*
==''' کاریکلماتورهای حسین مقدسی نیا''' ==
* هروقت آب از سرم می گذردمیگذرد زیرآبی می روممیروم!
*کلاغ میکلاغ خواستمیخواست پرواز هواپیمارا یاد بگیرد دچار نقص فنی شد!
* برای آنکه خواب از سرم نپرد داخل قفس می خوابممیخوابم!
* خروس به جرم تاسیس مرغداری روانه زندان شد!
* اگرپدر برایم چاقو بکشد بازهم نمره نقاشیم بیست می شودمیشود!
* آنقدر احتیاط می کردمیکرد جایی نخوابد که آب زیرش برود عاقبت آبرویش رفت!
* خلبان چترش را باز کرد وزیر باران قدم زد!
* عاشق دل شکسته محتاج یک جمله دلچسب است!
*کشتی گیرکشتیگیر حریفش را روی پل برد و او را داخل رودخانه انداخت!
* درخت دلشکسته به پشت هیزم شکن تکیه می دهدمیدهد!
* برج مراقبت به پرنده زخمی برای نشسن روی باند اجازه فرود داد!
* گلی را که یحیی گل محمدی در دروازه حریف کاشت بوی «گل محمدی »داشت!
* دریا پس از خوردن قرص ماه خودش را بالا آورد!
* آدم دل خور هیچگاه دل نمی دهدنمیدهد تا قلوه بگیرد!
* هروقت دلش می شکستمیشکست غذای دلچسب می خوردمیخورد!
* وقتی که عینک نمی زدنمیزد«سه تار»را تار می دیدمیدید!
* موجود تک سلولی تا آخر عمر در سلول انفرادی زندانی است!
* برماست که از ماست کره بگیریم نه از آب!
* با تار و پود زندگی خیال می بافممیبافم!
* سگ هار بر اثر گاز گرفتگی خفه شد!
* دروازه بانی که گل خورده بود بر اثر مسمومیت روانه بیمارستان شد!
* جوجه اردک زشت منقارش را عمل کرد تا شبیه قو شود!
* شکارچی تا چشمش به شیر افتاد بی درنگ آنرا سرکشید!
* یک گاز از ساندویچش به من داد و یک گاز به ماشینش!
* وقتی از کار بیکار شدم کودک درونم را به شیر خوارگاه سپردم!
* هنگام افطار ثروتمند سفره رنگین و فقیر سفره دلش را پهن کرد!
=== مهدی فرج الهی= ==
* نانوا هم جوش شيرينشیرین ميمیزند، زند،بيچارهبیچاره فرهاد
* بهار با کاپشن می آیدمیآید و با عرقگیر رکابی می رودمیرود.
* درزمستان درختان به هم محرم می شوندمیشوند.
* نانوا هم جوش شيرينشیرین ميمیزند، زند،بيچارهبیچاره فرهاد .
* قرص ماه در داروخانه پشت دخل نشسته بود.
* به دلم آمد که ميمیآیی آيي آمديآمدی و دلم رفت.
* آفتاب و باران زندگيزندگی را تر و خشک مي کنندمیکنند.
* هوايهوای آلوده عينکعینک دوديدودی را به مرخصيمرخصی مي فرستدمیفرستد.
* آتش از درخت بالا رفته بود و آتشآتشنشان نشانسعی سعي مي کردمیکرد اورا متقاعد کند پايينپایین بيايدبیاید.
* گاوها در صف کشتارگاه همديگرهمدیگر را هل مي دهندمیدهند.
* وصيتوصیت کردم در مجلس ختمم از گاز اشک آور استفاده کنند.
* دست از سرم برداريبرداری دست به دست مي شوممیشوم.
* با آسودگيآسودگی خاطر از رويروی پل عابر پيادهپیاده برايبرای حواس پرت راننده دست تكانتکان مي دهم میدهم.
* از رويروی پل عابر پيادهپیاده عرض خيابانخیابان را به طول عمرم اضافه مي كنم میکنم.
* عزرائيلعزرائیل زودتر از بقيهبقیه خودش را به صحنه تصادف مي رساند میرساند.
* دست دست كنيکنی دست به دست مي شوم میشوم.
* نمينمی دانم چرا هرچقدر به قربانت ميمیروم روم نمينمی رسم .
* از تلفن عموميعمومی برايبرای گفتن حرفهايحرفهای خصوصيخصوصی استفاده مي كنم میکنم.
* وقتيوقتی دو دل شدم؛ زن دومم را اختيار كردماختیار کردم.
* مهرش به دلم افتاد ؛افتاد؛ اما مهريهمهریه اش آنرا از دلم درآورد .
* از مهريهمهریه بالا برايبرای انداختن انواع بعضيبعضی از ترشيترشی جات استفاده مي شود میشود.
* اگر عشق نبود مخابرات تا به حال ورشكستورشکست شده بود .
* آنقدر نصيحتنصیحت آويزهآویزه گوشم كردمکردم كهکه گوشهايمگوشهایم سنگينسنگین شده است .
* آدم بدقول اسكناساسکناس بدون گوشه است .
* شنيدنشنیدن حرف مفت خيليخیلی وقتها گران تمام مي شود میشود.
* لباس عافيتعافیت به تنم گريه مي كندگریه میکند.
* از وقتيوقتی شنيدمشنیدم سايه امسایهام را باتيرباتیر مي زنند ،میزنند، شبها بيرون مي آيمبیرون میآیم.
* صندليصندلی محافظه كارکار است .
* طناب دار همه تقصير هاتقصیرها را به گردن صندلي مي اندازدصندلی میاندازد.
* دزد پر توقع انتظار دارد سگ برايشبرایش قلاب بگيرد بگیرد.
* فوتباليستفوتبالیست داستان رويروی قلم نويسندهنویسنده فول كرد کرد.
* در مستراح عموميعمومی همه پا جايجای پايپای هم مي گذارند میگذارند.
* انديشهاندیشه در سكوتسکوت روزگار سپري مي كندسپری میکند.
* اگر پول چركچرک كفکف دست باشد ،باشد، مخارج سنگينسنگین زندگيزندگی حكمحکم صابون آنتيآنتی باكتريالباکتریال را دارد .
* شگفتا دهانم بويبوی شيرشیر ميمیدهد دهدکلهام كله ام بويبوی قرمه سبزي سبزی.
* با ارئه فيشفیش حقوقيحقوقی ام عزرائيلعزرائیل را متقاعد كردمکردم جانم را بگيرد بگیرد.
* عاقبت در بالماسكهبالماسکه زندگيزندگی ، رخ در نقاب خاك مي كشيمخاک میکشیم.
* با جان كندنکندن عزرائيلعزرائیل را ملاقات كردم کردم.
* برايبرای سفر آخرت بدنبال همسفر مي گردم میگردم.
* تابستان در ختان را برايبرای آمدن پاييزپاییز خوب مي پزد میپزد.
* به لطف دسته كلاغهاکلاغها درخت عريانعریان ميوهمیوه داده است .
* بهار را در گلدان پس انداز مي كنم میکنم.
* با يكیک گل مي توانمیتوان دل بهار را بدست آورد .
* آفتاب و باران زندگيزندگی را تر و خشك مي كنندخشک میکنند.
* سراب با آفتاب رفع تشنگي مي كندتشنگی میکند.
* كوهنوردکوهنورد اميدوارامیدوار از سقوط بالا مي رود میرود.
* لباسهايملباسهایم رويروی چوب لباسيلباسی رفع خستگي مي كنندخستگی میکنند.
* سقوط از ارتفاع جان مي گيردمیگیرد و ارتفاع در سقوط جان مي دهد میدهد.
* زبان مادريمادری گوسفند دوحرف دارد ؛ ب و ع
http://farajolahi.ir
=== عباس گلکار= ==
* سپیده، شب رنگشبرنگ باخته است.
* ستاره، حیران ظلمات است.
* ماه،نگرانماه، نگران زمین است.
* ستاره، محو تماشای طلوع میشود.
* باران در پیشگاه بهاران به خاک میافتد.
* ای کاش اردیبهشت از زیر باران یک ریز نگاه میگذشت!
=== سهراب گل هاشم= ==
* شاید حکیم نظامی پزشک ارتش بوده است .
* چون وقتمون خیلی کم بود، همه چیز بین ما زود تمام شد.
* وقتی از کارخانه باز نشسته شد در کار خانه با همسرش شریک شد.
* وقتی آبله مرغان گرفتم بیش از همه از خروسها وحشت داشتم.
* بعضیها مشغول ساخت و ساز هستند و بعضیها مشغول ساخت و پاخت.
* فقط حرفهای استاد ریاضی حرف حساب بود.
* مثل زودپز باش، درحالی که میجوشی به آرامی هم سوت بزن.
* شیرین ترین بازیها نامزد بازی است، به شرطی که به ازدواج منتهی نشود!
* گل شیپوری نوازنده بزرگ ارکستر بزرگ باغ است.
* در کشورهای عقب مانده به قلمهای بی جوهر آزادی داده میشود.
* قبض آب را که دید برق از سرش پرید.
* کشاورز عصبانی، بادمجان را زیر چشم میکارد.
* عشقهای آبکی، در تابستان زود تبخیر میشود.
* فردا اولین روز از بقیه عمر شماست.
* بابت بدهی اش، تصمیم گرفت آینده اش را پیش فروش کند.
* آنچه هستید، شما را بهتر معرفی میکند تا آنچه میگویید.
* زندگی بدون عشق، مثل پیژامه بدون کش است.
* آرایشگر مدعی شد که از او سرشناس تر کسی نیست.
* بعضی از کشورها وسایل ارتباط جمعی دارند و بعضیها وسایل اغفال جمعی.
* در جدال اعداد، این صفرها هستند که بی طرفند!
* طناب دار و صندلی به یک اندازه مقصرند.
* در زندگی بعضیها هم نفس هستند و بعضیها هم قفس.
* روانشناسها و وکیلان زبان گرانی دارند.
* خود گوی و خود خند ای هنرمند، این است طنز هدفمند!
* بعضیها محو قدرتند و بعضیها در پی حذف آن.
* قند خون مزه تلخی به زندگی میدهد.
* از تجمع نجواها، فریاد متولد میشود.
* به خاطر پایمال کردن حقوق دیگران، کفشهایش را محاکمه کردند.
* مشکلات قابل حل زندگی را طلاق منحل میکند.
* با هنرها در مجلس هستند و بی هنرها در دفتر طنز بچه مشد.
* آنهایی که زبانشان دراز است، شخصیتی کوتاه دارند.
* بجز آدم پای دار، همه بیدارند.
* گاهی نگاهم در خیابان چشمانش راهپیمایی میکند.
* بیهوده متاز، مقصد همه خاک است.
* بعضیها اهل دلند و بعضیها تندیسی از خاک و گل.
* هر آدم خوب گذشتهای دارد و هر آدم گناهکار آیندهای.
* فریاد کشیدنی است اما کمتر وزن میشود.
* بعضیها به عرض زندگی فکر میکنند و بعضیها به طول آن.
* سر شناس تر از آرایشگرها کسی را نمیشناسم.
* همیشه درست میگویم اما نمی دانم چرا حق با دیگران است.
* باطری خورشید شبها زیر شارژر ماه است.
* بچههای فقیر فقط در زنگ انشاء به کنار دریا میروند.
* هر داغی، سرد میشود اما هیچ پختهای خام نخواهد شد.
== عباس گلکار نقل از کتاب ماه نگران زمین است ==
*چون وقتمون خیلی کم بود ، همه چیز بین ما زود تمام شد .
* طنز، روی مردم را باز میکند.
* درختان را میبرند تا سیل به آنها اصابت نکند.
* آدم پرخور، صاحب سخن را تسلیم کرد.
* تملق، گندستایی میکند، انتقاد، گندزدایی.
* دوستی خر و خرسوار، ناشی از بیتمیزی خر است.
* اگر مرگ نبود، جادهٔ عمر به شکل دایره بود.
* نویسندهای که نوشته اش را خواننده نمیفهمد، اگر ننویسد، زودتر به مقصد میرسد.
* مرگ، شایعهٔ عمر جاودانه را تکذیب کرد.
* توفان، درخت خشکیده را آسانتر میاندازد.
* دستی که درختان جنگل را میبرد، ستونِ پنجم سیل است.
* پدر سالار، کودکِ بی کودکی است.
* در جنگ، بیش از کودکان، کودکی کشته میشود.
* گوش پاییز، سنگینتر از آن است که صدای پای بهار را بشنود.
* عدد ۴ به نقطهٔ نامعلومی چشم دوخته است.
* عدد ۸، هفتی است که بالانس زده.
* خدا، پرواز را آفرید، انسان قفس را.
* توهین و تملق در قاموسِ آینه نیست.
* سکوت، هیچ سخنی را سانسور نمیکند.
* قفس، خانهٔ امن پرندهٔ بی پرواز است.
* زمان، معطل ساعت تنبل نمیماند.
* پرندهای که با قفساش کنار آمده، احساس آزادی میکند.
* جادهٔ متروک و مسافرِ منزوی، همدیگر را پیدا میکنند.
* ماهی ساده لوح، روی آب میآید تا از توجه گربه، تشکر کند.
* ای کاش نبودنت را هم با خودت برده بودی!
* آبشار، رودخانهٔ عمودی است.
* کابوس خشکسالی، صدای پای آب است.
* راه راستی از تونل وحشت واقعی میگذرد.
* قبرستان، جامعهٔ بی طبقهٔ همیشهٔ تاریخ است.
* مرگ، همه را لخت میکند.
* سیل و مرداب، افراط و تفریط جریان آبند.
* سگ گله، چنان هار شد؛ که گله به گرگ پناه برد.
* تزویر نگذاشته که کارخانهٔ طنز از بابت مواد اولیه در مضیقه باشد.
* پرواز شکسته، خودش را به قفس معرفی کرد.
* تبخیر تدریجی کودکی را، بزرگ شدن مینامیم.
* آینه به تو میبالد.
* سکوتِ جادهٔ متروک، جاودانه نیست.
* نه لاستیک ترکید، نه راننده خواب بود، جاده، جاخالی داد.
== سامان فیروزی ==
* وقتی از کارخانه باز نشسته شد در کار خانه با همسرش شریک شد .
* آقایان معتقدند آدم باید مرد باشد و خانمها معتقدند مرد باید آدم باشد!
*وقتی آبله مرغان گرفتم بیش از همه از خروس ها وحشت داشتم .
*بعضی ها مشغول ساخت و ساز هستند و بعضی ها مشغول ساخت و پاخت .
*فقط حرف های استاد ریاضی حرف حساب بود .
* مثل زود پز باش ، درحالی که می جوشی به آرامی هم سوت بزن .
*شیرین ترین بازی ها نامزد بازی است ، به شرطی که به ازدواج منتهی نشود !
*گل شیپوری نوازنده بزرگ ارکستر بزرگ باغ است .
* در کشورهای عقب مانده به قلم های بی جوهر آزادی داده می شود .
* قبض آب را که دید برق از سرش پرید .
* کشاورز عصبانی ، بادمجان را زیر چشم می کارد .
* عشق های آبکی ، در تابستان زود تبخیر می شود .
* فردا اولین روز از بقیه عمر شماست .
* بابت بدهی اش ، تصمیم گرفت آینده اش را پیش فروش کند .
* آنچه هستید ، شما را بهتر معرفی می کند تا آنچه می گویید .
* زندگی بدون عشق ، مثل پیژامه بدون کش است .
*آرایشگر مدعی شد که از او سرشناس تر کسی نیست .
*بعضي از كشور ها وسايل ارتباط جمعي دارند و بعضي ها وسايل اغفال جمعي .
*در جدال اعداد ، اين صفر ها هستند كه بي طرفند !
*طناب دار و صندلي به يك اندازه مقصرند .
* در زندگي بعضي ها هم نفس هستند و بعضي ها هم قفس .
* روان شناس ها و وكيلان زبان گراني دارند .
* خود گوي و خود خند اي هنرمند ، اين است طنز هدفمند !
* بعضي ها محو قدرتند و بعضي ها در پي حذف آن .
* قند خون مزه تلخي به زندگي مي دهد .
*از تجمع نجواها ، فرياد متولد مي شود .
* به خاطر پايمال كردن حقوق ديگران ، كفش هايش را محاكمه كردند .
* مشكلات قابل حل زندگي را طلاق منحل مي كند .
* با هنر ها در مجلس هستند و بي هنر ها در دفتر طنز بچه مشد .
* آنهايي كه زبانشان دراز است ، شخصيتي كوتاه دارند .
* بجز آدم پاي دار ، همه بيدارند .
* گاهي نگاهم در خيابان چشمانش راهپيمايي مي كند .
* بيهوده متاز ، مقصد همه خاك است .
*بعضي ها اهل دلند و بعضي ها تنديسي از خاك و گل .
*هر آدم خوب گذشته اي دارد و هر آدم گناهكار آينده اي .
*فرياد كشيدني است اما كمتر وزن مي شود .
* بعضي ها به عرض زندگي فكر مي كنند و بعضي ها به طول آن .
* سر شناس تر از آرايشگر ها كسي را نمي شناسم .
* هميشه درست مي گويم اما نمي دانم چرا حق با ديگران است .
*باطري خورشيد شبها زير شارژر ماه است .
*بچه هاي فقير فقط در زنگ انشاء به كنار دريا مي روند .
*هر داغي ، سرد مي شود اما هيچ پخته اي خام نخواهد شد .
http://parazit.blogfa.com
===عباس گلکار نقل از کتاب ماه نگران زمین است===
*طنز، روی مردم را باز میکند.
*درختان را میبرند تا سیل به آنها اصابت نکند.
*آدم پرخور، صاحب سخن را تسلیم کرد.
*تملق، گندستایی میکند، انتقاد، گندزدایی.
*دوستی خر و خرسوار، ناشی از بیتمیزی خر است.
*اگر مرگ نبود، جاده ی عمر به شکل دایره بود.
*نویسنده ای که نوشته اش را خواننده نمیفهمد، اگر ننویسد، زودتر به مقصد میرسد.
*مرگ، شایعه ی عمر جاودانه را تکذیب کرد.
*توفان، درخت خشکیده را آسانتر میاندازد.
*دستی که درختان جنگل را میبرد، ستونِ پنجم سیل است.
*پدر سالار، کودکِ بی کودکی است.
*در جنگ، بیش از کودکان، کودکی کشته میشود.
*گوش پاییز، سنگینتر از آن است که صدای پای بهار را بشنود.
*عدد 4 به نقطه ی نامعلومی چشم دوخته است.
*عدد 8، هفتی است که بالانس زده.
*خدا، پرواز را آفرید، انسان قفس را.
*توهین و تملق در قاموسِ آینه نیست.
*سکوت، هیچ سخنی را سانسور نمیکند.
*قفس، خانه ی امن پرنده ی بی پرواز است.
*زمان، معطل ساعت تنبل نمیماند.
*پرندهای که با قفساش کنار آمده، احساس آزادی میکند.
*جاده ی متروک و مسافرِ منزوی، همدیگر را پیدا میکنند.
*ماهی ساده لوح، روی آب می آید تا از توجه گربه، تشکر کند.
*ای کاش نبودنت را هم با خودت برده بودی!
*آبشار، رودخانه ی عمودی است.
*کابوس خشکسالی، صدای پای آب است.
*راه راستی از تونل وحشت واقعی میگذرد.
*قبرستان، جامعه ی بی طبقه ی همیشه ی تاریخ است.
*مرگ، همه را لخت میکند.
*سیل و مرداب، افراط و تفریط جریان آبند.
*سگ گله، چنان هار شد؛ که گله به گرگ پناه برد.
*تزویر نگذاشته که کارخانه ی طنز از بابت مواد اولیه در مضیقه باشد.
*پرواز شکسته، خودش را به قفس معرفی کرد.
*تبخیر تدریجی کودکی را، بزرگ شدن مینامیم.
*آینه به تو میبالد.
*سکوتِ جاده ی متروک، جاودانه نیست.
*نه لاستیک ترکید، نه راننده خواب بود، جاده، جاخالی داد.
===سامان فیروزی===
* آقایان معتقدند آدم باید مرد باشد و خانم ها معتقدند مرد باید آدم باشد !
* سیارات منظومه شمسی به جمله “همیشه حق با مشتری است” اعتراض دارند!
* عشق مرا به دیوانه خانه کشاند چون معشوقه اممعشوقهام پرستار تیمارستان بود.
* بعضی هابعضیها دستشان رو می شودمیشود اما رویشان کم نمی شودنمیشود.
* غزل قصیده ایقصیدهای است که عاشق شده باشد.
* معتادان به وسوسه شان جامه «عمل» می پوشانندمیپوشانند
* جیغ بنفش ،بنفش، حاصل ترکیب جیغ طرفداران تیم هایتیمهای آبی و قرمز در ورزشگاه است.
* پس از گذاشتن عینک، از عشق با نگاه اول پشیمان شد.
* نوشتههای سنگ قبر هر انسان هنگام تولدش نوشته می شوندمیشوند.
* پستچی تنبل، نامهها را به اولین صندوق پست سر راه میاندازد.
* دنیا پرستی همیشه بد نیست،مخصوصانیست، مخصوصا وقتی تو دنیای من باشی.
* جاذبهٔ معشوق بدتر از جاذبهٔ زمین انسان را بر زمین میکوبدمیکوبد.
* آدمهای سربه زیر کمتر جواب سربالا میدهندمیدهند.
* برای اینکه کفشهایش را برق بیاندازد، بندهای آن را در پریز فرو میکرد.
* شیرینی بعضی خاطرات مانند شیرینی لیمو شیرین با گذر زمان به تلخیتلخی میزندمیزند.
* آدم شیرین زبان برای خوردن چای به قند نیاز ندارد
* قبرستان کلی کشته-مرده دارد
* بعضی هواپیماها به جای "آن ور دنیا" آدم را به "آن دنیا" می برندمیبرند.
* به نظر دانشمندان نژاد پرست ،پرست، دوغ تنها به خاطر رنگش از نوشابه سیاه بهتر است.
* تجلی عشق آسمانی را در مهماندار هواپیما دید.
* مرگ سایه در آغوش نور اتفاق میافتدمیافتد.
* روزنامههای وابسته به محافل قدرت زورنامه هستند.
* میمیخواست خواست حرف هایحرفهای گنده تر از دهانش بزند واژه هاواژهها در گلویش گیر کردند
* حیوانات آزادیخواه محل اختفای شیر را به شکارچی لو دادند.
* چون صورتش مثل ماه بود فقط فضانوردان عاشقش می شدندمیشدند.
* مهم ترین هوادارانش ریههایش بودند.
* پس از دادن صدقه، بلای هفتاد و یکم بر سرش نازل شد!
* برادرم نگاهت را، خواهرم چگرت را!
* نمیدانم دشمنان مسئول بدبختی ما هستند یا مسئولان دشمن خوشبختی ما!
* با معشوقه اش صحبت می کرد،میکرد، تلفنش عشقال(!) بود
* در جلسه کنکور، همه گزینه هاگزینهها روی میز است
=== فاطمه شتابی وش= ==
*اسباب بازیاسباب هایبازیهای کودکان مدرن شدند ولی دنیای خیال کودکان پوسید !!
* مادری که لالایی بلد نباشد ، ترانهنباشد، ایترانهای از زبان کودکش نخواهد شنید.
* نوزاد به دنیا نیامده ،نیامده، چک پول نقد نشده ینشدهٔ حساب ازدواج است .
*انتهای جادهانتهای یجادهٔ زندگی خانه ایست که مرگش نامند.
