ضرب‌المثل‌های آلمانی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Aldnonymous (بحث | مشارکت‌ها)
Already on Wikidata.
God's spirit (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵:
__NOTOC__
[[#A|A]] - [[#B|B]] - [[#C|C]] - [[#D|D]] - [[#E|E]] - [[#F|F]] - [[#G|G]] - [[#H|H]] - [[#I|I]] - [[#J|J]] - [[#K|K]] - [[#L|L]] - [[#M|M]] - [[#N|N]] - [[#O|O]] - [[#P|P]] - [[#Q|Q]] - [[#R|R]] - [[#S|S]] - [[#T|T]] - [[#U|U]] - [[#V|V]] - [[#W|W]] - [[#X|X]] - [[#Y|Y]] - [[#Z|Z]]
</div>
 
خط ۱۶:
* {{چپ‌چین}}Aas ist keine Speise für den Adler{{پایان چپ‌چین}}
* {{چپ‌چین}}Adler fängt nicht Fliegen{{پایان چپ‌چین}}
* {{چپ‌چین}}Adler fängt keine Mücken{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «لاشه خوراک [[شاهین]] نیست»
* ترجمه: «[[شاهین]] [[مگس]] نگیرد»
* ترجمه: «[[شاهین]] [[پشه]] نگیرد»
**: مترادف فارسی: ''«اگر [[شاهین|عنقا]] زبی‌برگی بمیرد// شکار از صید [[گنجشک|گنجشکان]] نگیرد» [[سعدی]]''
* {{چپ‌چین}}Alter Wolf verspotten die Hunde{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[گرگ]] پیر مضحکه [[سگ|سگان]] است»
**: مترادف فارسی: ''«[[گرگ]] که پیر شد، [[رقص|رقاص]] [[شغال]] می‌شود.»''
**: مترادف فارسی: « شیر که پیر شه، مسخره [[شغال]] می‌شه.»
* {{چپ‌چین}}Altes Pferd bekommt der Schinder{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[اسب]] پیر نصیب دباغ می‌گردد»
**: مترادف فارسی: ''«درخت که پیر شد پایش اره می‌گذارند.»''
* {{چپ‌چین}}Am Abends zeigt es sich, ob die Nacht hell sein wird{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «شبی که به روشنایی می‌گراید، از غروبش هویدا است»
**: مترادف فارسی: ''«سالی که نکوست از بهارش پیداست.»''
* {{چپ‌چین}}Aus einer Bohne einen Berg machen{{پایان چپ‌چین}}
* {{چپ‌چین}}Aus einer Laus ein Kamel machen [[مارتین لوتر]]{{پایان چپ‌چین}}
* {{چپ‌چین}}Aus einer Mücke einen Elefanten machen{{پایان چپ‌چین}}
* {{چپ‌چین}}Aus jedem Splitter einen Balken /Wiesbaum{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «از یک لوبیا کوه ساختن»
* ترجمه: «از یک شپش [[شتر]] ساختن»
* ترجمه: «از یک [[پشه]] [[فیل]] ساختن»
* ترجمه: «از یک تراشه چوب، تیر سقف درست کردن»
**: مترادف فارسی: ''«از کاه، کوه ساختن.»''
 
== B ==
خط ۴۷:
* {{چپ‌چین}} Beckerkindern Stuten schenken{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «نان‌قندی به بچه‌های قناد دادن»
**: مترادف فارسی: ''«زیره به کرمان بردن»''
* {{چپ‌چین}}Berg und Berg kommen nicht zusammen, aber Mensch und Mensch{{پایان چپ‌چین}}
* {{چپ‌چین}}Berg und Tal kommen nicht zusammen, aber Menschen{{پایان چپ‌چین}}
* {{چپ‌چین}}Man trifft sich zwei mal im Leben{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «کوه به طرف کوه نمیآید اما آدم به طرف آدم»
* ترجمه: «کوه و دره به هم نمی‌رسند اما آدم‌ها»
* ترجمه: «آدم در زندگی دوبار همدیگر را ملاقات می‌کند»
**: مترادف فارسی: ''«کوه به‌کوه نمی‌رسد، آدم به‌آدم می‌رسد!»''
* {{چپ‌چین}}Besser ein Sperling in der Hand, als ein Kranich auf dem Dach{{پایان چپ‌چین}}
* {{چپ‌چین}}Besser ein Vogel im Bauer, als Tausende in der Luft{{پایان چپ‌چین}}
خط ۷۰:
* ترجمه: «یک‌شاهی امروز بهتر از صدتومان فردا است»
* ترجمه: «یک پر در دست بهتر از پرنده‌ای در هوا»
**: مترادف فارسی: ''«سرکه نقد به‌از حلوای نسیه.»''
**: مترادف فارسی: ''«سیلی نقد از عطای نسیه به.» ''
**: مترادف فارسی: ''«نقد موجود به که نسیه موعود.»''
**: مترادف فارسی: ''«جگرک امروز بهتر از دنبه فردا است.»''
**: مترادف فارسی: ''«[[گنجشک]] نقد به از [[طاووس]] نسیه.»''
**: مترادف فارسی: ''«موجود را به‌مفقود و یافته را به‌نایافته مفروش!»''
**: مترادف فارسی: ''«خولی به‌کفم به که کلنگی به‌هوا.»''
**: مترادف فارسی: ''«سيلي نقد، به از حلواي نسيه.»''
* {{چپ‌چین}}Bier nach München tragen{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «آبجو به مونیخ بردن»
**: مترادف فارسی:''«چشمه پیش [[دریا]] بردن.»''
**: مترادف فارسی: ''«زیره به کرمان بردن»''
 
