عقاب: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
SamoaBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز Bot: Migrating 8 interwiki links, now provided by Wikidata on d:Q2092297
Np.1400 (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۶:
 
* «جایی که عقاب پر بریزد، از [[پشه]] لاغری چه خیزد.»
* «از ماست که بر ماست»
 
** روزی ز سر سنگ عقابی به هـوا خاست / بهر طلب طعمه پر و بال بیاراست
** از راستی بــال منــی کـــرد و همی گفت / کامروز همه ملک زمین زیر پر مـاست
** بـر اوج چو پرواز کنم از نظر تیز / بینم سـر مــویی هم اگر در ته دریـاست
** گر بر سر خاشاک یکـی پشه بجنبـد / جنبیـدن آن پشه عیان در نظر مــاست
** بسیار منی کرد و ز تقدیـر نترسید / بنگـر که از این چرخ جفـاپیشه چه برخاست
** ناگه ز کمینگاه یکی سخت کمانی / تیری چو قضا بد بگشـاد بر او راست
** بر خاک بیفتـاد و بغلطید چـو ماهی / و آنگه نظر خویش فکنــد از چپ و از راست
** زی تیر نگه کرد و پر خویش در آن دید / گفتا ز که نالیم که از ماست که برماست
* «پر عقاب آفت عقاب است.»
 
سطر ۱۳۰ ⟵ ۱۳۸:
* «هلاک خویشتن می‌خواهد آن [[مورچه|مور]]// که خواهد پنجه‌کردن با عقابی»
** ''[[سعدی]]''
== شعر عقاب از دکتر پرویز ناتل خانلری ==
 