*گاو ،گاو، جویده ترین کلمات را بر زبان می آورد میآورد: ما !
* گاهی آنقدر در دسترس هستم ،هستم، که باید از من دور شد.
===جمال ناصری ===
*برای عیادت از خیاط باشی کمپوت دکمه و پارچه گلی بردم!
*پرسپولیسی ها تو تقویم بیشترین طرفدار را دارند.
*تبعیدی ام ناآرامم سیزده ساله دانش آموزم زیرا زاده ی سیزده آبانم!
*طلادوستان در هنر تذهیب می کنند
*آدم احمق تنها ورودی اش Mouseاست.
*بداقبال از بازار شانس خرید.!
*کیش یک آدم کش،تروریست بودن است.
*کوه های [[بینالود]] از مشهد دودآلود دیده می شوند.
== جمال ناصری ==
* برای عیادت از خیاط باشی کمپوت دکمه و پارچه گلی بردم!
* پرسپولیسیها تو تقویم بیشترین طرفدار را دارند.
* تبعیدی ام ناآرامم سیزده ساله دانش آموزم زیرا زادهٔ سیزده آبانم!
* طلادوستان در هنر تذهیب میکنند
* آدم احمق تنها ورودی اش Mouseاست.
* بداقبال از بازار شانس خرید. !
* کیش یک آدم کش، تروریست بودن است.
* کوههای [[بینالود]] از مشهد دودآلود دیده میشوند.
=== مهرداد حبیبیانی زند نقل از کتاب گاهی به نگاهم سر بزن= ==
* گاهی به نگاهم سربزن.(نام کتاب)
* وقتی به توفکر میمیکنم، کنم ، اندیشه اماندیشهام ته می گیردمیگیرد.
* تولدم در مرگم تمنای نجات دارد.
* زندگی در مرگ ته نشین میتهنشین شودمیشود.
* وقتی به جنگ می اندیشم،میاندیشم، وضعیت اندیشه اماندیشهام قرمز می شودمیشود.
* زندگی سقوط انسان از کودکی به پیری است.
* صداقت تنها موجودی قلبم است.
* وقتی نماز می خوانممیخوانم ایمانم قد می کشدمیکشد.
* از مرز نگاهت پا را فراتر نمی گذارمنمیگذارم.
* به زیر باران لحظه هالحظهها عمرم شور می رودمیرود.
* وجودت آبروی علاقه من است.
* با تو در سرزمین مهربانی برای خود برو و بیایی دارم.
* واژه معتاددر کتاب دایره المعارفدائرةالمعارف هم تحت پیگرد است.
* برای نگاهت هستی ام را لاجرعه سر می کشممیکشم.
* وقتی نیستی هستی ام به خطرمی افتد.
کتاب گاهی به نگاهم سر بزن اثر مهرداد حبیبیانی زند
---------------------------------------------
---------------------------------------------------
'''کاریکلماتور هایی در باره زندگی از محمدرضا فتحیان)www.fathian.ir)'''
• زندگی... پالایش آرامش از آشفتگی است ، و پیرایش آشفتگی از آرامش است.
• زندگی...کیفیتی است که تو می سازی، نه کمیتی که دیگران می سازند.
• زندگی...احساسی است خوش و دلچسب، که محصولِ به کم راضی شدن است.
• زندگی...قناعتی است که زیادش واجب است وآرزویی است که کمش هم حرام است.
• زندگی...زاییده آرامشی است که از میان هیجانات دیگران به سلامت گذشته است.
• زندگی...حاصل صبر در برابر تحقیر دوستان و تشویق دشمنان است.
• زندگی...برای آنانی است که با تحقیر و تهدید دیگران قهرند.
• زندگی...ندیدن عیوب دیگران است، نه ، دیدن عیوب دیگران.
• زندگی...همان تلاطمی است که تورا غرق می کند، غرق در خودت.
• زندگی...انتظاری غیر قابل باور است ، که بلاخره باورت می شود.
• زندگی...با اقبال زمانه به آدمی رو نمی کند، بلکه با ادبار آن شکوفا می شود.
• زندگی...اعتباری نیست که دیگران ارزش گذاری کنند، بلکه ارزشی است که تو به آن اعتبار می بخشی.
• زندگی...گرفتن نان از دست مردم نیست، تقسیم نان با مردم است.
• زندگی...نگاه محبت آمیز به چشمان غضب آلود است.
• زندگی...نه گذشتۀ رفته است ، و آینده نیامده، حالِ جاریست.
• زندگی...یارگیری برای زمین زدن دیگران نیست، یادگیری بلند کردن دیگران است.
• زندگی...بزرگ کردن نیازها نیست، کنترل کردن نیازهاست.
• زندگی...بی منت و دلیل بخشیدن است.
• زندگی...ترجیح دادن دیگران است بر خود،درآنچه که حق مسلم مان است.
• زندگی...شیرین دیدن تلخی هاست، نه تلخ کردن شیرینی ها.
• زندگی...دوست داشتن آنهایی است که به ما تکیه کرده اند.
• زندگی...تا جایی در جریان است، که منافع من، منافع همگان باشد.
• زندگی...یادآوری آنهایی است که مارا فراموش کرده اند.
• زندگی...زندگی مزد آنانی است که دیگران را از خود بهتر می دانند.
• زندگی...جمع کردن سفره آرزو هاست ، برای به آرزو رسدن دیگران.
• زندگی...آنچه بدست آورده ایم نیست، آنچه به دیگران رسانده ایم، هست.
• زندگی...کام آنهایی است، که فردا را با نامشان آلوده نمی سازند.
• زندگی...انتخاب امروز نیست، ساختن فردا است.
• زندگی...پیر و جوان نمی شناسد، مرد و نامرد می شناسد.
• زندگی...کوششی است که طعم آرامش را به کام آدمی می نشاند.
• زندگی...نیاز به دیده شدن را، به لذت دیدن مبدل می کند.
• زندگی...آب است، دل را سیراب می کند.
• زندگی...آن را که می خوری نیست، آن را که می خورانی است.
• زندگی...حلّال زیاده خواهی هاست، نه حمّال آن.
• زندگی...خلوتی است که آرزوی دیگران است، نه جلوتی که آرزوی توست.
• زندگی...معامله عمر است با عشق، هرچه عشقی تر باشیم، ماندگارتریم.
• زندگی...کلمه ای است، که در هر جمله ای راه پیدا کند، فعل می شود.
• زندگی...دم و باز دمی است ، که آنسویش یک نفس راحت است و بس.
• زندگی...مال آنهایی است که به خودشان قول داده اند ، دیگران هرگز را فدا نکنند.
• زندگی...به اعتبار اعتقاد زیستن است، نه به اعتبار اجتماع رفتار کردن.
• زندگی...گامهای کوچک و محکم برداشتن است، نه دامهای بزرگ را انتخاب کردن.
• زندگی...نگاه نکردن به آنهایی است که، به سبک دیگران زندگی می کنند.
• زندگی...یک بار برای همیشه به ما رو می کند، و برای همیشه به ما رو نمی کند.
• زندگی...نَفَسی است که بالا می آید، تا نَفَس آن را که دوست داریم، خاموش نشود.
• زندگی...در انتظار خوشبختی ماندن نیست، در تکاپوی خوشبختی رفتن است.
• زندگی...منهای محبت ورزیدن، حیات منهای زاده شدن است.
• زندگی...لحظه به لحظه نو می شود، تا ما آن به آن نوسازی داشته باشیم.
• زندگی...به هزار دلیل توجیه عیب دیگران است، و به هزار و یک دلیل قبول عیب خود.
• زندگی...نگاه کودکانه است ، به آنهایی که دستفروش عمرند.
• زندگی...حاصل جمع شکست و پیروزی است، منهای ناامیدی.
• زندگی...همان یخی است که یخ فروش، برای فرار از حسرت انفاق می کند.
• زندگی...یک طوفان ملایم است، برای آنانی که به نسیم دل خوش کرده اند.
• زندگی...خنداندن آنهایی است که ، چشمانشان به پای دلشان گریه می کنند.
• زندگی... تضمین شادی ها نیست، تمدید شادی هاست.
• زندگی...رفتن به سوی آنهایی است که دوستشان داریم، نه دوست داریم دوستمان بدارند.
• زندگی...یک لقمه نان و عمراست، که اگر برکت داشته باشد، همه را نمک گیر می کند.
• زندگی...عمر ما را پُر نمی کند، ما به اقبال در آن بُر می خوریم.
• زندگی...مادرانه نگاه کردن، و پدرانه بخشیدن است.
• زندگی...دست گیری از انسان ها است، نه دستگیری آنها.
• زندگی...یک دنیا معنی دارد، و فقط یک معنایش زندگی است.
• زندگی...طعم گذران عمر است در کام ما، که هم نیش دارد و هم نوش.
• زندگی...می گذرد، تا ما یاد بگیریم چه راحت بگذاریم و بگذریم.
• زندگی...شاهد ماست، ودر دادگاه وجدان شهادت دروغ نمی دهد.
• زندگی...تنها سفره ای است، که در آن با منّت پذیرایی نمی کنند.
• زندگی...تمام حرفهای زندگی ، یک طرف، خود زندگی را عشق است.
• زندگی...محرومیتی دارد، که آنسویش محبوبیت است.
• زندگی...دانش نیست، بینش است.
• زندگی...در قالب آدمها که ریخته می شود، غالب آدم ها را عوض می کند.
• زندگی...تنها التماسِ عمر برباد رفته است.
• زندگی...شکارچی لحظه به لحظۀ آدمهایی است، که برای یک لحظه زندگی ، می میرند.
• زندگی...چهار راه ندارد، سه راه ندارد، دو راه ندارد، همه اش یک راه است.
• زندگی...سوار بر ماشین شدن است، نه ماشین سوار ی است.
• زندگی...نوشته می شود زندگی، خوانده می شود آرامش.
• زندگی...مادرش آرامش است، و پدرش قناعت.
• زندگی...موسیقیِ باران ، و رقصِ رود ، و صلابت دریاست.
• زندگی...وقتی به ما رو می کند، که ما به خود پشت کرده ایم.
• زندگی...انعکاس تصویری است، که از ما در عمر بجای می ماند.
• زندگی...مثل طلاست، عیارش حرف اول را می زند.
• زندگی...فریادش ماست که به آهستگی می گوید من.
• زندگی...رضایت نامه عمر است، برای رفتن نیاز داریم.
• زندگی...گمشده ای است که هیچ دزدی ندارد.
• زندگی...با خیال راحت مردن است، نه با خیال آشفته زیستن.
• زندگی...آنقدر دل ما را می برد، که عمر مال را می خرد.
• زندگی...آب را آب دیدن، و آتش را آب دیدن است.
• زندگی...بر مردمک چشمی نمایش پیدا می کند، که به موقع بسته می شود.
• زندگی...زبان نرم است و نگاه گرم.
• زندگی...گندم را نان می کند.
• زندگی...تدبیری است، که عین تقدیر است.
• زندگی...مرام آدم هایی است ،که به خاک هم تعظیم می کنند.
• زندگی...با آب و آتش کار دارد، چه بخواهیم و چه نخواهیم.
• زندگی...آخرین درسش مرگ است که درس زندگی می دهد.
• زندگی...سطح شما از دارایی نیست، سبک شما در بکار گرفتن آن است.
• زندگی...دیروز را برای امروز مرور کردن است، و فردا را برای امروز ساختن.
• زندگی...سبکبار بودن در فضای سنگین عادت سازی آدم ها است.
• زندگی...کنار گذاردن عادت هایی است که تکرارش ارادی نیست.
• زندگی...رفتار های منفعت طلبانه نیست، افکار نافع است.
• زندگی...کوچک کردنِ خواهش های بزرگ است.
• زندگی...تنها دارایی توست، از توانایی هایت.
• زندگی...بافتۀ تارو پودِ عشق و عقل است ، بدست دل.
• زندگی...بیان کلمه ای است که دو کار می کند، دلبری و امیدواری.
• زندگی...افتراق بین آدم ها را ، به اشتراک تبدیل می کند.
• زندگی...انتخابی است که ما برای دیگران می کنیم، تا خودمان هم بهره ای ببریم.
• زندگی...عروسی آدم هاست با عمر، که فرزندش آرامش است.
• زندگی...تقسیم کردن عمراست، میان آدم ها، نه جمع کردن عمر آنها.
• زندگی...می دانی چیست؟آنجا که "من" با تو نیست.
• زندگی...واحد حیات است و حیات بی آن معنایی پیدا نمی کند.
• زندگی...قرضی است که از عمر می گیری، تا بدهی ات را به خود ادا کنی.
• زندگی... جواب خوبی را با بدی ندادن است، وجواب بدی را با خوبی دادن ، امااین کجا و آن کجا.
• زندگی...بلیط یک طرفه عمر است، رفت و برگشتش فرقی ندارد.
• زندگی...آسایش نیست، آرامش است.
• زندگی...نگاه به خار ، و تداعی گل است.
• زندگی...تکرار روزهایی است که، شبهایش هم مثل روز روشن است.
• زندگی...بزرگترین دلگرمی آدم هایی است ، که دوست ندارند طعم دلسردی را بچشند.
• زندگی...هوایش هم ، مثل هوسش، روح انگیز است.
• زندگی...قاب عکس عمر ماست، در زمان.
• زندگی...ترکیبی است، که از تجزیه علایق ما درست می شود.
• زندگی...داستان گل است، که همسایه اش خار است.
-----------------------------------------------
----------------------------------------------
'''کاریکلماتور هایی در باره وطن از محمدرضا فتحیان)www.fathian.ir)'''
----------------------------------------------------------------------
1) وطن، خاکی است، که ما در آن رویش می کنیم.
2) ما برای پا نهادن به دنیا، به انتخاب خداوند وطنی را پذیرا می شویم.
3) وطن همه حساب ماست، برای کتاب زندگی.
4) هم وطن، مثل هم خون است، از جان ما ارث می برد.
5) هر وطن، پرچمی دارد که سایه اش، از خورشید هم گرم تر است.
6) سرفرازی وطن، سربلندی مردم هر سرزمینی را تضمین می کند.
7) آدم های ریشه دار، سرزمین خویش را خشک نمی کنند.
8) هر آدمی، همان جا که زاده شده است، آفریدگار می شود.
9) پیوند انسان ها با وطن، در تاریخ، تمدّن می شود.
10) تمدّن، حاصل تجمیع سرزمینی است که در آن، مردمانش پایبند به وطنند.
11) پرچم، افق روشن وطن است.
12) مردانی که پای وطنشان جان می دهند، به عقایدشان ستوده می شوند.
13) شهیدان وطن، شاهدان همیشه جاودان آن سرزمین اند.
14) ستایش از وطن، از بالاترین درجۀ وفای به عهد برخورداراست.
15) آب و خاک هر سرزمین، مهریه ای است که پای عقد آفرینش، برایمان نوشته اند.
16) هر که برای سرزمینش کار می کند، بنام سرزمینش شناخته می شود.
17) آنانی که وطنشان را فدای مصالحشان می کنند، به مطامعشان نمی رسند.
18) فرزندان هر آ ب و خاک، سرمایه های آن آب و خاک اند.
19) آبادی وطن، به مسئولیت پذیری مردمانش بسته است.
20) وطن فروشی، مهلک ترین بیماری قرن تکنولوژی است.
21) آنان که جانشان، جام وطن می شود، نامشان، کام وطن می شود.
22) هر سرزمینی با مردمانش ، جاویدان می گردد.
23) دست هایی که وطن را آباد می کنند، گلدسته های تارخ می شوند.
24) فردای هر کس، به فردای سرزمینش گره خورده است.
25) اعتقادی ترین عقیده شیعه، شکوفایی سرزمین اسلام است.
26) عقاید، سرزمین ها را بهم پیوند داده، و سرزمین ها، عقاید را گسترش می دهند.
27) مانایی یک وطن، به دانایی مردمانش پیوند خورده است.
28) آنان که آرزوهایشان، وطنشان را می سازد، بلندپروازانه ترین آرزوها را دارند.
29) ایران، اعتقادی ترین وطنِ روی هستی است.
30) وطن را می شود خرید، امّا نمی شود فروخت.
31) وطن را دیگران ساخته اند، تا ما ساخته شویم.
32) وطن ، امروزش آبروست، و فردایش آرزو.
33) ما به دنیا آمده ایم، تا سرزمینمان را، به وجودمان زینت بخشیم.
34) نمره قبولی ما در امتحان وطن پرستی ، چقدر است؟
35) هر سرزمینی، به شهیدانش می بالد.
36) وطن، امانتی است از زمین، که خداوند به دست ما سپرده است.
37) ذرّه ای از خاک وطن را، با جان هم ، نمی شود عوض کرد.
38) خاک وطن، بوی اصالت ماست، که تمامی هستی را فراگرفته است.
39) به خدا شکرانه دارد، که ایران وطنِ اهلِ ولایت است.
40) وطن پرستی، عین خداپرستی، سرشت هر آدمی است.
41) ترویج روح وطن پرستی، رویش روحیه مروّت و مردانگی است.
42) تاریخ، رادمردان هرسرزمین را ، اسطوره می کند.
43) روحیه تعبّد، در کالبد وطن پرستی، تاریخ را به تعظیم وا می دارد.
44) یک ذرّه از خاک وطن را نمی شود، با همه دنیا عوض کرد.
45) وطن، جغرافیایی است که تمام مرزهایش، مرز ایمان است.
46) پای وطن که به میان کشیده شود، مرد از نامرد تشخیص داده می شود.
47) شهدا در امتحان وطن پرستی، نمره بیست گرفتند.
48) آنان که قلمشان را و قدمشان را فدای ایران کرده اند، همیشه زنده اند.
49) وطن ، همان جایی است روحت به آن تعلّق دارد، هرچند که تعلّق به آن نداشته باشی.
50) وطن سرزمینی است که، ریشه هایت درآن تیشه نمی شود.
51) وطن، فردایش، هم فردای فرزندان توست، و هم فردای توست.
52) برای فردای وطن، باید داد، نباید خواست.
53) ذرّه ای دِین به وطن، از دیانت بدور است.
54) ادای تکلیف نسبت به وطن، عین عبادت زیباست.
55) از خودمان بپرسیم؟ چقدر به درد ایران خورده ایم.
56) نبض آدم های مسئولیت پذیر ، در قلب وطن می طپد.
57) آنان که به وطنشان خیانت می کنند، از عمرشان سرقت می کنند.
58) ترجیح وطن بر خود، سقوط آزاد به ذلّت است.
59) ضرب آهنگ وطن پرستی، آهنگ سرود ماندگاری است.
60) فرزندانمان را باوطن پرستی بزرگ کنیم ، تا وطنی بزرگ داشته باشیم.
61) اگر سرزمینمان سربلند باشد، ما نیز سربلندیم.
62) وقتی وطن همۀ غیرت ما می شود، ما همه ثروت وطن می شویم.
63) سرزمینی که از دیروز به امانت گرفته ایم، مبادا فردا بدان خیانت کنیم.
64) همیشه وطن، با خیانت وطن فروشان ، سردرگریبان بوده است.
65) سرزمین من، برای همیشه سرزمین من خواهد بود.
66) یک بار برای همیشه، به وطنمان عشق بورزیم.
67) وطن زاده آدم هایی است ، که خود را مدیون وطن می دانند.
68) اگر برای وطنمان کم گذاریم، بی شک بازنده عمریم.
69) وطن، زنگ تفریح زندگی مانیست، زنگ امتحان عمر ماست.
--------------------------------------------------------------
----------------------------------------------------------------
'''کاریکلماتور هایی در باره زن از محمدرضا فتحیان)www.fathian.ir)'''
-------------------------------------------------------------
1) زن، نیمی از خلقت، که به نیم دیگر موجودیت می دهد.
2) بهانه به دنیا آمدن، به زن که می رسد، موضوعیت پیدا می کند.
3) مادر، واژه ایست که در قاموس زن ، تجلی پیدا می کند.
4) اولین طعم حیات، شیرۀ جانِ مادر است.
5) نه ماه اقامت در بطن مادران، بر همۀ خلایق واجب است.
6) زن، به مفهوم زندگی، مصداق حیات می بخشد.
7) دنیا بی زن، آفرینش راتعطیل می کند.
8) آسمان، به مادران که می رسد، زمین می شود.
9) زن، ریشه است، که چون شکوفا شود، غنچه انسانیت گل می کند.
10) خداوند، زن را سبب موجودیت انسان قرار داده است.
11) نطفه ناتوان، به زن که می رسد، خدای توانایی می شود.
12) زن، همسر مرد می شود، و همسوی آفرینش.
13) تمام خوبان عالم، از دامن زن، پا به دنیا نهاده اند.
14) خداوند، زن را موجودیت داده است، برایِ آفرینشِ موجودیت.
15) زن را با مرد مقایسه نکنیم، با زندگی مبادله کنیم.
16) انسان، طفولیتش را ، محتاج زنان است.
17) خداوند، بی مرد اراده خلقت می کند، اما بی زن نه.(حضرت عیسی)(ع)
18) رحم مادران، خلقت کال را، رسیده می کند.
19) زن ، اوج لطافت آفرینش است، برای بودن وشدن.
20) زن، لذّت حیات را، به عزّت حیات مبدّل می سازد.
21) زن در آفرینش ، دستیار خداست.
22) نطفۀ نابالغ، در وجود زن، به انسانی بالغ تبدیل می شود.
23) نگاه مادرانه، شعاعی از رحمت خداوند است.
24) خداگونه گی ، از زن به مرد می رسد.
25) تصویر خلقت، در قاب آفرینش، به قلم زنان شکل می گیرد.
26) زنان، شهر آفرینش اند، و مردان، شهروند آن.
27) مادر، واژه ای است، که فقط در قاموس زن، معنا پیدا می کند.
28) همه انسان ها، بطن مادری را تجربه کرده اند، که زن آفریده شده است.
29) زن ، همۀ وجودش را برای ماندگاری خلقت، هبه می کند.
30) ایمان، به قلب زن که می رسد، عشق می شود.
31) زن، دریای خلقت است، و مرد، موج آن.
32) زن، موجودیتی است، که کام زندگی را، بنامِ عشق کرده است.
33) زن ، هوس نیست، هوایِ زندگی است.
34) آنانکه زن را نشناخته اند، او را با جنسیت تطبیق می دهند.
35) سعادت و شقاوت یک نسل، به زنانِ آن است.
36) در هر جامعه ای که زن به انحراف کشیده شود، انحراف، مشق آن جامعه می شود.
37) خون شهید، از بطن مادران شاهد، سرچشمه می گیرد.
38) زن ، کتابی است، که آفرینش را به شعر بیان می کند.
39) زن، شور خلقت است، که نطفۀ شعور را بارور می کند.
40) زن، احساس بودن را، به زبان نسیم، می نگارد.
41) خداوند ، اولین شعاع جمالش را، بر زن تابانده است.
42) زن، جمال خلقت است و مرد جلال آن.
43) جریان حیات، به زن که می رسد، آفرینش صورت می پذیرد.
44) زنان، چون گلدانند، که باغبان هستی، آفرینش را در آن کشت می کند.
45) زن، برای وجود، عدم را هم می پذیرد.
46) زن، صدای پای زندگی است ، برای آنهایی که تنهایی را حس کرده اند.
47) زن را نمی شود تعریف کرد، اما می شود تفسیر کرد.
48) زن، جواب سوالی است، که بودن را از نبودن تفکیک می کند.
49) زن ، چون شب است، که آرامش را به خلقت بر می گرداند.