== D ==
خط ۸۹:
* {{چپ‌چین}}Der Backofen ist eingefallen{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «تنور رمبید»
**: مترادف فارسی: ''«تاپو ترکید.»''
**: مترادف فارسی: ''«پا سبک کردن.»''
* {{چپ‌چین}}Der Berg hat ein Mäuslein geboren{{پایان چپ‌چین}}
* {{چپ‌چین}}Der Berg kreißte und gebar eine Maus{{پایان چپ‌چین}}
* {{چپ‌چین}}Der kreißende Berg, gebiert nur eine Maus{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «کوه یک [[موش]] کوچک زائید»
* ترجمه: «کوه وضع حمل کرد و [[موش|موشی]] به دنیا آورد»
* ترجمه: «کوه حامله، یک [[موش]] زائید»
**: مترادف فارسی: ''«کوه کندن و [[موش]] بر آوردن.»''
**: مترادف فارسی: ''«کوه البرز، پس از درد فراوان [[موش]] زائید.»''
* {{چپ‌چین}}Der Fisch fängt am Kopf an zu stinken {{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[ماهی]] از سر میگندد»
**: مترادف فارسی: ''«[[ماهی]] از سر گنده گردد، نی ز دُم.» [[مولوی]]''
* {{چپ‌چین}}Die dümmsten Bauern haben die dicksten Kartoffeln{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «احمق‌ترین کشاورزان، بزرگترین سیب‌زمینی‌ها را حاصل می‌آورند»
**: مترادف فارسی: ''«جاهل را غنی‌تر می‌رسد روزی.»''
**: مترادف فارسی: ''«انگور خوب را شغال میخورد.»''
**: مترادف فارسی: ''«خربزه ی خوب را خر میخورد.»''
**: مترادف فارسی: ''«به نادانان خدا چندان رساند// که صد عاقل در آن حیران بماند»''
 
== E ==
خط ۱۱۵:
* {{چپ‌چین}}Ein alter Mann und eine junge Frau, gewisse Kinder{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «یک مرد مسن با زنی جوان، کودکان فراوان»
**: مترادف فارسی: ''«عروس جوان داماد پیر، سبد بیار جوجه بگیر!»''
* {{چپ‌چین}}Ein Alter sieht besser hinter sich als ein Junger, vor sich{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «مرد سالخورده، پشت سرش را بهتر از مرد جوانی که جلوی پایش را می‌نگرد، می‌بیند»
**: مترادف فارسی: ''«آن‌چه جوان در آینه بیند، پیر در خشت خام آن بیند.» [[مولوی]]''
* {{چپ‌چین}}Ein heidnisches Pfand ist besser als ein christliches Versprechen{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «یک تضمین کافرانه بهتر از یک قول مسیحانه‌است»
**: مترادف فارسی: ''«سنگ به از گوهر نایافته» [[نیما یوشیج]]''
**: تمثیل: ''«به‌دسـت‌آوریده خردمند سنگ// بـه‌نایافته دُر به‌ندهد زچنگ» [[اسدی طوسی]]''
* {{چپ‌چین}}Einem bald die Ärmel zerreißen /das er bleiben soll{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «آستین مهمان را کشیدن و از هم دریدن برای نگهداشتن وی»
**: مترادف فارسی: ''«چادرکشون، چادردرون(کشیدن و دریدن).»''
* {{چپ‌چین}}Einen auf den Backofen setzen{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «رو تنور نشاندن»
**: مترادف فارسی: ''«دختری را ترشی‌ انداختن.»''
* {{چپ‌چین}}Ein Vogel in der Schussel ist besser als zehn in der Luft{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «پرنده‌ای در دیگ بهتر از ده در هوا»
**: تمثیل: ''«ما در خور صید تو نباشیم ولیکن// [[گنجشک]] به دست است به از [[شاهین|باز]] پریده» [[سعدی]]''
* {{چپ‌چین}}Er ist hintern Backofen nicht weggekommen{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «از پشت تنور بیرون نرفته»
**: مترادف فارسی: ''«پشت تاپو بزرگ شده.»''
**: مترادف فارسی: ''«از پشت کوه آمدن.»''
 
== F ==
خط ۱۴۱:
لطفا تحت الفظی ترجمه کنید. در این باره در صفحه گفتگوه بیشتر بخوانید
-->
* {{چپ‌چین}}Faulheit lohnt mit Armut{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «پاداش تنبلی فقر است»
**: مترادف فارسی: ''«کاهلی شاگرد بدبختی است.»''
* {{چپ‌چین}}Fette Henne legen nicht.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «مرغ فربه تخم نکند»
**: مترادف فارسی: ''«مرغ هرچند فربه تر، تخمدانش تنگ تر.»''
* {{چپ‌چین}}Fliegen und Freunde kommen in Sommer{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[دوستی|دوست]] و [[پشه|مگس]] هردو در تابستان ظاهر می‌شوند»
**: مترادف فارسی: ''«این دغل‌[[دوستی|دوستان]] که می‌بینی // [[پشه|مگسانند]] دور شیرینی» [[سعدی]]''
* {{چپ‌چین}}Frisch gewagt ist halb gewonnen{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «جرأت نیمی از پیروزی است»
**: خلاف: ''«[[شغال]] ترسنده انگور نخورد.»''
* {{چپ‌چین}}Frühe Vogel fängt den Wurm{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «کرم، نصیب مرغ زودخیز است»
**: مترادف فارسی: '' «سحرخیز باش تا کامروا باشی.»''
* {{چپ‌چین}}Früh krümmt sich, was ein Hacken werden will{{پایان چپ‌چین}}
* {{چپ‌چین}} Früh übt sich, was ein Meister werden will{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «آن‌چه که باید به صورت قلاب درآید، از زودگاهان خود را منعطف می‌سازد»
* ترجمه: «آنکه باید استاد شود از اوان زندگی تمرین می‌کند»
**: مترادف فارسی: ''«هرچه هست از پر قنداق است.»''
* {{چپ‌چین}}Füchse kennt man bald am Schwanz{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[روباه]] را از دمش می‌شناسند»
**: مترادف فارسی: ''«دم روبه گواه [[روباه]] است.»''
* {{چپ‌چین}}Für jeden Topf gibt es einen passenden Deckel{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «برای هر دیگی در پوشی مناسب وجود دارد»
**: مترادف فارسی: ''«دیزی می‌گردد، درش را پیدا می‌کند.»''
 
