یاماموتو تسونه‌تومو: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
AmirAK (بحث | مشارکت‌ها)
AmirAK (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۴۳:
 
=== فصل دوم ===
* برازندهٔ سامورایی نیست که وقتی کار جهان بر وفق مراد اوست، مغرور شود و از حد بگذرد. از این رو، '''بهتر آن است که انسان در جوانی کمی رنج کشد؛ زیرا اگر شخص، تلخی زندگی را به تجربه درنیابد، شخصیتش قوام نخواهد یافت.''' کسی که در زمان تیره‌روزی خسته و نومید شود، هیچ ارزشی ندارد.
* اگر کسی بگوید شرط سامورایی بودن در یک کلام چیست، باید گفت اساس آن سرسپردن در راه امیر است و اگر کسی بازپرسد، پس از آنچه، باید گفت بالاتر از هر چیز آن است که سامورایی در جان خویش، خرد، انسانیت و شجاعت داشته باشد. داشتن این سه فضیلت شاید برای مردم عادی، دور از دسترسی به نظر آید، اما برای سامورایی سهل است. خرد چیزی نیست، جز در میان گذاشتن امور با دیگران. حکمت بی‌پایان از همین نشئت می‌گیرد. انسانیت حاصل کار کردن برای دیگران و رنج بردن برای آنان و ارجح دانستن آنان است. '''شجاعت یعنی دندان‌های خویش را به هم فشردن و به پیش رفتن. با دندان‌های به هم فشرده، به پیش رو. این است شجاعت و توجهی به شرایط نکن.''' نیازی به دانستن هر چیزی که فراتر از این سه باشد نیست.
* '''در همه چیز، آنچه سرانجام بیشترین اهمیت را دارد، تصمیم در لحظه است. تمام زندگی انسان توالی لحظه پشت لحظه است. اگر انسان لحظهٔ حال را با تمام وجود دریابد، دیگر چیزی وجود ندارد که نگران آن باشد. در همه‌حال با تصمیمی که در لحظهٔ حال می‌گیری زندگی کن. هر کس لحظهٔ حال را از کف دهد، چنان به جست‌وجوی آن خواهد گشت که گویی لحظهٔ حال در جای دیگری است.'''
* نمی‌توان تمام سال را در بهار و تابستان گذراند یا پیوسته در روشنایی روز، گذران زندگی کرد. از این رو، اگرچه انسان دوست داشته باشد؛ ولی نمی‌توان جهان امروز را به روح صد سال پیش یا پیشتر بازگرداند. از این رو بهتر آن باشد که زمان‌های خویش را به بهترین شکل ممکن درآوریم. مردمی که اندوه گذشته را در دل دارند، ناتوان از درک این نکته هستند. از سوی دیگر، مردمی که تنها با طریقت متأخرین آشنا هستند و از طریقت قدما بیزارند، مردمی سطحی و کوته‌بین هستند.
* '''به تصمیمی که در لحظه می‌گیری، وفادار باشی و از پریشانی اجتناب کن. تنها به تلاش خویش ادامه ده و سرگرم هیچ چیز دیگر مشو؛ بلکه همواره با یک فکر زندگی کن.'''
* «یوچیدا شولمون» دربارهٔ امیر نائوشیگه گفت: «'''مشخصهٔ مریدان وی، روبه‌رو شدن با هر وضعیتی بدون فکر کردن به وقایع بود''' و خصلت شخصی امیر نیز آن بود که هر کاری را تنها با یک کلام به سرانجام می‌رساند. وقتی او در حال چشم فرو بستن از این جهان بود، هیچ نگفت. حتی هنگامی که ارشدترین مریدانش به دیدار وی شتافتند.»
* یک بار امیر ایاسو در یکی از جنگ‌ها هیچ چیز به دست نیاورد؛ اما پس از جنگ گفته شد، ایاسو سرلشکری با رشادت والاست. هیچ‌یک از مریدانش که در میدان جنگ کشته شدند، پشت به دشمن نبودند. همگی آن‌ها رودررو با صفوف دشمن جان باختند. '''از آن جا که روحیهٔ سامورایی حتی پس از مرگ او نیز خود را نشان می‌دهد، به دشمن پشت کردن در میدان نبرد، سبب سرافکندگی اوست.'''
* «کنشین یوئه‌سوگی» می‌گفت: «من نمی‌دانم چگونه می‌توان همیشه پیروز بود؛ فقط می‌دانم در هر شرایطی نباید عقب ماند.» نکته جالب توجهی است. مرید اگر در هر شرایطی عقب بماند سردرگم خواهد شد. در هر لحظه، عمل و واکنش انسان سطحی نخواهد بود؛ اگر که در آن لحظه عقب نمانده باشد.
