شوالیه تاریکی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
AmirAK (بحث | مشارکت‌ها)
جز ابرابزار
خط ۶:
* '''جوکر''': (به ریچل در حالی که چاقو را بر روی صورت او نگه داشته) "من یه همسر داشتم ... زیبا بود، مثل تو. کسی که بهم می‌گفت من زیادی نگرانم ... که باید بیشتر لبخند بزنم. کسی که قمار می‌کرد و خودشو تو دردسر مینداخت. یه روز اونا صورتشو زخمی کردن و ما برای جراحی پولی نداشتیم. اون نمیتونست تحمل کنه. من می‌خواستم دوباره لبخندشو ببینم. پس ... یه چاقو گذاشتم تو دهانم و این کارو کردم ... با خودم! و میدونی چی شد؟ اون دیگه تحمل دیدنمو نداشت ... ترکم کرد. حالا من جنبه بامزه قضیه رو می‌بینم ... حالا همیشه لبخند می‌زنم!"
* '''جوکر''': (به گمبل در حالی که چاقو را بر روی دهان او نگه داشته) "میخوای بدونی این زخما از کجا اومدن؟ پدرم، یه الکلی بود، یه شیطان؛ و یه شب از همیشه دیوونه تر میشه. مادر واسه دفاع از خودش چاقوی آشپزخونه رو برمیداره. اون (پدرم) از این کار خوشش نمیاد... کم نه. من دارم نگاه می‌کنم که چجوری چاقو رو به مادر نزدیک میکنه و میخنده. برمیگرده سمت من و میگه: چرا انقدر جدی پسرم؟ با چاقو میاد سمت من: چرا انقدر جدی پسرم؟ چاقو رو میجسبونه گوشه لبم: یه لبخند رو صورتت بذارم؟ و ... چرا انقدر جدی؟"
* '''جوکر''': «من معتقدم هرچیزی که آدمو نکشه حقیقتاحقیقتاً... عجیب‌ترش میکنه.»
* '''بتمن''': "پس چرا میخوای منو بکشی؟"
'''جوکر''': (می‌خندد) "من نمیخوام ... من نمیخوام تو رو بکشم! بدون تو من چیکار کنم؟ برگردم با اون خلافکارا سر و کله بزنم؟ ... نه. نه. نه... نه! تو ... مکمل منی!"
خط ۱۲:
'''جوکر''': "مثل اونا حرف نزن! تو نیستی [مثل اونا]! حتی اگه خودت بخوای که باشی. واسه اونا تو فقط یه دیوونه‌ای، مثل من! الان بهت احتیاج دارن، وقتی که نداشته باشن، میذارنت کنار. ببین ... اخلاق اونا، رمز اونا ... شوخیه بدیه. با اولین نشونه از دردسر، اونا فقط اونقدری خوبن که دنیا بهشون اجازه میده! نشونت میدم، وقتی همه چی به هم بریزه این ... مردم متمدن، همدیگرو میخورن. ببین من یه هیولا نیستم، فقط پیک منحنی ام!"
* '''بتمن''': «بعضی وقتا حقیقت به اندازه کافی خوب نیست. بعضی وقتا مردم لایق چیز بیشتری هستن، اینکه امیدشون ثمره بخش باشه»
* '''جوکر''': «می‌دونی چی رو فهمیدم؟ وقتی همه چی طبق نقشه پیش میرهمی‌ره، هیچ کسهیچ‌کس وحشت زده نمی شه، حتی اگه نقشه وحشتناک باشه. اگه فردا به رسانه‌ها بگم که مثلاً به عضو یه گروه خیابونی شلیک می‌شه یا یه کامیون سرباز منفجر می‌شه. هیچ‌کس وحشت‌زده نمی‌شه. چون همه‌اش جزو نقشه است؛ اما وقتی بگم که قراره یه شهردار پیر کوچولو بمیره، خوب، همه عقلشون رو از دست می‌دن.»
* '''جوکر خطاب به هاروی دنت''': «من کاری رو که خوب بلدم انجام دادم نقشهٔ بچگانت رو فهمیدم و سر خودت پیادش کردم. ببین به سر این شهر با چندتا بشکه بنزینو چند بسته گلوله چی آوردم.»