خسرو شکیبایی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
ع م گ (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
←‏منبع‌دار: ابرابزار
خط ۶:
</div>
 
== منبع‌دارگفتاوردها ==
=== آ، الف ===
* «از هر کسی که [[سخن|حرف]] می‌زد مطلبی می‌آموختم».<ref name="نیک‌">[http://www.niksalehi.com/learn/archives/046496.php گفتگوی فریدون جیرانی با خسرو شکیبایی دو قدم مانده به صبح]، ۱۰ بهمن ۱۳۸۶.</ref>
** ''دوقدم مانده به صبح''، ۱۳۸۶
 
=== ب، پ ===
* «بعد از انقلاب احساس می‌کردم که یک چیزی درمن کم است و دوست داشتم با صدای خود کارکنم زیرا احساس می‌کردم که ۵۰ درصد خودم هستم و ۵۰ درصد صدا که بعدها صداگذاری می‌شود.»<ref name="نیک" />
** ''دوقدم مانده به صبح''، ۱۳۸۶
 
=== ت، ث ===
=== ج، چ ===
=== ح، خ ===
=== د، ذ ===
* «در فیلم‌های زیادی به جای آدم‌های نیمه معروف حرف زدم و از آن‌هایی که در آن موقع خیلی معروف بودند می‌توانم به: چارلتون هستون در «آخرین مردان سرسخت»، جیمز میسون در «معلم من شیطان» و «قیمت یک زندانی» و بیلی کازبی در اکثر فیلم‌هایش اشاره کنم.»
** ''بازخوانی یک گفت‌وگوی قدیمی با خسرو شکیبایی''،<ref name="تابناک">[http://www.tabnak.ir/fa/print/417519 بازخوانی یک گفت‌وگوی قدیمی با خسرو شکیبایی]، ۲۸ تیر ۱۳۹۳.</ref> ۱۳۷۰
 
=== ر، ز، ژ ===
=== س، ش ===
=== ص، ض ===
=== ط، ظ ===
=== ع، غ ===
=== ف، ق ===
=== ک، گ ===
=== ل ===
=== م ===
* «مصاحبه برای من مثل راه رفتن روی لبه تیغ است و همیشه می‌ترسم که پایم ببرد و یا پرت شوم.»<ref name="تابناک" />
** ''بازخوانی یک گفت‌وگوی قدیمی با خسرو شکیبایی، ۱۳۷۰
 
=== ن ===
* «نقش‌ها همواره مهمان ذهن بازیگران هستند و به طور متوالی می‌آیند و با تغییر نقش نیز می‌روند و گاهی از نقش‌ها به خاطر ایجاد احساس درذهن بازیگر می‌مانند، مانند حمید هامون در فیلم هامون داریوش مهرجویی که زمانی در ذهن من بود و مهمانی بود که به عقیده برخی ماند»<ref name="نیک" />
** ''دوقدم مانده به صبح''، ۱۳۸۶
 
=== و ===
* «وقتی که در فیلم یا نمایشنامه‌ای بازی می‌کنم چه در مقابل بازیگر مقابل و چه برای کارگردان هیچ‌وقت توضیحی نمی‌دهم و عمل می‌کنم.»<ref name="تابناک" />
** ''بازخوانی یک گفت‌وگوی قدیمی با خسرو شکیبایی، ۱۳۷۰
 
=== هـ ===
* «هیچ‌وقت در حین انجام کاری به جایزه گرفتن فکر نکرده‌ام. آن لحظه‌ای که با نقش زندگی می‌کنم، بیشتر برایم اهمیت دارد تا اینکه آن نقش را بسازم برای جایزه.»<ref name="تابناک" />
** ''بازخوانی یک گفت‌وگوی قدیمی با خسرو شکیبایی، ۱۳۷۰
 
=== ی ===
* «یک شب با فردی آشنا شدم که تئاتر کار می‌کرد و زمانی که فهمید من عاشق تئاتر هستم مرا به سالن تئاتر برد و در آنجا با خودم گفتم اگر ۶ الی ۷ ماه آموزش ببینم شاید یک نقشی را بازی کنم. در همان زمان یک کارگردان آمد و به من گفت به تئاتر علاقه داری و می‌خواهی تئاتر کار کنی؟ من هم در پاسخ گفتم بلی و آن مرد رفت و مرا نیز با خود برد.»<ref name="نیک" />
** ''دوقدم مانده به صبح''، ۱۳۸۶