عمر بن خطاب: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
RAHA68 (بحث | مشارکت‌ها)
جز خنثی‌سازی ویرایش 63492 ویژه:Contributions/5.234.85.29 (بحث کاربر:5.234.85.29)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱:
{{خلفای راشدینغاصبین}}
[[پرونده:Rashidun Caliphs Umar ibn Al-Khattāb - عُمر بن الخطّاب ثاني الخلفاء الراشدينالغاصبين.svg|250px|بندانگشتی|چپ]]
'''[[W:عمر بن خطاب|عمر بن خطاب]]''' (نام کامل به عربی: ابو حفص عمر بن الخطاب بن نفیل بن عبد العزی)، ملقب به '''عمر فاروقحرامی''' یکی از خلفای راشدینغاصبین می‌باشد، وی دومین خلیفه از خلفای راشدینغاصبین بود که تحت فرمان او، سپاهیان عرب، سرزمین بین‌النهرین و سوریه را فتح نموده و نیز استیلای بر [[ایران]] و [[مصر]] را آغاز کردند. عمر ابن خطاب در سال ۵۸۱ میلادی برابر با دهم عام الفیل در شهر [[مکه]] زاده شد. عمر در [[مسجد]] در سال ۶۴۴ میلادی توسط یک [[ایران]]ی معترض کشته شد. علاوه بر قدرت ویژگی دیگر عمر سادگی به هنگام خلافتش بود.
==سخنان==
* «اگر تاجر بودم ، خرید و فروشِ عطر را بر همه چیز ترجیح می دادم ، که باری اگر سودی نداشت بویِ خوشی داشت. »
خط ۲۴:
 
==درباره او==
* «دست اندر کاران توطئة قتل عمرفاروقیعمر خلیفة مسلمین سنیان، یکی هرمزان زردشتی بود، دوم جفینه مسیحی، سوم کعب الاحبار یهودی و نفر چهارم شخصی بود به نام فیروزان مشهور به ابولؤلؤ اهوازی. او نیز زردشتی و غلام مغیره بن شعبه بود و در مدینه به شغل آهنگری اشتغال داشت. او اجرای نقشة قتل خلیفة مسلمینعمر را به عهده گرفت و برای این کار هنگام صبح در مسجد کمین نشست و درست زمانی که عمر بن خطاب در محراب مسجد ایستاد و برای افتتاح نماز صبح تکبیر گفت، با خنجری که خودش ساخته بود و آن را زهر آگین کرده بود، چندین ضربه بر او وارد کرد و سیزده نفر دیگر از مسلمین را که خواستند او را دستگیر نمایند نیز مجروح نمود. هفت نفر آنها در اثر شدت جراحت وارده درگذشتند و چون به وسیلة یک نفر از مسلمین که پتو بر رویش انداخت، دستگیرشد، خود را فوراً با همین خنجر کشت تا جریان توطئه فاش نشود. چنان که دیده شد توطئه گران قتل عمر خودی نبودند بلکه بیگانگان و دشمنانی بودند از قوم زردشتی و یهود ونصاری که ملک ومملکتشان رااز دست داده بودند و بغض اسلام و کینة مسلمین در قلوبشان می‌جوشید
** ''برگرفته از کتاب «شیخین» اثر سید عبدالرحیم خطیب''
 
خط ۴۸:
**''[[عبدالحسین زرین‌کوب]] در مورد شخصیت عمر در کتاب بامداد اسلام بخش ۹''
 
===حدیث و روایت===
*«در امتهای پیش از شما مردانی بودند که به آنها حقایقی الهام می‌شد، اگر در امت من چنین کسی باشد قطعاً او عمر خواهد بود.»
**''[[محمد بن عبدالله]]''(بخاری)
 
*«همانا خداوند حق را در زبان عمر جاری ودر قلب او نهاده‌است.»
**''[[محمد بن عبدالله]]'' ترمذی، مسند احمد
 
 
*«بار الها دین اسلام را با هر کدام از این دو نفر که در نزد تو محبوبتر هستند نصرت بفرما؛ با ابوجهل یا اینکه با عمربن خطاب.»
**''[[محمد بن عبدالله]]'' سنن الترمذی
 
 
*«من شیطانهای انس وجن را می‌بینم که از عمر فرار می‌کنند».
**''[[محمد بن عبدالله]]''
 
 
* «ای فرزند خطاب! سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست شیطان از راهی که تو از آن گذر کنی نخواهد رفت.»
**''[[محمد بن عبدالله]]''
 
 
*«مادامی که عمر در حیات باشد دروازه محکمی بر روی فتنه بسته شده وهمین که او از دنیا برود آن دروازه شکسته وفتنه آزاد می‌شود وبرون می‌جهد.»
**''[[محمد بن عبدالله]]''از حذیقة بن الیمان صحابی
 
 
*«عمر بن الخطاب قبل از اسلام میان عرب در اختلافاتشان داوری می‌کرد.»
**''[[ابن سعد]]''
 
===شعر===
*«عمر آمد، عمر آمد، ببین سر زیر شیطان را//بهار آمد، بهار آمد بِهِل خواب سباتی را»
** ''[[جلال‌الدین محمد بلخی]]''
 
 
*«خیز که روز می‌رود، فصل تموز می‌رود//رفت و هنوز می‌رود، دیو ز سایه عمر»
** ''[[جلال‌الدین محمد بلخی]]''
 
 
*«شمشیر به کف عمــّـر، در قصد رسول آید//در دام خدا افتـد، وز بخـت، نظـر یابد»
** ''[[جلال‌الدین محمد بلخی]]''