ژان-پل سارتر: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
ابرابزار |
|||
خط ۲:
[[Image:Beauvoir Sartre - Che Guevara -1960 - Cuba.jpg|thumb|left|تصویری از [[سیمون دوبوار]]، ژان پل سارتر و [[چه گوارا]] در کوبا - ۱۹۶۰ میلادی]]
'''[[W:ژان پل سارتر|ژان پل سارتر]]''' ([[W:۱۹۰۵ (میلادی)|۱۹۰۵]] - [[W:۱۹۸۰ (میلادی)|۱۹۸۰]]) [[W:فیلسوف|فیلسوف]]، [[W:اگزیستانسیالیست|اگزیستانسیالیست]] و [[W:رماننویس|رماننویس]] فرانسوی
== تهوع ==
*
**
* «افسوس میخورم که همراهش نرفتم ولی دلش نمیخواست؛ او بود که از من درخواست کرد تنهایش بگذارم: او داشت کارآموزی تنهایی را شروع میکرد.»
** ''تهوع، ص.۲۸۵''
* «پس آیا آدم میتواند وجودش را توجیه کند؟»
** ''تهوع، ص.۳۰۸''
* «دیگر مسئول دفاع از اندیشههای مقدس و ارزشمندی که از پدرانشان گرفتهاند نیستند، یک مرد مفرغی خودش را نگهبان آن اندیشهها کردهاست.»
**
* «همه این آدمها وقتشان را سر این میگذارند که ما فی الضمیرشان را توضیح دهند، و با خوشحالی تصدیق کنند که آرا و عقایدشان یکی است.»
** ''تهوع، ص.۷۵''
* «یک موجود هرگز نمیتواند وجود موجودی دیگر را توجیه کند.»
** ''تهوع، ص.۳۰۸''
* «چنان تنهایی وحشتناکی احساس میکردم که خیال خودکشی به سرم زد تنها چیزی که جلویم راگرفت این بودکه من در مرگ تنهاتراز زندگی خواهم بود}]»
** ''تهوع ص ۲۳۲''
== نمایشنامه شیطان و خدا ==
* «خدا تنهایی انسان است.» {{فرانسوی|Dieu c'est la solitude des hommes}} {{انگلیسی|God is the solitude of men}}
** ''پرده
== از کلمات ==
* «من و [[سینما]] سن ذهنی یکسانی داشتیم. هفت ساله بودم و خواندن میدانستم. سینما دوازده ساله بود و حرف زدن نمیدانست. میگفتند اول کارش است و پیشرفت خواهد کرد.»
** ''
== بدون منبع ==
* این چه پروردگاریست که در موقع نیاز آدمی، یا سکوت میکنند و یا تشریف حضور ندارد.
* انسان محکوم به [[آزادی]] است.
* از همه اندوهگینتر شخصی است که از همه بیشتر میخندد.
* بشر، پیش از هر چیزی «طرحی» است که در درونگرایی خود میزید.
* حتی کسی که از مادرش فلج بدنیا میآید، اگر قهرمان ورزش نشود خودش مسئول و مقصر است.
* ترس، احساس گناه، و وجدان ناراحت بندگان، عطرهایی معطر برای دماغ خدایان قدرت طلب هستند... آزادی باعث میشود که انسان به شکار خدایان برود و آنها را از تخت عاج خود پایین بکشد و خلع ید کند.
* جوانان میخواهند که به آنها فرمان داده شود تا از آن سرپیچی کنند.
* حضور جسمانی همیشه اضافی است.
* مردن کافی نیست باید به موقع مرد.
* پدر خوب وجود ندارد. این قاعدهاست.
* [[زندگی]] هر چه پوچتر باشد [[مرگ]] تحمل ناپذیرتر میشود.
* [[کتاب]] اگر خوب نوشته شده باشد، ضرری نمیرساند.
* کتابهای من در برابر گرسنگی یک کودک هیچ ارزشی ندارند.
* انسان آن چیزیست که نیست.
* جهنم، بقیه مردماند.
* نبوغ، جوهر تفکر است.
* [[تاریخ]] یک ماشین خودکار و بی راننده نیست و به تنهایی استقلال ندارد، بلکه [[تاریخ]] همان خواهد شد که ما میخواهیم.
* غیرقابل قبول است که یک انسان در مورد انسان دیگر قضاوت کند. اگزیستانسیالیسم از این گونه قضاوتها بر حذر است: اگزیستانسیالیست هیچوقت یک انسان را هدف نمی پنداردچرا که انسان همیشه در حال تعریف شدن است.
