ژان-پل سارتر: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
SamoaBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز Bot: Migrating 38 interwiki links, now provided by Wikidata on d:Q9364
ابرابزار
خط ۲:
[[Image:Beauvoir Sartre - Che Guevara -1960 - Cuba.jpg|thumb|left|تصویری از [[سیمون دوبوار]]، ژان پل سارتر و [[چه گوارا]] در کوبا - ۱۹۶۰ میلادی]]
'''[[W:ژان پل سارتر|ژان پل سارتر]]''' ([[W:۱۹۰۵ (میلادی)|۱۹۰۵]] - [[W:۱۹۸۰ (میلادی)|۱۹۸۰]]) [[W:فیلسوف|فیلسوف]]، [[W:اگزیستانسیالیست|اگزیستانسیالیست]] و [[W:رمان‌نویس|رمان‌نویس]] فرانسوی
 
 
== تهوع ==
* «آنها در پانسیونهایی که ''سفره‌خانهٔ'' خودشان می‌نامند هول هولکی ناهار می‌خورند و، چون به کمی تجمل نیاز دارند، بعد از غذا می‌آیند اینجا قهوه می‌خورند و پوکر آس بازی می‌کنند؛ آنها نیز برای وجود داشتن ناچارند گرد هم بیایند.»
** ''تهوع، ص.۷۲''
* «افسوس می‌خورم که همراهش نرفتم ولی دلش نمی‌خواست؛ او بود که از من درخواست کرد تنهایش بگذارم: او داشت کارآموزی تنهایی را شروع می‌کرد.»
 
** ''تهوع، ص.۲۸۵''
* «افسوس می‌خورم که همراهش نرفتم ولی دلش نمی‌خواست؛ او بود که از من درخواست کرد تنهایش بگذارم: او داشت کارآموزی تنهایی را شروع می‌کرد.»
* «پس آیا آدم می‌تواند وجودش را توجیه کند؟»
** ''تهوع، ص.۲۸۵''
** ''تهوع، ص.۳۰۸''
 
* «دیگر مسئول دفاع از اندیشه‌های مقدس و ارزشمندی که از پدرانشان گرفته‌اند نیستند، یک مرد مفرغی خودش را نگهبان آن اندیشه‌ها کرده‌است.»
* «پس آیا آدم می‌تواند وجودش را توجیه کند؟»
** ''تهوع، ص.۳۰۸۱۰۱''
* «همه این آدمها وقتشان را سر این می‌گذارند که ما فی الضمیرشان را توضیح دهند، و با خوشحالی تصدیق کنند که آرا و عقایدشان یکی است.»
 
** ''تهوع، ص.۷۵''
* «دیگر مسئول دفاع از اندیشه‌های مقدس و ارزشمندی که از پدرانشان گرفته‌اند نیستند، یک مرد مفرغی خودش را نگهبان آن اندیشه‌ها کرده‌است.»
* «یک موجود هرگز نمی‌تواند وجود موجودی دیگر را توجیه کند.»
** ''تهوع، ص.۱۰۱''
** ''تهوع، ص.۳۰۸''
 
* «چنان تنهایی وحشتناکی احساس می‌کردم که خیال خودکشی به سرم زد تنها چیزی که جلویم راگرفت این بودکه من در مرگ تنهاتراز زندگی خواهم بود}]»
* «همه این آدمها وقتشان را سر این می‌گذارند که ما فی الضمیرشان را توضیح دهند، و با خوشحالی تصدیق کنند که آرا و عقایدشان یکی است.»
** ''تهوع، ص.۷۵''
 
* «یک موجود هرگز نمی‌تواند وجود موجودی دیگر را توجیه کند.»
** ''تهوع، ص.۳۰۸''
 
* «چنان تنهایی وحشتناکی احساس می‌کردم که خیال خودکشی به سرم زد تنها چیزی که جلویم راگرفت این بودکه من در مرگ تنهاتراز زندگی خواهم بود}]»
** ''تهوع ص ۲۳۲''
 