== G ==
خط ۱۷۴:
* {{چپ‌چین}}Gassenengel, Hausteufel.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «فرشته کوچه، ابلیس خانه»
**: مترادف فارسی: ''«تو کوچه عسل، تو خونه حنظل.»''
* {{چپ‌چین}}Gebrannte Kinder scheuen das Feuer.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «بچه‌های سوخته، از آتش حذر کنند»
**: مترادف فارسی: ''«[[مار|مارگزیده]] از ریسمان سیاه و سفید میترسد.»''
* {{چپ‌چین}}Geflickter Freundschaft wird selten wieder ganz.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[دوستی]] وصله شده‌ به ندرت به کیفیت سابق باز می‌گردد»
**: مترادف فارسی: ''«گر رشته گسست، می‌توان بست// لیکن گرهیش در میان است» [[امیر خسرو]]''
* {{چپ‌چین}}Gehe nicht zu deinem Fürst, wenn du nicht gerufen wirst.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «تا احضار نشده‌ای نزد پادشاه‌ات نرو»
**: مترادف فارسی: ''«تات نپرسند، همی باش گنگ// تات نخوانند همی باش لنگ» [[مسعود سعد سلمان]]''
* {{چپ‌چین}}Geld regiert die Welt.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «پول بر دنیا حکومت می‌کند»
**: مترادف فارسی: ''«پول، حلال مشکلات است.»''
* {{چپ‌چین}}Gemein Gerücht ist selten erlogen.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «شایعات عمومی به ندرت دروغ از آب در می‌آید»
**: مترادف فارسی: ''«تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها.»''
* {{چپ‌چین}}Geschehene Dinge haben keine Umkehr.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «چیزهایی که اتفاق افتاده‌است بازگشتی ندارند»
**: مترادف فارسی: ''«گذشته‌ها گذشته‌است.»''
* {{چپ‌چین}}Gesunder Geist in gesundem Körper.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «روح سالم در قالب سالم»
**: مترادف فارسی: ''«عقل سالم در بدن سالم است.»''
* {{چپ‌چین}}Geteiltes Leid ist halbes Leid.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «رنج تقسیم شده، نصف رنج است»
**: مترادف فارسی: ''«ظلم بالسویه عدل است.»''
* {{چپ‌چین}}Gleich und gleich gesellt sich gern.{{پایان چپ‌چین}}
* {{چپ‌چین}} Gleich Vieh leckt sich gern.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «همگون با همگون به خوبی باهم کنار می‌آیند»
* ترجمه: «چهارپایان همسان، با لذت همدیگر را می‌لیسند»
**: مترادف فارسی: ''«[[کبوتر]] با کبوتر، [[شاهین|باز]] با باز// کند همجنس با همجنس پرواز»''
**: مترادف فارسی: ''«کور، کور را می‌جوید، آب گودال را.»''
* {{چپ‌چین}}Gottes Mühlen mahlen langsam, aber trefflich fein.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «آسیاب خدا آرام می‌چرخد، اما کاملأ نرم می‌کند»
**: مترادف فارسی: ''«خدا دیرگیر است، اما سخت‌گیر است.»''
* {{چپ‌چین}}Graue Köpfe und blonde Gedanken, passen nicht zusammen.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «کله خاکستری با افکار بور مطابقت ندارد»
**: مترادف فارسی: ''«چون پیر شدی، ز [[کودک]]ی دست بدار// بازی و ظرافت به‌جوانان بگذار» [[سعدی]]''
 
== H ==
خط ۲۱۸:
* {{چپ‌چین}}Haar auf flacher Hand raufen wollen.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «از کف دست مو کندن»
**: مترادف فارسی: ''« کف دست که مو ندارد از کجایش می‌کنند.»''
* {{چپ‌چین}}Habich ist ein besserer Vogel als Hättich.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «'''دارم'''، پرنده‌ای بهتر از '''داشتم''' است»
**: معنی: «''دارم'' و ''داشتم'' در زبان آلمانی تشابه تلفظی با نام پرنده‌ای دارد.»
**: مترادف فارسی: ''«داشتم داشتم حساب نیست، دارم دارم حساب است.»''
* {{چپ‌چین}} Handwerk hat goldene Boden.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «پیشه، قاعده‌اش طلایی است»
**: مترادف فارسی: '' «به‌پایان رسد کیسه سیم و زر// نگردد تهی کیسه پیشه‌ور» [[سعدی]]''
* {{چپ‌چین}}Handwerk hasst einander.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «پیشه‌ور از پیشه‌ور متنفر است»
**: مترادف فارسی: ''«همکار، همکار را نمی‌تواند ببیند.»''
* {{چپ‌چین}}Hinter dem Zaune aufgelesen sein.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «از پشت حصار برداشته شده»
**: مترادف فارسی: ''«زیر بوته سبز شده.»''
* {{چپ‌چین}}Hat der Herr der Schnupfen, so niesen die Knechte.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «ارباب زکام دارد، خدمه عطسه می‌کنند»
**: مترادف فارسی: ''«شاه‌خانم میزاید، ماه‌خانم درد می‌کشد.»''
* {{چپ‌چین}}Herrenfeuer wärmt und brennt.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «آتش بزرگان هم گرم کند و هم سوزاند»
**: مترادف فارسی: ''«قرب سلطان آتش است از وی بترس.»''
* {{چپ‌چین}}Hörensagen ist halb gelogen.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «حرف شنیده‌شده نیمه‌دروغ است»
**: مترادف فارسی: ''«یک [[کلاغ]] را چهل کلاغ کردن.»''
* {{چپ‌چین}}Hühner, die daheim essen und anderswo legen, soll man am Bratspieß ziehen.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «مرغانی که در خانه دانه می‌چینند و در جای دیگری تخم می‌گذارند باید به سیخ کشید»
**: مترادف فارسی: ''«چینه‌اش را اینجا می‌خورد، تخمش را جای دیگر می‌گزارد.»''
 
