یاماموتو تسونهتومو: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۵۳:
* یک بار با چونهتومو در امتداد جاده قدم میزدیم که او گفت: «آیا انسانها عروسکهای خیمهشببازی خوش ساختی نیستند؟ هر چند که انسانها از تارهای نخ آویخته نشدهاند، باز میتوانند راه بروند، بدوند، بجهند و حتی سخن بگویند. آیا ما سال آینده میهمانان جشن مردگان نخواهیم بود؟ این جهان به یقین بطالت است. مردم همیشه این را فراموش میکنند.»
* یک بار به «گون نوجو» گفته شد که «اکنون» همان «لحظهٔ موعود» است و «لحظهٔ موعود» همان «اکنون» است. انسان فرصت را از دست خواهد داد، اگر فکر کند اینها دو چیزند. مثلاً اگر کسی بلادرنگ از طرف امیر فرا خوانده شود، به احتمال زیاد دستپاچه و سردرگم خواهد شد و این گواه آن است که در نزد وی، این دو زمان، باهم متفاوتاند؛ اما اگر شخصی «اکنون» و «لحظهٔ موعود» را یکی پندارد، هر چند هیچگاه نزد امیر فرا خوانده نشود؛ اما باز هم یک مرید است و باید آماده باشد تا سخنش را روشن و شمرده به امیر یا بزرگان دستگاه او، یا حتی به خود [[W:شوگان|شوگان]] بگوید. این آمادگی ذهنی در هر شرایطی لازم است. چه در مسائل رزمی چه در کارهای دیوانی. وقتی انسان بر آن باشد تا بدین شیوه بر کارها تمرکز کند، آیا سهلانگاریهای روزانه و بیارادگی باز هم وجود خواهند داشت؟
* اگر انسان در کار دولتی اشتباهی مرتکب شده باشد، شاید بتوان این اشتباه را با عذر ناشیگری یا بیتجربگی توجیه کرد. اما چگونه میتوان اشتباه تعدادی سامورایی در رویداد غیرمنتظرهٔ اخیر<ref>واقعهای که در اینجا به آن اشاره میشود، در فصل یازدهم کتاب [[w:هاگاکوره|هاگاکوره]]، به تفصیل شرح داده شده است.</ref> را توجیه کرد. استاد جینمون همواره میگفت، فقط کافی است که سلحشور، دلیر باشد و این رویداد دقیقاً در مورد همین شجاعت است. اگر انسان احساس میکرد چنین اشتباهی مایهٔ ننگ است، کمترین کاری که میتوانست انجام دهد آن بود که شکم خویش را بدرد، به جای آن که با سوزی در سینه و این احساس که زین
* حتی اگر سر سامورایی به ناگهان از تن جدا شود، او باید بتواند یک حرکت دیگر انجام دهد. آخرین لحظات زندگی «[[w:en:Nitta Yoshisada|نیتا یوشیسادا]]» گواه این امر است. اگر روح ضعیفی میداشت، همان لحظه که سرش از تن جدا
* انسانها چه نجیبزاده باشند و چه پست، چه فقیر باشند و چه غنی، چه پیر باشند و چه جوان، چه سرگردان باشند و چه روشندل، همگی در یک چیز شریکاند و آن این که همگان روزی میمیرند. همه میدانیم که روزی میمیریم ولی مسئله آن است که مذبوحانه تلاش میکنیم آن را از خاطر دور سازیم. هر چند میدانیم که روزی جهان خواهد بود و ما در جهان نخواهیم بود، ولی فکر میکنیم همگی پیش از ما میمیرند و ما آخرین کسی خواهیم بود که میمیرد.
