رودکی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Amouzandeh (بحث | مشارکت‌ها)
Amouzandeh (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱:
'''[[W:رودکی|رودکی]]'''، جعفربن محمدبن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم رودکی سمرقندی، متولد اوائل ([[W: قرن سوم (هجری قمری)]]|قرن وسوم متوفا(هجری بهقمری)]] سال- [[329W:۳۲۹ (هجری قمری)|۳۲۹ (هجری قمری)]]) در رودک.
 
----
* انـدر «اندر بلای سخـتسخت پديد آيـــد * آيد// فضل و بزرگواری و سالاری»
* «باد سحری گذر به كويت دارد * // زان بوی بنفشه راز مويت دارد// در پيرهن غنچه نمی‌گنجد گل// از شادی آن‌كه رنگ رويت دارد»
* «باد و ابر است این جهان، افسوس// باده پیش‌آر، هرچه باداباد»
* «بس كه بر گفته پشيمان بوده ام * بوده‌ام// بس كه بر نا گفتهناگفته شادان بوده امبوده‌ام»
* به چشمت «به‌چشمت اندر بالار ننگری تو به روز * به شببه‌روز// بهبه‌شب چشـمبه‌چشـم كسان اندرون ببينی كاه»
* «تا جهان بود از سر آدم فـراز// كـس نبود از راه دانش بی‌نيـاز// مـردمان بخرد اندر هــر زمان// راه دانش را به‌هرگونه زبان// گـرد كردند و گرامـی داشتنـد// تا به‌سنگ اندر، همی بنگاشتند// دانش اندر دل چراغ روشن است// وز همه بد بر تن تو جوشن است»
* «چرا عمر كركس دو صددوصد سال، ويحك * // نماند زسالی فزونتر پرستـو»
* «روی به‌محراب نهادن چه‌سود// دل به‌بخارا و بتان طراز// ایزد ما، وسوسه عاشقی// از تو پذیرد، نپذیرد نماز»
* «زآنست قوی شير به گردنبه‌گردن كه به هركار * به‌هركار// از خود به تنبه‌تن خويش رسولست و فرسته»
* «زندگانی چه كوته و چه دراز// نه به‌آخـر بمـُـرد بايد باز// هــم به چنبر گذار خواهد بود// اين رسن را اگر چه هست دراز»
* «زمانه پندی آزاده‌وار داد مرا// زمانه را چو نکو بنگری همه پند است// به‌روز نیک کسان تا تو غم نخوری// بسا کسا که به‌روز تو آرزومند است.»
* «شاد زی با سیاه‌چشمان، شاد// که جهان نیست جز فسانه و باد»
* «شو تا قيامت آيد زاری كن * // كی رفته را به زاریبه‌زاری باز آری»
* «میلفنج دشــمن كه دشمن يكی * // فزون است و دوست ار هزار، اندكی»
* «هرکه نامخت از گذشت ِ روزگار// هیچ ناموزد زهیچ آموزگار»
* «نيك بخت آن كسی كه داد و بخورد * // شوربخت آنكه او نخورد و نداد»
* «يكی آلوده ایآلوده‌ای باشد كه شهری را بيالايد * // چو در گاوان يكی باشد كه گاوان را كند ريخن»
 
* انـدر بلای سخـت پديد آيـــد * فضل و بزرگواری و سالاری
 
* باد سحری گذر به كويت دارد * زان بوی بنفشه راز مويت دارد
: در پيرهن غنچه نمی گنجد گــل * از شادی آنكه رنگ رويت دارد
 
 
* بس كه بر گفته پشيمان بوده ام * بس كه بر نا گفته شادان بوده ام
 
 
* به چشمت اندر بالار ننگری تو به روز * به شب به چشـم كسان اندرون ببينی كاه
 
 
* تا جهان بود از سر آدم فـراز * كـس نبود از راه دانش بی نيـاز
: مـردمان بخرد اندر هــر زمان * راه دانش را به هر گونه زبان
: گـرد كردند و گرامـی داشتنـد * تا به سنگ اندر، همی بنگاشتند
: دانش اندر دل چراغ روشن است * وز همه بد بر تن تو جوشن است
 
 
* چرا عمر كركس دو صد سال، ويحك * نماند زسالی فزونتر پرستـو
 
 
* زآنست قوی شير به گردن كه به هركار * از خود به تن خويش رسولست و فرسته
 
 
* زندگانی چه كوته و چه دراز * نه به آخـر بمـُـرد بايد باز
: هــم به چنبر گذار خواهد بود * اين رسن را اگر چه هست دراز
 
 
* شو تا قيامت آيد زاری كن * كی رفته را به زاری باز آری
 
 
* میلفنج دشــمن كه دشمن يكی * فزون است و دوست ار هزار، اندكی
 
 
* نيك بخت آن كسی كه داد و بخورد * شوربخت آنكه او نخورد و نداد
 
 
* يكی آلوده ای باشد كه شهری را بيالايد * چو در گاوان يكی باشد كه گاوان را كند ريخن
 
== پیوند به‌بیرون ==
{{ویکی‌پدیا}}
 
{{ناتمام}}
 
{{میانبر}}
[[رده:شاعران|رودکی]]