*گشت غمناک دل و جان عقاب / چو ازو دور شد ایام شباب
*دید کش دور به انجام رسید / آفتابش به لب بام رسید
*باید از هستی دل بر گیرد / ره سوی کشور دیگر گیرد
*خواست تا چاره ناچار کند / دارویی جوید و در کار کند
*صبحگاهی ز پی چاره کار / گشت بر باد سبک سیر سوار
*گله کاهنگ چرا داشت به دشت / ناگه از وحشت پر ولوله گشت
*و ان شبان بیم زده، دل نگران / شد پی بره‌ نوزاد دوان
*کبک در دامن خاری آویخت / مار پیچید و به سوراخ گریخت
*آهو استاد و نگه کرد و رمید / دشت را خط غباری بکشید
*لیک صیاد سر دیگر داشت / صید را فارغ و آزاد گذاشت
*چاره مرگ نه کاریست حقیر / زنده را دل نشود از جان سیر
*صید هر روزه به چنگ آمد زود / مگر آن روز که صیاد نبود
*آشیان داشت در آن دامن دشت / زاغکی زشت و بد اندام و پلشت
*سنگها از کف طفلان خورده / جان ز صد گونه بلا در برده
*سال‌ها زیسته افزون زشمار / شکم آکنده ز گند و مردار
*بر سر شاخ ورا دید عقاب / ز آسمان سوی زمین شد به شتاب
*گفت که ای دیده ز ما بس بیداد / با تو امروز مرا کار افتاد
*مشکلی دارم اگر بگشایی / بکنم آنچه تو می‌فرمیای
*گفت: ما بنده درگاه توایم / تا که هستیم هوا خواه توایم
*بنده آماده بود فرمان چیست؟ / جان به راه تو سپارم، جان چیست؟
*دل چو در خدمت تو شاد کنم / ننگم آید که زجان یاد کنم
*ین همه گفت ولی در دل خویش / گفتگویی دگر آورد به پیش
*کاین ستمکار قوی پنجه کنون / از نیازست چنین زار و زبون
*لیک ناگه چو غضبناک شود / زو حساب من و جان پاک شود
*دوستی را چو نباشد بنیاد / حزم را بایدت از دست نداد
*در دل خویش چو این رای گزید / پر زد و دور ترک جای گزید
*زار و افسرده چنین گفت عقاب / که مرا عمر حبابیست بر آب
*راست است این که مرا تیز پرست / لیک پرواز زمان تیز تر است
*من گذشتم به شتاب از در و دشت / به شتاب ایام از من بگذشت
*ارچه از عمر دل سیری نیست / مرگ می‌آید و تدبیری نیست
*من و این شهپر و این شوکت و جاه/ عمرم از چیست بدین حد کوتاه؟
*تو بدین قامت و بال ناساز / به چه فن یافته‌ای عمر دراز؟
*پدرم از پدر خویش شنید / که یکی زاغ سیه روی پلید
*با دو صد حیله به هنگام شکار / صد ره از چنگش کردست فرار
*پدرم نیز به تو دست نیافت / تا به منزلگه جاوید شتافت
*لیک هنگام دم باز پسین / چون تو بر شاخ شدی جایگزین
*از سر حسرت با من فرمود / کاین همان زاغ پلیدست که بود
*عمر من نیز به یغما رفته است / یک گل از صد گل تو نشکفته است
*چیست سرمایه این عمر دراز؟ / رازی اینجاست تو بگشا این راز
*زاغ گفت : گر تو درین تدبیری / عهد کن تا سخنم بپذیری
*عمرتان گر که پذیرد کم و کاست / دیگران را چه گنه کاین ز شماست
*زآسمان هیچ نیایید فرود / آخر از این همه پرواز چه سود؟
*پدر من که پس از سیصد و اند / کان اندرز بد و دانش و پند
*بارها گفت که بر چرخ اثیر / بادها راست فراوان تاثیر
*بادها کز زبر خاک وزند / تن و جان را نرسانند گزند
*هر چه از خاک شوی بالاتر / باد را بیش گزندست و ضرر
*تا به جایی که بر اوج افلاک / آیت مرگ شود پیک هلاک
*ما از آن سال بسی یافته‌ایم / کز بلندی رخ بر تافته‌ایم
*زاغ را میل کند دل به نشیب / عمر بسیارش از آن گشته نصیب
*دیگر این خاصیت مردار است / عمر مردار خوران بسیار است
*گند و مردار بهین درمانست / چاره رنج تو زان آسانست
*خیز و زین بیش ره چرخ مپوی / طعمه خویش بر افلاک مجوی
*آسمان جایگهی سخت نکوست / به از آن کنج حیاط و لب جوست
*من که بس نکته نیکو دانم / راه هر برزن و هر کو دانم
*آشیان در پس باغی دارم / وندر آن باغ سراغی دارم
*خوان گسترده الوانی هست / خوردنی‌های فراوانی هست
*آنچه زان زاغ و را داد سرا / گند زاری بود اندر پس باغ
*بوی بد رفته از آن تا ره دور / معدن پشّه، مقام زنبور
*نفرتش گشته بلای دل و جان / سوزش و کوری دو دیده از آن
*آن دو همراه رسیدند از راه / زاغ بر سفره خود کرد نگاه
*گفت :خوانی که چنین الوانست / لایق حضرت این مهمانست
*می‌کنم شکر که درویش نیم / خجل از ما حضر خویش نیم
*گفت و بنشست و بخورد از آن گند/ تا بیاموزد از و مهمان پند
*عمر در اوج فلک برده به سر / دم زده در نفس باد سحر
*ابر را دیده به زیر پر خویش / حیوان را همه فرمانبر خویش
*بارها آمده شادان ز سفر / به رهش بسته فلک طاق ظفر
*سینه کبک و تذرو و تیهو / تازه و گرم شده طعمه او
*اینک افتاده بر این لاشه و گند / باید از زاغ بیاموزد پند؟
*بوی گندش دل و جان تافته بود / حال بیماری دق یافته بود
*گیج شد، بست دمی دیده خویش / دلش از نفرت و بیزاری ریش
*یادش آمد که بر آن اوج سپهر / هست پیروزی و زیبایی و مهر
*فرّ و آزادی و فتح و ظفرست / نفس خرّم باد سحرست
*دیده بگشود و به هر سو نگریست / دید گردش اثری زینها نیست
*آنچه بود از همه سو خواری بود / وحشت و نفرت و بیزاری بود
*بال بر هم زد و برجست از جا / گفت : کای یار ببخشای مرا
*سال‌ها باش و بدین عیش بناز / تو و مردار تو عمر دراز
*من نیم در خور این مهمانی / گند و مردار ترا ارزانی
*گر بر اوج فلکم باید مرد / عمر در گند به سر نتوان برد
*شهپر شاه هوا اوج گرفت / زاغ را دیده بر او مانده شگفت
*رفت و بالا شد و بالاتر شد / راست با مهر فلک همسر شد
*لحظه‌‌ای چند بر این لوح کبود / نقطه‌ای بود و سپس هیچ نبود
 
== پیوند به بیرون ==
{{ویکی‌پدیا}}
{{ناتمام}}
 
[[رده:حیوانات|عقاب]]