== نمایش‌نامه شیطان و خدا ==
* «خدا تنهایی انسان است.» {{فرانسوی|Dieu c'est la solitude des hommes}} {{انگلیسی|God is the solitude of men}}
** ''پرده دهم،‌دهم، بخش چهارم''
 
== از کلمات ==
* «من و [[سینما]] سن ذهنی یکسانی داشتیم. هفت ساله بودم و خواندن می‌دانستم. سینما دوازده ساله بود و حرف زدن نمی‌دانست. می‌گفتند اول کارش است و پیشرفت خواهد کرد.»
** ''کلماتکلمات، ،صص.۱۰۹''
==بدون منبع==
 
== بدون منبع ==
*این چه پروردگاریست كه در موقع نیاز آدمی، یا سكوت می‌كنند و یا تشریف حضور ندارد.
 
* این چه پروردگاریست که در موقع نیاز آدمی، یا سکوت می‌کنند و یا تشریف حضور ندارد.
* انسان محکوم به [[آزادی]] است.
 
* از همه اندوهگین‌تر شخصی است که از همه بیشتر می‌خندد.
*انسان محکوم به [[آزادی]] است.
* بشر، پیش از هر چیزی «طرحی» است که در درون‌گرایی خود می‌زید.
* حتی کسی که از مادرش فلج بدنیا می‌آید، اگر قهرمان ورزش نشود خودش مسئول و مقصر است.
* ترس، احساس گناه، و وجدان ناراحت بندگان، عطرهایی معطر برای دماغ خدایان قدرت طلب هستند... آزادی باعث می‌شود که انسان به شکار خدایان برود و آنها را از تخت عاج خود پایین بکشد و خلع ید کند.
* جوانان می‌خواهند که به آن‌ها فرمان داده شود تا از آن سرپیچی کنند.
* حضور جسمانی همیشه اضافی است.
* مردن کافی نیست باید به موقع مرد.
* پدر خوب وجود ندارد. این قاعده‌است.
* [[زندگی]] هر چه پوچ‌تر باشد [[مرگ]] تحمل ناپذیرتر می‌شود.
 
* [[کتاب]] اگر خوب نوشته شده باشد، ضرری نمی‌رساند.
 
* کتاب‌های من در برابر گرسنگی یک کودک هیچ ارزشی ندارند.
*از همه اندوهگین‌تر شخصی است که از همه بیشتر می‌خندد.
* انسان آن چیزیست که نیست.
* جهنم، بقیه مردم‌اند.
* نبوغ، جوهر تفکر است.
* [[تاریخ]] یک ماشین خودکار و بی راننده نیست و به تنهایی استقلال ندارد، بلکه [[تاریخ]] همان خواهد شد که ما می‌خواهیم.
 
* غیرقابل قبول است که یک انسان در مورد انسان دیگر قضاوت کند. اگزیستانسیالیسم از این گونه قضاوت‌ها بر حذر است: اگزیستانسیالیست هیچوقت یک انسان را هدف نمی پنداردچرا که انسان همیشه در حال تعریف شدن است.
*بشر، پیش از هر چیزی «طرحی» است که در درون‌گرایی خود می‌زید.
** <small>اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر</small>
* برای کشف اقیانوس‌های جدید باید جرات ترک ساحل را داشت این دنیا دنیای تغییر است نه تقدیر...
* از همه اندوهگین تر شخصی است که از همه بیشتر می‌خندد.
* دمی بی خبری کافی است تا همه چیز را از دست بدهی و ناگهان هر چه را که با تلاش به دست آورده‌ای، نابود می‌شود و از دست می‌رود.
* هیچ‌کس نمی داند در زمانهای بحرانی، وفاداری به کدام سو رو می‌کند.
* همه نیاز به زمان دارند. آدم نباید پیش از اینکه بداند چه می‌گوید، نتیجه‌گیری کند.
 
