بوف کور: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Amouzandeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Amouzandeh (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱:
'''[[W:بوف کور|بوف کور]]'''، نوشته
----
خط ۵:
* «او همان حرارت عشقی مهرگیاه را در من تولید کرد. اندام نازک و کشیده با خط متناسبی که از شانه، بازو ، پستانها ،سینه، کپل و ساق پاهایش پایین می رفت مثل این بود که تن او را از آغوش جفتش بیرون کشیده باشند - مثل ماده مهرگياه بود که از بغل جفتش جدا کرده باشند.»
* «با این تصاویر خشک و براق و بیروح که همهاش بهیک شکل بود چه میتوانستم بکشم که شاهکار بشود؟ اما در تمام هستی خودم ذوق سرشار و حرارت مفرطی حس میکردم، یکجور ویر و شور مخصوصی بود، میخواستم این چشمهایی که برای همیشه بسته شده بود روی کاغذ بکشم و برای خودم نگهدارم.»
* «در اينجور مواقع هر کس بهیک عادت قوی زندگی
* «در اين دنیای پست پر از فقر و مسکنت، برای نخستینبار گمان کردم که در زندگی من یک شعاع آفتاب درخشيد - اما افسوس، اين شعاع آفتاب نبود، بلکه فقط یک پرتو گذرنده، یک ستاره پرنده بود که بهصورت یک زن یا فرشته بهمن تجلی کرد و در روشنایی آن یکلحظه، فقط یکثانیه همه بدبختیهای زندگی خودم را دیدم و بهعظمت و شکوه آن پی بردم و بعد این پرتو در گرداب تاریکی که باید ناپدید بشود دوباره ناپدید شد»
* «در زندگی زخمهايی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد. اين دردها را نمیشود بهکسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که اين دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پيشآمدهای نادر و عجيب بشمارند و اگر کسی بگويد يا بنويسد، مردم برسبيل عقايد جاری و عقايد خودشان سعی میکنند آنرا با لبخندی شکاک و تمسخرآميز تلقی بکنند.»
خط ۱۴:
== درباره بوف کور ==
* «بوف کور به نظر من تحت تأثیر جنبش معروف سمبولیست های فرانسه نوشته شده، و همچنین البته تحت تأثیر سوررئالیستها، حتی تأثیر فیلمهای سوررئالیستی مثل"مطب دکتر کالیگاری"، در این داستان کاملأ پیدا است. اولأ سمبولیسم و سوررئالیسم در هنر اروپا، دورهها یا سبک های زودگذر بودند و حالا فقط جنبهٔ تاریخی دارند. منظور من البته این نیست که دیگر کسی حق ندارد به این سبکها چیزی بنویسد. ولی اگر کسی یک چنین چیزی نوشت اگر دیگر صرف اینکه نوشتهاش سمبولیستی یا سوررئالیستی است، عمل را توجیه نمیکند. زمانی که [[صادق هدایت]] بوف کور را مینوشت سمبولیسم فرانسوی دیگر از مد افتاده بود ولی سوررئالیسم هنوز زنده بود. هدایت لابد فکر میکرده دارد نوبرش را میآورد. ولی آنچه آورده اگر آنروز هم نوبر بوده، حالا نوبر نیست؛ وسواس ذهنی است که حس تناسبش را از دست داده وتماسش با واقعیت و اوضاع زمانه قطع شده است.»
** ''نجف دریابندری- مجله آدینه، شماره ۳۷، سال ۱۳۶۸''
* «"بوف کور" داستانی است که بهشیوه غیرخطی نوشته شده و خیلیها این زمانها برایشان مشکل ایجاد می کند. اما یک مفهوم سیاسی و تاریخی در دوره انقلاب مشروطه خلق شده که به مفهوم ناسیونالیستی بود، بهاین معنا که زمان گذشته بهایران باستان تعلق میگرفت و اصل شکوفایی فرهنگ و تمدن ایرانی تلقی میشد و زمان معاصر یا حال بهایران اسلامی قلمداد میشد که ۱۴۰۰ سال را در بر میگرفت، یعنی معاصر بهمعنای همزمان نبود. این مفهوم از زمان، که یک گذشته باستانی است و یک حال ۱۴۰۰ ساله است که تاریخ انحطاط ایران است، در دوره مشروطیت خلق شد. بوف کور هدایت با همین دو مفهوم سر و کار دارد. روایت اول که در حوالی شاهعبدالعظیم اتفاق میافتد، از نظر معنا و محتوا هیچ ربطی بهایران معاصر ندارد. راوی، در روایت اول سفری را آغاز میکند بهگذشته باستانی خودش که در آن شیفته ایران ِ گذشته است و از زن ایرانی یک تصویری میدهد که همان تصویر ِ ''دختر اثیری'' است. تصویر دختر اثیری که در بوف کور میبینیم بهعینه در [[پروین دختر ساسان]] آمده که یک نمایشنامه ضد عرب است. راوی در روایت اول در بوف کور در تلاش این است که خاطره گذشته باستانی خودش را از بین ببرد و بهاین نتیجه رسیده است که همه این افتخارات گذشته زیر سیطره اسلام از بین رفته و در حقیقت میخواهد با کشتن دختر اثیری و تکه پاره کردن این خاطرات، از شر این عشق سوزان به ایران باستان نجات یابد.»
** ''ماشاءالله آجودانی مسئول کتابخانه مطالعات ایرانی در لندن''
|