وضعیت سفید: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
خط ۳۴۴:
''روز - خارجی - حیاط باغ''
*{بهزاد و مهناز و ساناز در حال ذرّت بودادن هستند}
*'''بهزاد''': بچّه که بودیم، وایستا صبر کن درستش کنم، از این پاکت بوقیا درست میکردیم، به این روش ذرّت بو میدادیم. بازی میکردیم شادی میکردیم، کیف میکردیم. اوّلیشم بیا واسه *مامانت چون بهترین دوست ماست.
*'''ساناز''': واسه من.
*'''بهزاد''': اوّل مامان.
*'''مهناز''': خیله خوب بابا، عوض اینکه فکر پاپکورن خونوادهت باشی، فکر مسکنشون باش.
*'''بهزاد''': جلوی بچّه زشته عزیزم.
*'''مهناز''': دیگه داری عصبیم میکنی.
*'''بهزاد''': تو هنوز به خاطر اون عروسکا نارحتی؟
*'''مهناز''': خیلی خوبه، امروز زرنگ شدی. بابای خوب، بابای وظیفهشناس، اون اتاقو محترم ورداشت. این یکی هم سر قفلیش به نام شهروزه. همهشون دارن آماده میکنن برای خودشون. میمونه یه اتاق اونم به ما میرسه دیگه.
*'''بهزاد''': پس بهرام چی؟
*'''مهناز''': به ما چه ربطی داره؟ ما چی میشیم؟ به خودت اینو بگو. ما چی میشیم؟ بهرام شهرام نکن.
*'''بهزاد''': نمیشه دیگه عزیزم. میگم نمیشه بحث نکن.
*'''مهناز''': آره، آره. لابد ما باید بریم اتاق آهنی بالا پشت بوم بشینیم بشیم تاج سر همه. مثکه یادت رفته منم نمیتونم هر شرایطی رو هضم کنما.
*'''بهزاد''': من واقعا متأسّفم که کشور ما در حال جنگه. بابا ما تو این شرایط جنگی یه جورایی مث آدمای آواره هستیم. اصن یه کار دیگه میکنیم. من که مث احترام پول ندارم برم ساختمون بسازم، اون چادر قشنگه بود اون دفه رفتیم لار میگم فرامرز برامون بفرسته میریم ته باغ دور از چشم همه چادر میزنیم. خواهش میکنم لج نکن، زندگیرم به کام ما تلخ نکن. بیا پاپکورن بخور باریکللا.
*'''مهناز''': برو بابا.
*'''بهزاد''': ای بابا.
''روز - داخلی - آشپزخانه خانه مادربزرگ''
*{از دور صدای ضربه بلند میآید}
*'''افتخار''': صدای چیه؟
*'''مادربزرگ''': چیزی نیست مادر. محترم داره در تازه مینْشانه. صدای کلنگه.
*'''امیر''': کلنگ ِ عمّهس.
*'''افتخار''': آهّا.
*'''امیر''': من برم تماشا؟
*'''افتخار''': آخه کلنگ تماشا دارهه؟
*'''امیر''': نه خوب مامان ببین وقتی با کلنگ میزنن به دیوار، یه سری سوراخهایی ایجاد میشه خب، بعد از لای این سوراخا نور میتابه. بعد نورا خیلی قشنگه آدم خوشش میاد. میدونی؟
=== قسمت ششم ===
|