50) زن، آب است، زندگی را رقیق می کند.
51) زن، همراه زندگی است، و زندگی با زن هموار می گردد.
52) در کانون خانواده، زن، کار خورشید را می کند.
53) در جریان زندگی، زن، نقش حلّال را بازی می کند.
54) پذیرش سختی ها، در همراهی با زن، کاری آسان تر است.
55) زن، مرد را، به نرمش در برابر ناملایمات هدایت می کند.
56) زن، جاذبه ای دارد، که دافعۀ سختی ها را، قابل تحمل می کند.
57) زن، برای مرد شدن، کافی است ، زن باشد.
58) نقش زن در اجتماع، چون، نقش آفتاب در روز است.
59) زن، تافته ای جدابافته از خلقت نیست، بلکه اصل خلقت است.
60) زن، تارو پود آفرینش است، و مرد ، نقش آن.
61) زن، از دو کلمه حرف حساب تشکیل شده است، پاکدامنی و پایبندی.
62) زن، دو حرف دارد ، (ز)زندگی و (ن)نفس، وزندگی بی نفس ، مرگ است.
63) جامعه ای که زنانش اهل تدبیرند، تقدیرش، یک جمله است، (هرروز، بهتر از دیروز).
64) مادرگونه ترین کلمه هستی، (زن) می باشد.
65) خداوندگِلِ زن را ، به هوای گُل آفریده است.
66) نوزادی که دختر می شود، آفرینش را تمدید می کند.
67) تا زن هست، نبض خلقت از تلاطم نمی افتد.
68) زن ، مثل سوره است، که آیه هایش همه خلقند.
69) از تصویر هستی که زن را پاک کنیم، زندگی متوقف می شود.
70) فقط نطفه هایی دختر می شوند، که قابلیت باروری در حیات را دارا می باشند.
71) زن، ماموریتی از سوی خداوند بر دوش می کشد، که فقط کار خداست.
72) به امر خداوند، فقط زن ها می توانند، مثل خود را به تمثیل کشند.
73) زن ، طول خلقت است، ومرد عرض آن.
74) زن هایی که خود را با مرد مقایسه می کنند، زن را نشناخته اند.
75) انرژی حیات، سعۀ وجودی زن است، که به آفرینش منجر می گردد.
76) زن، شاهکار خلقت است، اگر از شاهراه خلقت به سلامت بگذرد.
77) زن، تکیه گاهی است عاطفی، که نسل رااز انقراض نجات می دهد.
78) نسل پاک، دست پروردۀ دامنِ زنان پاک است.
79) فردای روشن یک تمدّن را، می تواند در قامت استوار زنان آن تمدّن دید.
80) هر تفکّری که به حقیقت می پیوندد، زاییده نگرش به زن، در آن تفکّر می باشد.
81) نگرش مادرگونه به زن، بینش عمیق امت محمد(ص) است.
82) روح لطافت، درجان زن، بی بهانه فوران می کند.
83) زن ، عمیق ترین نگاه محبت آمیز خالق است، به خلقت.
84) در ستایش زن، همین بس که ، مرد نیست.
85) زن بودن، به مراتب سخت تر از، مرد بودن است.
86) زن، آنگاه که به زن بودش افتخار می کند، قبطه خلایق می شود.
87) زن، مثل مروارید است، هر چه پنهان تر است، قیمتی تر است.
88) زن، اجتماع را مشق زندگی نمی بیند، سرمشق زندگی می بیند.
89) زن ، مشق مادر شدن را، برای سرمشقِ فرزند شدن، عبادت می داند.
90) همیشه امروز زنان، فردای مردان را می سازد.
91) زنانِ مرد صفت، مردانِ مردصفت ، تربیت می کنند.
92) شکوفایی هر نسل ، به پویایی زنانِ آن نسل، بستگی دارد.
93) تاریخ ، اثر زنان را برخود، عمیق تر از اثر مردان درخود ، ثبت کرده است.
94) مادرانی که مردان بزرگ را زاده اند، به زن، مقامی ستودنی داده اند.
95) زنانی که فراتر از جنسیت می نگرند، فراتر از خلقت زیست می کنند.
96) زن، به زندگی ، شتابی جهت دار می دهد.
97) زن، آفریننده انگیزه هاست، که نسلی را به هدایت، ویا شقاوت می کشاند.
98) زن را با عشق آفریدند، و مرد را با تکلیف، و تکلیف بی عشق، تکلّف است.
99) زن، می تواند مرد باشد،اما مرد، تنها می تواند مرد باشد.
100) نگاه عاشقانۀ زن به هستی، از نگرش عارفانۀ مرد به هستی، زندگی ساز تر است.
101) عقل، به زن که می رسد، عشق می شود.
102) زن، بلایی است که بدون ابتلا به آن، تشخیص مرد از نامرد، غیر ممکن است.
103) قدرِ زن، به قدرِ قدری است، که او برای خود می داند.
104) مسیر دل تا زن، از مسیر عقل تا مرد، کوتاه تر است.
--------------------------------------------------------------
----------------------------------------------------------------
کاریکلماتور هایی در باره خدا از محمدرضا فتحیان)www.fathian.ir)
---------------------------------------------------------------
1. خداوند ، سند ریشه دار بودن ماست، در هستی.
2. خداوند ، با آفرینش ما، به آفرینش موجودیت داد.
3. خدایا، اولین کلمه ایست، که به زبان موجود، جاری می شود.
4. وجود خداوند، متضمن موجودیت وجود است.
5. عدم برای موجودیت، به وجود خداوند نیازمند است.
6. خداوند، انرژی بودن را، به عشقِ شدن ایجاد می کند.
7. خداوند ، چون می خواهد باشد، می شود.
8. خداوند ، عقل مطلق است، که عشق مطلق می آفریند.
9. عشق، از قطعات کوچکِ عقلِ مطلقِ خداوند تشکیل می شود.
10. آدمی، مشق اراده خداست ، که خود، بر خود امر فرموده است.
11. عشق، اولین وآخرین بهانه خلقت، از سوی پروردگار است.
12. پروردگار، پرگار وجود را به مرکزیت عشق دَوَران می دهد.
13. آفرینش، مشقِ عشق خداوند است ، به آفرینش.
14. لااله الا الله، تمامی راه ها را به سوی خدا منتهی می کند.
15. الله اکبر ، بلندترین ذکر توحیدی است.
16. لااله الا الله، فرمول توحید را به واکنش بندگی منتهی می نماید.
17. سبحان الله، اجزاء هستی را ، کُل می کند.
18. الحمدلله، عاشقانه ترین ترانه بندگی است.
19. اراده خداوند، همان انگیزه بندگان به تعبّد است.
20. خداوند برای وجود، نیازی به موجود ندارد، و وجود برای موجود شدن، نیاز به خداوند دارد.
21. قنوت، اوج بندگیِ خدا ، و سجده عمق آن را نشانه می رود.
22. خداوند قدیم است و وجود حادث، و حدوث به قدمت ، قیمت پیدا می کند.
23. خداوند اول است و آخر، آنچه بین این دو حادث شده است، همۀ هستی است.
24. همۀ هستی، قطره ای از دریای آفرینش است و مابقی برای ما عدم است و برای خداوند وجود.
25. خداوند، احساس وجود را مایه آرامش تمامی موجودات قرارداده است.
26. انقراض مادر عدم است وامتداد مادر وجود، و خداوند هستی بخش ممتد.
27. خلقت لحظه ای متوقف نمی شود، و ما آن به آن آفریده می شویم تا وجود داشته باشیم.
28. به امر خداوند هرچه موجود شود ، تاابد موجود است.
29. خداوند با عطای وجود، وجوبِ وجود را به موجود، اثبات می کند.
30. اگر تا ابد خلقت صورت پذیرد، ذرّه ای از ظرفیت خلقت کاسته نمی شود.
31. از او بودن نیمه اول هستی، و بسوی او بودن نیمه دوّم آن است.
32. خود را در محضر خداوند دیدن، درس اوّل بندگی است.
33. توحید یعنی آنکه به اراده خودت، اراده خداوند را انتخاب کنی.
34. آنان که حضور خداوند را حسّ می کنند، خود نیز خالق توحید اند.
35. پای خدا که به زندگی مان کشیده شود، دستمان بسوی جز او دراز نمی شود.
36. خداوند نگاه می کند، آنچه را اراده کرده است، که ما به ارادۀ خود بر می گزینیم.
37. توحید، سوغاتی این دنیاست ، برای آن دنیا.
38. محبت، آدمی را دست آموز زندگی توحیدی می کند.
39. آرامش، ترجمه خدایی زیستن، و هیجان تجربه هوایی بودن ماست.
40. زندگی در بهترین شرایطش، حاصل تعبّد محض به خداوند است.
41. کسی که به خدا اعتماد نکند، روی اعتماد به نفس را نخواهد دید.
42. قبله ، قطب نمای دل آدم را به سوی خدا تنظیم می کند.
43. زندگی، فقط آن زمانی در جریان است، که ما رو به قبله عمل می کنیم.
44. انتخاب خدا از سوی بنده، انتخاب بنده است از سوی خدا.
45. توحید، چشم بستن آنهایی است که با چشم باز آفرینش را می نگرند.
46. خدا را که انتخاب کنی، تازه می فهمی خدا انتخابت کرده است.
47. خداوند اجبار را از بنده برداشته است، تا بنده به اختیار، خود را مجبور به خدایی شدن نماید.
48. ذوق پرستش، شوق بندگی را دو چنئان می کند.
49. آنان که خدا را به عشق می پرستند، عشق را به خدا منتهی می بینند.
50. خدا در خلوت پیدا کردن، خود را در جلوت آراستن است.
51. اشتیاق به پرستش، بالاترین امتیاز انسان است.
52. تعبّد، بدون و قید وشرط، خود را در اختیار خدا دیدن است.
53. بندگی خداوند، جز به لطف خداوند، میسّر نیست.
54. در خلقت آنها که تسلیم ترند، پرستنده ترند.
55. درمان آشفتگی بشر، آرامش درسایه پرستش الهی است.
56. در جامعه ای که خدا امر می کند، انسان ها نهی نمی کنند.
57. نگاه خداوند به بنده ، چون نگاه خورشید به نور ، بی منّت است.
58. آن چنان که نورافشانی از نور خورشید نمی کاهد، اعطای وجود از خداوند هیچ نمی کاهد.
59. شهادت به یکتاپرستی، برتری انسان ها بر انسان هاست.
60. خدا ، کلمه ایست که در جمله زندگی، همیشه فاعل است.
61. فعل پرستش، نه گذشته دارد، نه حال و نه آینده.
62. ایمان به خداوند، گذر زمان را هدفمند می کند.
63. در جامعه توحیدی، همه انسان ها آیینه خدا هستند.
64. انسان های خداجو، همواره انسان هایی کمال جو هستند.
65. کمال انسان، در دوام پرستش اوست.
66. نگرش اهل توحید، همواره بر محور قلبی خاشع دَوَران دارد.
67. قبله، هرروز پنج وعده انسان را به میهمانی توحید دعوت می کند.
68. خداوند در نماز، شنونده سخنان ماست.
69. لذّت توحیدی زیستن، سینه اهل پرستش را در سرمستی ، مالامال می کند.
70. سَبک زندگی توحیدی، سَبُکبارترین سَبک زندگی بشر است.
71. شهادت به وحدانیت الهی، شهامت انسان های آزاده است.
72. قیمت هر جامعه ، به رسوخ توحید در باورهای آن جامعه است.
73. هرقدر خداوند در زندگی ما رنگ دارد، آن قدرزندگی ما ننگ ندارد.
74. خداپیشگی، انطباق انسان بر محور فطرت است.
75. در کوچه پس کوچه های اعتقاد، درب خانه خدا ، همواره بر آسمان باز می شود.
76. انسان های خداجو، همواره تکیه گاه انسان های خودجو هستند.
77. خود جویی که به خداجویی منتهی گردد، عین توحید است.
78. حسّ زندگی، در دیدگان آنان که هر لحظه خلقتشان را درک می کنند، موج می زند.
79. آنان که دار و ندار از شکرگذاری بازشان نمی دارد، خداگونه ترین مردمند.
80. نقش بندگی، سخت ترین نقشی است که بر کلک جان آدمی شکل می گیرید.
81. یکتاپرستی، تنها گزینه نسل تکنولوژی برای فرارا از پوچ گرایی است.
82. آنگاه که ولایت الهی ، ولایت تکنولوژی را در هم کوبد، نور الهی زندگی را روشن می کند.
83. توحید، کوتاه ترین مسیر انسان را تا خود ترسیم می نماید.
84. پذیرش خداوند، انسان را از منیّتنجات می دهد.
85. خطای انسانهای خداجو، سکوی ترقّی آنان می شود.
86. زیباترین بینش انسان گرایانه را ، تفکّرات خدامدارانه دارند .
87. توحید، نگرش آدمی را به خلقت، لطیف می کند.
88. خدارا بر خود ناظر دیدن، زیباترین حسّ زندگی توحیدی است.
89. توحید، متضمن سود وزیان ما نیست، متضمن، بود ونبود ماست.
90. آنان که طعم پرستش را چشیده اند، مرگ را نیز چون زندگی شیرین می دانند.
91. در نگرش توحیدی، شکست و پیروزی، هردو انسان را به خدا نزدیک می کند.
92. در بینش خدایی، دنیا تصوّر دیروز است، برای ترسیم فردا.
93. یک قطره شهد مناجات اهل بندگی، همۀ مکافات عالم را بی اثر می کند.
94. رضایت بر خداوند، زاییده نطفه بندگی خداوند است.
95. خداگونه گی، یعنی دنیا را فدای آخرت کنیم، نه آخرت را فدای دنیا.
96. آرامش فرزند توحید است، که طوفان را هم رام می کند.
97. آنان که آرامش ندارند، به خدا که توحید ندارند.
98. توحید کشتی نجات است، که چون در دریای آن غرق هم شویم، غرق توحید می شویم.
99. آنان که شخصیت رضا دارند، به خواست خداوند رضایت داده اند.
100. در مدرسه زندگی همه مردودند، جز آنانی که زندگی را در رضایت خدا می دانند.
101. همه عمر برای یک لحظه بندگی، یک لحظه بندگی همه عمر، این راز هستی است.
102. فعل زندگی مصدری است، که بر مبنای اعتقاد به خداوند صرف می شود.
103. با خدا بودن، چه بسا ضامن طول و عرض زندگی نباشد، ولی تضمین عمق زندگی هست.
104. قیامتِ هر یک از ما، زمانی آغاز می شود که رضای خلق را بر رضای خدا ترجیح می دهیم.
105. هوس بندگی، هوایِ با خدا بودن را در دل های مستعد ، بارانی می کند.
106. در جامعه ای که با خدا بودن ارزش است، نان را به نرخ عشق می خورند.
107. خدا، کلمه ای است که در هر جمله ای واقع شود، فعلیه می شود.
108. یکبار که با خدا بودن را تجربه کنی، هرگز نتوانی بی خدا بودن را تحمّل کنی.
109. آنان که خدا ندارند، نمی دانند چه ندارند.
110. دلتنگی، شیرینی اش با خدا، ستودنی می شود.
111. خدا و خلوت، زیباترین دستآورد زندگی انسان است.
112. با خدا بودن، هدفمندی فردی را، ایدۀآل اجتماع می کند.
113. آنان که با خدایند، سفره خواسته هایشان، گمشده دیگران است.
114. یک نفر انسان خدایی، یک نسل را خدایی می کند.
115. منفعت، در خدایی نگریستن، باری اجتماعی دارد.
116. در جامعۀ خدامحور، افراد فردگرا نخواهند بود.
117. لذّت خداگونه بودن، بالاترین عزّتی که به آدمی اعطا می گردد.
118. به خدا قسم، که هیچ چیز جای خدا را برای انسان نمی گیرد.
119. خداوند، نگرش انسان های خدا گونه را، سازنده وپویا می سازد.
120. خدا گونگی، انسان را منعطف وجامعه را تغییر پذیرمی سازد.
121. سرنوشت جامعه ای که خدامحورنباشد، به خود محوری کشیده می شود.
122. اولین آرزوی انسان خداجو، گسترش حسّ پرستش در جامعه خود است.
123. جامعه خداخواه، افسانه ندارد، آرمان خواه است.
124. خداوند، افق نگاه اهل توحید را همگرا می کند.
125. غلبه منافع مشترک بر منافع فردی، از خواصّ جامعه توحیدی است.
---------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------
'''کاریکلماتور هایی در باره حرف های دلی از محمدرضا فتحیان)www.fathian.ir)'''
--------------------------------------------------------------------
• یک درخت دیدم، که ریشه¬هایش از خاک بیرون آمده بود، از بس ریشه¬دار بود.
• یک نفر را دیدم که آنقدر آرزویش بزرگ بود، که داشت لِه می¬شد.
• بعضی آدم¬ها نامشان، مثل قوطی فلزی است که در جوب آب قِل می¬خورد و سر و صدا راه می¬اندازد.
• یکی گریه می¬کرد که چرا نتوانسته، بخنداند.
• یک شاخه خشک دیدم، که سایه¬بان خوابیده¬ای را نگه داشته بود.
• قیافه حق به جانب، قاب عکس آدم¬های مغرور است.
• یک آیینه را دیدم، شکسته بود و شکسته بندی می¬کرد.
• آب گِل آلود، مثل نیت بد است، صبر کنید، صاف می¬شود.
• متأسفانه نمی¬توانم، این را یکی می¬گفت، که نمی¬خواست.
• عکس کودکیش را روی تاقچه گذاشته بود و برای پدرش فاتحه می¬خواند.
• یکی راست می¬گفت که دروغ گفته است.
• وقتی خاطره می¬نوشت، خودش را پاک می¬کرد.
• در خواب می¬دید، بیدار شده است و خوابش می¬آید.
• دلش بزرگ شده بود، خودش را کوچک می¬دید.
• عیب مردم را می¬خرید، به قیمت پوشیدن آن.
• گفت ، خدایی یعنی ، چشم بستن و دست بازکردن.
• از بس خاکی بود، امروزش، فردای دیگران بود.
• یکبار برای همیشه و برای همیشه یکبار، خوب باش.
• اعتراف می¬کرد که خدا می¬داند، که نمی¬دانم خدا می¬داند.
• سایه اش روی زمین کوچک افتاده بود، غصّه می¬خورد.
• دلش خیلی خوشحال بود که کسی را ناراحت نکرده است.
• دیگر باورم شده است، که باورم کرده است.
• اسمم محمد است، این را وقتی فهیمدم که صدایم زدند.
• وقتی از دنیا رفت، تازه به دنیای من پا نهاد.
• دلش نمی¬خواست زبان زد باشد، بر سر زبانها افتاد.
• به خودش می¬گفت، گوشَت به کار نباشد، کارت را بکن.
• از روز لذت نمی¬برد، شبها هم عینک آفتابی می¬زد.
• خورشید بر روی برکه می¬تابید، ابر بر روی برکه می¬بارید.
• غرّش رعد، دل ابر را آب می¬کند، دل خاک را ناب می¬کند.
• گِلهایی که گُل نمی¬دهند، مثل آدم¬هایی هستند که دل نمی¬دهند.
• همه زندگی؛ خدا آورد، خدا می¬برد، خدا بُرد، ....ولی من باختم.
• تابوت آخرین قاب زندگی است در دنیا.
• به خودش می¬گفت، اگر حرف مرا گوش بدهی، مثل من می¬شوی.
• معلم می¬گفت، بنویس الف، دانش آموز می¬نوشت، الف سخت است.
• امروز، پسربچه بازی می¬کرد، شیشه شکست، توپش پاره شد.
• فردا، پسربچه بازی نمی¬کند، شیشه نمی¬شکند، توپی در میان نیست!
• در تنگ آب ماهی می¬رقصد، روی پوست موز پایم می¬لغزید...
• شمع را میان دستانم مخفی کرده بودم تا باد آن¬را خاموش نکند، دستم را می سوزاند.
• روی سنگ نوشت ،دوستت دارم و آنرا محکم به سرم زد.
• به سرم زده است خود را بشکنم، اما سنگ پیدا نکردم.
• من مثل سنگ نیستم که کارم شکستن باشد.من مثل شکستنم، که محتاج سنگ است.
• اگر من را پیدا کردید، به آدرس زیر ارسال کنید، من...
• زیر عکسش نوشته بودند، جوان ناکام به کام مرگ رسید.
• چشمانم پلک می¬زد، فکر می¬کرد، دنیا چشمک می¬زند.
• وقتی چشمانم نمی¬دید آنچه را که گوشهایم می¬شنید، تعریف می¬کرد.
• من به دنیای خلوتم متهم نیستم، به دنیای جلوتم متهمم.
• در بچگی کفشهای بزرگ به پایم می¬کردم و حالا که کفشهای بزرگ به پایم می¬کنم، باز دوست دارم بچه باشم.
• خوابم نمی¬آمد، از چشمانم اجازه گرفتم، بیدار باشم.
• بعضی وقتها فکر می¬کنم، آنقدر کوچکم که زیر دست و پای خودم لِه شده¬ام.
• کودک گفت: آقا اجازه... من بزرگ می¬شوم؟ معلم گفت: بدون اجازه نه!
• هیچکس مثل من، نمی¬داند که من کیستم.
• یکبار که خودم را در آیینه دیدم، جواب سلام هم ندادم.
• مادر به فرزندش گفت: برو به امان خدا، فرزند لبخندی زد و نرفت در امان خدا.
• یکی را دیدم که زیبا روی بود، خَلقش از خدا بود و لی خُلقش از خودش.
• گفت از لذت فرار کن که بیچاره می¬کند، گفت از بیچارگی به لذت افتادم.
• دنیا آخر خطِ اولین ایستگاه حساب و کتاب است.
• دانش آموزان کلاس اول، معلمان کلاس آخر می¬شوند.
• پروانه خود را به دست پسربچه انداخت، تا زیبایی را به او نشان دهد.
• عصای پیرمرد، همیشه یک قدم از او جلوتر راه می¬رفت.
• بچه ها وقتی می¬دوند، از خودشان عقب می¬افتند.
• هر وقت شمع روشن می شود، پروانه خاموش می¬گردد.
• بزرگترین تابلوی هستی، آسمان است.
• وقتی طوفان می شود، کاسه دریات لبریز می¬شود.
• ماه همیشه از خورشید تنهاتر است.
• گفت میدانی آبرو یعنی چه؟ گفت بر آب باشی و سراب نباشی.
• روزی همه به من خندیدند و من نَگِریستم و امروز که آنها که می¬گریند، من نمی¬خندم.
• آدمها دوست دارند، فردای امروز مثل امروز، فردایی داشته باشند.
• یکی به دیگری می¬گفت: یک وقت فکر نکنی تو تنهایی، من هم با تو تنهایم.
• یک روز دلم گرفته بود، آنرا با تو باز کردم.
• دلش روشن بود، وقتی تو بِرَوی خاموش می¬شود.
• هنوز نمی¬دانم به آن گودالی که آب در آن جمع می¬شود، دریا می¬گویند و یا به آن آب که در آن گودال جمع شده است؟ جواب داد، معلوم است، به آن گودال بزرگ. حال به گودال بزرگ بی آب چه میگویند؟
• دریا بی آب هم باشد، دریاست، رودخانه بی آب هم باشد رودخانه است، اما من بیتاب که باشم، من نیستم، تویی... .
• جواب سلام، سلام است، جواب خوبی، خوبی است، جواب من، تویی...آیا جواب زشتی، زیبایی است؟
• آخ، داغ است،خیلی داغ... آی، سرد است، خیلی سرد...وای، خیس...خیلی خیس.