* یک بار با چونه‌تومو در امتداد جاده قدم می‌زدیم که او گفت: «آیا انسان‌ها عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی خوش ساختی نیستند؟ هر چند که انسان‌ها از تارهای نخ آویخته نشده‌اند، باز می‌توانند راه بروند، بدوند، بجهند و حتی سخن بگویند. آیا ما سال آینده میهمانان جشن مردگان نخواهیم بود؟ این جهان به یقین بطالت است. مردم همیشه این را فراموش می‌کنند.»
* یک بار به «گون نوجو» گفته شد که '''«اکنون» همان «لحظهٔ موعود» است و «لحظهٔ موعود» همان «اکنون» است. انسان فرصت را از دست خواهد داد، اگر فکر کند این‌ها دو چیزند.''' مثلاً اگر کسی بلادرنگ از طرف امیر فرا خوانده شود، به احتمال زیاد دستپاچه و سردرگم خواهد شد و این گواه آن است که در نزد وی، این دو زمان، باهم متفاوت‌اند؛ اما اگر شخصی «اکنون» و «لحظهٔ موعود» را یکی پندارد، هر چند هیچ‌گاه نزد امیر فرا خوانده نشود؛ اما باز هم یک مرید است و باید آماده باشد تا سخنش را روشن و شمرده به امیر یا بزرگان دستگاه او، یا حتی به خود [[W:شوگان|شوگان]] بگوید. این آمادگی ذهنی در هر شرایطی لازم است. چه در مسائل رزمی چه در کارهای دیوانی. وقتی انسان بر آن باشد تا بدین شیوه بر کارها تمرکز کند، آیا سهل‌انگاری‌های روزانه و بی‌ارادگی باز هم وجود خواهند داشت؟
* اگر انسان در کار دولتی اشتباهی مرتکب شده باشد، شاید بتوان این اشتباه را با عذر ناشی‌گری یا بی‌تجربگی توجیه کرد. اما چگونه می‌توان اشتباه تعدادی سامورایی در رویداد غیرمنتظرهٔ اخیر<ref>واقعه‌ای که در این‌جا به آن اشاره می‌شود، در فصل یازدهم کتاب [[w:هاگاکوره|هاگاکوره]]، به تفصیل شرح داده شده است.</ref> را توجیه کرد. استاد جینمون همواره می‌گفت، فقط کافی است که سلحشور، دلیر باشد و این رویداد دقیقاً در مورد همین شجاعت است. اگر انسان احساس می‌کرد چنین اشتباهی مایهٔ ننگ است، کمترین کاری که می‌توانست انجام دهد آن بود که شکم خویش را بدرد، به جای آن که با سوزی در سینه و این احساس که زین پس، جایی برای رفتن ندارد، به زندگی سرافکندهٔ خویش ادامه دهد؛ زیرا که اقبال او به عنوان جنگجو برگشته و بدنام شده بود؛ اما اگر شستن از جان خویش را دریغ می‌آمد و دلیل می‌آورد که او باید زندگی کند؛ چون چنین مرگی بی‌فایده است، آن‌گاه در پنج، ده، یا بیست سال باقی‌مانده از زندگی خویش، انگشت بدنامی به سوی او دراز می‌کردند و او با شرم به زندگی خویش ادامه می‌داد. پس از مرگش، جسدش با بدنامی و ننگ بر زمین می‌ماند و فرزندان بی‌گناه او روسیاه از آن بودند که از اعقاب چنین مردی هستند؛ نام اجدادی آن‌ها بی‌اعتبار می‌شد و تمام اعضای خانوادهٔ وی با این ننگ می‌زیستند. چنین شرایطی مایهٔ تأسف است. اگر سامورایی همواره نیت خالص نداشته باشد و همیشه و حتی در رازهای خویش بدان نیندیشد که جنگجو بودن چیست و روزهای عمر خویش را به بطالت و سرگردانی طی کند، مستحق مجازات است. در هنگام نبرد، جنگجویی که کشته شده است، ناتوان بوده و یا در مقام جنگجو بدبیاری آورده است. مردی نیز که او را کشته است به اقتضای شرایط اجتناب‌ناپذیر مجبور به این کار شده و احساس می‌کرده، هیچ کار دیگری نمی‌توانسته انجام دهد. با این کار جان خود را در معرض خطر قرار داده و بدین‌سان نشان ترس را از خویش