* اگر انسان بین اماکن عمومی و محل خواب خود یا بین بودن در میدان نبرد و روی [[w:تاتامی|تاتامی]] نشستن فرق قائل شود، وقتی ساعت فرا رسد، ضربهای سهمگین خواهد خورد. هشیاری مداوم؛ مسئله این است. اگر سامورایی روی
* اگرچه ممکن است گفته شود خدایان، نیایش سامورایی را به خاطر ناپاکی تن آلودهشده وی به خون نمیپذیرند؛ ولی من بدون نگرانی از پاکی و ناپاکی، نیایش خویش را انجام میدهم. انسان همواره برای خوش اقبالی، در مواقعی که سریر خون به راه میافتد و انسان از پشتهای از کشتهها بالا میرود، دست به دعا میبرد. در چنین زمانهایی، وقتی دست انسان به خون آلوده شده است، خدایان از انسان روی برمیگردانند، آنگاه فرد باید بداند دعا کردن اثری ندارد و باید صرف نظر از آن که چه قدر آلوده است، نیایش کند.
* در هنگام مصائب دشوار و یا فاجعه، یک کلمه کافی است. در زمان خوشدلی نیز یک کلمه کافی است و هنگام ملاقات و صحبت با دیگران نیز یک کلمه کافی است. باید قبل از حرف زدن خوب فکر کرد.
* زندگی انسان بس کوتاه است. بهتر آن است که آن را صرف انجام کارهایی کنی که به دل دوست میداری. نابخردانه است که در رؤیای این جهان زندگی کنی و شاهد تلخی و ناگواری آن باشی و در عین حال تنها به کارهایی مشغول شوی که علاقهای به آن نداری. اما مهم است که این حقیقت را هرگز با جوانان نگویید؛ زیرا اگر این اعتقاد به درستی فهمیده نشود، برای آنان مضر خواهد بود.
* انسان به خاطر ارزشی که دارد از هیچ چیز به همه چیز میرسد. این احساسی که فردی از طبقات پایین نمیتواند کاری را انجام دهد که فردی از طبقات بالای اجتماع میتواند، یا این فکر که جنگجویی که تاکنون فقط سرباز پیاده بوده، اجازه ندارد رهبر جنگ شود، کاملاً اشتباه است. باید قدر مردی را که از طبقات فرودست اجتماع برخاسته و پیشرفت کرده، دانست و او را، حتی بیشتر از بزرگزادگان، ارج نهاد.
* آمده است که «شوانگاکوی» راهب زمانی گفت: «انسان تنها با امتناع از عقبنشینی از یک چیز، توان دو مرد را مییابد.» نکتهٔ جالبی است. کاری که در زمان و مکان مناسب خود انجام نشود، در تمام زندگی ناتمام خواهد ماند. وقتی نمیتوان مسائل را تنها با قدرت یک مرد به انجام رساند، انسان میتواند با توان دو مرد آن را به نتیجه رساند. آن زمان که به اراده تو نیاز است، اگر بخواهی بعدها با فکر کردن در مورد آن مشکل را حل کنی، همهٔ عمر خویش را در غفلت به سر خواهی برد. در جایی دیگر میگوید: «با گامهای قدرتمند خویش، از میان دیوار آهن عبور کن
* این جهان را رؤیایی
* شخصی که دانش کمی دارد، ژست ارباب معرفت به خود میگیرد و این نشانهٔ بیتجربگی اوست. وقتی کسی چیزی را خوب میفهمد، در رفتار او نشانی از تظاهر نمیبینی. این شخص بزرگوار است.
*
* انسان نباید تنبل باشد.
* حکایات مردان بزرگ قدیم و نظایر آن را با احترام و فروتنی بشنو، حتی اگر در مورد چیزهایی باشد که تو از پیش می دانی، اگر ده یا بیست بار به روایت و حکایتی گوش سپردی و ناگهان به درکی عمیقتر از آن حکایت رسیدی، لحظهای زیبا و خاص خواهی داشت. در میان گفتوگوهای ملالانگیز مردمان قدیم، کردار و تجربهٔ ارزشمند آنان جای دارد.
|