** <small>اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر</small>
* برای کشف اقیانوسهای جدید باید جرات ترک ساحل را داشت این دنیا دنیای تغییر است نه تقدیر...
* از همه اندوهگین تر شخصی است که از همه بیشتر میخندد.
* دمی بی خبری کافی است تا همه چیز را از دست بدهی و ناگهان هر چه را که با تلاش به دست آوردهای، نابود میشود و از دست میرود.
* هیچکس نمی داند در زمانهای بحرانی، وفاداری به کدام سو رو میکند.
* همه نیاز به زمان دارند. آدم نباید پیش از اینکه بداند چه میگوید، نتیجهگیری کند.
* بی [[دانش]]، نه میتوان امیدوار بود نه ناامید.
* هنگامی که چیزی از دست میرود، دیگر نمیتوان آن را پس گرفت.
* تصمیمهایی وجود دارد که هیچکس نباید ناگزیر به گرفتن شان شود.
* تا زمانی که مطمئن نشوم، امیدم را از دست نمیدهم.
* هرگز دری را نزن، مگر اینکه بدانی در آن سویش چه میگذرد.
* اینکه چه چیزی در کجا گفته شود، تفاوتی ندارد، اینکه آنچه نخست گفته شود، دومی باشد یا دومی، واپسین.
* مسئله تنها این نیست که چیزها ناپدید میشوند، بلکه پس از آن، یادشان نیز نابود میشود.
* هر بار که میپنداری پاسخ پرسشی را یافتهای، پی میبری که آن پرسش، هیچ مفهومی ندارد.
* همهٔ چیزهای زیبایی را که میبینی، به ذهن بسپار، تا همیشه با تو باشند، حتی در زمانهایی که آنها را نمیتوانی ببینی.
* ناامیدی کامل میتواند در کنار درخشان ترین نوآوریها به سر بَرَد. از کار افتادگی و شکوفایی، یکدیگر را جذب میکنند.
* هر کس نیازمند دوستانی است.
* هنگامی که آغاز به نوشتن موضوعی میکنم، ناگهان پی میبرم که درک من از آن چه اندازه اندک است.
* مردم از هر چیزی سخن میگویند، به ویژه از آنچه درباره اش هیچ نمی دانند.
* برای زنده ماندن، باید خودت را از درون بکُشی؛ از این رو بیشتر آدمها همه چیز را رها کردهاند، چون میدانند که هر اندازه هم تلاش کنند، سرانجام میبازند و زمانی که به این نقطه رسیدی، هر گونه مبارزهای بیهوده است.
* شاید بزرگترین دشواری، همین باشد؛ [[زندگی]] چنان که ما میشناختیم پایان یافته، ولی هنوز کسی نیست که بداند چه چیزی جای آن را گرفته است.
* هیچ چیز سادهتر از قلب نمیشکند.
* کمابیش کسی نیست که بخش کوچکی از [[زندگی]] را چنان که در گذشته بود، در وجود خود به دوش نکشد.
* اگر بخواهی از راه دویدن، خودکشی کنی، ابتدا باید خوب دویدن را یاد بگیری.
* [[مرگ]]، تنها چیزی است که حسی را در ما برمی انگیزد. [[مرگ]]، شکل هنری ما و تنها راه ابراز درون ناپیدا است.
* آدم باید به این امر خو بگیرد که به کمترینها خرسند باشد. هرچه کمتر بخواهی، با چیزهای کمتری خشنود میشوی و هر اندازه نیازهایت را کم کنی، امور زندگی ات بهتر خواهد شد.
* هنگامی که [[امید]] میمیرد، هنگامی که میبینی کمترین امکان امیدوار بودن را از دست دادهای، فضای خالی را با رؤیا، اندیشههای کوچکِ بچگانه و داستانها پر میکنی تا بتوانی به [[زندگی]] ادامه بدهی.
* نگذارید بچهها [[گریه]] کنند، زیرا باران هم غنچه را تباه میکند.
* همه میگویند آرزو بر جوانان گناه نیست و من میگویم بر پیران هم!
* امروز آدمی ناگزیر به دیروز تبدیل خواهد شد، اما امکان دارد فردای شما هرگز امروز نشود.
* بشر جاودانه بیرون از خویشتن است. بشر با پی ریزی "طرح" خود در جهانی بیرون از خویش و با محو شدن در چنین جهانی، بشر و بشریت را به وجود میآورد.