== I ==
خط ۲۵۱:
* {{چپ‌چین}}Ich will dir weisen, wo die Katze im Heu liegt.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «می‌خواهم به تو نشان دهم که [[گربه]] کجا توی کاه تخم می‌گذارد»
**: مترادف فارسی: ''«بهت نشون میدم کجا [[گربه]] تخم می‌کند.»''
* {{چپ‌چین}}Ihm juckt das Fell.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «پوستش می‌خارد»
**: مترادف: ''«تنش می‌خارد.»''
* {{چپ‌چین}}Im Keim ersticken.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «در نطفه خفه کردن»
**: مترادف فارسی: ''«در نطفه خفه کردن»''
* {{چپ‌چین}}Irren ist menschlich.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «اشتباه‌کردن کاری است بشری»
**: مترادف فارسی: ''« بشر جایزالخطا است.»''
* {{چپ‌چین}}Ich muss an den saueren Apfel beissen .{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه : «باید به سیب ترش گاز بزنم »
**: مترادف فارسی : ''«بایستی دندان روی جگر بگذارم.»''
* {{چپ‌چین}}Ich werfe dich in die Pfanne.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه : «من تو را در ماهی تابه می اندازم»
**: مترادف فارسی : ''«به حسابت می رسم.»''
 
== J ==
خط ۲۷۴:
* {{چپ‌چین}}Jahre lehren mehr als Bücher.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «گذشت زمان بیشتر از [[کتاب]] می‌آموزد»
**: مترادف فارسی: ''«زیرکترین و آزموده ترین آموزگاران، روزگار باشد.»''
* {{چپ‌چین}}Je älter die Kuh, je hübscher das Kalb.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «هرچه [[گاو]] پیرتر، گوساله‌اش قشنگتر»
**: مترادف فارسی: ''«[[گاو]] که پیر شد گوساله‌اش عزیز می‌شود.»''
* {{چپ‌چین}}Je dümmer der Mensch, desto größer das Glück{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «آدم هرچه نادان‌تر، بلندبخت‌تر»
**: مترادف فارسی: ''«دنیا به کام ابلهان است.»''
* {{چپ‌چین}}Jemand einen Bärendienst erweisen{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «به کسی خدمت‌ [[خرس|خرسی]] کردن»
**: مترادف فارسی: ''«[[دوستی]] [[خرس|خاله‌خرسه]].»''
 
== K ==
خط ۲۸۹:
لطفا تحت الفظی ترجمه کنید. در این باره در صفحه گفتگوه بیشتر بخوانید
-->
* {{چپ‌چین}}Katzengebet dringt nicht in den Himmel (himmelt nicht).{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «دعای [[گربه]] در آسمان رخنه نکند.»
**: مترادف فارسی: ''« به‌دعای [[گربه]] سیاه [[باران]] نمی‌آید (نمی‌بارد).»''
* {{چپ‌چین}}Katzenwäsche machen.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[گربه|گربه‌شویی]] کردن»
**: مترادف فارسی: ''«[[گربه|گربه‌شویی]] کردن.»''
* {{چپ‌چین}}Kaufmannschaft leidet keine Freundschaft.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «تجارت، [[دوستی]] را تحمل نکند»
**: مترادف فارسی: ''«حساب حساب است، کاکا برادر.»''
* {{چپ‌چین}}Kindermund tut Wahrheit kund.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «دهان [[کودک]]ان، حقیقت‌گو است»
**: مترادف فارسی: ''«حرف راست را از بچه بپرس.»''
* {{چپ‌چین}}Kinder und Narren sagen die Wahrheit.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[کودک]]ان و [[دیوانه|دیوانگان]] حقیقت‌گو هستند»
**: مترادف فارسی: ''« حرف راست را از دیوانه باید شنید.»''
* {{چپ‌چین}}Krokodilstränen weinen.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «اشک تمساح [[گریه]] کردن»
**: مترادف فارسی: ''«اشک تمساح ریختن.»''
* {{چپ‌چین}}Kleider machen Leute, Lumpen machen Läuse.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «لباس، آدم می‌سازد، لباس‌کهنه شپش»
**: مترادف فارسی: ''«آستین نو پلو بخور.»''
* {{چپ‌چین}}Kümmel spalten.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «سیاه‌دانه شکافتن»
**: مترادف فارسی: ''«مته به‌خشخاش گذاشتن.»''
* {{چپ‌چین}}Kunst geht über Geld.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[هنر]] برتر از پول است»
**: مترادف فارسی: ''«[[هنر]] بهتر از گوهر نامدار» [[فردوسی]]''
**: مترادف فارسی: ''«[[هنر]] بهتر از ملک و مال پدر»''
**: مترادف فارسی: ''«[[هنر]] برتر از گوهر آمد پدید»''
 