• جایزه نفر دوم کفش بود، پسرک کفش نداشت، در مسابقه اول شد و به پایش باخت.
• بلبل حال نداشت بخواند، می¬نوشت.
• بعضی شمعها آنقدر دلسوزند، که به پروانه برسند، خاموش می¬شوند.
• من تا حال روز تاریک در زندگی دیده¬ام، اما تا به حال شب روشن تو دیده ای؟
• جاده پیچ می¬خورد و بالا می¬رفت، به سر قله رسیدیم، تابلوی توقف ممنوع بود.
• دخترک گریه می¬کرد و با خود می¬گفت: من دیگر دوست ندارم مامان مرا بزند.
• بابا آب داد، مادر آب خورد ،بچه ها تشنه پدر و مادرند.
• یک لیوان آب گذاشتم زیر آفتاب، دیدم خورشید تشنه تر است.
• خانه گرم بود، مامان گرم بود، بابا گرم بود و بچه ها دلگرم.
• دلخوشی را به یک بیابان هم بدهند، گُل می¬کند.
• دختر بچه کنار پیاده رو، دستهایش از همه کفشهای مردم، واکسی تر بود.
• پیرزن قصه جوانیش را با لحن کودکی می¬گفت.
• دنیای یخ زده بعضی آدمها، حتی یک جرعه خنک هم نمی¬نوشد.
• داشت با خودش حرف می¬زد، من را هوایی کن، خود را زمینی و همه زندگی را جَوونی.
• دلم غصه ندارد، غصه ام آنست که بی دل نیستم.
• قول داده بودم، سرقولم باشم، سر قولم که رسیدم، قولم را شکستم.
• پیرهایی که دوست داشتنی هستند، دوست داشتنی ترند.
• همه دلهای پاک، لبانی خندان و چشمانی شهلا دارند.
• بچه¬های بزرگ، کلاس اوّل زندگی، شرایط سنّی ندارند.
• دریای دلت از ساحل زندگیت ، هیجانی تر نمود می¬کند.
• زندگی ایستاده بود، خودم نشسته و آرزوهایم خوابیده.
• باران می¬آمد، چترش بسته بود تا که از او خواهش نکند، به زیر چترش بیاید.
• دلش یکی را می¬خواست، که او نمی¬خواست.
• به هر بهانه ای بیادش میافتاد و به هر یادی بهانه می¬کرد.
• چشم داشت، توقع است، چشم سیر، تحوّل و چشم تنگ، تنفر....
• در خلوتش منتظر بود، و درجلوتش منفعل.
• یک دو سه هم آغاز مسابقه است و هم پایان، هر که یک شروع کند، سه به پایان می¬برد.
• کلاس اول زندگی تو ، دیگران.کلاس دوم زندگی تو ، تو .کلاس سوم زندگی تو و یکی دیگر که نه توست و نه دیگران.
• زندگی چهارراهی است که یک راهش تو هستی و سه راهش تو هم ، هستی.
• تو ضربدر زندگی، به اضافه عشق، منهای خودت، صفر می¬شوی.
• تو تقسیم بر زندگی، ضربدر خودت به اضافه من، خودت می¬شوی.
• منهای من، ضربدر هردویمان به اضافه عشق، من می¬شوی، پس کی تو می¬شوی.
• در یک حساب و کتاب روشن، هیچکس منهای خودش، خودش نمی¬شود.
• اگر می¬خواهی باشی، باید نباشی وگرنه تو هستی، ناشی.
• انتظار، هر چه بیشتر جواب نمی¬دهد، بیشتر جواب می¬دهد.
• هیچکس نمی¬داند، چه کشیدم، فصلش که بیاید ، می فهمی.
• دوست دارم زندیگم، فقط یک اتاق داشته باشد، یک در، یک پنجره، یک باغچه، یک تو.
• هزار بار هم که بیایی، چه فایده ای دارد، یک بار بمان.
• مدادی نوشت، انچه را که من می¬خواستم، امام من نوشتم، آنچه را تو می¬خواستی.
• دل آرام، خواب نیست که بیدارش نکنی، بیدار است، نگذار بخوابد.
• هزار مرتبه شکر، که می¬توانم، یک مرتبه شکر کنم.
• هزار مرتبه شکر، حتی یک مرتبه از تشکر هم نیست.
• اگر می¬شد دوباره به بچگی برگشت، بزرگی می¬کردیم.
• پدری که دست پسرش را گرفته بود، گم شده بود و آدرس می¬پرسید.
• مرغ عشق های در قفس را دیدم که از من آزادتر بودند.
• شمعی به گلی رسید که پژمرده می¬شود، آب شد، گُل شد.
• آب که گل آلود شود، ماهی صید خودش می¬گردد.
• جوانه زدن کار بهار نیست، کار بهار جوانه دیدن است.
• آدم¬های نابالغ پاک، هر وقت لذت می¬برند، پشیمان می¬شوند.
• آب و آسیاب، از اول هم خود را به آب و آتش می¬زدند.
• روزی آسمان بر زمین فخر می¬فروخت که، من خورشید دارم و تو چه؟ زمین گفت: هم او که به آن فخر می فروشی، هر روز به دیدارم میآید. یک روز خورشید به دیدار زمین نرفت، دیگر نه خورشیدی بود که تفاخر کند و نه آسمانی که فخر فروشد.
• پسر بچه پا می¬کوبید و مادر منع می¬کرد، مادر خشم میورزید و پسربچه اصرار. پسرک خسته شد و خوابید، و حال آنکه مهر مادر بر او می¬تابید.
• دَم اذان بود، دَم اذان گرم که مار اجمع کرد.
• یکی از یکی بدی می¬گفت، یک گفت: بدی دیگران را گفتن خوب نیست. اینگونه از خود دفاع کرد. من که خوبی بدان را نمی¬گویم که خوب نباشد.
• آدم¬های خاکی هزار مرتبه یک هستند وآدم¬های مهربان یکمرتبه، هزار.
• هرچه بیشتر به دنیای امروز تکیه کرده باشیم، وقتی برق می¬رود خاموش تریم.
• تمام انرژی¬ام را جمع کردم که بدانم کیستم، دیگر چیزی نمانده بود که بگویم کیستم.
• قبله، قلب را جذب می¬کند و قلب یکی را که قبله است. اسم دیگر قبله نما، قلب نماست.
• دنیا کلاس اول زندگی در خلقت است، بعضی یک روزه می¬گذرانند و بعضی صد ساله و آخرت کلاس آخر زندگی که تمام شدنی نیست.
• یکی زیر چتر، فکر باران بود و یکی زیر باران فکر چتر ...
• خاکستر زبان اسرار آتش است که با، باد فاش می¬شود.
• هر کس بتواند از خاکستر حرف بکشد، آتش را مهار کرده است.
• خوشبینانه نگاه کن، تا بدبینانه روبرنگرداند.
• تفاوت امروز و فردا، در دیروز آنست.
• بلند پروازانه ترین احساس آدمی در خاکی¬ترین مرام او تجلی می¬کند.
• پسرک دست پدر را می¬کشید ،پدر بر او داد می¬کشید. آبنبات زیر دندان پسرک خُرد شد، معلوم نیست نصیب کدامشان بُرد شد.
• نمی¬توانست معنی زندگان را بفهمد، مردگان را یاد می¬کرد.
• نانوای محل ما، با آتش نان می¬پخت، با خنده نان داد.
• کلیدی که به هیچ قفلی نمی¬خورد و به هر دری بخورد، قفل می¬شود.
• یک پنج حرفی است که تمام دوراهی ها را طی می کند، و آن آرامش است.
• اگر اهل یار گیری نیستی ، لااقل اهل یاردوستی باش.
• بیچاره خودش را دستی دستی بر سر زبانه انداخت.
• چه داری و چه نداری مهم نیست، چه دادی و چه گرفتی مهم است.
• ناسلامتی بزرگ شده ایم، ولی هنوز مریضیم.
• من خوشبختم، این جمله را بر دل¬هایی نوشته¬اند که روی پای خود راه می¬روند.
• کاش می¬شد، سرنوشت را از سَر نوشت.
• عکس آسمان را گذاشته بود و عکس آسمان فکر می¬کرد.
• دستانش نوازش می¬کرد و چشمش نیایش، روی قلبش می¬نوشت، زندگی یعنی ستایش.
• آدم¬ها وقتی به دل¬های آرام می¬رسند، رام می¬شوند.
• از روزی که با دلم دوست شدم یک دوست دلی پیدا کردم.
• قاب عکس خورشید آسمان است، قاب عکس آب دریاست و قاب عکس من ،تویی.
• میخواهم یک شکم سیر، گرسنه تو باشم، چه کنم؟
• هر چه خودت را پاک کنی، پررنگ¬تر می¬شوی.
• آفتابی ترین روز زندگی من ، همیشه بعد از ابری ترین روز زندگی من بوده است .
• خوبی کردن غذای روح من است ، نه خوبی دیدن غذای روح تو
• اگر می خواهی بخندی ، بخندان.
• من مال من نیستم ، این جمله را تو به من بگو.
• همیشه گشایش ، در باز کردن گره دیگران است .
• گرم باش ، تا دلگرمی آدمها باشی.
• چشمه به آب می گوید ، آبروی من تویی ، من هم به حسین (ع) میگویم ، آبروی من تویی.
• خدایا قلب من با دغدغه های می لرزد ، با امیدت آرامش کن .
• دوست دارم خلوتی داشته باشم ، که هیچ اثری از من در آن نباشد .
• خدایا اگر من را ببخشی ، از بدها یکی کم می شود .
• من که نگفتم خوبم ، گفتم تو خوبی ، این بد است ؟
• من میدانم آخرش هم کم می آورم ، اما نه با تو ...
• آخرین حرفی را که می شنوم نمیدانم چیست ، شاید سلام باشد ، شاید خداحافظ
• پا به پای من آمدی ، حالا که از پا افتاده ام ، نمی آیی ...؟
• دوست دارم چشمم را به دستت بدوزم ، فقط همین ...
• تا امروز هیچ وقت نشده است ، که تو بخواهی و نشود و نخواهی و بشود .
• نانوا نان نمی دهد ، خمیر را می پزد .
• در برابر اسم من ، امروز هم نوشتی ، حاضر ...
• امیدوارم ، امروز هم مثل دیروز ، فردایی داشته باشد .
• امروز ، یک روز به تو نزدیکتر شده ام .
• هروقت دستم را به سوی تو بلند کردم ، همه آسمان را بر روی آن قرار دادی .
• فقط دری را بزن ، که آن طرفش صاحبخانه باشد .
• دیشب خواب فردا را دیدیم ، درست مثل امروز بود ، خواب بودم .
• تصور کن ، اگر یک روز تصویر شوی ، اسم این تابلو را بیم می گذارند یا امید .
• خیلی دوست دارم بنویسم ،توکیستی ، اما آخرش هم ، تو نیستی.
• من پاک کن را دوست دارم ، چون غلط هارا پاک می کند .
• آنهایی که گناهشان تو هستی ، بخشایش آنها به چیست ؟
• دوست دارم ، هروقت مینویستم ، من، بوی تو بدهد .
• تمایلات و تعلقات ، بذر خلوتهای آدم است .
• کلید زندگی من ، در قفل خلوت هایم شکست .
• هیچگاه نمی شود ، بدون دوست ، دوست داشتن را تجربه کرد .
• می شود بد بود ، ولی خوب ها را دوست داشت ولی نمی شود خوب بود ولی بدها را دوست داشت .
• تو نمی دانی چقدر خوبی ، میدانی چرا ؟ ، چون نمی دانی چقدر بدی ، بد است .
• از روزی که با خودم قهر کردم ، دیگر خودم نیستم .
• تو دوست داری آخرین لحظه زندگی شمع باشی یا پروانه ؟
• از روزی که دستم را ، از دست مادرم جدا کردم ، نافرمانی را تجربه کردم .
• گناه لذتی است که اگر با وجدان تلاقی بکند ، کام آدم را تلخ می کند .
• بخدا نمی خواستم گناه بکنم ، می خواستم لذت ببرم ، اشتباه کردم .
• هرکس دوست ندارد بد باشد ، میتواند دوست داشتنی باشد .
• چشمان ما فقط نمی بیند ، انتخاب هم می کند .
• بعضی ها شب زندگی می کنند ، بعضی ها روز می خوابند .
• باور کنیم می شود ، از روزهای سرد زندگی ، تفسیری گرم کرد .
• بدان سفره بزرگ ، غصه بزرگ و سفره کوچک ، غصه کوچک دارد .
• چه نداری مهم نیست ، چه داری مهم است .
• فکر میکنم نفس راحت را آنهایی می کشند ، که مردم از آنها نَفَس راحت می کشند .
• یکی را دیدم ، که آنقدر گرم بود ، که مردم در سایه اش نشسته بودند .
• نه از دل رنجاندن ، راحت بگذریم و نه از رنجیدن دل، سخت ...
• هروقت هوایم را داشتی ، دلم هوایی شد .
• وجدان چه همراه خوبی است ، اگر با آن رفیق باشی .
• هروقت می خواهم ، نمی توانم . هروقت که می توانم ، نمی خواهم .
• می خواهی بدانی کِه هست ، وقتی تو ، نیستی .
• سر سفره ای بشین ، که بوی منت ندهد .
• فکر می کنید ماندن به چه قیمت می ارزد ، به قیمت مُردَن ؟!...
• اگر بنا باشد باشیم ، با وجدان باشیم .
• فکر کنم می شود ، خندیدن را با چشم خیس تجربه کرد .
• اگر بدانی خلوت یعنی چه ؟ همیشه در خلوتی .
• اگر با زیبایی ها سروکار داری ، با خودت رفیق هستی .
• برای دل بدست آوردن ، کافی ست دل نرنجانیم .
• عزیزم ، کلمه ایست که وقتی به دورغ آغشته می شود ، بوی نفرت می دهد .
• چه بسیار که ، چشم لذت می برد و دل آشوب می شود .
• لذت بخش ترین بخش زندگی ، لذت دیگران است .
• هر وقت مُزد یکی را دو برابر دادی ، یعنی محبت خود را در او پس انداز کرده ای.
• برای دیگران آسان گیر و برخودت سخت ، که خدا برتو آسان می گیرد .
• بندگان خدا ، در بند بندگان خدا نیستند .
• اگر یک گناه کمتر کنی ، بهتر از آنکه هزاربار استغفار کنی .
• میدانی که را بیشتر دوست داری ،آنکه را که بیشترهوایش را داری .
• در کلاس زندگی ، همیشه اول باش .
• یک عمر زندگی ، حاصل کنار آمدن است با یک لحظه گذشت.
• به دوستت بگو، سهم من از زندگی تویی.
• به خدا ،خدای فردا از خدای امروز مهربان تر است.
• من نمی خواهم زندگی برای من باشد، آرزو دارم زندگی برایمان باشد.
• ما ، مادرهمه ضمیر هاست.
• تمام زندگی ابتدایش آرامش است،دومش عقیده، سومش اراده، چهارمش صبر، و آخرش جهاد.
• دروغ نمی گویم که دوستت دارم، هنوز دوست داشتن را بلد نیستم، یادم بده.
• هر کجا که عشق جریان داشته باشد، از گلاب گل می گیرند.
• می شود خوب بود، امانمی شود خوب نبود.
• احساس زبان درون ماست، نگذارید لال بشود.
• ما با خاطره هایمان زنده هستیم ، نه با زندگی خاطره می سازیم.
• در سفر زندگی ، آنهایی را که همراه ما هستند، دوست می نامند.
• دوست داشتن اختیاری نیست، دشمن داشتن اختیاری است.
• آنها که پیامبر آرامشند، خود مخلوق هیجانند.
• آنجا که هیجان ، جان بدهد، آرامش جان می گیرد.
• آینه تصور خود را از من ، تصدیق کرد.
• خورشید هیچوقت برابر آینه نمی ایستد، چون می سوزد.
• دلگرمی اعتباری ایست که دیگران را به سرمایه گذاری در تو تشویق می کند.
• روباهی که دمش را جای دیگر به شهادت گذاشته بود، دیگر شاهدی نداشت.
• کینه ورزیدن ، تمرین سقوط آزاد است.
• جعبه مداد رنگی را که از بچه ها بگیری ، نقاشی تعطیل می شود.
• تابلوی ورود ممنوع توقف نیست ، جهت حرکت را نشان می هد.
• در جوانی پایبندی، در پیری دلبندی می آورد.
• در دنیای متمدن، آدمها برای بهم نرسیدن ، از هم فرار می کنند.
• امروز ِ روز، سلام کردن از گل فرستادن سخت تر است.
• بازی به بزرگترها که می رسد، جدی می شود.
• خانه های امروز ، اتاق هایی جداگانه اند که هر کدامشان پنجره ای مجزا دارند.
• فصل همه آدم ها در خانه های قدیم یکی بود و اکنون خانه های چهار فصلند.
• لیوان آب زیر خورشید ماند، آخر معلوم نشد چه کسی متهم است....
• اتهام ، یعنی آنچیزهایی که نباید بفهمند، بفهمند.
• در بچه گی بی حساب بزرگی می کردیم، و بهتر آنکه در بزرگی با حساب بچه گی کنیم.
• همه آنانی که دنیای آرامشند، نیازمند هیجانند و همه آنانی که در هیجانند، نیاز مند آرامشند.
• اگر زندگی جدی شود ، زود می شکنیم.
• معلم های مهربان، جدیت را به آموزش می دهند و هیجان را به زندگی.
• چه خوب بود ، هیجانی ترین لحظات زندگی ما بر جدی ترین لحظاتش مماس می شد.
• زندگی مثل دایره است، باید راحت بغلطد.
------------------------------------------------------------------
----------------------------------------------------------------
'''کاریکلماتور هایی در باره قرآن از محمدرضا فتحیان)www.fathian.ir)'''
---------------------------------------------------------------------------
1) به نیت قرآن، از قرآن استخاره خواستم، بسم الله آمد.
2) قرآن ، نیمی از خلقت، که به نیم دیگر موجودیت می دهد.
3) پای رحل که می رسیم، پای خدا در زندگی ما باز می شود.
4) رحل، قرآن را برای تلاوت کننده راحله می کند.
5) اشرف نقاط قرآن ، نقطه زیر باء بسم الله است.
6) فاتحه الکتاب، فاتحه انحراف را می خواند، اگر درست بخوانیم.
7) پای قرآن که به زندگی ما باز شود، دست آشفتگی از آن کوتاه می گردد.
8) آنان که دلشان با قرآن پیوند خورده است، با تلاوت شکوفه می دهند.
9) آنان که دلشان برای قرآن تنگ می شود، زندگی شان فراخ می گردد.
10) انس با قرآن، طعم همه خوبیها را ماندگار می کند.
11) گناه ، آدمی را از قرآن خواندن خسته می کند.
12) نمره قبولی ما در نزد خداوند، به میزان رقبت ماست به تلاوت قرآن.
13) قرآن، چشم، گوش و زبان آدمی را به بازسازی دل مشغول می کند.
14) قرآن، ریشه اعتقادات انسان را به آسمان پیوند می زند.
15) فقط با تلاوت می شود، حلاوت را معنا کرد.
16) میزان اشتیاق به تلاوت، ملاک خداگونگی است.
17) به قرآن قسم، فقط قرآن را در زندگی کم داریم.
18) اگر فقط یک آیه به جانمان نفوذ کند، همۀ جانمان قرآن می شود.
19) تلاوت قرآن، زنگ تفریح مومنان در کلاس بندگی است.
20) قرآن را در دستانمان احساس می کنیم، قیمتی می شویم.
21) قرآن، عمرآدمی را بارور می کند.
22) تلاوت قرآن، سفره میهمانی خصوصی خداست، برای ما.
23) وقتی دلمان سنگ می شود، فقط با قرآن آب می شود.
24) دیدار با قرآن، شیرین ترین لحظه زندگیِ انسان های آرام است.
25) قرآن، جوانی را ناب می کند، و دل جوان را آب.
26) آنان که با قرآن سیراب نمی شوند، دنیایشان سیلاب است.
27) هر روز سر قرارمان با قرآن، لااقل به یک بسم الله... میهمان باشیم.
28) می شود، جانمان را به یک بوسه بر قرآن، جوان کنیم.
29) قرآن، به سپردۀ جان، سود عشق می دهد.
30) اگر قرآن را آرام و با لذّت تلاوت کنیم، همیشه همسایه رحلیم.
31) رحل ، همیشه قرآن را در اغوش می گیرد.
32) لیلی و مجنون، شاگرد مکتب قرآن و رحلند.
33) پای تلاوت آیات الهی که قرار گیری، دیگر بی قراری از زندگیت رخت برمی بندد.
34) تلاوت قرآن، چتر محبت خداوند را برسرمان سایه گستر می کند.
35) لااقل خودمان را هر روز یکبار، به یک نگاه بر قرآن میهمان کنیم.
36) قرآن، جواب سلام بنده است، از سوی پروردگار، و نماز، جواب سلام خداست است، از سوی بنده.
37) تلاوت قرآن، حج چشم و زبان است.
38) در طواف آیات الهی، چشمانمان حاجی می شود.
39) رحل جسم قرآن را به آغوش می کشد، و مومن، جان قرآن را.
40) در تلاوت قرآن، شهدی است، که جز بر شهادت منتهی نمی گردد.
41) قرآن قبل از آنکه دل ها را صفا دهد، چشم ها را نوازش می دهد.
42) چشمانی که به زیارت قرآن نائل شوند، دل را ضریح می کنند.
43) کلام خداوند، توسط چشم، به زبان دل گویش می کند.
44) صدای خداوند، از میان آیات قرآن تراوش می کند.
45) طراوت تلاوت، زمین خشکیدۀ جان را بارور می کند.
46) آنان که قرآن به خلوتشان راه یافته است، آیه های زنده اند.
47) سحر، بهار تلاوت است.
48) یس قلب قرآن است، و قرآن قلب آل یس.
49) "بسم الله الرحمن الرحیم" اذن ورود به سوره های قرآن است.
50) "بسم الله الرحمن الرحیم" قرآن را برای امت محمد(ص) ، کشف رمز می کند.
51) خداوند در سوره توبه، بجای همه بسم الله گفته است.
52) با اجازۀ قرآن، "بسم الله الرحمن الرحیم" .
53) همۀ سوره توبه ، بسم الله است.
54) سوره حشر، به خدا که محشر است.
55) سوره قیامت، در جان اهل نظر قیامت بپا می کند.
56) سوره توحید، برادر حمد است.
57) تلاوت قرآن، نماز چشم است.
58) قرآن، روزۀ اعتقاد را با اطعام تلاوت پذیرایی می کند.
59) چرا؟ آیات قرآن را می بینیم، و آیات الهی را مرور نمی کنیم.
60) آنان که صفحات قرآن را کاغذ و کلمه می بینند، به آب هم که می رسند، لذّت سیراب شدن را نمی دانند.
61) به قرآن که زبان گشاییم، جز بر قرآن بال نگشاییم.
62) آنان که به قرآن دل گرمند، بر خلائق دل نرمند.
63) یک وعده تلاوت، یک عمر حلاوت دارد.
64) قرآن، گلِ جان آدمی را گلاب می کند.
65) قرآن حزنی به انسان می دهد، که مادر همۀ شادی هاست.
66) درمان هر دل سردی، دلگرمی به قرآن است.
67) قرآن ، آیینه ای است که میزان خداگونگی را می شود با آن سنجید.