* انسان مجموعهای از آنچه دارد نیست، بلکه مجموعهای است از آنچه هنوز ندارد، اما میتواند داشته باشد.
* بشر آفرینندهٔ ارزشها است.
* "ارزش"، چیزی نیست جز معنایی که شما برای آن برمی گزینید.
* من هنگامی آزادم که همهٔ جهانیان آزاد باشند؛ تا هنگامی که یک نفر اسیر در جهان هست، [[آزادی]] وجود ندارد.
* همیشه باید اخلاق را آفرید و ابداع کرد.
* بشر از ابتدا موجود ساخته و پرداختهای نیست؛ بلکه با برگزیدن اخلاق خود، خویشتن را میسازد.
* هیچکس نمیتواند [[آزادی]] خود را هدف خویش سازد، مگر اینکه [[آزادی]] دیگران را نیز به همان گونه هدف خود قرار دهد.
* فلسفهٔ متکی به احتمالات که وابسته به حقیقتی نباشد، محکوم به نیستی است.
* من همیشه میتوانم آزادانه انتخاب کنم، اما باید بدانم که اگر انتخاب نکنم، باز هم انتخابی کردهام.
* شخص قهرمان، خود، خویشتن را قهرمان میکند.
* آنچه به بشر امکان [[زندگی]]میدهد، تنها عمل است.
* امکان [[عشق]]، چیزی جز آنچه از [[عشق]] تجلی میکند نیست.
* آنچه آدمی را سستعنصر میسازد، عمل گریز یا تسلیم است.
* بشر وجود ندارد، مگر در حدی که طرحهای خود را تحقق میبخشد؛ بنابراین، جز مجموعهٔ اعمال خود، جز زندگانی خود، هیچ نیست.
* عشقی جز آنچه به مرحلهٔ تحقق درمی آید، وجود ندارد.
* بشر، محکوم است، زیرا خود را نیافریده و در عین حال، آزاد است، زیرا همین که پا به جهان گذاشت مسئول همهٔ کارهایی است که انجام میدهد.
* حقیقتی وجود ندارد، جز در عمل.
* شما آزادهاید؛ راه خود را برگزینید؛ یعنی بیافرینید.
* کسی که دروغ میگوید و با گفتن اینکه همهٔ مردم چنین میکنند، برای خود عذری میتراشد، کسی است که با وجدان خود بر سر ستیز است.
* کار جهان بر این مدار است که گویی تمام آدمیان، چشم بر رفتار هر یک از افراد دوختهاند و روش خود را طبق رفتار همین یک نفر تنظیم میکنند.
* بشر هیچ نیست، مگر آنچه از خود میسازد.
* زمانی که (توهم جاودان بودن) را از دست بدهی، [[زندگی]] هم معنایش را از دست میدهد.
* وقتی ثروتمندان [[جنگ]] به پا میکنند، این فقرا هستند که میمیرند.
* همه چیز کشف شده است، مگر چگونه زیستن.
* گوشه گیری و کاهلی، روش کسانی است که میگویند: آنچه را که من نمیتوانم کرد دیگران میتوانند.
* در [[عشق]]، یک و یک میشود یک.
* انسان روش مند از آزاداندیشی به دور است.
* لجن، زجر آب است.
* تنها کسانی که پارو نمیزنند فرصت تکان دادن قایق را دارند.
* فقرا نمی دانند که تنها دلیل آنها برای [[زندگی]]، تمایل ما به تظاهر در برخورداری از فضیلت سخاوت است.
* فرانتز فانون پس از انگلس اولین کسی است که زوایای پنهان [[تاریخ]] را روشن کرده است.
== درباره سارتر ==
*
** ''[[مصطفی فرزانه]]، «آشنایی با [[صادق هدایت]]»''
== منابع ==
* {{یادکرد|فصل=|کتاب=تهوع|نویسنده = ژان پل سارتر|ترجمه=امیر جلالالدین اعلم|ناشر =انتشارات نیلوفر|چاپ=چاپ هشتم|شهر=تهران|کوشش=|ویرایش=|صفحه=|سال=۱۳۸۴|شابک=ISBN 9644480600}}
== پیوند به بیرون ==
{{ویکیپدیا}}
{{ناتمام}}
[[Category:نویسندگان|پل سارتر، ژان]]
[[Category:فیلسوفان|پل سارتر، ژان]]
[[رده:اهالی فرانسه|س]]
|