زبان فارسی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
Alborzagros (بحث | مشارکت‌ها)
ادغام از ویکی پدیا |پاسداشت زبان پارسی در شعر شاعران تاجیکستان|
خط ۱۲۴:
* «فارسی، زبانی غنی و شیرین است. هزار شیوه در کار فارسی گویی و فارسی نویسی برای عنوان زدن وجود دارد.»
** ''[[سید علی خامنه‌ای]]''<small>در دیدار مدیران و مسؤولان مطبوعات کشور (۱۳۷۵/۰۲/۱۳)''</small>
 
==[[مومن قناعت]]==
[[مومن قناعت]] در سال ۱۹۳۲ (۱۳۱۴ [[خورشیدی]]) در ناحیه [[درواز]] به دنیا آمد. در سال ۱۹۵۶ در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی تاجیکی از [[دانشگاه ملی تاجیکستان]] فارغ‌التحصیل شد و در همان سال به عضویت اتحادیه نویسندگان درآمد. پس از اتمام تحصیلات در مجلهٔ «صدای شرق» مشغول به کار و پس از مدتی سردبیر این نشریه شد. نخستین دفتر شعر او با نام «شراره» در سال ۱۹۶۰ به چاپ رسید.
[[مؤمن قناعت]] در یک گروه پارلمانی [[شوروی]] به یکی از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس رفته بوده که بنا به خواست یکی از رهبران عرب که خلیج را عربی می‌دانست برای شعرخوانی، شعری با این مطلع می‌گوید:
 
'''از خلیج فارس می‌آید نسیم فارسی
 
ابر در شیراز می‌بارد چو سیم فارسی
 
دُر از این دریا نمی جویم که دور افتاده است
 
از ته دریا دُر اشک یتیم فارسی
 
شیخ را سرمست دیدم یک شبی از بوی نفت
 
رفت با عطر کفن عطر و شمیم فارسی'''
 
این شجاعت شاعر فارسی گوی شوروی سابق، خاطر امرای عرب را تلخ کرد و تا آخر مجلس در سکوت رفتند.
<ref>[http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910231000875 شعر شاعر تاجیک با ردیف «خلیج فارس» که سلطان عرب را به خشم آورد - See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910231000875#sthash.lV12a9tq.dpuf ]</ref>
 
==[[لایق شیرعلی]]==
لایق شیرعلی در در روستای «مزار شریف» در کنار [[رودخانهٔ زرافشان]] در [[ناحیهٔ پنجکنت]] در شمال [[تاجیکستان]] زاده شد. او دوران کودکی‌اش را در این روستا به سر برد.<ref>{{یادکرد وب| نشانی = http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2006/05/060529_er_layeq_sheerali-pr.shtml| عنوان = لایق شیرعلی، پیوندگر کهنه و نو در شعر پارسی| تاریخ بازدید = ۱۷ فروردین ۱۳۸۹| تاریخ = دوشنبه ۲۹ مه ۲۰۰۶| ناشر = وب‌گاه بی‌بی‌سی فارسی | زبان = فارسی}}</ref> لایق شیرعلی دانشکدهٔ آموزگاری [[شهر دوشنبه]] را در سال ۱۹۶۱ به پایان برد و از آن سال در پایتخت تاجیکستان اقامت گزید و پس از آن، نخست نویسندهٔ بخش ادبی [[رادیو تاجیکستان]] و سپس کارمند ادبی روزنامهٔ ''[[کامسامال تاجیکستان]]'' شد. او همچنین سردبیر مجلهٔ ادبی معتبر ''[[صدای شرق]]''، مشاور [[اتفاق نویسندگان تاجیکستان]] و عضو اتفاق نویسندگان اتحادیهٔ شوروی از سال ۱۹۹۵ میلادی بود.
 