68) بر تاقچه عمرمان که قرآن بگذاریم، همیشه ماهی عمرمان زنده می ماند.
69) بر سر سفرۀ عقد ما با قرآن، پیامبر(ص) خطبه می خواند.
70) در بازی عمر، آنان که بر قرآن تاخته اند، زندگی را باخته اند.
71) تلاوت قرآن، طواف لسان انسان است بردور قرآن.
72) قرآن، قلب تلاوت کننده را قلب می کند.
73) آیان الهی بر همه یکسان نیست، بعضی مو می بینند و برخی پیچش مو.
74) لحن تلاوت، گوش را مرید چشم می کند.
75) شنیدن نوای قرآن، باران حکمت را بر دل نازل می کند.
76) رحل، خانه زاد کتاب الهی است.
77) شریف ترین موجودیت را در میان اشیاء ، خداوند به رحل قرآن اعطا فرموده است.
78) رحل قرآن چون قرآن، بوسیدنی است.
79) کاغذ هایی که به قرآن تبدیل می شوند، نامه رسان کلام وحی می شوند.
80) لمس قرآن وضو می خواهد، دیدار قرآن وضو نمی خواهد؟
81) به دیدار قرآن برویم، با وضو، سلام و صدقه.
82) چه خوب است، آنچه زینت تاقچه های ماست، آیاتش شکوفۀ باقچه های دل ما باشد.
83) هر کس به قدری شان دارد، که از قرآن بهره می جوید.
84) آنان که با قرآن انس کرفته اند، طوفان زندگی شان ، نسیم رحمت می شود.
85) پای قرآن که زمین گیر شویم، گناه را زمین گیر می کنیم.
86) تلاوت قرآن، عبادتی است که عادت به آن ستودنی است.
87) قرآن، تعمیم حکمت است و تضمین حشمت.
88) قرآن، پا به پای نیاز های انسان ، آیه دارد.
89) آغاز رسالت رسول الله(ص)، جشن تولّد قرآن است.
90) گاه گاهی قرآن را بر سینه بچسبانیم، تا جانمان آرام بگیرد.
91) در ماه مبارک رمضان، قرآن، ری می کند.
92) سحر ها که قرآن را باز کنی، میهمانی خصوصی بپا می شود.
93) مهریّه عقد ما با قرآن، محبّت محمّد و آل محمّد(ص) است.
94) همۀ 114 سوره قرآن دعوت است، برخی دعوت عام و برخی دعوت خاص.
95) خداوند درهمۀ آیات قرآن به محبّت سخن می راند، گاهی با محبّت نهی می کند، و گاهی به محبت امر.
96) روزیِ ما از قرآن در هر روز، همانا روزی ماست از زندگی در آن روز.
97) طعم تلاوت به جان می نشیند، و عطر تلاوت به جسم.
98) به آیت الکرسی که عادت کنیم، دیگر بی قرآن می میریم.
99) همیشه به قرآن سلام کنیم، و هیچگاه از آن خداحافظی نکنیم.
100) اگر قرآن از سفرۀ عمرمان قهر کند، آرامش از ما روی بر می گرداند.
101) آشتی با قرآن، راه ورسمی آسان دارد، و آنهم تلاوت به قدر مقدور است.
102) قرآن دوست خانه هایی است، که حال و هوای تلاوت در آن پیچیده است.
103) برای فرزندانمان الگو شویم، با تلاوت آرام و مدام.
104) چارۀ انسان بی چارۀ امروز، بازگشت به قرآن است.
105) دنیای تکنولوژی، به قرآن که می رسد، کُپ می کند.
106) انسان های نسل ارتباطات، فقط در ارتباط با قرآن ، همیشه به روزند.
107) در جامعه شیعی، هر انسان به فراخور حال خود، تفسیری از قرآن است. برخی عمیق و برخی وسیع.
108) اگر در دریای قرآن غوطه ور نیستیم، لااقل بر کرانه آن ساکن باشیم.
109) قرآن ، ساحل نجات انسان از انحرافات ذهنی است.
110) جان قرآن که در جامعه جان بگیرد، انسان ها رحل نشین می شوند.
111) آنکه جوانی را با قرآن آشتی دهد، جهانی را با قرآن آشتی داده است.
112) بهترین نسخۀ دنیا (صبح ظهرشب)، یک آیه قرآن بخوانید.
113) طعم تلاوت را که بچشیم، نمک گیر می شویم.
114) یکبار برای همیشه و همیشه برای یکبار هم که شده، قرآن را بر دیده بگذارید.
115) آنان که قرآن را بوسیده و کنار گذاشته اند، از امروز قرآن ببوسند و کنارش بنشینند.
116) ما از قرآن قهر می کنیم، ولی قرآن از ما قهر نمی کند، هرگز.
117) لحظات شاداب تلاوت، شیرین ترین خاطرات عمر ما می شود.
118) کیفیّت تلاوت، همواره بر کمیّت آن ارجحیّت دارد.
119) معانی آیات را که می خوانی، تازه زندگیت معنا پیدا می کند.
120) خلاصه و بی دردسر بگویم، با قرآن رفیق شو و با همه بهم بزن. همه خواهانت می شوند.
121) قرآن غذای روح انسان نیست، خودِ روح انسان است.
122) به صید قرآن که گرفتار شوی، پرو بال، وبالت می شود.
123) یوسف قرآن که اینقدر زیباست، پس خود قرآن چقدر زیباست؟
124) قرآن بیدار می کند، آنان را که از خواب خسته شده اند.
125) نگاه کردن به قرآن، یک لقمه غذای روح است.
126) اگر نمی توانیم رفاقت با قرآن را پیاده کنیم، لااقل کمی از عمر را کنار قرآن بگذرانیم .
127) شاید قادر نباشیم همۀ قرآن را مرور کنیم، لااقل فقط"بسم الله الرحمن الرحیم" هر روز مرورگر باشیم.
128) هیچ غصّه نداشته باشیم، هرآن که به قرآن رو کنیم، زندگی به ما رو می کند.
129) قرآن، به بهانه یک بوسۀ مومن، یک باغ جوانه دردلش شکوفا می کند.
130) جوانی که قرآن را می بوسد، درآغوش خداوند جای می گیرد.
131) یک جرعه تلاوت، عطش بندگی را دوچندان می کند.
132) زمین و زمان، با قاری قرآن همخوانی می کند.
133) شهری که جوانانش با بوسه بر قرآن از خانه بیرون می آیند، بوی قرآن می گیرد.
134) عادت کنیم، هرروز یکبار با قرآن، قرار ملاقات داشته باشیم.
135) برای رسیدن سرقرار با قرآن، آنقدر عجله داشت، که خودش را جا گذاشت.
136) اگر همۀ سال چون شب احیاء، قرآن تاج سر ما باشد، چه ها که نمی شود.
137) باز هم خدا را شکر، که قرآن از سر تاقچه هایمان رخت برنبسته است.
138) بر سر سفرۀ عقدِ آدمها با آدمها، قرآن، آشناترینِ غریبه هاست.
139) چقدر عجیب است، آدم های زنده برای خودشان قرآن نمی خوانند، و برای مردگان قرآن می خوانند.
140) امروز برای روح خودم "الرحمن" خواندم، چقدر دلم شاد شد.
141) یکبار امتحان کنید ، برای روح خودتان فاتحه الکتاب " بخوانید، ببینید چه حسّ زیبایی دارد.
142) برای خودت یک ختم قرآن نذر کن، تا ختم به خیر شوی.
143) آغوش قرآن آنقدر گرم است، که پرش هم ما رابگیرد، کارمان را یکسره می کند.
144) قرآن پنجره زندگی است، باز کنید تا هوای تازه بیاید.
145) قرآن همان کار را با جوان می کند، که بهار با زمستان.
146) ایجاد اشتیاق به تلاوت، تمنّای اهل معرفت است.
147) آنقدر که در زندگی ذوق داریم ، به قرآن شوق داریم.
148) اگر یک آیه قرآن بر جانمان بنویسیم، ما هم کاتب وحی می شویم.
149) با تلاوت قرآن، قلبمان را به قلب رسول الله(ص) قلمه می زنیم.
150) قرآن به سوره کوثر که می رسد،کوثر می شود.
151) یکی به قرآن قسم می خورد... ،که اصلا قرآن را قبول نداشت.
152) قرآن ماراجمع می کند با عزّت، تفرق می کند ازذلّت، ضرب می کند دررحمت، تقسیم می کند به محبّت.
153) قرآن معامله زندگی ما را تضمین به سود می دهد.
154) یک آگهی، "در بانک قرآن سرمایه گذاری کنید، خداوند تضمین سود سرمایه را می دهد".
155) یک پیشنهاد،" از امروز قرآن را از تاقچه خانه هایمان برداریم، و بر تاقچه های دلمان بگذاریم".
156) بر دیوار امام زاده نوشته شده بود، یک ختم قرآن فلان قدر تومان، ختم کلام.
157) در مراسم ختم برای مردگان قرآن می خوانند ، و حال آنکه زندگان گوش شنوا ندارند.
158) در کنار حجلۀ فردی که از دنیا رفته بود، نوار قرآن روشن کرده بودند و می خندیدند....!
159) از امروز تا هر روزی که زنده هستیم، لااقل هر روزاز قرآن عذر خواهی کنیم.
160) گاهی قرآن خواندن کودکان، هرچنددرهم وبرهم ، ما را با قرآن آشتی می دهد.
161) افسوس...امروزه صدای قرآن را بلندگوها بلند می کنند، نه آدمها.
162) از آفات بزرگ امروز، که از تلاوت دیگران لذّت می بریم، و از تلاوت خود، نه...
163) افسوس که امروزه لحن قرائت قرآن، بر جان آیات الهی ارجحیّت پیدا کرده است.
164) نکند، جلد قرآن هایمان نفیس شود، و در تلاوت آن خسیس شویم.
165) از هنگامی که برای تلاوت قرآن وضو می سازیم ، میهمان قرآن محسوب می شویم.
--------------------------------------------------------------------------
--------------------------------------------------------------------------
'''کاریکلماتور هایی در باره حضرت زهراَء(س) از محمدرضا فتحیان)www.fathian.ir)'''
----------------------------------------------------------------------------
• کوثر، چشمه ای است که هرگز، ابتر نمی شود.
• عشق همواره قدیم است، به حضرت زهرا (سلام الله علیها) که می¬رسد، حادث می¬شود.
• فاطمه(سلام الله علیها) ، مُلک عشق است.
• مِلکِ عشق، حسین(ع) است و مُلک آن ، حضرت زهرا (سلام الله علیها)است.
• محبت در خالصترین موجودیتش، بوی فاطمه(سلام الله علیها) می¬دهد.
• فاطمه(سلام الله علیها) ، بن بست آسمان است ،که کسی نمی¬داند آنسویش چیست.
• فاطمه(سلام الله علیها) تنها نوری است، که فقط با چشم بسته، می¬توان آن ¬را دید.
• هستی، به فاطمه(سلام الله علیها) که می¬رسد، ممکن می¬شود.
• ریشه همه میوه¬های محبت ، حضرت زهرا (سلام الله علیها) است.
• محبت در قاب نگاه فاطمی، فرزند ارادت است.
• محبت حضرت زهرا(سلام الله علیها)، نَفس را، نَفَس می کند.
• عشق به فاطمه(سلام الله علیها) که می¬رسد، ناب می¬شود.
• روزی محبت به فاطمه(سلام الله علیها) ، هدیه مرتضی علی(ع) است.
• خدایا ، به محبت فاطمه(سلام الله علیها) قسم، عاقبت ما را ، به شفاعت فاطمه(سلام الله علیها) ختم کن.
• عشق در کربلا جان می دهد، تا نهال محبت فاطمه(سلام الله علیها) خشک نشود.
• شفاعت ، مهریه الهی، برای ناموس خداست.
• تقدیر، بدست حضرت زهرا (سلام الله علیها) که می¬رسد، حتم می¬شود.
• مادرگونه ترین هدیه هستی،پرستشی ایست که درآن، محبت فاطمه(سلام الله علیها) غنچه می کند.
• باذن مرتضی علی ، جان می¬گیریم و جان می¬دهیم و باذن فاطمه(سلام الله علیها) جان می¬شویم.
• نبوت به محمد(ص) ، ختم شد و به فاطمه(سلام الله علیها)، حتم شد.
• فاطمه(سلام الله علیها) حیات است و همه نبوت و امامت جریان حیات.
• در میهمانی خصوصی خلقت، همه به ولایت فاطمه(سلام الله علیها)، اقتدا می¬کنند.
• فاطمه(سلام الله علیها) ، مادر ارادت است و شیعه ، زنده ارادت.
• شیعه، به محبت فاطمه(سلام الله علیها) که می¬رسد، نایاب می¬شود.
• محبت تدبیر نیست، تقدیر است و محبت فاطمه(سلام الله علیها)، تکوین است.
• محبت فاطمه(سلام الله علیها) ، اگر پَرش هم، عالم را بگیرد، همه پرواز می¬کنند.
• حضرت زهرا (سلام الله علیها) ودیگر هیچ... چه بگویم...
• توصیف فاطمه(سلام الله علیها) ، کلام را ، ابتر می کند و عشق را، اختر.
• اگر حس ما از کلمه مادر نبود، هیچ تعریفی از فاطمه(سلام الله علیها) نداشتیم.
• فاطمه(سلام الله علیها) ، مادر شفاعت است ، باذن خداوند.
• فاطمه(سلام الله علیها) برای نبوت، دختر؛ برای ولایت، همسر، برای امامت، مادر و برای امت، شفیع است.
• امت محمد(ص)، به وجود فاطمه(سلام الله علیها) ، امت مصطفی است.
• شفاعت ، ختم حساب و کتاب قیامت است، یازهرا(سلام الله علیها) (بسم الله)...
• حضرت زهرا (سلام الله علیها)، مادرگونه¬ترین شفاعت را در قیامت، هویدا می¬کند.
• حکایت محبت ،به فاطمه (سلام الله علیها) که می¬رسد، ناگفتنی می¬شود.
• حضرت زهرا(سلام الله علیها) ، دل را لطیف می¬کند و به کوچکترین وزشی ، بی¬تاب.
• حضرت زهرا(سلام الله علیها) ، طوفانی ترین ترسیم آرامش است.
• محبت، نامش علی(علیه السلام) است و کامش فاطمه(سلام الله علیها).
• اگر از مرتضی علی(علیه السلام) بپرسیم: فاطمه (سلام الله علیها)کیست؟ می¬فرماید: همۀ علی و محمد(ص)
• وضوی نماز محبت ، حسین(علیه السلام) است و قبله¬اش فاطمه(سلام الله علیها).
• مادر کلمات، کلمه مادر است و مادر هستی، فاطمه(سلام الله علیها).
• برکه محبت، با نام صدیقه طاهره، دریا می¬شود.
• محبت فاطمه(سلام الله علیها)، به حسین (ع) که می رسد، جنون می شود.
• به یک قطره باران محبت فاطمه(سلام الله علیها)، همۀ هستی سیراب می¬شود.
• باذن حضرت زهرا(سلام الله علیها)، مسیر دل- کربلا، افتتاح شد.
• بهشت ساخته محبت است و محبت ،زاده فاطمه(سلام الله علیها).
• خورشید، برای روی پای ماندن ،هر شب ماه فاطمه(سلام الله علیها) می¬شود.
• رضایت حضرت زهرا(سلام الله علیها)، شرط قبولی در کلاس ولایت است.
• اذان، فصل بی¬تابی فاطمه(سلام الله علیها) است و هر کس فاطمی است، با اذان انس می گیرد.
• لطافت مصدری است، که با خلقت فاطمه(سلام الله علیها)، فعل شد.
• صحیفه فاطمی، منشوری است که با ظهور، ظهور می¬کند.
• رسول الله (ص)،معراجی آسمانی دارد و معراجی فرا آسمانی، که آن دیدار فاطمه(سلام الله علیها) است.
• حضرت مرتضی علی(ع)، پیمانه ای است که شرابش، فاطمه(سلام الله علیها) است.
• به خدا اگر فاطمه(سلام الله علیها) یک آن جلوه کند، طومار آتش به هم می¬پیچد.
• شیعه به محبت فاطمه(سلام الله علیها)، بهشت نمی¬رود، بهشت می¬شود.
• حضرت زهرا(سلام الله علیها)، جلوه جمال است.
• بهشت ، سایه حضرت زهرا(سلام الله علیها) است.
• سایه حضرت زهرا(سلام الله علیها) ، خانه همۀ خورشید های عالم است.
• به یک لبخند فاطمه(سلام الله علیها) ، همه گنه کاران روسفیدند.
• به خدا قسم، دلگرمی به فاطمه(سلام الله علیها) ، قهر الهی را ، لطف می کند.
• خدایا ،قلب فاطمه(سلام الله علیها) ، تقدیر عالم است، نکند ، بشکند.
• اگرحضرت زهرا(سلام الله علیها) ، در طول عمرمان ، لحظه ای به ما بتابد، خورشید، گدای ما می شود.
• دنیا ، بی فاطمه(سلام الله علیها) ، همچون ماه، بی خورشید است.
• فاطمه(سلام الله علیها)، با محمد(صلی الله علیه و اله) طلوع کرد و با علی(علیه السلام) ، غروب.
• آب در دلمان تکان نمی¬خورد، اگر فاطمه (سلام الله علیها)،هوایمان را داشته باشد.
• ارادت به حضرت زهرا(سلام الله علیها)، به خدا عاقبت بخیری است.
• زندگیِ شمع، به سوختن است و مریدِ فاطمه(سلام الله علیها) بودن، به ساختن.
• مرید حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، در لطافت ، شهره خلق خداست.
• شهادت به تولی و تبریِ فاطمه(سلام الله علیها)، روادید ورود به شهروندی عشق است.
• دلگرمی به فاطمه(سلام الله علیها)، دلنرمی به خلایق را به ارمغان می¬آورد.
• حضرت زهرا (سلام الله علیها)، جانِ آرامش، در جسم هستی است.
• به خدا، تا فاطمه(سلام الله علیها) نخواهد، دل هوای فاطمه(سلام الله علیها) نمی¬کند.
• فاطمیه ، عاشورای خصوصی اهل دل است.
• خدایا ، ما فاطمه(سلام الله علیها) را دوست داریم، باز هم مار ا می¬سوزانی؟...
• سوختن گنه کاری که فاطمه (سلام الله علیها)را دوست دارد، بوی عود می دهد.
• مال حلال، امروزش حسین(علیه السلام) می¬شود، فردایش فاطمه(سلام الله علیها).
• بلالِ دلت باش، تا فاطمۀ جانت ، زنده گردد.
• در توصیف حضرت زهرا(سلام الله علیها)، اقیانوسی را تصور کن، که حتی قطره اش را هم نمی بینی .
• به خدا ،اگر یک لحظه فاطمه (سلام الله علیها) بر ما نتابد، دنیا بر ما می¬تابد.
• فاطمه(سلام الله علیها)، در کالبد هستی ، چون نبض است، اگر نطپد، می میریم.
• چشمت که به فاطمه(سلام الله علیها) ارادت کرد، رکعت اول نماز محبت را درک کرده¬ای.
• در نماز محبت، قبله فاطمه(سلام الله علیها) است.
• محبت امیر المومنین(ع)، نیت دو رکعت نماز ارادت است، به فاطمه(سلام الله علیها).
• در نماز محبت، نیت ، فاطمه(سلام الله علیها) و تکبیره الحرام، علی(علیه السلام) است.
• سوره محبت هجده آیه دارد، نُه آیه ، در عشق محمد(صلی الله علیه و اله) و نُه آیه ، در عشق علی(علیه السلام).
• افسوس... هستی ، فقط هجده سال طاقت عشق را داشت.
• فاطمه(سلام الله علیها)، بسم الله محبت است...بسم الله.
• در نمازِ جماعتِ محبت، همۀ هستی ، به فاطمه (سلام الله علیها) اقتدا می¬کنند.
• نماز محبت ، یک رکعت است، با هجده سلام.
• همه در اقتدا به حضرت زهرا(سلام الله علیها) ، نماز محبت را ، خمیده می¬خوانند.
• به یُمنِ فاطمه (سلام الله علیها)، قرآن ،کوثر دارد، محمد (صلی الله علیه و اله)، دخترو علی (علیه السلام)همسر.
• لطیف¬ترین خلق خداوند ، به وجود که رسید، فاطمه (سلام الله علیها) شد.
• فاطمه (سلام الله علیها) ، سرچشمه لطفی است که ذات، بالذات آن¬را لطیف نامید.
• به خدا، تا می¬توانید ، فاطمه(سلام الله علیها) بگویید، راه باز است، غمتان نباشد.
• یا زهرا(سلام الله علیها)، رمز گشایش آلام محمد و آل محمد(صلی الله علیه و اله) است.
• امت محمد(صلی الله علیه و اله) ، تا فاطمه(سلام الله علیها) دارد، میهمان علی(علیه السلام) است.
• محبت مرتضی علی(علیه السلام) ، به مدد فاطمه(سلام الله علیها) جاری می¬شود.
• از عشق پرسیدم، فاطمه(سلام الله علیها) کیست؟ گفت: وقتی دریا ،مثل شمع آب شود.
• خدا را که به فاطمه(سلام الله علیها) قسم بدهی، همه چهارده معصوم آمین گویند.
• هرکه قسمتش را به محبت امام حسین(علیه السلام) می¬نویسند، تقدیرش را به فاطمه (سلام الله علیها) ختم می کنند.
• امام حسین(علیه السلام) دست دوستانش را می¬گیرد و تا به مادرش نرساند، رها نمی¬کند.
• ذوالفقار حیدر، به عشق فاطمه(سلام الله علیها) می جهد.
• دستان فاطمه(سلام الله علیها) ، سرچشمه استجابت است، یا زهرا (سلام الله علیها) دعا کن.
• فاطمیه ، قرار گدایی ماست، از فاطمه(سلام الله علیها).
• مادرگونه ترین زمان هر سال، فاطمیه نام دارد.
• ما همیشه میهمان فاطمه¬ایم، در فاطمیه، فاطمه(سلام الله علیها) میهمان ماست.
• امّت محمد(صلی الله علیه و اله) ، تا فاطمه(سلام الله علیها) را دارد، غم ندارد.
• طلوع محبت فاطمه(سلام الله علیها)، غروب محبت دنیاست.
• به آن اندازه از فاطمه (سلام الله علیها)روزی داریم، که از لطافت روح، برخورداریم.
• جان به حسین(علیه السلام) که می¬رسد، پروانه می¬شود و به فاطمه(سلام الله علیها) که می-رسد، شمع.
• اعتقاد به صدیقه طاهره(سلام الله علیها)، مادر تمام اعتقادات شیعه است.
• فاطمه (سلام الله علیها)، مرز اعتقادات، شیعه ولایی است.
• بدان قدر، از فاطمه(سلام الله علیها) سهم داری، که از علی(علیه السلام) فهم داری.
• بدان قدر از زندگی سهم داری، که از فاطمه (سلام الله علیها)فهم داری.
• هر که از فاطمه (سلام الله علیها) در زندگی سهمی دارد، از زندگی چه ندارد.
• هر شاخه از شجره طوبی، به فاطمه(سلام الله علیها) که می¬رسد، تازه می¬رسد.
• محبت فاطمه(سلام الله علیها)، مُزدِ نیّتی است ، علی گونه.
• تصدیق حضرت زهرا(سلام الله علیها)، عبودیتی است که به عبادت معنا می¬بخشد.
• فاطمه (سلام الله علیها) ، جمالی است که یک ترنمش، خلقت را جمیل می¬کند.