دور کرده است. تندخو بودن، زیبنده نیست و نمی‌توان گفت، دو مرد که رودرروی هم قرار می‌گیرند، ترسو هستند. اما در واقعهٔ اخیر، مردانی که زنده ماندند و با سرافکندگی به زندگی خویش ادامه دادند، جنگجویان واقعی نبودند. '''جنگجو باید که هر روز تأمل کند و بکوشد این گفته را در ذهن خویش القا کند که «لحظهٔ موعود»، همین لحظه است.''' به راستی عجیب است که هر کسی می‌تواند به نحوی زندگی را در غفلت طی کند. از این رو، '''طریقت سامورایی، هر صبح، تمرین مرگ است و در نظر گرفتن این که آیا مرگ او این جاست یا آن جا و تصور کردن شیوه‌های مختلف مردن و ذهن خود را بر مرگ استوار داشتن، هر چند این کار بسیار دشوار است؛ اما اگر انسان اراده کند، امکان‌پذیر است.''' در این جهان همه چیز امکان‌پذیر است. به علاوه، در کارزار جنگ، کلمات، بسیار تأثیرگذارند. در واقعهٔ اخیر نیز بهتر آن می‌بود که مرد را متوقف می‌کردند. وقتی اوضاع آشفته است، می‌توان حریف را از پای درآورد و یا اگر در حال فرار است، می‌توان فریاد زد: «فرار نکن! فقط ترسوها فرار می‌کنند» و بدین شکل، بر طبق آنچه شرایط اقتضاء می‌کند، با تأثیر کلمات به هدف خود رسید. مردی بود که گفته می‌شد در شناخت و داوری منش انسان‌ها خبره بود و سابق بر آن زبانزد همگان بود. او قادر بود چنین مواردی را اداره کند. این گواه آن است که «لحظهٔ حال»، فرقی با «لحظهٔ موعود» ندارد. وضعیت «یوکوزا نویاری» مثال دیگری از همین دست است. باید از پیش، ذهن خود را آماده کرد. چیزهایی که از پیش باید به آن‌ها اندیشید، بسیارند.
* حتی اگر سر سامورایی به ناگهان از تن جدا شود، او باید بتواند یک حرکت دیگر انجام دهد. آخرین لحظات زندگی «[[w:en:Nitta Yoshisada|نیتا یوشیسادا]]» گواه این امر است. اگر روح ضعیفی می‌داشت، همان لحظه که سرش از تن جدا شد، به زمین می‌افتاد. نمونهٔ جدیدتر آن «انو دوکن» است. تنها با عزمی راسخ می‌توان چنین کارهایی کرد. '''اگر سامورایی با رشادت خویش همچون شبحی کین‌توز شود و عزمی راسخ از خود نشان دهد، اگرچه سرش از تن جدا شود، ولی نمی‌میرد.'''
* '''انسان‌ها چه نجیب‌زاده باشند و چه پست، چه فقیر باشند و چه غنی، چه پیر باشند و چه جوان، چه سرگردان باشند و چه روشندل، همگی در یک چیز شریک‌اند و آن این که همگان روزی می‌میرند. همه می‌دانیم که روزی می‌میریم ولی مسئله آن است که مذبوحانه تلاش می‌کنیم آن را از خاطر دور سازیم. هر چند می‌دانیم که روزی جهان خواهد بود و ما در جهان نخواهیم بود، ولی فکر می‌کنیم همگی پیش از ما می‌میرند و ما آخرین کسی خواهیم بود که می‌میرد. مرگ، راهی بس طولانی به نظر می‌رسد. آیا این طرز فکر سطحی نیست؟ این طرز فکر بی‌ارزش است و تنها به لطیفه‌ای در یک رؤیا می‌ماند. چنین طرز فکری را کنار بگذار و آگاه باش، تا زمانی که مرگ در آستانهٔ کوبیدن بر در خانهٔ توست، باید به اندازهٔ کافی تلاش کنی و به هوش باشی.'''
* اگر انسان بین اماکن عمومی و محل خواب خود یا بین بودن در میدان نبرد و روی [[w:تاتامی|تاتامی]] نشستن فرق قائل شود، وقتی ساعت فرا رسد، ضربه‌ای سهمگین خواهد خورد. هشیاری مداوم؛ مسئله این است. اگر سامورایی روی تاتامی،[[w:تاتامی|تاتامی]]، شهامت خویش را نشان ندهد، در میدان نبرد لیز خبری از آن شهامت نخواهد بود.