* بی [[دانش]]، نه می‌توان امیدوار بود نه ناامید.
 
* هنگامی که چیزی از دست می‌رود، دیگر نمی‌توان آن را پس گرفت.
*حتی کسی که از مادرش فلج بدنیا می آید، اگر قهرمان ورزش نشود خودش مسئول و مقصر است.
* تصمیم‌هایی وجود دارد که هیچ‌کس نباید ناگزیر به گرفتن شان شود.
* تا زمانی که مطمئن نشوم، امیدم را از دست نمی‌دهم.
* هرگز دری را نزن، مگر اینکه بدانی در آن سویش چه می‌گذرد.
* اینکه چه چیزی در کجا گفته شود، تفاوتی ندارد، اینکه آنچه نخست گفته شود، دومی باشد یا دومی، واپسین.
* مسئله تنها این نیست که چیزها ناپدید می‌شوند، بلکه پس از آن، یادشان نیز نابود می‌شود.
* هر بار که می‌پنداری پاسخ پرسشی را یافته‌ای، پی می‌بری که آن پرسش، هیچ مفهومی ندارد.
* همهٔ چیزهای زیبایی را که می‌بینی، به ذهن بسپار، تا همیشه با تو باشند، حتی در زمانهایی که آنها را نمی‌توانی ببینی.
* ناامیدی کامل می‌تواند در کنار درخشان ترین نوآوری‌ها به سر بَرَد. از کار افتادگی و شکوفایی، یکدیگر را جذب می‌کنند.
 
* هر کس نیازمند دوستانی است.
* هنگامی که آغاز به نوشتن موضوعی می‌کنم، ناگهان پی می‌برم که درک من از آن چه اندازه اندک است.
* مردم از هر چیزی سخن می‌گویند، به ویژه از آنچه درباره اش هیچ نمی دانند.
* برای زنده ماندن، باید خودت را از درون بکُشی؛ از این رو بیشتر آدمها همه چیز را رها کرده‌اند، چون می‌دانند که هر اندازه هم تلاش کنند، سرانجام می‌بازند و زمانی که به این نقطه رسیدی، هر گونه مبارزه‌ای بیهوده است.
* شاید بزرگترین دشواری، همین باشد؛ [[زندگی]] چنان که ما می‌شناختیم پایان یافته، ولی هنوز کسی نیست که بداند چه چیزی جای آن را گرفته است.
 
* هیچ چیز ساده‌تر از قلب نمی‌شکند.
*ترس، احساس گناه، و وجدان ناراحت بندگان، عطرهایی معطر برای دماغ خدایان قدرت طلب هستند...آزادی باعث می‌شود که انسان به شکار خدایان برود و آنها را از تخت عاج خود پایین بکشد و خلع ید کند.
* کمابیش کسی نیست که بخش کوچکی از [[زندگی]] را چنان که در گذشته بود، در وجود خود به دوش نکشد.
 
* اگر بخواهی از راه دویدن، خودکشی کنی، ابتدا باید خوب دویدن را یاد بگیری.
* [[مرگ]]، تنها چیزی است که حسی را در ما برمی انگیزد. [[مرگ]]، شکل هنری ما و تنها راه ابراز درون ناپیدا است.
 
* آدم باید به این امر خو بگیرد که به کمترین‌ها خرسند باشد. هرچه کمتر بخواهی، با چیزهای کمتری خشنود می‌شوی و هر اندازه نیازهایت را کم کنی، امور زندگی ات بهتر خواهد شد.
*جوانان می‌خواهند که به‌ آن‌ها فرمان داده شود تا از آن سرپیچی کنند.
* هنگامی که [[امید]] می‌میرد، هنگامی که می‌بینی کمترین امکان امیدوار بودن را از دست داده‌ای، فضای خالی را با رؤیا، اندیشه‌های کوچکِ بچگانه و داستانها پر می‌کنی تا بتوانی به [[زندگی]] ادامه بدهی.
 
