سنایی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱:
'''[[:w:حکیم سنایی غزنوی|حکیم ابوالمجد
==
*
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «از تواضع بزرگوار شوی// و از تكبر ذليل و خوار شوی»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «از حسرت آن ديده چون ديده آهو// اين ديده نهدرخواب نهبيدار چو خرگوش»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «اندر اين خاكدان فرسوده// هيچ كس را نبينی آسوده»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «اندر اين ره كه راه مردان است// هرکه خود را شناخت مرد آنست»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «ای بهديدار فتنه چون طاووس// وی بهگفتار غرّه چون كفتار// عالمت غافلست و تو غافل// خفته را خفته كی كند بيدار»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «ای بیخبر از سوخته و سوختنی// عشق آمدنی بود نهآموختنی»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «اين مثل زد وزير با بهمــن// دوسـت نادان بتر زصـد دشمن// بشنو اين نكته را كه سخت نكوست// مار به دشمنت، كه نادان دوست»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «با بدان كم نشين كه در مانی// خوپذير است نفس انسانی»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «بودِ بسيارخوار بینور است// از گلوبنده خواجگی دور است»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «پر خـوری، ژندهپيل باشی تو// كم خـوری، جبرئيل باشی تو»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «تو دست چپ در این معنی زدست راست نشناسی// کنون با این خری خواهی که اسرار خدا یابی»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «حايض او، من شده بهگرمابه// ماهی او من طپيده در تابه»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «خادمانند نامشان كافور// ليك رخشان سيهتر از عنبر»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «خرمن خود را بهدست خويشتن سوزيم ما// كرم پيله هم بهدست خويشتن دوزد كفن»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «خور اندک فزون کند حلمت// خور بسیار کم کند علمت»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «در جستن نان آب رخ خويش مريزيد// در نار مسوزید روان از پی نان را»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «در دهاندار تا بود دندان// چون گرانی كند بكن دندان»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «دوستان را بهگاه سود و زيان// بتوان ديد و آزمود توان»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «دوست گرچه دوصد، دويار بود// دشمن ار چه يكی، هـزار بود»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «دهخدا گفت ار نمكساری شود انبان كون// گوزهای بینمك پراند اهل روستا»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «رشته تا يكتاست آنرا زور زالی بگسلد// چون دوتا شد عاجز آيد از گسستن زال زر»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «ستد و داد را مباش زبون// مرده بهتر كه زنده و مغبون»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «سوی دين هديه خدايش دان// آنكه ناخوانده آيدت مهمان»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «فرش تو در زیرپا اطلس و شعر نسیج// بیوهٔ همسایهٔ را دست شده آبله// او همهشب گرسنه، تو زخورشهای خوب// کرده شکم چارسو، چون شکم حامله»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «قدر مردم سفر پديد آرد// خانهٔ خويش مرد را بند است// چون بهسنگ اندرون بود گوهر// كس نداند كه قيمتش چنـد است»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «گرچه كژدم بهنيش بگزايد// دارويی را هم او بكار آيد»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «گرگ را با میش کردن قهرمان باشد ز جهل// گربه را با پیه کردن پاسبان باشد خطا»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «مال دادی بهباد چون تو همی// گِل بهگوهر خری و خر بهخیار»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «مرد عالی همـم نخواهد بنـد// سگ بود، سگ بهلقمهای خرسند»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «مرگ هديه است نزد داننده// هديه دان ميهمان ناخوانده»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «نان فروزن بهآب ديدهٔ خويش// وز در ِ هيچ سـَفله شير مخواه»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «نشود مرد پردل و صُعلوك// پيش مامان و بادريسه و دوك// نشود كس بهكنج خانه فقيه// كم بود مرغ خانگی را پيه// هركه او خوردهاست دود چراغ// بنشيند بهكام دل بهفراغ// : كی شود مایهٔ نشاط و سـرور// هـم در انگور شيره انگور// از برون مرد، مرد قوت دهد// دام در خانه، عنكبوت نهد// چه كنی در كنار مادر خو// آخر ای نازنين كم از دو دو»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «هركس كه برد بهبصره خرما// برجهل خود او دهد گواهی»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «هرکه او گشته، طالب مجد است// شفی او، راز ِ لفظ ِ بوالمجد است// شعرا را بهلفظ مقصودم// زين قبل، نام گشت مجدودم// زآنکه جد را بهتن شدم بنيت// کرد مجدود ماضيم کنيت»
** ''حديقةالحقيقة''
* «هست چون مار گـَرزه سیرت دهر// از برون نرم و از درون پرزهر»
** ''دیوان حکیم سنائی''
* «هيچ خودبين خدایبين نبود// مرد خودديده مرد دين نبود»
** ''دیوان حکیم سنائی''
== درباره حکیم سنائی ==
* «عطار روح بود و سنائی دوچشم او// ما از پی سنائی و عطار آمدیم»
== پیوند به بیرون ==
{{ویکیپدیا}}
{{ناتمام}}{{میانبر}}
[[رده:شاعران|سنائی]]
[[رده:عرفا|سنائی]]
|