* اگرچه ممکن است گفته شود خدایان، نیایش سامورایی را به خاطر ناپاکی تن آلوده‌شده وی به خون نمی‌پذیرند؛ ولی من بدون نگرانی از پاکی و ناپاکی، نیایش خویش را انجام می‌دهم. انسان همواره برای خوش اقبالی، در مواقعی که سریر خون به راه می‌افتد و انسان از پشته‌ای از کشته‌ها بالا می‌رود، دست به دعا می‌برد. در چنین زمان‌هایی، وقتی دست انسان به خون آلوده شده است، خدایان از انسان روی برمی‌گردانند، آن‌گاه فرد باید بداند دعا کردن اثری ندارد و باید صرف نظر از آن که چه قدر آلوده است، نیایش کند.
* در هنگام مصائب دشوار و یا فاجعه، یک کلمه کافی است. در زمان خوشدلی نیز یک کلمه کافی است و هنگام ملاقات و صحبت با دیگران نیز یک کلمه کافی است. باید قبل از حرف زدن خوب فکر کرد.
* زندگی انسان بس کوتاه است. بهتر آن است که آن را صرف انجام کارهایی کنی که به دل دوست می‌داری. نابخردانه است که در رؤیای این جهان زندگی کنی و شاهد تلخی و ناگواری آن باشی و در عین حال تنها به کارهایی مشغول شوی که علاقه‌ای به آن نداری. اما مهم است که این حقیقت را هرگز با جوانان نگویید؛ زیرا اگر این اعتقاد به درستی فهمیده نشود، برای آنان مضر خواهد بود.
* انسان به خاطر ارزشی که دارد از هیچ چیز به همه چیز می‌رسد. این احساسی که فردی از طبقات پایین نمی‌تواند کاری را انجام دهد که فردی از طبقات بالای اجتماع می‌تواند، یا این فکر که جنگجویی که تاکنون فقط سرباز پیاده بوده، اجازه ندارد رهبر جنگ شود، کاملاً اشتباه است. باید قدر مردی را که از طبقات فرودست اجتماع برخاسته و پیشرفت کرده، دانست و او را، حتی بیشتر از بزرگ‌زادگان، ارج نهاد.
* آمده است که «شوانگاکوی» راهب زمانی گفت: «انسان تنها با امتناع از عقب‌نشینی از یک چیز، توان دو مرد را می‌یابد.» نکتهٔ جالبی است. '''کاری که در زمان و مکان مناسب خود انجام نشود، در تمام زندگی ناتمام خواهد ماند.''' وقتی نمی‌توان مسائل را تنها با قدرت یک مرد به انجام رساند، انسان می‌تواند با توان دو مرد آن را به نتیجه رساند. '''آن زمان که به اراده تو نیاز است، اگر بخواهی بعدها با فکر کردن در مورد آن مشکل را حل کنی، همهٔ عمر خویش را در غفلت به سر خواهی برد.''' در جایی دیگر می‌گوید: «با گام‌های قدرتمند خویش، از میان دیوار آهن عبور کن». شکست موانع و حمله مستقیم بر چیزها، گام نخست چالاکی است.
* این جهان را رؤیایی بیش، ندانستن دیدگاه خوبی است. وقتی شما چیزی نظیر کابوس می‌بینید، بیدار می‌شوید و به خود می‌گویید، تنها یک رؤیا بود. گفته‌اند، جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، هیچ فرقی با رؤیا ندارد.
* شخصی که دانش کمی دارد، ژست ارباب معرفت به خود می‌گیرد و این نشانهٔ بی‌تجربگی اوست. وقتی کسی چیزی را خوب می‌فهمد، در رفتار او نشانی از تظاهر نمی‌بینی. این شخص بزرگوار است.
* کیهوی کاهن، نقل می‌کرد که امیر آکی، یک بار گفت: «شهامت جنگی بستگی به میزان تعصب سامورایی دارد.»
* '''انسان نباید تنبل باشد. گفته‌اند، اگر کسی سریع تصمیم نگیرد و تا انتهای هر چیزی نرود، سامورایی نیست.'''
* حکایات مردان بزرگ قدیم و نظایر آن را با احترام و فروتنی بشنو، حتی اگر در مورد چیزهایی باشد که تو از پیش می دانی، اگر ده یا بیست بار به روایت و حکایتی گوش سپردی و ناگهان به درکی عمیق‌تر از آن حکایت رسیدی، لحظه‌ای زیبا و خاص خواهی داشت. '''در میان گفت‌وگوهای ملال‌انگیز مردمان قدیم، کردار و تجربهٔ ارزشمند آنان جای دارد.'''
 
=== فصل هفتم ===