• اگر فاطمه(سلام الله علیها) بخواهد، حسینی می¬شویم.
• عطر فاطمه(سلام الله علیها) ، همان محبتی است که قلب شیعه را تسخیر کرده است.
• فاطمه(سلام الله علیها)، جان محبت است، خدا کند ما ، جام محبت باشیم.
• فاطمه (سلام الله علیها)، تمام عشق و عشق ، ناتمام فاطمه (سلام الله علیها) است.
• علی (علیه السلام) میزان حق است و فاطمه(سلام الله علیها) میزبان حق.
• به خدا هرچه از علی(علیه السلام) بگوییم، به فاطمه (سلام الله علیها) ختم می¬شود.
• فاطمه (سلام الله علیها) ، علت ظهور است و هستی ، معلول آن.
• فاطمه(سلام الله علیها)، کعبه است برای کعبه.
• باید عصمت داشته باشیم ، تا در طواف فاطمه(سلام الله علیها)، مُحرِم شویم.
• فرزند کعبه ، علی(علیه السلام) است و کعبۀ علی(علیه السلام) ، فاطمه(سلام الله علیها)است.
• چشم امید، به فاطمه(سلام الله علیها) که می¬رسد، چشمه می¬شود.
• محبت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، زندگی را شیرین می¬کند و مرگ را شیرین تر.
• برکت زندگی به سیدالشهداست و رحمت زندگی به حضرت زهرا (سلام الله علیها) است.
• ولایت مرتضی علی(علیه السلام) ، طعمش ، ارادت به فاطمه(سلام الله علیها) است.
• جمال هستی، به فاطمه(سلام الله علیها) و کمال آن، به علی(علیه السلام) است.
• محبت سیدالشهداء، پیش نیاز ارادت فاطمی است.
• دورکعت نماز محبت که بخوانی، دعای فاطمه نمک¬گیرت می¬کند.
• حضرت زهرا (سلام الله علیها)، خدای مناعت است، گندم بخواه و نان بگیر.
• به خدا شیعه مرتضی علی(علیه السلام) ، از دعای فاطمه(سلام الله علیها) سیراب است.
• شیعه، با محبت مرتضی علی (علیه السلام) به دنیا می¬آید و با ارادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) ، از دنیا می¬رود.
• معلمِ کلاسِ محبت ِمرتضی علی(علیه السلام) ، فاطمه(سلام الله علیها) است.
• به هوس شفاعت حضرت زهرا(سلام الله علیها) ، با گناه قهر کنیم.
• بی شک زمینی که در آن فاطمه(سلام الله علیها) آرام گرفته است ، طوفانی¬ترین نقطه دنیاست.
• خدا نکند ، زمین زبان باز کند و مدفن زهرا(سلام الله علیها) ،سخن آغاز کند.
• حسین(علیه السلام) ، دوای شیعه و فاطمه(سلام الله علیها) ، شفای شیعه است.
• انتظار ، فرهنگِ آنانی است که ولایت مداری را از فاطمه(سلام الله علیها) آموخته¬اند.
• دوستان حضرت زهرا(سلام الله علیها)، دل رحم و زودگذرند.
• از غضب فاطمه(سلام الله علیها) در امان است، آنکه به رضایتش دلگرم است.
• آنکه حساب این دنیا را ، به ارادت فاطمه(سلام الله علیها) بخشد، آن دنیا کتابش را ، فاطمه(سلام الله علیها) می¬گشاید.
• هر کس همسایه فاطمه(سلام الله علیها) است، از فاطمه(سلام الله علیها) ارث می¬برد.
• محبت، ارث ماست، از سفره علی (علیه السلام) و فاطمه(سلام الله علیها).
• این دو روزه می¬گذرد، اگر با فاطمه(سلام الله علیها) بگذرد، چه می¬شود... .
• در تقدیر ما، آنجا که نام فاطمه(سلام الله علیها) نوشته¬اند ، نانمان در روغن است.
• در فرهنگ فاطمی،ارادت و محبت به فاطمه(سلام الله علیها) ، هدیه خداست.
• تاریخ جشن تولد جانمان ، روزی ایست که ما با دوستان فاطمه(سلام الله علیها) بُر خوردیم.
• محبت حضرت زهرا(سلام الله علیها)، تاریخ مصرف ندارد، تا هستی هست، اعتبار دارد.
• دوستی حضرت زهرا(سلام الله علیها)، بلوغ محبت است.
• میوه محبت ، در دوستی حضرت زهرا(سلام الله علیها)است ،که می¬رسد.
• حکومت مهدوی، حاکمیت فاطمی دارد.
• آن¬روزی که همه هستی، به حقانیت فاطمه(سلام الله علیها) اعتراف می¬کنند، بهشت متولد می-شود.
• تاریخ تولد جهنم، روزی است که دل فاطمه(سلام الله علیها) ، را شکستند.
• حضرت زهرا(سلام الله علیها) ، چشم روشنی خلقت است ، بر امت محمد( صلی الله علیه واله).
• ارادت به فاطمه(سلام الله علیها) ، در محبت علی (علیه السلام) ، رشد می کند.
• شفاعت ، به دستان فاطمه(سلام الله علیها) که می¬رسد، بار عام می¬شود.
• غنچه شفاعت، در دستان حضرت زهرا(سلام الله علیها)، باز می¬شود.
----------------------------------------------------------------------------
---------------------------------------------------------------------------
'''کاریکلماتور هایی در باره امام حسین(ع) از محمدرضا فتحیان)www.fathian.ir)'''
---------------------------------------------------------------------------
• محبت امام حسین، عقیده شیعه را ناب می کند.
• عاشورا زمانی است، که بین همه زمانها تقسیم شده است.
• قدمهای عاشورایی، هر زمینی را کربلایی میکند.
• هوای چشم های بارانی ، با نوای سید الشهداء، سیلاب می شود.
• پرچم سرخ سیدالشهداء ، چراغ قرمز نا امیدی است.
• از روزی که حسین را در عطش کشتند، تشنگی سرقفلی آ ب.
• تشنگی سرافکندگی آ ب است، زیرا به حسین (ع) وفا نکرد.
• هر کس حسین را با آب یاد کند ، آبرو می گیرد.
• حسین(ع) ، آب می کند دل را، آب... .
• سینه ،ایستگاه محبت به سیدالشهداست، و دست مسافرآن.
• دست را که بر سینه می گذاری، چشم، قبله نمای کربلا می شود.
• من مادری می شناسم که مهریه اش آب است و فرزندش بی آب.
• تمام دریاهای عالم که به کربلا می رسند ، آب می شوند.
• حسین(ع) را بلند صدا نکنید، شش ماه بیدار می شود.
• خوشا به حال کسی که مرام نامه اش، صادره از کربلاست.
• آتش حسین ، به آب که برسد، خاکستر می شود.
• سینۀ اهل کربلا ، ضریح سیدالشهدست.
• کفن، لیاقت طواف امام حسین(ع) را پیدا نکرد.
• حسین(ع) با اشک، آتش می زند.
• هیأت، قرار گدایی ماست با حسین(ع).
• بزرگراه امام حسین- خدا، از کربلا شروع می شود، و به کربلا ختم می شود.
• تربت امام حسین ، بذر عشق را به جنون می کشد.
• عشق امام حسین(ع)، مرگ را از زندگی، شیرین تر می کند.
• آتش عشق سیدالشهداء ، به هر جانی که بیفتد، بهشت می شود.
• عشق امام حسین(ع)، جوان را پیر ، و پیر را جوان می کند.
• آتش جهنم، به محبت امام حسین(ع) که برسد، خاموش می شود.
• بخدا دوستی حسین(ع) ، فقط کار خداست.
• یک دعا؛ خدایا حسین(ع) را به من بده، من را از من بگیر.
• امام حسین ، تیر غیببی است که بر هر سینه ای نشیند، عاقبت به خیر می شود.
• کربلا صیادی است، که صیدش را به حسین می رساند .
• مادرم ، یک قطره اشک به من قلمه زد ، تا کربلایی شوم.
• گلدان کربلا، مادر همه باغهای عالم است.
• کربلا ، صدای زمان است از حنجر زمان.
• آسمان به کربلا که می رسد ، دریا می آفریند.
• آسمان به کربلا که می رسد، زمین گیر می شود.
• اشک، طعم محبت امام حسین را، تربتی می کند.
• تربت، بوی فصل رسیدن میوه عشق است.
• کعبۀ کربلا را، قتلگاه می نامند.
• تمام کربلا، کربلا است، اما قتلگاه، کربلایِ کربلاست.
• پرگار زمان به محوریت قتلگاه، دایره جنون را رسم می کند.
• خورشید، به کربلا که می رسد، تا ماه نشود، نمی رود.
• رنگین کمان، به کربلا که می رسد، مشکی می شود.
• همیشه رنگین کمان کربلا ، فقط یک رنگ دارد.
• تکیه، تُنگ ماهیهایی است، که به کربلا نرسیده اند.
• باران در کربلا، نوشدارو بعد از مرگ سهراب است.
• باران به کربلا که می رسد، از خجالت آب می شود.
• زمین کربلا، دفتر مردودی زمان است.
• بدن سیدالشهداء ، جانسوزترین نامۀ دیدار با خداست.
• ظهر عاشورا، اذان از مناره حنجره هایی بیرون آمد، که خنجر نشان شدند.
• نمیدانم چرا، حسین(ع) را با شیر مادر، به جان میدوزند؟
• خورشید داغ ظهر عاشورا، صبری را دید که تا قیامت هم بسوزد، باز می سوزد.
• خورشید تا قیامت هم بسوزد ، حقش هست،می خواست عاشورا ظهر نکند...
• مسیر دل-کربلا ، با بلیط زیارت عاشورا، همیشه باز است.
• حسین ، که سینه را هدف گیرد، چشم پُر آب می شود.
• مفهوم کربلایی زیستن، مصداق عاشورایی ماندن است.
• سرزمین کربلا، سالی یک روز عاشورایی می شود.
• عاشورا ، تداوم زمان است، نه فقط در کربلا.
• شیرینی زندگی در این دنیا، به نمک محبت سیدالشهداء است.
• در کربلا تلخ ترین اتفاق زمان، شیرین ترین میوه انسانی را ببار آورد.
• حسین، فرا انسان؛ کربلا، فرا زمین و عاشورا ، فرا زمان است.
• آ ب، مادر تشنگی است و حسین وارث آن.
• نیت کنیم ، دو رکعت عشق به امامت سیدالشهداء ، بسم الله.. الله اکبر تکبیره الاحرام.
• آسمان کربلا، از زمین آن هم خاکی تر است.
• از کربلا تا خدا، یک نَفَس فاصله است... یا حسین.
• از امروز بطرف باب القبله نماز می گذاریم، شاید آسمان تحت القبه شود.
• یک توصیه عشقی؛ هر روز یک بار رو به قبله، دست بر سینه، دلتان را به کربلا بفرستید.
• کربلا باغی است، که گلهای آن داغ به دل آدم می گذارد.
• به گدایی یک قطره اشک، یک عمر غلامی کردن، میارزد.
• اگر مادران با اشک چشم، شیرمان نمی دادند، شاید کربلایی نبودیم.
• عشق است، یک سلام خیس به ارباب، والسلام.
• داستان کربلا، در هوای بارانی ارادت، شکوفه می دهد.
• حسین دل را داغ؛ سینه را چاک و دنیا را باغ می کند.
• زیارت عاشورا، دفترچه خاطرات سرزمین کربلاست.
• در مهمانی سیدالشهداء، از اشک و حزن، بوی محبت به مشام می رسد.
• در مهمانی سیدالشهداء، از اشک و حزن، گلاب محبت می گیرند.
• اهل عشق ، در ایام محرم ،از اشک، گلاب محبت می گیرند.
• با یا حسین، دل زائر می شود؛ چشم، خیس و دست ،گلدان محبت .
• دنیا، بی حسین، دنیا با یزید است.
• آب، با زبان عطش، به امام حسین سلام می کند.
• حسین(ع) ، متلاطم ترین، آرامش هستی است.
• صدای یا حسین(ع)، صدای پای زندگی است.
• مسیر دل- کربلا ، ازهمه جای دنیا یکسان است.
• زمان به سیدالشهداء که می رسد، دیروزش، امروز؛ و امروزش، فردا می شود.
• بساط امام حسین(ع)، حراجی خدا، برا ی خریدن بندگان است.
• چشمه یزید، کام اهل عاشورا را عطشان می کند.
• پرچم سیاه سیدالشهداء، پرچم سفید، تسلیم و بندگی خداست.
• آب، تا قیامت شرمنده امام حسین(ع) است.
• از وقتی که چادر مشکی مادرم کتیبۀ تکیه شد، از خانه ما بوی نذری میآید.
• همه قنداقه های ظهر عاشورا، میهمان علی اصغر می شوند.
• همه قنداقه های شیعه، به علی اصغر اقتدا می کنند.
• امام حسین (ع)،آنچه را که به حساب نمی آید، به کتاب می آورد.
• قرآن ظهر عاشورا، با والفجر آغاز می شود.
• خورشید، از خجالت ظهر عاشورا، تا قیامت می سوزد.
• در قتلگاه سیدالشهداء، عشق، آب شد و آب ، عشق.
• خنجرها و حنجرها، داستان قیامتی است به نام کربلا.
• آنانی که دربرابر امام حسین دلشان می لرزد، به حسین که می رسند، آرام می گیرند.
• هرکس که پایش در برابر سید الشهداء لرزید، به دام یزید، لغزید.
• دل ، خانه حسین(ع) است و حسین، خانه امید ، وامید همۀ دارو ندارِ دِل.
• در سفر عشق، همه چیز به آب که می رسد، آتش می گیرد.
• کاروان عصر عاشورا، خورشید را جا گذاشتند و رفتند.
• خورشید، هر روز برای زیارت کربلا، ظهر می شود.
• حسینیۀ دل، سال آخر، جانش را نذری می دهد.
• بر دیوار تکیه نوشته بودند،(ما مزد عزاداری، از فاطمه می خواهیم).
• کربلا، قدمگاه مادر است وقتلگاه فرزند.
• هرجا که آب را جیره بندی می کنند، میهمانی عطش، پابرجاست.
• امام حسین(ع)، میهمان عطش است و تا قیامت ، سیراب می کند.
• عاشورا، زمان؛ کربلا،مکان و حسین(ع)، ظرف زمان و مکان است.
• محبت سیدالشهداء شیعه را آب می کند ودوباره تشنه می سازد.
• حقیقت، تشنگی است و حسین(ع)، آب و زندگی بی حسین(ع) ، سراب.
• دلم می خواهد در کربلا گم شوم و هیچکس مرا پیدا نکند.
• آنها که در کربلا جان دادند، به همه هستی، جان دادند.
• امام حسین،همه را نمک گیر می کند.
• شیر مادر که به اشک امام حسین طعم می گیرد، خیمه عزادار پیدا می کند.
• در مکتب سیدالشهداء چشم، چراغ دل است.
• اگر امام حسین(ع) را می خواهی، پای چشمت ، تا آخر بمان.
• دسته سینه زنی ، نسیم محبت امام حسین را، طوفانی می کند.
• چشمان حسینی، دلهای نازک دارند.
• برا ی چشمانم نذر کردم، به حسینکه برسد، کاسه اشک شود.
• قرار گدایی من و امام حسین، سر سفره اشک،قربه الی الله.
• دستمال اشک، جانماز دورکعت زیارت است.
• به خدا همین بس، غلام سیاه امام حسین ، همه هستی را روسفید می کند.
• دلگرمی به حسین(ع) ، همه بن بستهای زندگی را باز می کند.
• جوانان شیفته امام حسین ، پیران طریقت عشقند.
• محبت امام حسین(ع) مزد ولایت حضرت مرتضی علی است .
• مکتب عاشورا، راه را بر آدمی نمی بندد، راه را به آدم نشان می دهد.
• با عشق حسین، همیشه راهها هموار می شود.
• قصه خلقت به امام حسین(ع) که می رسد، شعر می شود.
• زندگی با حسین(ع) ، به مرگ هم که برسد، باز زندگی است.
• به خدا که دوست خداست، دوست حسین است.
• آن را که به آتش حسین(ع) بسوزانند، به شعله غضب نسوزانند.
• گناه آب می شود، وقتی محبت حسین ابن علی ناب می شود.
• حزن در مصیبت سیدالشهداء، شهد زندگی عاشورایی است.
• در سر سفره محبت اباعبدالله، با اشک از میهمانان پذیرایی می کردند.
• به هر اندازه که از غم امام حسینمایه داریم، مایه داریم!
• هر کس نشاط زندگی را می طلبد، اشک بر سیدالشهداء را بطلبد.
• زندگی قرار نمی یابد، جز به بی قراری بر سید الشهداء.
• شاه کلید همه قفل های هستی، زیارت عاشوراست.
• عاشورایی بودن، مثل نماز جماعت است، امام که جان داد، تو هم باید جان بدهی.
• آن روز ظهر که حسین(ع) جان می داد ، به همه عالم جان می داد.
• روح عاشورایی زیستن، در قاب جوانمردی ظهور می کند.
• قلب امام حسین(ع) را ، همه آیینه ها شکسته نشان می دهند.
• تیر نشسته بر قلب سیدالشهداء، همه ما را صید کرده است.
• خدایا دلم به حسین (ع) گرم است، فقط همین... .
• بعضی وقتها، چشمانم با حسین وضو می گیرد، تا نماز شهادت بخواند.
• همین که اسم حسین(ع) می آید، جغرافیای دلم کربلا می شود.
• حرارت محبت اباعبدالله ، خورشید را هم به روزی می دهد.
• در کلاس کربلا، دلسردی، یزیدی بودن و دلگرمی، حسینی ماندن است.
• تربت که سر راهم سبز می شود ، چشمم با وضوی اشک به زیارت سیدالشهداء می رود.
• زیارت نامه چشم، گریه است.
• آنگاه که حسین(ع) ما را به اشک میهمان می کند، خود میهمان قلب ما شده است.
• فرات، نامه رسان عطش است ، تا قیامت.
• کفن، مهریه کربلاست.
• به یک قطر اشک، جانمان را میهمان کنیم، بسم الله.
• روضه، قرار گدایی چشم است با حسین(ع).
• کتیبه های امام حسین(ع) ، زیباترین لباس عشق است.
• کتیبه های امام حسین، همه عالم را کعبه می کند.
• دهه اول محرم ،حج تمتع در خیمه سیدالشهداء برگزار می شود.
• قلبمان را درون کتیبه های امام حسینبپیچیم، تا آسیب نبیند.
• بعضی وقتها دلم هوای می شود، به زمین کربلا.
• غلام سیاه سیدالشهداء، همه سیاهی گناه ما را محو می کند.
• غلام سیاه سیدالشهداء، روسفیدی را به دوستان اباعبدالله هدیه می دهد.
• حسینیه، فرودگاه دلهایی است که از کربلا برگشته است.
• تنها در کربلا، سقا، تشنه ترینِ آدم هاست.
• دسته سینه زنی، عشق را از آسمان به قلب هدایت می کند.
• در مسابقه عشق ورزی با حسین ، دستم از قلبم عقب افتاد.
• حسین ، پناهگاه است، برای بی پناهان.
• الهی به پناه سیدالشهداء، یاعلی.
• شاید مهریه فاطمه، همان قطرات اشکی است، که تکیه را خیس می کند.
• مهریه حضرت زهرا(س) را، دوستان اباعبدالله ، با چشمانشان می دهند.
• خدا میداند، هرکه حسین ندارد، چه دارد؟
• ای کاش آخرین قرار ما در این دنیا حسین باشد، تا اولین قرار ما در آن دنیا حسینباشد.
• هر کس با حسین بی قرار می شود، درزندگیش بی قرار نمی شود.
• چشم، دفترچه خاطرات اشک است، در یک سفر زیارتی.
• هر چه از حسین(ع) بر تو ماند، از تو آن ماند.
• اگر با حسین(ع) ماندیم، ماندیم؛ وگرنه جاماندیم.
• محال است بشود، ماندنی ماند، وحسینی نماند.
• بهشت آنجاست، که همه قلبها در آن، با خون سیدالشهداء می تپند.
• به حرارت سیدالشهداء، زمستان گناه، بهار می شود.
• محبت امام حسینوقتی لبریز می شود، چشم سر ریز می کند.
• سلام بر آقا سیدالشهداء، سلامتی می آورد.
• به آب وآتش بزنیم ، نکند کربلایی نَمی ریم.
• مرگ زیبا ، تصویرِ زندگی با اباعبدالله الحسین است.
• محبت آقا سیدالشهداء، طوفانی ترین آرامش خلقت است.
• حاجت، قبل از آنکه به اباعبدالله برسد، اجابت می شود.
• آنسوی هوس، نمکی است که به آ ن حسینمی گویند.
• در دفتر خاطرات عمرم، هرجا به اشک رسیدیم، ردپای از حسین(ع) بود.
• امام حسین(ع) ، به نان و جان آدمی، برکت می دهد.
• با ارادت به سیدالشهداء، زندگی عسل می شود.
• جریان زندگی در دوست داشتن امام حسیناست، که به کربلا می رسد.
• تربت امام حسین، داغ کربلا را زنده می کند.
• محبت سیدالشهداء، طوفان قلب آدمی را، مهار می کند.
• کربلا آرزوی، آرزومندانی است که حسینآنها را خریده است.
• سایه امام حسین،از آفتاب هم داغتر است.
• امام حسین، خدای دلگرمی است.
• به خدا که، حسینیان ،برقرارند و مابقی، بی قرار...
• با حسین،غلامی، پادشاهی است و بی حسین، پادشاهی ، غلامی هم نیست.
• همۀ راهها را که بِرَوی، باز عشق، تو را به امام حسین می رساند.
• دل بستن به سیدالشهداء، پشیمانی ندارد، امتحان کن.
• هر کس، وِل است، دلش را به حسینبدهد و دیگر هیچ غصه ای نداشته باشد.
• به خدا قسم، حسین(ع)، همه خلقت را در خود حلّ می کند.
• در تور دلگردی، به تور امام حسین افتادم.
• امام حسین، یک قطره بهشت است، که برای همه جهنم، کفایت می کند.
• به شیرینی امام حسین(ع) که میرسی، تلخی زمانه رخت می بندد.
• وضوی چشم، اشک است و وضوی زبان، سلام بر سیدالشهداء.
• در کربلا ، یک روزه به اندازه همه هستی، طلوع و غروب صورت گرفت.
• هر آدم، به مقدار لحظات عمرش، عاشورا دارد.
• آنچه از سیدالشهداء، روزی هر روز ماست، آن؛ روز ی هر روز ماست.
• دنیا داری، امام حسینرا ، کمرنگ و امام حسین،دنیاداری را بیرنگ می کند.
• دایره محبت به مرکز سیدالشهداء، همواره به کربلا ختم می شود.
• کربلا، نقطه پرگارِ همۀ عقاید شیعه است.
• دوستان امام حسین، خانه زاد امام حسین می شوند.
• کربلا ، زمینی است که عاشورا از آنجا شروع و به آن ختم می شود.
• بذر محبت، به کربلا که می رسد، حاصل خیز می شود.
• هوای کربلا، هوس انگیزترین احساس زندگی است.
• زیارت عاشورا، پرواز اختصاصی دل است ، به کربلا.
• زیارت عاشورا، دل می برد و محبت هدیه می آورد.
• امام حسین ، شهدی است که به هر جام درآید، مست می کند.