== L ==
خط ۳۲۵:
* {{چپ‌چین}}Lachen ist die beste Medizin.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[خنده]] بهترین [[دارو|داروها]] است»
**: مترادف فارسی: ''«[[خنده]] بر هر درد بی‌درمان دواست.»''
* {{چپ‌چین}}Lebe, als solltest du morgen sterben, und arbeite, als solltest du ewig leben.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «به گونه‌ای [[زندگی]] کن که گویی فردا باید بمیری؛ و طوری [[کار]] کن که گویی جاودانه‌ای.»
**: مترادف فارسی: ''«طوری [[زندگی]] کن، انگاری فردا خواهی مرد، طوری کار کن، انگاری هیچگاه نخواهی مرد.» [[هراس]]، ۶۵-۸ پیش از میلاد''
* {{چپ‌چین}}Leute und Leute sind zweierlei.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «آدم و آدم دو گونه می‌باشند»
**: مترادف فارسی: ''«آدم به‌آدم بسیار ماند.» ''
* {{چپ‌چین}}Liebe kann Berge versetzen.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[عشق]]، کوه را جا به جا می‌کند»
**: مترادف فارسی: ''«[[عشق]] در کوه‌کنی داد نشان قدرت خویش// ورنه این مایه [[هنر]] تیشه فرهاد نداشت» [[فرخی یزدی]]''
* {{چپ‌چین}}Liebe erweicht auch die härtesten Stein und Felsen.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[عشق]]، سخت‌ترین سنگ‌ها و صخره‌ها را نرم می‌کند.»
**: مترادف فارسی: ''«گر کوه‌کن زپای در آمد چه‌جای طعن// بالله که کوه پست شود زیر بار [[عشق]]» [[عبدالرحمن جامی]]''
* {{چپ‌چین}}Liebe braucht keinen Lehrer.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[عشق]]، نیازی به آموزگار ندارد»
**: مترادف فارسی: ''«ای بی‌خبراز سوخته و سوختنی// [[عشق]] آمدنی بود نه آموختنی» [[سنائی]]''
* {{چپ‌چین}}Liebe, die nur von einer Seite kommt, dauert nicht lange.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[عشق|عشقی]] که فقط از یک سوی آید، طولانی نخواهد بود»
**: مترادف فارسی: ''«چو زین سر هست زان سر نیز باید // که مهر از یک طرف دیری نپاید» [[اوحدی]]''
* {{چپ‌چین}}Liebe ohne Gegenliebe, ist eine Frage ohne Antwort.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[عشق]] بدون طرف مقابل، سؤالی است بدون پاسخ»
**: مترادف فارسی: ''«چه خوش بی، مهربونی هر دو سر بی// که یک‌سر مهربونی، دردسر بی» [[باباطاهر]]''
* {{چپ‌چین}}Liebe und Husten lässt sich nicht verbergen.{{پایان چپ‌چین}}
* {{چپ‌چین}}Liebe und Rausch schaut zum Fenster aus.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[عشق]] و سرفه را نمی‌توان پنهان داشت.»
* ترجمه: «[[عشق]] و سرمستی از دریچه بیرون را می‌نگرند.»
**: مترادف: ''«[[عشق]] و مشک پنهان نمی‌ماند.»''
* {{چپ‌چین}}Liebe kann man nicht erzwingen.{{پایان چپ‌چین}}
* {{چپ‌چین}}Liebe duldet keinen Zwang.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[عشق]] را نمی‌توان تحمیل کرد»
* ترجمه: «[[عشق]]، زورپذیر نیست»
**: مترادف فارسی: ''«[[عشق]] به‌زور، و مِهر به‌چُنبِه نمی‌شود.»''
* {{چپ‌چین}}Liebe macht närrisch.{{پایان چپ‌چین}}
* {{چپ‌چین}}Liebe und Verstand, gehen selten Hand in Hand.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[عشق]]، [[جنون]]‌آور است»
* ترجمه: «[[عشق]] و عقل به ندرت دست در دست دارند.»
**: مترادف فارسی: ''«[[عشق]] و [[جنون]] همسایه دیوار به دیوارند.»''
**: مترادف فارسی: ''«[[عشق]] در آمد به‌دل، رفت زسر عقل و هوش.»''
* {{چپ‌چین}}Liebe fürchtet keine Gefahr.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[عشق]] از خطر نمی‌هراسد»
**: مترادف فارسی: ''«[[عشق]] را از تیغ و خنجر باک نیست.»''
* {{چپ‌چین}}Liebe ist ein verzehrendes Fieber.{{پایان چپ‌چین}}
* {{چپ‌چین}}Liebe ist Leides Anfang.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[عشق]] تب کشنده‌ای است»
* ترجمه: «[[عشق]]، آغاز رنج است»
**: مترادف فارسی: ''«به‌گیتی [[عشق|عاشقی]] بی‌غم نباشد// خوشی و عاشقی باهم نباشد» [[فخرالدین اسعد گرگانی]]''
**: مترادف فارسی: ''«[[عشق]] برمن در عنا بگشود// عشق سر تا به‌ سر عذاب و عناست» [[فرخی سیستانی]]''
* {{چپ‌چین}}Löwen fangen keine Mäuse.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[شیر|شیران]]، [[موش]] شکار نکنند»
**: مترادف فارسی: ''«نخورد [[شیر]] نیم‌خورده [[سگ]]// ور به سـختی بمیرد اندر غار» [[سعدی]]''
* {{چپ‌چین}}Lügen, dass sich die Balken biegen.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «دروغی، که تیر سقف را خم می‌کند»
**: مترادف فارسی: ''«دروغی که تیر سقف را می‌شکند.»''
* {{چپ‌چین}}Lügen haben kurze Beine.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «پای دروغ کوتاه است»
**: مترادف فارسی: ''«دروغ از همان دور که می‌آید یک پایش می‌لنگد.»''
**: مترادف فارسی: ''«دروغگو تا در خانه‌اش.»''
 
