زندگی|زندگانی]] خود را به دست خود بسازد.»
 
* «با عنایت به تعریف خوشبختی از منظر [[ارسطو]]، سرشناسی و اشتهار کمیاب‌ترین و لذیذترین لقمه‌ها برای خودخواهی و خویشتن دوستی ما است.»
 
* «تجربه نشان داده است که افرادی که دارای نبوغ [[هنر|هنری]] فوق‌العاده بوده‌اند در ریاضیات استعداد نداشته‌اند هیچ‌کس نمی‌تواند در هردو رشته ممتاز گردد.»
 
* «ترسو و بزدل هرروز چندین‌بار می‌میرد و باز زنده می‌شود.»
 
* «تسلیم و رضا در برابر حوادث علاج ناپذیر، مهمترین توشه سفر زندگی است.»
* «تندرستی اگر ناقص باشد لذت این جهان همچون نوشابه‌های گوارا است که با دهان آلوده به‌سم نوشیده شود.»
* «تنها ماندن، سرنوشت تمام راه‌های بزرگ است، این سرنوشتی است که اغلب بر آن تأسف می‌خورند، من باید بگویم که از سرنوشت‌های دیگر اسف‌انگیزتر نیست.»
 
* «جمال اگرچه مایه شرافت است ولی مقرون به‌هزاران شر و آفت است.»
 
* «جمع مال، تحصیل کامیابی، کسب [[دانش]] و شهرت، هیچ‌کدام با تندرستی برابری نمی‌کند، برای حفظ تندرستی باید از هرچیز که برای تندرستی مضر است پرهیز کرد، مخصوصأ از شهوت‌رانی.»
 
* «در درون ما دوزخی وجود دارد که نام آن شهوت و معمولأ خود را در قالب عقل و هوش و فلسفه جلوه‌گر می‌سازد.»
 
* «در نثر آنچه زائد است، فاسد است.»
 
* «ذخایری که انسان در وجود خود همراه دارد اساس و شالوده خوشی و نیک‌بختی است.»
* «رمان نوع عالی، رمانی است که بیشتر از حیات درونی حکایت می‌کند و کمتر به [[زندگی]] خارجی توجه می‌نماید.»
 
* «[[سگ]]‌ها به‌زحمت لطف و احسان زیاد را تحمل می‌کنند و انسان خیلی کمتر از آن‌ها.»
 
* «شجاعت پس از احتیاط یکی از شرایط مهم سعادت است.»
 
* «کسی‌که شاد و خندان است همیشه وسیله شادی و [[خنده]] را پیدا می‌کند.»
 
* «ما ندرتأ دربارهٔ آنچه که داریم فکر می‌کنیم، درحالیکه پیوسته در اندیشه چیزهائی هستیم که نداریم.»
 
* «ما همواره سعی می‌کنیم ܮود را از الم برهانیم، اما تمام مساعی ما جز به‌یک نتیجه منجر نمی‌شود و آن این است که دردهای خود را تغییر دهیم.»
 
* «مردان بزرگ مانند [[عقاب]] هستند و آشیانه خود را روی قله بلند تنهائی می‌سازند.»
* «مردم فرومایه از اشتباهات و لغزش‌های اشخاص بزرگ لذت فراوان می‌برند.»
 
* «ممکن است مردم در مورد مسائل مربوط به‌دیگران درست قضاوت کنند ولی در مسائل مربوط به‌خودشان به‌خطا روند زیرا در موقع قضاوت در امور خودمان، «اراده» به‌فعالۈت می‌پردازد و «عقل» را از کار می‌اندازد لذا شخص باید با [[دوستی|دوست]] خود مشورت کند»
 
* «من دنیای پر از شیر و عسل را [[دوستی|دوست]] نمی‌دارم من دنیای کوچک و گرمی را دوست دارم که خودم با دست خود آن را ساخته باشم.»
 
* «منظره پسر جوان و دختر جوانی که برای نخستین بار یکدیگر را ملاقات می‌کنند، تماشائی و قابل توجه است.»
 