* نگذارید بچه‌ها [[گریه]] کنند، زیرا باران هم غنچه را تباه می‌کند.
 
* همه می‌گویند آرزو بر جوانان گناه نیست و من می‌گویم بر پیران هم!
*حضور جسمانی همیشه اضافی است.
* امروز آدمی ناگزیر به دیروز تبدیل خواهد شد، اما امکان دارد فردای شما هرگز امروز نشود.
* بشر جاودانه بیرون از خویشتن است. بشر با پی ریزی "طرح" خود در جهانی بیرون از خویش و با محو شدن در چنین جهانی، بشر و بشریت را به وجود می‌آورد.
* انسان مجموعه‌ای از آنچه دارد نیست، بلکه مجموعه‌ای است از آنچه هنوز ندارد، اما می‌تواند داشته باشد.
* بشر آفرینندهٔ ارزشها است.
* "ارزش"، چیزی نیست جز معنایی که شما برای آن برمی گزینید.
* من هنگامی آزادم که همهٔ جهانیان آزاد باشند؛ تا هنگامی که یک نفر اسیر در جهان هست، [[آزادی]] وجود ندارد.
 
* همیشه باید اخلاق را آفرید و ابداع کرد.
* بشر از ابتدا موجود ساخته و پرداخته‌ای نیست؛ بلکه با برگزیدن اخلاق خود، خویشتن را می‌سازد.
*مردن کافی نیست باید به موقع مرد.
* هیچ‌کس نمی‌تواند [[آزادی]] خود را هدف خویش سازد، مگر اینکه [[آزادی]] دیگران را نیز به همان گونه هدف خود قرار دهد.
 
* فلسفهٔ متکی به احتمالات که وابسته به حقیقتی نباشد، محکوم به نیستی است.
* من همیشه می‌توانم آزادانه انتخاب کنم، اما باید بدانم که اگر انتخاب نکنم، باز هم انتخابی کرده‌ام.
 
* شخص قهرمان، خود، خویشتن را قهرمان می‌کند.
*پدر خوب وجود ندارد. این قاعده‌است.
* آنچه به بشر امکان [[زندگی]]می‌دهد، تنها عمل است.
 
* امکان [[عشق]]، چیزی جز آنچه از [[عشق]] تجلی می‌کند نیست.
*[[زندگی ]] هر چه پوچ‌تر باشد [[مرگ]] تحمل ناپذیرتر می‌شود.
 
* آنچه آدمی را سست‌عنصر می‌سازد، عمل گریز یا تسلیم است.
* بشر وجود ندارد، مگر در حدی که طرح‌های خود را تحقق می‌بخشد؛ بنابراین، جز مجموعهٔ اعمال خود، جز زندگانی خود، هیچ نیست.
* عشقی جز آنچه به مرحلهٔ تحقق درمی آید، وجود ندارد.
* بشر، محکوم است، زیرا خود را نیافریده و در عین حال، آزاد است، زیرا همین که پا به جهان گذاشت مسئول همهٔ کارهایی است که انجام می‌دهد.
* حقیقتی وجود ندارد، جز در عمل.
* شما آزاده‌اید؛ راه خود را برگزینید؛ یعنی بیافرینید.
* کسی که دروغ می‌گوید و با گفتن اینکه همهٔ مردم چنین می‌کنند، برای خود عذری می‌تراشد، کسی است که با وجدان خود بر سر ستیز است.
* کار جهان بر این مدار است که گویی تمام آدمیان، چشم بر رفتار هر یک از افراد دوخته‌اند و روش خود را طبق رفتار همین یک نفر تنظیم می‌کنند.
* بشر هیچ نیست، مگر آنچه از خود می‌سازد.
* زمانی که (توهم جاودان بودن) را از دست بدهی، [[زندگی]] هم معنایش را از دست می‌دهد.
 
* وقتی ثروتمندان [[جنگ]] به پا می‌کنند، این فقرا هستند که می‌میرند.
*[[کتاب]] اگر خوب نوشته شده باشد، ضرری نمی‌رساند.
 