== M ==
خط ۳۸۹:
* {{چپ‌چین}}Man kann sich selbst keine Bäume pflanzen.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «کس نتواند نهالی از بهر خویش غرس کند.»
**: مترادف فارسی: ''«دیگران نشاندند ما خوردیم ما به‌نشانیم دیگران خورند. » [[مرزبان نامه]]''
* {{چپ‌چین}}Man muss es nehmen wie es kommt.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «به هر طریق که آید، باید پذیرفت.»
**: مترادف فارسی: ''«هرچه پیش آید خوش آید.»''
* {{چپ‌چین}}Man muss sich mit Mondschein begnügen, wenn man keinen Sonnenschein hat.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «باید به نور مهتاب کفایت کرد، هرگاه که از آفتاب محروم هستی.»
**: مترادف فارسی: ''«چون [[عشق]] بود به دل، صواب است // مه در شب تیـره آفتاب است» [[امیرخسرو دهلوی]]''
* {{چپ‌چین}}Man soll die Bärenhaut nicht verkaufen‚ ehe der Bär gestochen ist.{{پایان چپ‌چین}}
* {{چپ‌چین}}Man muss den Pelz nicht verteilen‚ ehe der Bär geschossen (erlegen) ist.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «پوست [[خرس|خرسی]] را که هنوز شکار نکرده‌ای، نفروش.»
* ترجمه: «[[خرس|خرسی]] که هنوز کشته نشده، نباید پوستش را تقسیم کرد.»
**: مترادف فارسی: ''«[[خرس]] را شکار نکرده پوستش را نفروش.»''
* {{چپ‌چین}}Man muss den Vogel erst im Käfig (Käficht) haben‚ ehe man ihn singen lehrt.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «پرنده را اول در قفس اسیرکن، سپس چهچه زدن را بدو بیاموز.»
**: مترادف فارسی: ''«مرغی را که در هواست نباید به‌سیخ کشید.»''
* {{چپ‌چین}}Man muss den Wolf erst fangen‚ ehe man ihm das Fell abziehen kann.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[گرگ]] را اول بگیر، بعد پوستش را بکن.»
**: مترادف فارسی: ''«فرستاده گفت ای خداوند رخش // به‌دشت [[آهو|آهوی]] ناگرفته مبخش» [[فردوسی]]''
* {{چپ‌چین}}Man wird eher von einem Mistkarren überfahren als von einem Wagen.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «تصادف با یک گاری کودکِش امکان بیشتری دارد تا با یک درشکه.»
**: مترادف فارسی: ''«همه را برق می‌گیرد، ما را چراغ نفتی.»''
* {{چپ‌چین}}Mein Mutter Kuh Bruder, war ein Ochs.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «برادر [[مادر|مادرم]]، [[گاو]]، یک گاومیش است.»
**: مترادف فارسی: ''«به [[قاطر]] گفتند پدرت کیست؟ گفت: [[اسب]] آقادائیم است.»''
* {{چپ‌چین}}Menschen und Zugvögel bleiben nicht an einem Ort.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «انسان‌ها و پرندگان در یک محل ماندگار نیستند.»
**: مترادف فارسی: ''«انسان پرنده بی پر و بال است.»''
* {{چپ‌چین}}Mit gespaltener Zunge reden (oder mit zwei Zungen reden).{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «دو زبانه حرف می‌زند.»
**: مترادف فارسی: ''«دودستماله [[رقص|می‌رقصد]].»''
**: مترادف فارسی: ''«به‌یک روی در دو محراب است.»''
**: مترادف فارسی: ''«دودوزه می‌بازد.»''
* {{چپ‌چین}}Morgenstunde hat Gold im Mund.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «صیبح‌گاهان، زر در کام دارد.»
**: مترادف فارسی: ''«سحرخیز باش تا کامروا باشی.» ''
**: مترادف فارسی: ''«صبح‌خیزی دلیل فیروزی است.» [[عبدالرحمن جامی]] ''
* {{چپ‌چین}}Müßiggang hat Armut im Gefolge.{{پایان چپ‌چین}}
* {{چپ‌چین}}Müßiggang ist aller Laster Anfang.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «کاهلی، فقر به دنبال دارد.»
* ترجمه: «کاهلی، آغاز اعتیاد است.»
**: مترادف فارسی: ''«تن‌آسانی و کاهلی منجر به فقر و پریشانی گردد.»''
 
== N ==
خط ۴۴۱:
* ترجمه: «حسد به خود ضربه می‌زند.»
* ترجمه: «حسد برای انسان مانند زنگ برای آهن است.»
**: مترادف فارسی: ''«توانم آنکه نی‌آزارم اندرون کسی// حسود را چه‌کنم کو زخود به‌رنج در است» [[سعدی]]''
**: مترادف فارسی: ''«حسود هرگز نیاسود.»''
* {{چپ‌چین}}Neue Kirchen und neue Wirtshäuser stehen selten leer.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «می‌خانه‌ها و کلیساهای نوبنیاد به ندرت خالی می‌مانند.»
**: مترادف فارسی: '' «متاع کفر و [[مذهب|دین]] بی‌مشتری نیست // گروهی این، گروهی آن پسندند» [[سنجر]]''
* {{چپ‌چین}}Neues preist man, Altes zerreißt man.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «نو را ارج می‌نهند، کهنه را جر می‌دهند.»
**: مترادف فارسی: ''«نو که آمد به‌بازار، کهنه شود دل‌آزار.»''
* {{چپ‌چین}}Nichts sieht einem gescheiten Mann ähnlicher als ein Narr, der das Maul hält.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «هیچ‌کس به خردمندی [[دیوانه]]‌ای که [[سکوت]] اختیار کرده‌است، نیست.»
**: مترادف فارسی: ''«نادان را به‌از [[سکوت|خاموشی]] نیست.» [[سعدی]]''
* {{چپ‌چین}}Nicht um ein Jota.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «حتی یک «یوتا» هم نه.»
**: مترادف فارسی: ''« یک واو نباید کم و زیاد شود.»''
* {{چپ‌چین}}Niemand ist ganz golden.{{پایان چپ‌چین}}
* {{چپ‌چین}} Niemand ist ohne Fehl. (Tadel){{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «هیچ‌کس از طلا ساخته نشده‌است.»
* ترجمه: «هیچ‌کس بی‌عیب نیست.»
**: مترادف فارسی: ''«[[گل]] بی‌عیب خداست.»''
**: مترادف فارسی: ''«در عیب نظر مکن که بی‌عیب خداست.»''
**: تمثیل: ''«هر گلی علت و عیبی دارد// [[گل]] بی‌علت و بی‌عیب خداست» [[پروین اعتصامی]]''
* {{چپ‌چین}}Niemand kann zweien Herren dienen.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «هیچ‌کس نمی‌تواند به دو ارباب خدمت کند.»
**: مترادف فارسی: ''« یک ارباب و ده نوکر شنیده بودیم، اما یک نوکر و ده ارباب ندیده بودیم.»''
* {{چپ‌چین}}Noch in den Kinderschuhen stecken.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «هنوز با کفش‌های بچه‌گانه راه می‌رود.»
**: مترادف فارسی: ''«هنوز دهنش بوی شیر می‌دهد.» ''
 
