یاماموتو تسونه‌تومو: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
AmirAK (بحث | مشارکت‌ها)
AmirAK (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۷۶:
 
=== فصل هشتم ===
* چند سال پیش، جلسهٔ [[w:سوترا|سوتراخوانی]] در جیسوین کاواکامی برگزار شد. پنج یا شش مرد از اهالی کنیاماچی و منطقه تاشیرو نیز به این مراسم رفته بودند و در راه بازگشت مدتی را به باده‌نوشی گذراندند. در بین آنها مردی از مریدان کیزوکا کیوزایمون نیز بود که بنا به دلایلی دعوت دوستان خود را به باده‌نوشی رد کرد و پیش از شامگاهان به خانه بازگشت. اما بقیه، ساعتی بعد با چند مرد درگیر شدند و همه را کشتند. مرید کیوزایمون اواخر شب از این مطلب خبردار شد و سریعاً به نزد دوستان خود بازگشت. به جزئیات ماجرا گوش داد و سپس گفت: «فکر می‌کنم بالاخره شما باید شرح ماجرایی بدهید. در هنگام نوشتن شرح ماجرا شما باید بگوییدبگویید، من هم همراه شما بودم و در کشتن آنها دست داشتم. من هم هنگام بازگشت به کیوزایمون همین چیزها را خواهم گفت. چون این درگیری مربوط به همهٔ ماست، من هم باید مثل شما با مجازات مرگ روبه روروبه‌رو شوم و این عمیق‌ترین خواستهٔ من است؛ زیرا حتی اگر به امیر خود توضیح دهم که من زود به خانه بازگشتم، باز هم حرف مرا حقیقت نمی‌پندارد. کیو زایمون همیشه مردی سختگیر بوده است و حتی اگر بازجویانبازجویان، مرا از مجازات تبرئه کنند،کنند؛ ولی امیر مرا به دلیل بزدلیبزدلی، مجبور به مرگ در برابر چشمان خویش خواهد کرد. به همین خاطر، مردن با بدنامی گریختن از محل درگیریدرگیری، بسیار شرم‌آور است. از آن‌جا که مرگ سرنوشت همهٔ ماست، من دوست دارم با جرم کشتن یک مرد بمیرم. اگر با این خواستهٔ من موافقت نکنید همین‌جا شکم خود را خواهم درید.» دوستان و همراهان وی که چارهٔ دیگری نمی‌دیدند، با خواستهٔ وی موافقت کردند. بعداً و در خلال تحقیقات، هر چند ماجرا به شرح فوق توضیح داده شد، عیان شد که سامورایی جوان زودتر از حادثه به خانه بازگشته است. همهٔ بازجویان تحت تأثیر قرار گرفتند و به واقع مرد را تحسین کردند. تنها کلیاتی از این ماجرا به اطلاع من رسیده است، بنابراین در وقت دیگری به جزئیات آن خواهم پرداخت.
* ایکونو اریبه می‌گفت: «اگر سامورایی تنها به کار امروز خود بیندیشد، خواهد توانست هر کاری انجام دهد. اگر آن کار تنها کار یک روز باشد، سامورایی باید بتواند آن کار را در همان روز انجام دهد. فردا،فردا نیز، تنها یک روز دیگر است.»
* امیر شیما پیغام رسانی به نزد پدر خویش، امیر آکی، فرستاد و از پدر اجازه خواست که،که به زیارت معبد آتاگو در کیوتو برود. امیر آکی پرسید، «به چه دلیل؟» و پیغام رسان پاسخ داد، «امیر می‌خواهد به نیایش خدای جنگ برای پیروزی در نبردنبرد، دعا کند.» امیر آکی عصبانی شد و پاسخ داد، «چه کار بی‌ارزشی! آیا رهبر آیندهٔ خاندان نابشیما باید به خدای جنگ تکیه کند؟ حتی اگر خود آتاگو، خدای جنگ، در جبههٔ دشمن بر تو بشورد، باید بتوانی او را دو نیم کنی.»
* وقتی امیر میتسوشیگه در یوئینوسکی به آبله مبتلا شد، ایکوشیما ساکوان چند دارو به وی داد. آبلهٔ او بسیار وخیم بود و همراهان، همگی نگران بودند. ناگهان زخم‌های وی سیاه شد. مردانی که تیمارداری می‌کردند ناامید شدند و مخفیانه، ساکوان را مطلع کردند و او نیز فوراً بر بسترش حاضر شد. گفت، «خب، باید از این اتفاق خرسند باشیم، زخم‌ها در حال بهبود هستند. او باید به زودی و بی‌هیچ دشواری بهبودی خود را بازیابد. من به شما ضمانت می‌دهم.» کسانی که در بر امیر میتسوشیگه بودند، این را شنیدند و گمان بردند، «ساکوان کمی دیوانه به نظر می‌رسد. کار از کار گذشته است.» ساکوان سپس دیواره‌های تاشویی گرداگرد وی گذاشت، پس از مدتی بیرون آمد و مقداری داروی دیگر به امیر میتسوشیگه خوراند. زخم‌های بیمار خیلی زود ترمیم شد و او کاملاً بهبود یافت. ساکوان بعدها به یکی از نزدیکان خود اعتراف کرد، «من آن دارو را با این عزم به امیر خوراندم که چون من به تنهایی مسئول درمان وی بودم، اگر بهبود نیافت سریعاً شکم خود را بدارم و همراه وی بمیرم.»
* ناگایاما روکوروزائمون از توکایدو می‌آمد و در هاماماتسو بود. هنگام عبور از یک مهمانسرا، گدایی وی را دید و گفت، «من رونینی از اهالی اچیگو هستم. پول ندارم و مشکلات زیادی دارم. هر دودوی ما جنگجو هستیم. لطفاً به من کمک کنید.» روکوروزائمون عصبانی شد و گفت، «چه گستاخی که می‌گویی هر دودوی ما جنگجو هستیم. اگر من وضع تو را داشتم، شکم خویش را می‌دریدم. به جای آن که در خیابان به دنبال پول باشی و خود را خوار کنی، همان‌جا که هستی، شکم خود را پاره کن.» گفته‌اند، گدا فوراً دور شد.
 
=== فصل نهم ===