* همه چیز کشف شده است، مگر چگونه زیستن.
*کتاب‌های من در برابر گرسنگی یک کودک هیچ ارزشی ندارند.
* گوشه گیری و کاهلی، روش کسانی است که می‌گویند: آنچه را که من نمی‌توانم کرد دیگران می‌توانند.
* در [[عشق]]، یک و یک می‌شود یک.
 
* انسان روش مند از آزاداندیشی به دور است.
* لجن، زجر آب است.
*انسان آن چیزیست که نیست.
* تنها کسانی که پارو نمی‌زنند فرصت تکان دادن قایق را دارند.
* فقرا نمی دانند که تنها دلیل آنها برای [[زندگی]]، تمایل ما به تظاهر در برخورداری از فضیلت سخاوت است.
 
* فرانتز فانون پس از انگلس اولین کسی است که زوایای پنهان [[تاریخ]] را روشن کرده است.
*جهنم‌، بقیه مردم‌اند.
 
*نبوغ، جوهر تفکر است.
 
*[[تاریخ]] یك ماشین خودكار و بی راننده نیست و به تنهایی استقلال ندارد، بلكه [[تاریخ]] همان خواهد شد كه ما می خواهیم.
 
 
 
*غير قابل قبول است كه يك انسان در مورد انسان ديگر قضاوت كند. اگزيستانسياليسم از اين گونه قضاوت ها بر حذر است: اگزيستانسياليست هيچوقت يك انسان را هدف نمي پنداردچرا كه انسان هميشه در حال تعريف شدن است.
**<small>اگزيستانسياليسم و اصالت بشر</small>
 
 
*برای کشف اقیانوس های جدید باید جرات ترک ساحل را داشت این دنیا دنیای تغییر است نه تقدیر...
 
 
*از همه اندوهگین تر شخصی است كه از همه بیشتر می خندد.
 
*دمی بی خبری كافی است تا همه چیز را از دست بدهی و ناگهان هر چه را كه با تلاش به دست آورده ای، نابود می شود و از دست می رود.
 
 
*هیچ كس نمی داند در زمانهای بحرانی، وفاداری به كدام سو رو می كند.
 
*همه نیاز به زمان دارند. آدم نباید پیش از اینكه بداند چه می گوید، نتیجه گیری كند.
 
 
*بی [[دانش]]، نه می توان امیدوار بود نه ناامید.
 
 
*هنگامی كه چیزی از دست می رود، دیگر نمی توان آن را پس گرفت .
 
 
*تصمیم هایی وجود دارد كه هیچ كس نباید ناگزیر به گرفتن شان شود.
 
 
*تا زمانی كه مطمئن نشوم، امیدم را از دست نمی دهم.
 
 
*هرگز دری را نزن، مگر اینكه بدانی در آن سویش چه می گذرد.
 
 
*اینكه چه چیزی در كجا گفته شود، تفاوتی ندارد، اینكه آنچه نخست گفته شود، دومی باشد یا دومی، واپسین.
 
 
*مسئله تنها این نیست كه چیزها ناپدید می شوند، بلكه پس از آن، یادشان نیز نابود می شود.
 
 
*هر بار كه می پنداری پاسخ پرسشی را یافته ای، پی می بری كه آن پرسش، هیچ مفهومی ندارد.
 
 
*همه ی چیزهای زیبایی را كه می بینی، به ذهن بسپار، تا همیشه با تو باشند، حتی در زمانهایی كه آنها را نمی توانی ببینی.
 
 
*ناامیدی كامل می تواند در كنار درخشان ترین نوآوری ها به سر بَرَد. از كار افتادگی و شكوفایی، یكدیگر را جذب می كنند.
 
 
*هر كس نیازمند دوستانی است.
 
 
*هنگامی كه آغاز به نوشتن موضوعی می كنم، ناگهان پی می برم كه درك من از آن چه اندازه اندك است.
 