== S ==
خط ۴۷۵:
* {{چپ‌چین}}Samt am Kragen, Hunger im Magen.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «یقه از مخمل اما شکم خالی.»
**: مترادف فارسی: ''« پز عالی جیب خالی.»''
* {{چپ‌چین}}Säet einer Gutes, so schneidet er nicht Böses.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «دانه نیکی بکارید تا بدی درو نکنید.»
**: مترادف فارسی: ''«تخم چون نیک بود، نیک پدید آرد بر.» [[فرخی سیستانی]]''
**: مترادف فارسی: ''«از مکافات عمل غافل مشو// گندم از گندم بروید، جو ز جو»''
* {{چپ‌چین}}Scham ist das Armen Unglück.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «حیا باعث بدبختی بینوایان است.»
**: مترادف فارسی: ''«حیا مانع روزی است.»''
* {{چپ‌چین}}Schlafen bringt kein Brot ins Haus.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «از خوابیدن نان به خانه نمی‌آید.»
**: مترادف فارسی: ''«هرکس خواب است حصه‌اش در آب است.»''
* {{چپ‌چین}}Schlaf und Tod sind Zwillingsbruder.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «خواب و [[مرگ]] برادران دوقلو هستند.»
**: مترادف فارسی: ''«خواب، برادر [[مرگ]] است.»''
* {{چپ‌چین}}Schlechte Nachrichten wandern schnell.{{پایان چپ‌چین}}
* {{چپ‌چین}}Schlimme Nachrichten kommen rasch an (zufrüh).{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «خبر بد سریع پخش می‌شود.»
* ترجمه: «خبر بد با عجله می‌رسد.»
**: مترادف فارسی: ''«خبر بد زود منتشر می‌شود.»''
**: مترادف فارسی: ''« خبر بد زود می‌رسد.»''
**: مترادف فارسی: ''«خبر بد تیزرو باشد.»''
* {{چپ‌چین}}Schuld tötet den Mann.{{پایان چپ‌چین}}
* {{چپ‌چین}}Schulden und der Krebs sind unheilbare Übel.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «قرض آدم را می‌کشد.»
* ترجمه: «قرض و سرطان دو مرض لاعلاج هستند.»
**: مترادف فارسی: ''«قرض عمر آدم را کوتاه می‌کند.»''
* {{چپ‌چین}}Schuster‚ bleib bei deinen Leisten.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «جناب کفاش، با چرم خودت مشغول باش.»
**: مترادف فارسی: ''«به‌قدر شغل خود باید زدن لاف//که زردوزی نداند بوریاباف» [[نظامی]]''
* {{چپ‌چین}}Schwarze Kühe geben auch weiße Milch.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[گاو]]های سیاه هم شیر سفید تولید می‌کنند.»
**: مترادف فارسی: ''«[[گاو]] سیاه هم شیرش سفید است.»''
* {{چپ‌چین}}Schweigendem Mund ist nicht zu helfen.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «به دهانی که [[سکوت]] کند نمی‌توان کمک کرد.»
**: مترادف فارسی: ''«تا [[گریه|نگرید]] طفل کی نوشد لبن.» [[مولوی]]''
* {{چپ‌چین}}Schweigen ist das Beste.{{پایان چپ‌چین}}
* {{چپ‌چین}}Schweigen ist der Deckel auf dem Hafen.{{پایان چپ‌چین}}
خط ۵۱۸:
* ترجمه: «[[سکوت]] به ندرت زیان‌آور است.»
* ترجمه: «[[سکوت]] و تفکر کسی را مریض نکند.»
**: مترادف فارسی: ''«[[سکوت|خاموشی]] دویّم سلامت است.»''
**: مترادف فارسی: ''«سلامت در [[سکوت|خموشی]] است.» [[قابوس‌نامه]]''
**: تمثیل: ''«مرد [[سکوت|خاموش]] در امان خداست// آدمی از زبان خود به‌بلا است» [[سعدی]]''
**: تمثیل: '' «[[سکوت|خموشی]] پرده‌پوش راز باشد// نه مانند سخن غمّاز باشد» [[وحشی بافقی]]''
* {{چپ‌چین}}Schwiegermutter, Teufels Unterfutter.{{پایان چپ‌چین}}
* {{چپ‌چین}}Schwiegermutter, Tigermutter.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[مادر]]شوهر آستر لباس شیطان است.»
* ترجمه: «مادرشوهر، [[مادر]] [[ببر]].»
**: مترادف فارسی: ''«مادرشوهر [[مار|ماره]]، بچه‌اش مارمولک؛ خواهرشوهر خاره، بچه‌اش خارخاسک.»''
**: مترادف فارسی: ''«مادرشوهر [[کژدم|عقرب]] زیر فرش است.»''
* {{چپ‌چین}}Sein Schäfchen ins Trockene bringen.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[گوسفند]]ان خود را به خشکی آوردن.»
**: مترادف فارسی: ''«گلیم خود را از آب بیرون کشیدن.»''
* {{چپ‌چین}}Sich regen, bringt Segen.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «حرکت کردن برکت آورد.»
**: مترادف فارسی: ''«برکت در حرکت است.»''
* {{چپ‌چین}}Sich selbst kennen, ist die größte Kunst.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «خودشناسی بزرگترین [[هنر]] است.»
**: مترادف فارسی: ''«آنچه در علم بیش می‌باید// [[دانش]] ذات خویش می‌باید» [[اوحدی مراغه‌ای]]''
* {{چپ‌چین}}Sie ist meine Kragenweite.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «او اندازه تنم است.»
**: مترادف فارسی: ''« قبائیست که بر قامت من دوخته‌اند. (قبائیست بر قامت او دوخته)»''
* {{چپ‌چین}}Sitze meinetwegen krumm, aber sprich gerade.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «اگر مایلی کج بنشین اما راست حرف بزن.»
**: مترادف فارسی: ''«کج بنشین اما راست بگو.»''
* {{چپ‌چین}}Sorge, aber nicht zuviel, es geschieht doch, was Gott will.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «زیاد غصه نخور، خواست خدا هرچه باشد همان می‌شود.»
**: مترادف فارسی: ''«پس زانو منشین و غم بی‌هوده مخور// که ز غم‌خوردن تو رزق نگردد کم و بیش» [[حافظ]]''
* {{چپ‌چین}}Sorge nicht für morgen.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «غم فردا را نخور.»
**: مترادف فارسی: ''«برو شادی کن ای یار دل‌افروز//غم فردا نشاید خورد امروز» [[سعدی]]''
* {{چپ‌چین}}Stolz auf der Gasse, kein Heller in der Tasche.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «در کوچه و خیابان سرافراز، اما در جیب یک‌شاهی هم ندارد.»
**: مترادف فارسی: ''«هرچه داره به‌بر داره، به‌خونه دست‌ [[خر]] داره.»''
* {{چپ‌چین}}Stößigem Stier, wachsen kürzer Hörner.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[گاو]] شاخ‌زن شاخش کوتاه است.»
**: مترادف فارسی: ''«خدا [[خر]] را شناخت، شاخش نداد.»''
* {{چپ‌چین}}Suche, so wirst du finden.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «جستجو کن، خواهی یافت.»
**: مترادف فارسی: ''«جوینده یابنده‌است.»''
 
