* «علاوه بر متفکران ترک و فارس، نویسندگان و مورخان عرب هم نسبت به فارابی ابراز خویشاوندی میکنندمیکنند و او را همچون ابن سینا و غزالی در سلسله دانشمندان و فیلسوفان عرب میگنجانندمیگنجانند. جهت این ادعا آن است که عمده آثار آنها به زبان علمی روزگارشان یعنی عربی نگاشته شده است. شاید سزاوارتر آن باشد که به جای کشمکش بر سر جسم فارابی و از این سو و آن سو کشیدن جامه او، به معاشرت علمی و معنوی با او فخرفروشی کنیم و به تدوین و تصحیح آثار او و تحقیق و تعمق بر افکارش اهمیت دهیم. چرا که اگر فارابی جایگاهی درخور و شایسته در پژوهش هایپژوهشهای علمی و فرهنگی کشور ما کسب کند، در دیده جهانیان خویشاوند معنوی و فرهنگی ما محسوب خواهد شد و آنگاه چندان تفاوت نخواهد داشت که فرزند خراسان بزرگ باشد یا فاراب ماوراءالنهر.» <ref>مفتونی، نادیا. "اخلاق هنر از نگاه فارابی". تهران: بنیاد سینمایی فارابی، 1390.</ref>
* «ای ماه برو مِهرِ منور بدر آمد، فرزند نبی در پی شق القمر آمد/ والفجر که رفت از رخ گیتی شب تاریک، والیل اذا یسر به لوح قدر آمد/ ابرانه بگریید ز شوق از دل دیده، کان نور برِ مردم خونین بصر آمد/ آذینآذین شده این ملک به پیراهن گلگون، یعقوبیعقوبِ جهانجهان، خیز که بوی پسر آمد/ ای غنچه ز آغوش رها کن گُلِ صدرنگ، آن دلبر یکرنگ کنون از سفر آمد/ عشاق بمیرید به عشق دم همدم، معشوق مسیحادمِ اعجازگر آمد/ پروانه دلانپروانهدلان پیش به قربانگه محبوب، تا شمع ولا هست بلا پرثمر آمد/ از ترس نترسید که او عنصر ترسوست، این سایه یأس از پِیِ ما بی ثمربیثمر آمد/ اخطار مخوانید به همخانه خمار، کاین پیر خرابات، خمارِ خطر آمد/ زد حلقه به در دار به آهنگ انا الحق، منصور به رقص آمد و دیدار سر آمدسرآمد/ (با امضای زهرا نوری، فریمان، 2 دی 1367)» <ref>«دلبر یکرنگ». قدس، دوشنبه 12 بهمن 1371، شماره 1480، ص 9.</ref>