 
*مردم از هر چیزی سخن می گویند، به ویژه از آنچه درباره اش هیچ نمی دانند.
 
 
*برای زنده ماندن، باید خودت را از درون بكُشی؛ از این رو بیشتر آدمها همه چیز را رها كرده اند، چون می دانند كه هر اندازه هم تلاش كنند، سرانجام می بازند و زمانی كه به این نقطه رسیدی، هر گونه مبارزه ای بیهوده است.
 
*شاید بزرگترین دشواری، همین باشد؛ [[زندگی]] چنان كه ما می شناختیم پایان یافته، ولی هنوز كسی نیست كه بداند چه چیزی جای آن را گرفته است.
 
*هیچ چیز ساده تر از قلب نمی شكند.
 
 
*كمابیش كسی نیست كه بخش كوچكی از [[زندگی]] را چنان كه در گذشته بود، در وجود خود به دوش نكشد.
 
*اگر بخواهی از راه دویدن، خودكشی كنی، ابتدا باید خوب دویدن را یاد بگیری.
 
 
*[[مرگ]]، تنها چیزی است كه حسی را در ما برمی انگیزد. [[مرگ]] ، شكل هنری ما و تنها راه ابراز درون ناپیدا است.
 
*آدم باید به این امر خو بگیرد كه به كمترین ها خرسند باشد. هرچه كمتر بخواهی، با چیزهای كمتری خشنود می شوی و هر اندازه نیازهایت را كم كنی، امور زندگی ات بهتر خواهد شد.
 
 
 
*هنگامی كه [[امید]] می میرد، هنگامی كه می بینی كمترین امكان امیدوار بودن را از دست داده ای، فضای خالی را با رؤیا، اندیشه های كوچكِ بچگانه و داستانها پر می كنی تا بتوانی به [[زندگی ]] ادامه بدهی.
 
*نگذارید بچه ها [[گریه]] كنند، زیرا باران هم غنچه را تباه می كند.
 
 
*همه می گویند آرزو بر جوانان گناه نیست و من می گویم بر پیران هم!
 
 
*امروز آدمی ناگزیر به دیروز تبدیل خواهد شد، اما امكان دارد فردای شما هرگز امروز نشود.
 
*بشر جاودانه بیرون از خویشتن است. بشر با پی ریزی "طرح" خود در جهانی بیرون از خویش و با محو شدن در چنین جهانی، بشر و بشریت را به وجود می آورد.
 
 
*انسان مجموعه ای از آنچه دارد نیست، بلكه مجموعه ای است از آنچه هنوز ندارد، اما می تواند داشته باشد.
 
*بشر آفریننده ی ارزشها است.
 
 
*"ارزش"، چیزی نیست جز معنایی كه شما برای آن برمی گزینید.
 
*من هنگامی آزادم كه همه ی جهانیان آزاد باشند؛ تا هنگامی كه یك نفر اسیر در جهان هست، [[آزادی]] وجود ندارد.
 
 
*همیشه باید اخلاق را آفرید و ابداع كرد.
 
 
*بشر از ابتدا موجود ساخته و پرداخته ای نیست؛ بلكه با برگزیدن اخلاق خود، خویشتن را می سازد.
 
 
*هیچ كس نمی تواند [[آزادی]] خود را هدف خویش سازد، مگر اینكه [[آزادی]] دیگران را نیز به همان گونه هدف خود قرار دهد.
 
*فلسفه ی متكی به احتمالات كه وابسته به حقیقتی نباشد، محكوم به نیستی است.
 
*من همیشه می توانم آزادانه انتخاب كنم، اما باید بدانم كه اگر انتخاب نكنم، باز هم انتخابی كرده ام.
 
*شخص قهرمان، خود، خویشتن را قهرمان می كند.
 
 
*آنچه به بشر امكان [[زندگی ]]می دهد، تنها عمل است.
 
*امكان [[عشق]]، چیزی جز آنچه از [[عشق]] تجلی می كند نیست.
 