• با زیارت عاشورا، افق دل آدمها، کربلایی می شود.
• پنجره دلم هر وقت به کربلا باز می شود، تازه زندگی آغاز می شود.
• امام حسین(ع)، از حال و هوای جوانی، پیر غلام می سازد.
• محبت امام حسین، نمک زندگی است و شیرینی مرگ.
• زندگی بی حسین مرگ است ، و مرگ با حسینزندگی است.
• بوی امام حسین(ع) که در زندگی پیچید، آدمی خواستنی می شود.
• حسین، واژه ایست که به جانِ دل که بیافتد ، جان می دهد.
• در کربلا، جان دادن نمی شود، الا به دل دادن.
• مادرانی که کودکانشان را به کربلا پیوند می زنند، اهل خیمه اند.
• زیارت عاشورا، دلبستگی می آورد، نه دل خستگی.
• مسیر (جوان- امام حسین- اشک)، از وسط بهشت می گذرد.
• خدایا، کار ناتمام ما را، به امام حسین(ع) تمام کن.
• زمین دل ما به اندازۀ ارادت به سیدالشهداء، به بار می نشیند.
• محبت امام حسین، ابتدائات را با صبر گره می زند.
• دوستان امام حسین(ع) ، زودگذرند.
• محبت سیدالشهداء ، کینه را آب می کند.
• محبت سیدالشهداء، تقدیر آنانی است که به کربلا نرسیده اند.
• ارادت به سیدالشهداء، فرزند تدبیر است و محبت به حسین(ع) ، زائیده تقدیر.
• خداوند محبت به سیدالشهداء را حکم نمی کند، الاّ به لطف.
• آتش امام حسین(ع) ، به هر جانی افتاد ، خوشا به حالش.
• نان به نرخ سیدالشهداء خوردن، حاصلش آزادگی است.
• در دریای سیدالشهداء، همه قایق ها غرق می شوند.
• در بازار امام حسین(ع) ، ارادت می خرند و محبت می فروشند.
• آتش سیدالشهداء، تا خاکستر نکند و برباد ندهد، خاموش نمی شوند.
• گنه کاری که دستش به دامن امام حسین برسد، نانش در روغن است.
• همه تلخی عمر، به یک لحظه شیرینی محبت سیدالشهداء، می ارزد.
• هر روز ظهر، کربلا، یکباره عاشورا می شود.
• آخرین نماز جماعت عاشورا، اولین نماز جماعت کربلا بود.
• خوش بحال آنان که با ملک الموت، به زیارت اباعبداللهمی روند.
• خدایا آخرین زیارت عاشورای ما را، با ملک الموت قرار بده.
• بالاترین عِقاب، محرومیت از سیدالشهداء (سلام الله علیه) است.
• برای امام حسین(ع)، هیچ دلی دست نیافتنی نیست، هر دلی را بخواهد، می رباید.
• به خدا، امام حسین اگر نبود، خدا را گُم می کردیم.
• چشم در کلاس هیأت، مشق اشک می کند، تا قبول شود.
• امام حسین(ع) ، عطش ناکترین دریای هستی است.
• آنها که چیزی برای از دست دادن ندارند، پرفروش ترین متاع بازار امام حسین(ع) هستند.
• امام حسین(ع) ، خریدار دلهایی است، که آنقدر رقیقند که از چشم جاری می شوند.
• دل سرچشمه است؛ چشم، چشمه و اشک همه دار و ندار من از حسین(ع) .
• اشک زمان را سیراب می کند، تا دل تفتیده کربلا، بیش از این چاک چاک نگردد.
• قلب سیدالشهداء(ع) ، به اشک با معرفت، چشم دوخته است.
• اگر حسین(ع) ، را دوست داری، خودت را نباید دوست داشته باشی.
• هر کس راست می گوید، قلبش با حسین(ع) است، با یزید هوا و هوس، بیعت نکند.
• دنیا اصلاً یزید ندارد، هر کس با حسین(ع) نیست، بی حسین(ع) است.
• در کلاس محبت، امام حسین(ع) را با آب یاد می کنند.
• آ ب واژه ای است، که هم جگر را می سوزاند، هم دل را چاک چاک و هم چشم را بی تاب.
• آ ب ، مهریه مادری است که از فرزندش آن را دریغ کردند ، تا ما عطشان نمانیم.
• فقط یک غلام سیاه امام حسین(ع) ، برای روسفیدی همه عالم کافی است.
• آخرین آرزوی من، با حسین (ع) بودن درآخرین لحظه این دنیا است.
• عمر با حسین(ع) که تمام شود، زندگی تازه شروع می شود.
• شیرینی ذکر امام حسین(ع) ، مرام یزیدی بودن را در کام آدمی تلخ می کند.
• امام حسین(ع) ، برای دلبری ، اجازه نمی گیرد، اجازه می دهد.
• روضه با چشم کار دارد و چشم با دل و دل با صاحب روضه.
• سیدالشهداء(ع) ، در محاصره نامردان، جوانمردی را به ما آموخت.
• محبت امام حسین(ع) ، فراری های امّت محمد(ص) را به خانه برمی گرداند.
• الهی ، به امام حسین(ع) گرفتار شوی، تا بدانی آزادی یعنی چه؟
• عشق امام حسین(ع) ، آتشی است که نمی سوزاند، روشن می کند.
• اگر یک قطره اشک بر سیدالشهداء(ع) ، به جهنم راه یابد، دل جهنم را هم آب می کند.
• امام حسین(ع)، رحم نمی کند، همه دل را دِروُ می کند.
• محصول دلی که عشق امام حسین(ع) را درآن کاشته اند، جوانمردی است.
• امسال دل را به کاشت دِیم زدیم، تا به آبیاری اشک برحسین(ع) ، جان بگیرد.
• محرّم، محصول دل اهل محبت، پربار است.
• امام حسین(ع) ، دلهای وِل را به تور می کشد.
• هزار مرتبه شکر، قلب ما هم از محبت سیدالشهداء(ع) بی بهره نماند.
• لوطی ها ، امام حسین(ع) را ، به زبان جان تعریف می کنند.
• باور کنید، آنروزیکه در دلم امام حسین(ع) را پیدا کردم، خودم را گم کردم.
• درمکتب سیدالشهداء(ع) ، خودت را که گم کنی، پیدا می شوی.
• با امام حسین(ع) بگردی، نامردی در مرامت ، خشک می شود.
• آنها که امام حسین(ع) دارند، هیچ چیز برای از دست دادن ندارند.
• چشمی که اشک دارد، به خدا که جای رشک دارد.
• چشم ، خشک به کربلا می رود، خیس برمی گردد.
• درسفر اشک، مسافت به اندازه یک لحظه محبت است.
• وقتی چشم می خواهد حرف بزند ، به زبان آب سخن می گوید.
• زبان چشم، حال دل است که با اشک تفسیر می شود.
• قیمت جان در بازار کربلا، سر به فلک می زند.
• هیچ چیز مثل جان، به امام حسین(ع) نمی چسبد، حسین جان.
• به حسین(ع) قسم، که دلم به او گرم است.
• این را یواشکی می گویم، اگر حسین(ع) را دوست داری، غمت نباشد.
• اولین آیه سوره عشق، بگو حسین(ع) و همه چیز را رها کن.(قل الحسین، ثم ذرهم)
• کارنامه قبولی در کلاس عشق، نوکری سیدالشهداء(ع) است.
• زندگی میوه ای کال است، با حسین(ع) می رسد.
• افتخار دیناست ،که نوکرِ نوکرهای سیدالشهداء(ع) باشیم.
• محبت به اباعبدالله(ع) ، دنیا را به زنجیر می¬کشد.
• خدایت کیست، رب¬الحسین(ع)، کتابت چیست: ذکر¬الحسین(ع)، مرام چیست: حب¬الحسین(ع).
• معاد، بازگشت همه جان¬هاست به ظهر عاشورا. یزیدی هستید یا حسینی، بسم الله.
• ما را به حسین(ع) می¬ارزند، اگر اسیریم؛ اصیلیم وگرنه... نه.
• حساب و کتاب ،کارزار ظهر عاشورا است. بر زخمها مرحم می¬شویم یا نمک... .
• سر سوزنی به امام حسین(ع) شبیه شدن، عاقبت بخیری است.
• به خدا که فقط خدا می تواند، حب امام حسین(ع) را در دل ها جا دهد.
• سر قفلی محبت سیدالشهداء(ع) ، فقط به دست خداست.
• دل وقتی با حسین(ع) آشفته می¬شود، بی حسین(ع) آرام نمی¬گیرد.
• حسین(ع) ، آنقدر محبوب خداست ،که به یک لحظه محبتش، می بخشند.
• آنها که گناهشان محبت حسین(ع) است، خوش به حالشان.
• به دام امام حسین(ع) که بیافتی ، در کام امام حسین(ع) تشنه می شوی.
• چشمه رحمت خداوند، به امام حسین(ع) که می¬رسد ، فوران می¬کند.
• هر که در تور بندگی گیر می کند، بیچاره امام حسین(ع) می¬شود.
• حضرت زهرا(س) که دعا کند ، دلت برای امام حسین(ع) آب می¬شود.
• امام حسین(ع) سوا نمی¬کند، بد و خوب را بیچاره می¬کند.
• محبت بد و خوب نمی¬شناسد، هر که به امام حسین(ع) می¬رسد، ذوب می¬شود.
• بعد از کربلا، همه امامت را به سیدالشهداء(ع) دادند.
• بچه های امام حسین(ع) ، تا قیامت پشت و پناه همه عالمند.
• امامت به سیدالشهداء(ع) که رسید، کربلایی شد.
• ولایت در کربلا، مهر امامت خورد.
• امامت در کربلا ماند، تا دیگر عاشورایی به پا نشود.
• همه دوستان امام حسین(ع) ، در جوانمردی شهره آفاقند.
• دوستان امام حسین(ع) ، همیشه در صف جماعت تیر می¬خورند.
• آنها که به امام حسین(ع) رسیدند و استخاره کردند، نان را به نرخ روز می¬خورند.
• الهی شکر، امروز چشم پا داد ، به زیارت آب برویم.
• به گدایی یک قطره اشک، هر روز به زیارت عاشورا پناه ببریم.
• تربت ، اسم خاکی است که فقط در کربلا بدنیا آمده است.
• برخاکی که غربت بریزد، تربت می شود.
• مشق محبت به امام حسین(ع) که می رسد، تمام می شود.
------------------------------------------------------------------------------
-------------------------------------------------------------------------------
'''کاریکلماتور هایی در باره حضرت مهدی(عج) از محمدرضا فتحیان)www.fathian.ir)'''
--------------------------------------------------------------------------------
• آنهایی که بی قرار امام زمان(عج الله) نیستند، بی مرامند.
• جمعه ها، سرمشق انتظار می دهند ، برای تکلیف هفته.
• صبوری ، درس اول کتاب انتظار است.
• آخرین تیر از چله تکلیف ، وقتی نواخته می شود، که انتظار را درک کنی.
• دعای عهد، هر روز صبح مارا با زندگی گره می زند.
• آدمی در تمرین انتظار، نباید سر از پا بشناسد.
• سوره والعصر، عطر انتظار دارد.
• (جاء الحق و زهق الباطل) بشارت است، برای اهل بشارت.
• عشق ورزیدن به امام عصر(عج الله)، استخاره نمی خواهد...بسم الله.
• انسان های عصر ظهور، تماما حضور هستند.
• دردعصر غیبت، نبودن نیست، عصر نجوییدن است.
• امروز امام عصر (عج الله)، هست، اما ، عصر ظهور هنوز آغاز نگشته است.
• در دوران غیبت امام زمان(عج الله)، زمان وارونه عمل می کند.
• عمر به عصر جمعه که می رسد، از ابتدا آغاز می شود.
• آدمی تا غروب نکند، طلوع را نمی بیند.
• طلوع عصر ظهور، غروب عصر جهالت است.
• عصر های جمعه دست های مشتاق ، برای بذر دیدار ، گلدان می شود.
• آنها که مشتاق امام زمان(عج الله) نباشند، بازار عمرشان کسات است.
• در بازار خرید و فروش عمر ، همه عمرمان را به یک لحظه دیدار فروختیم ، نخریدند.
• حضرت مهدی (عج الله)، کعبه ایست ، که هر لحظه اش ، طواف می طلبد.
• اگر برکه زندگی ما زلال نیست، چون خورشید مهدوی به آن نمی تابد.
• محبت امام زمان(عج الله)،به سخت کوشی است، نه سستی و تنبلی.
• آنها که خلایق را رعیت امام زمان(عج الله) می دانند، مرامشان مردم داریست.
• محبت کردن به رعیت امام زمان(عج الله)، همراهی با امام زمان(عج الله) است.
• سربازان امام زمان(عج الله)، همیشه در حال آماده باشند.
• نمی شود ، دل آزار بود، و دل آرام یار ، عمر راطی کرد.
• انتظار در جوانی ، کشت دیم است،آب نمی خواهد، ری می کند.
• نسل انتظار ، برای رویش، به انتظار خورشید نمی مانند ، با خورشید همراه می شود.
• تحکیم ارتباطات انسانی، تفسیر فرهنگ ناب مهدوی است.
• سیصد و سیزده سرچشمه، برای سیراب شدن هستی گذاشته اند، تا کسی تشنه نماند.
• عصر غیبت صغری ، سرمشقی برای عصر غیبت کبری بود .
• گره وقتی کور می شود، فقط با فرج باز می گردد.
• بر هر گره مان یک دعای فرج بخوانیم، فرش محبت مان بافته می شود.
• دست هایی که ظهور را گدایی می کنند، معنی حضور را بهتر فهمیده اند.
• حضرت صاحب(عج الله)،یکبار بر همه خلایق ظهور می کند و هر لحظه برای محبانش.
• ظهور دفعی ، ویژه عام از خلق خداست و ظهور تدریجی، خاصِ ، خاصان از روزگار.
• آنهایی که دست روی دست می گذارند، مهدویت را به نرخ روز خواسته اند.
• مهدی (عج الله)، آرمانگرایی بشر است ، نه آرامانخواهی تمدن ها.
• اگر مهدی (عج الله)،را طلوع بدانیم، تا غروب انتظارش ،اذان می گوییم.
• اذان ،آماده شدن برای نماز است و نماز، آمادگی برای جماعت و جماعت بهانه دورکعت ماموم شدن بر امام.
• جوانی، فصل جوانۀ محبت است، به امید امام زمان (عج الله)، بسم الله.
• هر کس به شوق رضایتش یک قدم بردارد، به زمان زیارتش یک قدم نزدیک تر شده است.
• زمان ، در عصر غیبت فلج است، فقط به فرج، شفا می گیرد.
• ظهور، زمان و مکان خاصی دارد، امام حضور، لازمان و لا مکان است.
• بی حضور، نمی توان میوه ظهور را چشید، و بی ظهور نمی شود حضور را تعریف کرد.
• بخدا مهدی (عج الله) ، برای آمدن سر از پا نمی شناسد، اگر ما سر از پا نمی شناختیم.
• درس اول کتاب انتظار، به یاری مهدی (عج الله)، بسم الله...
• آنهایی که دینشان را دارائی شان می دانند ، دارائی شان را به نرخ دینشان می فروشند.
• آنهایی که یوسف می فروشند ، همه کس را برده می دانند و خود نیز برده اند.
• انتظار، برده گی نیست، انتظار بندگی محض است.
• در کوچه پس کوچه های زندگی ، منتظران ، خود را گم نمی کنند.
• آنها که مهدی (عج الله) را حس می کنند ، برای روی پا ماندن ، بال محبت به ممددشان می آید.
• رضایت حضرت مهدی (عج الله)، زمان و زمین را رام می کند.
• آنهایی که آرزویشان ظهور است، آرزویشان ، آرزوی امام زمان (عج الله) است.
• تصویر هستی ، با ظهور کامل می شود و جان می گیرد.
• فرزند نیمه شعبان، به کنار خانه خدا که بیاید، انتظار به سر می رسد.
• آنهایی که افکارشان ، را هم با استغفار می شویند، در افکارششان هم ، چشم انتظارند.
• ظهور ، باوری است که انرژی نهفته را، اکتشاف می کند.
• هرکس خبر ظهور را بدهد ، برای همیشه در راس اخبار هستی قرار می گیرد.
• اولین خبر پس از ظهور، (فراخوان عمومی برای، بخشش عمومی)
• مهمترین خبر پس از ظهور، (همه هستی در هنگام ظهر شرعی با اذن مهدی (عج الله) اذان گفته و بیعت کردند.)
• اولین اطلاعیه پس از ظهور، (نماز جماعت ظهربه امامت امام زمان(عج) در جوارکعبه برقرار است، نیت ببندید، الله اکبر).
• همه گلدان های عالم ،پس از ظهور ، چهار فصل، گل می دهد.
• هیچ یک از خانه های شهر ها ،در حکومت مهدی (عج الله)، درب و قفل ندارند.
• پیرانی که پس از انتظار ، دوباره هستی می یابند ، جوان ترین یاران امام زمان (عج الله) هستند.
• یاران امام زمان (عج الله) ، در زمان خود، مهربان ترینند.
• بدان، آنکه بیشتر پناه خلق است ، امام زمانی تر است.
• آنها که اهل خانواده اند، در فرزندی مهدی (عج الله) موفق ترند.
• سبک زندگی مهدی (عج الله)، مهربانی همرا ه با گذشت است.
• وقتی صدای پای امام زمان (عج الله)، با طپش قلب ها یکی می شود، اذان می گویند و ظهور فرا می رسد.
• اذان ، ظهور محبت مهدی (عج الله) است، بشتابید که از حضور جا نمانید.
• روز هایی را که با امام زمان(عج الله) شروع می کنیم، خورشید تا ماه نشود ، نمی رود.
• دعای فرج، رمز عملیاتِ انتظار است.
• از نامردی مه پا پس بکشیم، امام زمان(عج الله) به زندگی مان، پا می نهد.
• آخرالزمان، هوا گیر می آید، نفس کمیاب می شود.
• آنهایی که به امام زمان(عج الله) می رسند، از زمان جلو می افتند.
• ولایت، به مهدویت که می رسد ، قیامت می کند.
• منتظران امام زمان(عج الله) ، مردم دار ترین مردمانند.
• طعم محبت امام زمان(عج الله)، خوش خلقی است.
• دلتنگی نسبت به حضرت صاحب(عج الله)، دلسنگی را از شیعه مرتضی علی(ع) می زداید.
• شاید بشود بی هوا زیست، اما نمی شود بی هوایش زیست.
• حال و هوای محبت امام زمان(عج الله)، عقیده شیعه را فراگیر می کند.
• ظهور، مادر حضور است، اما تا حضوری نداشته باشی، ظهور حاصل نمی شود.
• آنها که از گره ظهور ، دلتنگند، بیشتر به گره گشایی از خلق خدا ، مبادرت می ورزند.
• فرهنگ انتظار ، انزوا طلبی نیست، ...جوشش،پویایی و بالندگی است.
• شیعه، به محبت امام زمان(عج الله)، که می رسد، نابِ ناب می شود.
• بخدا...، امام غائب، امام حاضر است.
• بالاترین انحراف آنکه ، غیبت امام را مرور می کنیم و از حضور ایشان ، غافلیم.
• امام زمان(عج الله)، در میانِ ما زندگی می کند، اما... ما درمیانمان ، از زندگی خبری نیست.
• دعای امام زمان(عج الله)، تکوین است، بروبرگرد ندارد.
• زندگی، یعنی آنکه دوست داشته باشیم، دوستمان به آرزویش برسد.(اللهم عجل لولیک الفرج).
• امام زمان(عج الله)، بانک محبت است، هرچه سرمایه گذاری کنیم ، ری می کند.
• امام زمان(عج الله)، شاهد است، کوته نظران آن را غائب فرض می کنند.
• حضور حضرت حجت(عج الله) در سینه های ما، از ظهورش قریب تر است.
• انرژی انتظار، جوان را پیر طریقت می کند.
• جوانی، فصل رویش شجره محبت به امام زمان(عج الله) است.
• محبت ، به امام زمان(عج الله) که می رسد، کولاک می کند.
• محبت امام زمان(عج الله)، اراده از شیعه می گیرد، و عشق تحویل می دهد.
• در بازار عشق ورزی، شیعۀ منتظر، اراده می فروشد تا به کام عشق بیافتد.
• عقیده به امام زمان(عج الله)، یوسف همه عقاید هستی است.
• دعای فرج، فاتحه الکتاب ، قرآن ظهور است.
• به امام زمان(عج الله)، که سلام می دهی، همه زمین و زمان ، جوابت می دهند.
• آنها که به امام زمان(عج الله) توجهی ندارند، همه هستی ، جوابشان می کند.
• السلام علیک یا صاحب الزمان (عج الله)، جواب سلام واجب است، اما شنیدن جواب ...ممکن.
• تیتر اول لحظه نامه انتظار، ....امام زمان(ع) آمد.
• شبکه بین المللی ظهوراعلام کرد، مراسم بیعت باامام زمان(ع) سحرنیمه شعبان درجوارخانه خدابرگزارمی شود،حضور برای همگان آزاد است.
• اولین خبر بعد از ظهور: همه عالم به یمن قدوم امام زمان(سلام الله علیه) ، بهار شده است.
• تیتر اول گاه نامه حضوردر اولین لحظات پس از ظهور:
....ملاقات با امام زمان(سلام الله علیه) ، هر زمان ، هرکجا...،فقط با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد(ص) .
• شفاعت صاحب الزمان (عج الله)، همین الآن هم در جریان است، غافل نمانیم.
• جریان امامت در زمان غیبت، حیات را در شیعه محمد وآل محمد(صلی الله علیه و آله) جاری می کند.
• تفکر حضور، افق ظهور را نزدیک می کند.
• اسلام ، به رسول الله(ص)،حادث ، به سیدالشهداء(ع) ،باقی و به امام عصر(عج الله) ، جاری می گردید.
• خاطرات کودکان عصر غیبت، با دعای فرج مرور می شود.
• صاحب الزمان (عج الله)،حی است ، پس از او ، حیات طیبه بخواهیم.
• امام زمان (عج الله)،سحرها بار عام می دهد.
• اختصاصی ترین لحظه هر روز برای حضور، اذان صبح است.
• وقتی دِلت را به امام زمان(عج الله) می بندی، گِلت،گُل می دهد.
• دراقامه جماعت به امام زمان(عج الله)، از هر کجای گیتی که باشی ، قامت ببند.
• سجده گاه امام زمان(عج الله)، خاکی است که همه افلاک بر آن غبطه می خورند.
• آنهایی که امام زمان(عج الله) را احساس می کنند، وجدانشان بیدارتر است.
• قلب امام زمان(عج الله)، سرنوشت همه خلایق است، افسوس اگر ناشاد گردد.
• همه در ظرف زمان ، ماموم امام زمانند، اگر اقتدا نکنند، عقب می افتند.
• امام زمان(عج الله)، شهروند، تمامی شهرهای عالم است.
• تمام ملیت های عالم، به امام زمان(عج الله) که می رسند ، هموطن می شوند.
• هوایی را که ما امروز تنفس می کنیم، یک روزی نَفَس امام زمان(عج الله) بوده است.
• چه بسا که ما دیده ایم جمالش را،...و نشناخته ایم.
• چه زیباست، زمانی را که می بینیمش و تازه می فهمیم، قبلا دیده ایم.
• الهی ، بر دوستان و دشمنانش آنرا ده، که چشم روشنی حضرتش باشد.
• تفکرمهدویت، هیجان آدمهای جسور را ، به آرامش آدمهای ریشه دار، پیوند می زند.