'''زبان گم کرده'''
 
هر که دارد در جهان گم کرده ای
 
در زمین و در زمان گم کرده ای
 
این نشان گم کرده ای و دیگری
 
خویشتن را بی نشان گم کرده ای
 
این یکی بخت جوان گم کرده است
 
دیگری گنج روان گم کرده است
 
این یکی گر نیم نان گم کرده است
 
دیگری نیم جهان گم کرده است
 
این یکی جان و جگر گم کرده است
 
آن یکی شور و شرر گم کرده است
 
این یکی گم کرده گر مال پدر
 
دیگری پند پدر گم کرده است
 
گر یکی بام و دری گم کرده است
 
دیگر نام و فری گم کرده است
 
آن زبان همدلی گم کرده است
 
این زبان مادری گم کرده است
 
از تمام این و آن گم کردگان
 
زشت روتر نیست در روی جهان
 
زآن که گم کرده زبان مادری
 
حرف گوید با تو با چندین زبان
 
باک نه،گر داوری گم کرده است
 
یا امید سروری گم کرده است
 
زهر بادا شیر مادر بر کسی
 
کو زبان مادری گم کرده است
 
آن یکی قدر سخن گم کرده ای
 
دیگری باغ و چمن گم کرده ای
 
از زبان مادری گم کرده لیک
 
می رسد روزی وطن گم کرده ای
<ref>[http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910217000962 وصف زبان فارسی در شعر شعرای تاجیک ]</ref>
 
==[[بازار صابر]]==
[[بازار صابر]] (زاده ۲۰ نوامبر ۱۹۳۸) یکی از شاعران فارسی‌زبان [[تاجیکستان]] و برنده جایزه دولتی تاجیکستان به نام ابوعبدالله رودکی است.
 
زبان مادری
 
هرچه او از مال دنیا داشت، داد
 
خطه بلخ و بخارا داشت، داد
 
سنّت والا و دیوان داشت، داد
 
تخت سامان داشت، داد.
 
دشمن دانشگدایش دانش سینا گرفت،
 
دشمن بی سنتش دیوان مولانا گرفت،
 
دشمن صنعت‌فروشش صنعت بهزاد برد،
 
دشمن بی‌خانه‌اش در خانه او جا گرفت.
 
داد او از دست گرز رستم و سهراب را،
 
بربران ناتوانی را توانا کرد او.
 
نام خود را همچو گور رودکی از یاد برد،
 
قاتلان خویش را مشهور دنیا کرد او.
 
قامت کوتاه منغیت
 
از منار کلّه اهل خراسان شد بلند.
 
پستی صحرای قپچاق
 
از بلندی بدخشان شد بلند.
 
خلق تاجیک،
 
خلق آرمان
 
آب در چشم
 
چون یتیمان،
 
در لبش خشم
 
چون اسیران.
 
از وطن تا بر کفن هر بود و نابودی، که بود
 
بر کفن طلب و وطن طلبندگان بخشید و داد.
 
دشمن درویش خود را
 
شاه و دارا کرد و خود درویش شد.
 
لیک لفظ مادری‌اش، همچو نام مادرش،
 
در دهان و در زبانش ماند، ماند.
 
هر سخن با شیر مادر،
 
سخت شد در استخوانش ماند، ماند.
 
خود به خود در گوشه خاک دیار،
 
از جدایی، از غریبی
 
او گریست و گریه‌ها بر آبشاران یاد داد،
 
لفظ کوهستانی ای بر باد و باران یاد داد.
 
رودها را رودکی دان کرد او،
 
بادها را انوری خوان کرد او.
 
روز ناآبادی‌اش تاجیک زبان ‌‌آباد کرد،
 
در زبانش دولت بی‌دولتی بنیاد کرد.
 
دولتی از حرف وزنین*،
 
دولتی از شعر رنگین،
 
از چنان شعری که هر یک مصره‌اش،
 
جویه ای از خاک سربازان اوست،
 
تاره‌ای نوری ز زرتشتان اوست.
 
گوئیا چون صید مجروح
 
او جراحت های خود را
 
گشته و برگشته لیسید،
 
با زبان خود دوا کرد.
 
در سرایش تاجیک از بخت نگون،
 
گرچه با گبر و مسلمان، هم سرا بود.
 
همرسول و همخدا بود،
 
در زبان امّا جدا بود.
 
از سر صد منبر افتادند ناظرهای او،
 
تا نه‌افتند از زبان خویشتن.
 
در سر صد دار جان دادند شاعرهای او
 
تا نه‌افتد بر زمین قدر سخن!
 
در حد و سرحد‌شناسی جهان،
 
سرحد تاجیک زبان تاجیک است.
 
تا زبان دارد وطندار است او،
 
تا زباندار است بسیار است او.
 
<ref>[http://mehremihan.ir/language-and-dialect/2189-parsi-tajikshaer.html ارزش زبان پارسی در میان شاعران تاجیک ]</ref>
 
 
== وابسته ==