 
*آنچه آدمی را سست عنصر می سازد، عمل گریز یا تسلیم است.
 
*بشر وجود ندارد، مگر در حدی كه طرح های خود را تحقق می بخشد. بنابراین، جز مجموعه ی اعمال خود، جز زندگانی خود، هیچ نیست.
 
*عشقی جز آنچه به مرحله ی تحقق درمی آید، وجود ندارد.
 
* بشر، محكوم است، زیرا خود را نیافریده و در عین حال، آزاد است، زیرا همین كه پا به جهان گذاشت مسئول همه ی كارهایی است كه انجام می دهد.
 
*حقیقتی وجود ندارد، جز در عمل.
 
*شما آزاده اید؛ راه خود را برگزینید؛ یعنی بیافرینید.
 
 
*كسی كه دروغ می گوید و با گفتن اینكه همه ی مردم چنین می كنند، برای خود عذری می تراشد، كسی است كه با وجدان خود بر سر ستیز است.
 
 
*كار جهان بر این مدار است كه گویی تمام آدمیان، چشم بر رفتار هر یك از افراد دوخته اند و روش خود را طبق رفتار همین یك نفر تنظیم می كنند.
 
 
*بشر هیچ نیست، مگر آنچه از خود می سازد.
 
*زمانی كه (توهم جاودان بودن) را از دست بدهی، [[زندگی]] هم معنایش را از دست می دهد.
 
 
*وقتی ثروتمندان [[جنگ]] به پا می كنند، این فقرا هستند كه می میرند.
 
 
*همه چیز كشف شده است، مگر چگونه زیستن.
 
 
*گوشه گیری و كاهلی، روش كسانی است كه می گویند: آنچه را كه من نمی توانم كرد دیگران می توانند.
 
 
*در [[عشق]]، یك و یك می شود یك.
 
*انسان روش مند از آزاداندیشی به دور است.
 
 
*لجن، زجر آب است.
 
 
*تنها كسانی كه پارو نمی زنند فرصت تكان دادن قایق را دارند.
 
*فقرا نمی دانند كه تنها دلیل آنها برای [[زندگی]]، تمایل ما به تظاهر در برخورداری از فضیلت سخاوت است.
 
*فرانتز فانون پس از انگلس اولین کسی است که زوایای پنهان [[تاریخ]] را روشن کرده است.
 
== درباره سارتر ==
* «[[سیاست]] چیز گُهی است. کار من نیست. تو یک مملکت حسابی سیاست را می‌دهند دست متخصّص، نه دست من و امثال من.من؛ ولی ضمناً همه‌مان بچهٔ سیاستیم. با سیاست کاری نداریم، سیاست با ما کار دارد. وقتی هم پایش بیفتد باید حقّش را گذاشت کف دستش. سارتر همین کار را کرد. با سلام و صلوات به آمریکا دعوتش کردند. اولاً یک ربع ساعت بهش در رادیو وقت دادند که حرف بزند. به جای اینکه راجع به [[ادبیات]] و [[فلسفه]] صحبت بکند، پرید به وضع آمریکا. سیاه‌ها، حق‌کشی، راسیسم.»
** ''[[مصطفی فرزانه]]، «آشنایی با [[صادق هدایت]]»''
 
== منابع ==
 
==منابع ==
* {{یادکرد|فصل=|کتاب=تهوع|نویسنده = ژان پل سارتر|ترجمه=امیر جلال‌الدین اعلم|ناشر =انتشارات نیلوفر|چاپ=چاپ هشتم|شهر=تهران|کوشش=|ویرایش=|صفحه=|سال=۱۳۸۴|شابک=ISBN 9644480600}}
 
== پیوند به بیرون ==
{{ویکی‌پدیا}}
{{ناتمام}}
 
 
[[Category:نویسندگان|پل سارتر، ژان]]
[[Category:فیلسوفان|پل سارتر، ژان]]
[[رده:اهالی فرانسه|س]]