== W ==
خط ۵۶۷:
* ترجمه: «آن‌چه که آغازی دارد باید انجامی هم داشته باشد.»
* ترجمه: «هرچیزی که شروع شود، پایانی هم بر او معین شده‌است.»
**: مترادف فارسی: ''«هرچه به‌آغازی بوده شود// طمع مدار ای پسر اندر بقاش» [[ناصرخسرو]]''
**: تمثیل: ''«ماجرای من و [[عشق|معشوق]] مرا پایان نیست// هرچه آغاز ندارد نپذیرد انجام» [[حافظ]]''
* {{چپ‌چین}}Wasser in den Rhein tragen{{پایان چپ‌چین}}
* {{چپ‌چین}}Wasser ins Meer (See) tragen{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «آب به رودخانه راین بردن.»
* ترجمه: «آب به دریا بردن.»
**: مترادف فارسی: '' «زیره به کرمان بردن.»''
**: مترادف فارسی: ''«فلفل به‌ هندوستان بردن.»''
* {{چپ‌چین}}Wenn das Pferd zu alt ist, spannt man’s in den Karren{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[اسب]] که پیر شد او را به گاری می‌بندند.»
**: مترادف فارسی: ''«[[مار]] که پیر شد [[قورباغه]] سوارش می‌شود.»''
* {{چپ‌چین}}Wer den Baum gepflanzt hat, genießt selten seine Frucht{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «آن‌که نهالی غرس کند، به ندرت از ثمره او بهرمند گردد.»
**: مترادف فارسی: ''«دیگران کاشتند ما خوردیم، ما می‌کاریم دیگران بخورند.»''
* {{چپ‌چین}} Wenn der Wolf altert, so reiten ihn die Krähen{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[گرگ]] که پیر شد، [[کلاغ]] سوارش می‌شود.»
**: مترادف فارسی: ''«[[شیر]] که پیر شد، بازیچه [[شغال]] می‌شود.»''
* {{چپ‌چین}}Wenn der Wolf alt wird, bellen ihn die Hunde{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[گرگ]] که پیر شد، [[سگ]] براش واق واق می‌کند.»
**: مترادف فارسی: ''«[[سگ|تازی]] که پیر شد، از [[آهو]] حساب می‌برد.»''
* {{چپ‌چین}}Wer die bei Abend stiehlt, bringt sie bei Tag wieder{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «اگر او را شبان‌گاه بدزدند، در روشنایی روز پس می‌دهند.»
**: مترادف فارسی: ''«مال بد بیخ ریش صاحبش.»''
* {{چپ‌چین}}Wer will der Katze die Schelle umhängen{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «چه‌کسی می‌خواهد زنگوله را به گردن [[گربه]] بیندازد؟»
**: مترادف فارسی: ''«زنگوله را که به گردن [[گربه]] می‌اندازد؟»''
{{ناتمام}}