* «نادان‌ترین افراد کسانی هستند که به‌مصلحت دیگران [[ازدواج]] می‌کنند.»
 
* «نخستین و مهمترین عوامل نیک‌بختی انسان عبارت است از خلق و خوی خود او.»
 
* «نوابغ برخلاف اشخاص عادی تنها در فکر خود نیستند و منافع شخصی را در نظر نمی‌گیرند بدین جهت در آثار نوابغ همیشه نظریاتی دیده می‌شود که دارای جنبه کلی و جهانی است و از حدود زمان فراتر می‌رود.»
 
* «نیمه اول [[زندگی]] تلاش است و کوشش برای یافتن خوشبختی و نیمه دوم احساس دردناکی آلوده با بیم و [[ترس]].»
 
* «وقایع خوش [[زندگی]] مثل [[درخت]]ان سبز و خرمی است که وقتی که از دور نظاره‌شان می‌کنیم خیلی زیبا به‌نظر می‌رسند ولی به‌مجرد این که نزدیکشان شده و در داخلشان می‌رویم زیبائیشان هم از بین می‌رود، شما در این موقع نمی‌توانید بفهمید زیبائیشان به‌کجا رفته، آنچه می‌بینید چند درخت خواهد بود و بس.»
* «هر جدائی یک‌نوع [[مرگ]] است و هر ملاقات یک‌نوع رستاخیز.»
 
* «هر [[کتاب|کتابی]] که به‌خواندنش می‌ارزد باید در آن واحد دوبار خوانده شود، رعایت دستور فوق دو علت دارد یکی این‌که در مطالعه دوم، قسمت‌های مختلف کتاب بهتر درک می‌شود و قسمت آغاز کتاب موقعی نیک فهمیده می‌شود که از پایان آن نیز مطلع باشیم و دیگر این‌که در این دو مطالعه وضع روحی ما یکسان نیست، در مطالعه دوم ما نظر تازه‌ای نسبت به هر قسمت پیدا کرده و طور دیگر تحت تأثیر آن کتاب قرار می‌گیریم.»
 
* «هرکس حیطه دیدگاه خود را حدود عالم می‌انگارد.»
 
* «[[هنر]] نوعی رستگاری است، ما را از خواستن، یعنی درد و رنج [[آزادی]] می‌بخشد، تصاویر [[زندگی|زندگانی]] را دلربا می‌کند.»
 
* «اصل و اساسی که تمام اخلاق گرایان به راستی در باب آن نظری یکسان دارند، این است: کسی را نیازار و هرچه می‌توانی به دیگران یاری برسان.»
 
* «وقایع خوش زندگی مثل درختان سبز و خرمی است که وقتیکه از دور نظاره شان می‌کنیم خیلی زیبا به نظر می‌رسند ولی به مجرد آنکه نزدیکشان شده و در داخلشان می‌رویم زیبائیشان هم از بین می‌رود، شما در این موقع نمی‌توانید بفهمید زیبائیش به کجا رفته، آنچه می‌بینید چند درخت خواهد بود و بس.»
 
* «وظیفه هنرها توصیف موارد خاصی از واقعیت نیست بلکه نشان دادن امور مطلق و کلی ای است که در پشت این موارد خاص و جزئی قرار دارند. به عنوان مثال یک نقاشی زنی خاص و فرزندش را به عنوان شمایل حضرت مریم و عیسی مسیح نشان می‌دهد اما برای اینکه این تصویر به مثابه هنری والا تلقی شود باید نشان دهنده چیزی از جوهر عشق مادری باشد. تابلوهای نقاشی بسیاری از حضرت مریم و کودک وجود دارد اما تنها هنرمندان بزرگ تصویری می‌آفرینند که به نظر می‌رسد عامل ملکوتی موجود در عطوفت مادرانه را ترسیم می‌کنند. به عبارتی آنچه در یک پرده نقاشی عالی مطرح است ایده یا تصوری است که تنها در یک مورد به خصوص (در اینجا عشق مادرانه) تجلی می‌یابد و این مورد خاص را تعالی می‌بخشد و از حد صرفاً بازنمود آن فراتر می‌رود.»