• از پیوند عقل و عشق، غنچه مرام زیر پای دوستان امام زمان(عج الله) سبز می شود.
• عصر جمعه ، غنچه همراهی ، در باغ آرزو آنقدر بی تابی می کند تا چیده شود.
• جمعه ها، دلهای تنگ، پاره می شوند، ولی چاره نمی شوند.
• آدمهایی که به عصر ظهور می رسند ، اگر مارا فراموش کنند، گناهی ندارند.
• همه مهربانی اهلبیت ،در وجود امام زمان(عج الله)، بر سر امت آخرالزمان سایه می گستراند.
• امام زمان(عج الله)، به خلوت های ما عطر می دهد و به جلوت های ماطعم.
• رایحه زندگی مهدوی ، بوی زندگی را ، به همه عالم می پراکند.
• پیشانی امام زمان(عج الله)، آنقدر بوی تربت می دهد، که گویی کربلاست.
• در لطافت امام زمان(عج الله)، همین بس که، با وزیدن نسیم ، همه عالم مست می شوند.
• دوست دارم وقتی می آید، سرم پایین باشد ، و زیر پایش را آب و جارو کنم.
• درس اول کتاب بچه ها در زمان ظهور: (آن مردآمد. آن مرد اسمش مهدی است. آن مرد خوش آمد.)
• معلم برای آموختن درس انتظار ، خودش آب شد، تا دانش آموزان بفهمند.
• آنهایی که امام زمان(عج الله) را با شمشیر تعریف می کنند، چشمانشان از تماشای لطافت ایشان، بی بهره است.
• امت آخر الزمان، علوی بدنیا می آید، حسینی زندگی می کند و مهدوی می میرد.
• ساعت زندگی تا زمانی که ظهور تحقق پیدا نکند، شب را نشان می دهد.
• اگر عمرمان را نذر امام زمان(عج الله) کنیم، نذریِ مان قبول می شود.
• امام زمان(عج الله) محتاجِ انتظار ما نیست، ما منتظرِ محتاجِ اوییم.
• اگر امروز یقین داشتیم که امام زمان(عج الله) را کم داریم، اینقدر... کم نداشتیم.
• سراسیمه گی و حیرانی، حاصل بی مایه گی ما از ،امام زمان(عج الله) است.
• هر از چند گاه مرور کنیم، ما کجا و امام زمان(عج الله) کجا؟
• امام زمان(عج الله) راه را از چاه به ما نشان می دهد، به بن بست که رسیدیم ، بدانیم که راه را اشتباه رفته ایم.
• به آرمان ها که رسیدیم، باید قائم باشیم، بالاترین آرمان هستی ، قائم آل محمد(ص) است.
• محبت امام زمان(عج الله) ، هیجان آفرین ترین آرامش هستی است.
• آنروز که عصر جمعه، با عطر جماعت یکی شود، اولین نماز جماعت به امامت امام زمان(عج الله)، برقرار می گردد.
• فاصله ما تا امام زمان(عج الله) ، به اندازه غیبت ماست، در کلاس عاشقی.
• هر چه ما در غیبت باشیم، امام زمان(عج الله) در غیبت می ماند.
• روح انسانی که در اجتماع ظهور کند، امام زمان(عج الله) نیز ، ظهور می کند.
• امام زمان(عج الله) آینه حضور امت است ، هرچه ما حاضر باشیم، ظهورش نزدیک تر است.
• ظهور امام زمان(عج)، فصل بالندگی و شکوفایی بشر، در هستی است.
• کتاب ظهور ، با دستان حضور نوشته می شود.
• رضایت امام عصر(عج)، فقط اراده ای می خواهد ، به قدر ارادت به امام عصر(عج).
• آدم های عصر ظهور، چشمانشان، روزه خواب می گیرند.
• جوانی، عصر ظهور فرهنگ مهدویست، برای مردمانی که شیفتۀ حضورند.
• بچه های محله ، برای استقبال از امام عصر(عج) ،آسمان را آب پاشی می کنند.
• گلدان های شمعدانی، شب قبل از ظهور، به استقبال پروانه ها می روند.
• در اولین نماز جماعت، به امامت امام عصر(عج)، همۀ زمین های عالم ، مسجد می شود.
• از فردای ظهور، یک قطعه زمین را به قیمت همۀ آسمان می خرند، اما هیچ کس نمی فروشد.
----------------------------------------------------------------------------
-------------------------------------------------------------------------------
'''کاریکلماتور هایی در باره امام رضا(ع) از محمدرضا فتحیان)www.fathian.ir)'''
---------------------------------------------------------------------------
• الله اکبر، بسم الله الرحمن الرحیم، به محبت امام رضا(ع) ، السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
• الله اکبر، قصد قربت می کنیم به زیارت رضا ی اکبر.
• برابر امام رضا(ع)که ایستادم، به خودم پشت کردم.
• ناقاره زنها، ندای محبت امام رضا(ع) را به ما می رسانند.
• ضریح امام رضا(ع)، گلی است که هزاران شاخه دارد.
• پارچه های سبزی را که به حرم بسته بودند، غنچه کرده بود.
• پرچم امام رضا(ع) ، چراغ سبزبه همه خلق خداست.
• کبوترهای حرم، مسیر امام رضا(ع) – دل ،را کوتاه کرده اند.
• کبوترهای حرم، زائران سبکبال را به مقصد می رسانند.
• باب الجواد، جوانان را به آغوش می طلبید.
• باب الرضا، آخر رضاست.
• به پایین پا که می رسی، از بالای سر، بوی محبت به مشام می رسد.
• وقتی دست بر سینه گذاشتم، ملائک دست به دست محبتم را رساندند.
• فوّاره های حرم، اشک زمین را به آسمان میرساندند.
• به حرم که رسیدم ، تازه به خودم رسیدم.
• قلمم تا فهمید از امام رضا(ع) می نویسد، سبز شد.
• سقاخانه امام رضا(ع) ، تشنه ها را آب نمی دهد، آب را به تشنگی می کشاند.
• خودم را در حرم تماشا می کردم، نشناختم.
• خودم را در حرم گم کرده بودم ، دم ضریح پیدا کردم.
• غسل زیارت که می کردم،آب حسودیش شده بود.
• به ضریح امام رضا(ع) که نگاه می کنی، دلت حرم می شود.
• خدای امام رضا(ع)... ، دل ما را حرم کن.
• پرچم امام رضا(ع) ، زمین خشکیده دلم را سرسبز کرد.
• گلدسته های حرم ، همیشه شکرگذار همنشینی با امام رضا(ع) ست.
• کلید ضریح امام رضا(ع) ، همان کلید دل زائران امام رضا(ع) ست.
• پرچم سبز رضوی، پرچم همیشه بهاری محمد و آل محمد(صلی الله علیه و اله) است.
• کفشداری در حرم، بوی عشق بازی می دهد.
• آسمان حرم امام رضا(ع) ، تبرک قدوم زائران است.
• زمین حرم رضوی، برهمه آسمانها مباهات می کند.
• خورشید به حرم امام رضا(ع) که می رسد، ماه می شود.
• چشمها که به ضریح می افتد، دلها می خندند.
• هرچه از امام رضا(ع) تعریف کردم، نمک گیرتر شدم.
• همه درهای خانه امام رضا(ع) ، در رحمت است.
• مهر امام رضا(ع) ، هم سیراب می کند، هم تشنه.
• ناشکرترین زائر امام رضا(ع) ، ناامیدترینِ آنان است.
• بخدا امام رضا(ع) ، نزدیکترین راه رضای خداست.
• تازه می خواستم از دلم به امام رضا(ع) پیام بفرستم، ندا آمد بیا...
• سایه لطف امام رضا(ع) ، خورشید را، به سایه نشینی می کشاند.
• غبار حرم امام رضا(ع) ، ذلت را از آدمی دور می زداید.
• اینجا در حرم، همه چیز به اسم امام رضا(ع) است و به کام ما.
• آغوش محبت امام رضا(ع) ، سنگ را آب می کند.
• دلم را به پنجره فولاد بستم، تا دیگر باز نشود.
• لطف امام رضا(ع) ، دل سنگی مرا هم، نرم کرد.
• میخواستم امام رضا(ع) را به اسم صدا بزنم، به لطف جوابم داد.
• با زیارت نامه امام رضا(ع) ، استخاره کردم، خوب آمد.
• درِ دلم را که باز کردم، دیدم امام رضا(ع) منتظر است.
• ضریح امام رضا(ع) را که دیدم، یادم رفت چه می خواستم بگویم.
• هیچ نداشتم، به یک سجده شکر، ازآقا تشکر کردم.
• به حرم که رسیدم، از پا افتاده بودم، دست دراز کردم.
• دستم که به ضریح رسید،از چشمم، باران می آمد.
• پرچم سبز امام رضا(ع) را که دیدم، دلم سبز شد.
• از گرمای نَفَسِ امام رضا(ع) ، دَمِ ما گرم شد.
• دَم امام رضا(ع) گرم، که آتش گناه ما را سرد کرد.
• فکر می کردم زیارت می رویم تا شفاعت کند، فهمیدم شفاعتمان کرده است، که زیارت می رویم.
• به شوق امام رضا(ع)، پاهایم می لرزید ولی دلم امیدوار بود.
• به شوق امام رضا(ع)، دلم از پاهایم جلوتر راه می رفت.
• چشمانم قبل از زیارت حرم، روزه خواب گرفت.
• به ستایش امام رضا(ع) که می نشینم، به خودم مغرور می شوم.
• حس ستایشگری در کنار ضریح ، هدیه امام رضا(ع) است.
• در برابر حرم به خود گفتم، ای خوشبخت ترین بدِ روزگار.
• امام رضا(ع) را به مادرش خواندم، شرمنده ام کرد.
• در برابر حرم زبانم بند آمده بود، تا دلم هرچه می خواهد بگوید.
• دل زائر امام رضا(ع) ، یکی از صحن های حرم می شود.
• زمین حرم را بوسیدم، تا لبانم ذکر دل گفته باشند.
• در حرم دیدم نمیتوانم شکر کنم، از چشمم کمک خواستم.
• به گنبد که رسیدم، چشمم را بستم، تا دلم باز شود.
• خواستم با دلم به حرم بیایم، دیدم شکسته نیست راهش نمی دهند.
• آیینه کاریهای حرم، عکس مرا ثبت کرد.
• خود را بر آیینه ای دیدم، که حرم بر آن افتاده بود.
• آیینه های حرم ، تصاویر زائران امام رضا(ع) را در خود نگهداری می کنند.
• در آیینه کاری های حرم امام رضا(ع)، تصاویر زائران ، مثل دلشان شکسته است.
• کبوتری که به میان حرم آمده بود، پیام سایر کبوتران را به امام رضا(ع) می داد.
• گنبد فیروزه ای مسجد گوهرشاد، همه شبانه روز زائر امام رضا(ع) است.
• دو روز زائر امام رضا(ع) بودیم، یک عمر نمک گیرم کرد.
• دلم را جا گذاشته بودم حرم، برگشتم ولی پیدایش نکردم.
• به امام رضا(ع) قسم دادم، برای همه عمر شرمنده شدم.
• از بچگی دو چشم داشتم و یک حرم، حالا یک حرم دارم و صد چشم روشنی.
• می خواستم بنویسم امام رضا(ع) ، قلم نگاشت، رئوف آل محمّد(ص).
• چلچراغ دل زائران امام رضا(ع) ،از چلچراغ های حرم هم روشن تر است.
• خواستم به امام رضا(ع) راست گفته باشم، دلم را پیشباز فرستادم.
• دلم به امام رضا(ع) که رسید، از من شکایت کرد.
• به حرم امام رضا(ع) قفلی زده بودند، که کلیدش را همه داشتند.
• گفتم یکبار با چشم زیارت نامه بخوانم، ولی تا صبح تمام نشد.
• در حرم، اشک راه دلم را به سوی دلدار هموار می کرد.
• زائران امام رضا(ع) ، امام رضا(ع) را بوسه باران می کنند.
• زمین حرم را می نگریستم، یک عالمه پا بود که به پابوس آمده بودند.
• آنقدر که بال روی زمین حرم بود، پای رو آن نبود.
• بوسیدن، آغاز عشقبازی زوّار است، با در و دیوار حرم.
• آنقدر حرم شلوغ بود ،که پایم را روی بال ملائک گذاشتم.
• از روی ارادت، به کفشداری که رسیدم، یک شماره دادم و خودم را گرفتم.
• ضریح را که از نزدیک می بینی، تازه می فهمی که از امام رضا(ع) چقدر دوری.
• اگر هزار کیلومتر بیایی و یک قدم نیایی، به حرم راهی نداری.
• به عشق امام رضا(ع) یک قدم بیایی، به لطفش هزار قدم می آید.
• افسوس...،آنچه از امام رضا(ع) خواستم، در حرم جا گذاشتم.
• هرچه به حرم نگاه کردم، جای خودم را خالی دیدم.
• یکی از خادمان حرم را دیدم که، آسمان را جارو می کرد.
• کبوتران حرم، خادمان آسمانند.
• خادمان حرم و کبوتران، هر دو با پرهایشان به استقبال می آیند.
• کفشداری حرم، آدم را به امام رضا(ع) پابند می کند.
• افسوس که از امام رضا(ع) تا دلم، تنها یکقدم بود، اما پا نداشتم برای رسیدن.
• زمین و زمان، به امام رضا(ع) که می رسند، نمک گیر می شوند.
• سال تحویل، امام رضا(ع) خودش را به همه عیدی داد.
• گم شده بودم، خود را به ضریح انداختم تا پیدایم کنند.
• باران که می بارید، احساس کردم ملائک به غبار روبی زائران آمده اند.
• خدّام، حرم را غبار روبی می کردند، امام رضا(ع)، زائران را... .
• حرم را با گلاب غبار روبی می کنند، و امام رضا(ع) ، زائران را با عفو.
• عفو امام رضا(ع) ، از گلاب محمدی خوشبوتر است.
• گلابِ، گلهای بالای ضریح را از چشمان زائران می گیرند.
• آستان امام رضا(ع) هزار قفل دارد، اما، یک کلید.
• درون ضریح را که دیدم، یک عالمه گل شفاعت بود.
• عجب خیال باطلی، که به امام رضا(ع) برسی و به خود نرسی.
• آنها که امام رضا(ع) را در ضریح جستجو می کنند، دِل بازی بلد نیستند.
• عکس گنبد طلای امام رضا(ع) را بر دل خود کشیدم، تا همیشه به آن سلام کنم.
• نمیدانم، کفشدارهای حرم بال ملائک را هم میگیرند؟
• خودمانیم ، حرم را که غبار روبی می کنند، جای بوسه ها پاک نمی شود.
• خادم ها ، دلهای جامانده را، به بخش گمشدگان تحویل می دهند.
• من دوست ندارم، بعد از زیارت امام رضا(ع) ، دلم را بشویم.
• در هنگام وداع از امام رضا(ع) ، یادت باشد، دلت را به ضریح ببند.
• آنقدر دل به ضریح بسته بودند، جا نداشت دلم را به ضریح انداختم.
• هر چه ما نامهربانیم، امام رضا(ع) مهربان است.
• با سجده بر مهرهای حرم، به مِهر امام رضا(ع) می رسیم.
• مِهر امام رضا(ع) ، مثل مُهر امام رضا(ع) ، خوشبو است.
• خاک کربلا، عطر محبت دارد و خاک امام رضا(ع)، طعم محبت.
• آسمان به بالای حرم که می رسد، به زمین غبطه می خورد.
• آسمان به بالای حرم که می رسد، ابرمی شود.
• به خدا که زمین حرمش، به همۀ آسمانها شرف دارد.
• خانه دوست کجاست؟ آنجا که یک گنبد طلاست با یک پرچم سبز.
• هروقت پرچم امام رضا(ع) را مشکی می کنند، بوی امام حسین(ع) در حرم می پیچد.
• هر وقت به یک گنبد طلا با پرچم سبز رسیدی، سلام کن.
• به خانه امام رضا(ع) که می رسیم، خانه زاد می شویم.
• پرچم سبز امام رضا(ع) را بر سرم کشیدم ، تا دلم طلایی شود.
• زیر سایه امام رضا(ع) که باشی، خورشید می شوی.
• تا پرچم سبز امام رضا(ع) بر سر ماست، سبزیم.
• در حرم امام رضا(ع) ، همه صاحب خانه اند.
• می خواستم، امام رضا(ع) را به قشنگترین کلمه بخوانم، گفتم... فدایت.
• هر وقت امام رضا(ع) را ستایش می کنم، دلم روشن می شود.
• چشمم لبریز شده بود، امام رضا(ع) بدادم رسید.
• آنقدربه امام رضا(ع) امیدوارم، که فقط خودش می داند.
• فکر می کردم دلم در کجاست، دیدم، سرگردان ضریح است.
• دلم را زیر پای مردم گذاشتم، تا بوی زیارت بگیرد.
• به خدای امام رضا(ع) ، که رضای خداست، رضا.
• نمی دانم، چرا دلِ نارضایم، با امام رضا(ع) است.
• به خدا می شود، خدا را، از امام رضا(ع) خواست.
• آنان که رضایِ خدا را، رضایِ رضا می دانند، خدایِ رضا را، خدایِ خدا می دانند.
• اگر رضایِ خدا را می خواهی، رضایِ رضا را بپسند.
• امام رضا(ع) دریاست، و همه هستی به قطره ای، رضا می شوند.
• خدایا، ما را رضا کن، به رضایِ امام رضا(ع) .
• از رضای آل محمّد(ص) می خواهم، رضایِ محمد و آل محمّد(ص) را.
• ای خدای امام رضا(ع) ، ما را ببخش به امام رضا(ع) .
• اگر امام رضا(ع) راضی شود، خدا هم رضا می شود.
• خورشید در حرم امام رضا(ع) ، شبها ماه می شود.
• از روزی که امام رضا(ع) رفتم، اسم کعبه دلم را ضریح گذاشتم.
• کاش دلم را به کفشداری حرم می دادم ، تا تبرک شود.
• یک عالمه دل، در کفشداری مانده بود و نبرده بودند.
• از روزی که کفشهایم را به کفشداری حرم دادم، هر کجا که می روم، حرم است.
• احساس می کردم، در کفشداری حرم، بیشترین ردّ ملائک پیداست.
• پابوسی امام رضا(ع) ، چشم روشنی خداست به ما.
• آنها که روزۀ عشق می گیرند، با امام رضا(ع) افطار می کنند.
• از روزی که امام رضا دار شدم، با امام رضا(ع)، ندار شدم.
• در بدو ورود، زوّار دست خود را بر سینه می گذاشتند و تسلیم امام رضا(ع) می شدند.
• خودم را گم کرده بودم ، آمدم، امام رضا(ع) ، بیشتر گم شدم.
• اگر هزار بار رضا بنویسم، باز دلم رضا نمی شود.
• در حرم سرگردان بودم، دیدم دلم کنار ضریح افتاده، عشق می کند.
• بر قلبم نوشتم: امام رضا(ع) هر وقت تشریف آوردید، قدمتان روی چشم.
• اصلاً به هیچ کس مربوط نیست، امام رضا(ع) مال من است.
• من امام رضا(ع) را از خدا گرفتم و به هیچ کس نمی دهم.
• دلم می گفت از گلدسته ها کمک بگیر، تا زودتر امام رضا(ع) را بیابی.
• گلدسته های امام رضا(ع) ، راه را از چاه نشان می دهند.
• اگر هزار سال در حرم امام رضا(ع) بگردی، جوابت نمی کنند.
• این بار که بحرم بیایم، چشمم را می بندم، تا امام رضا(ع) دستم را بگیرد.
• امام رضا(ع) مال من نیست، من مال امام رضا(ع) هستم.
• دیگر این اشتباه را نمی کنم،دلم را در حرم جا می گذارم.
• از خودم می ترسیدم، به امام رضا(ع) پناه آوردم.
• ما هر کاری کنیم، رعیت امام رضا(ع) هستیم.
• از دوستان امام رضا(ع) ، دوستانه حساب می کشند.
• هروقت محبت امام رضا(ع) در سینه ات گل کرد، با چشمانت آبیاری کن.
• عشقی ترین زیارت نامه امام رضا(ع) را کبوتران حرم می خوانند.
• پرچم سبز امام رضا(ع) ، از دور به من دست تکان می داد.
• وقتی ناقاره می زدند، فریاد سکوت همه حرم را در بر گرفته بود.
• من ناقاره های حرم را دوست دارم، چون حرف دلم را می زند.
• هر وقت بزبان خودم با امام رضا(ع) حرف زدم، تازه فهمیدم عشقبازی یعنی چه؟
• کبوتران حرم، نان و عشقشان یکی است.
• کلون درب حرم را که می کوبی، صاحبخانه به استقبال می آید.
• به پاهایم گفتم: میدانی به کجا می روی؟ با خنده گفت: تو نمی دانی به کجا میروی.
• هرچه بیشتر با امام رضا(ع) حرف می زنم، کمتر به حرفهای خودم گوش می دهم.
• در حرم امام رضا(ع) می نالیدم، و بر این نالیدن، می بالیدم.
• به چشمانم گفتم خیلی بی چشم و رویی، اگر از این حرم، جایی دیگر بروی.
• به امام رضا(ع) گفتم، مرا چشم و دل سیر کن، تا با هیچ کس کاری نداشته باشم.
• کتاب دعاهای حرم، اسرار زائران را فاش نمی کند.
• با قرآن های حرم که استخاره می کنید، به امام رضا(ع) رجوع می دهند.
• شهد زیارت امام رضا(ع) ، شهد شفاعت امام رضا(ع) را مژده می دهد.
• غسل زیارت امام رضا(ع) ، غبار روبی زائران امام رضا(ع) است.
• من ضریح را نگرفته بودم، ضریح دستان را گرفته بود.
• بی دل وارد حرم شدم، یک دل نه صد دل جا گذاشتم.
• امام رضا(ع) دلم را ربود، هرچند که دلی نبود.
• در حرم دیدم، من را زیاد می خرد، امیدوارشدم.
• در حرم ، قیمتی تر شده بودم، مغرور شدم.
• هر چقدر زیاد داشته باشی، بازهم در برابر امام رضا(ع) کم می آوری.
• قدمهایم را در حرم کوتاه برمی داشتم، آرزوهایم را بلند.
• دستانم را به آسمان حرم دوخته بودم و چشمانم را بر زمین.
• چشم و دلم به زیارت امام رضا(ع) روشن شد.
• زیارت نامه امام رضا(ع) ، رسم حرف زدن با امام رضا(ع) را به ما یاد می دهد.
• امام رضا(ع) ، رسم بنده نوازی را بر همه تمام می کند.
• خادمان حرم، دلهای شکسته را جمع می کردند، تا زیر پا نماند.
• آخرمن از امام رضا(ع) چه بگویم، که سیر نمی شوم.
• باورکنید، دلم به امام رضا(ع) که می رسد، الله اکبر می گوید.
• از خودم پرسیدم: اگر امام رضا(ع) را نداشتی چه می شد؟ دلم گفت: چه داشتی؟
• زیارت نامه امام رضا(ع) ، ویزای همسفرگی با امام رضا(ع) است.
• قلب من ضربانش را با ناقاره های حرم امام رضا(ع) تنظیم می کند.
• چشمانم به سحرهای حرم عادت کرده بود، تا صبح چشم انتظار ماند.
• به خودم گفتم، تو میدانی در چه بهشتی هستی؟ گفت: منظورت حرم امام رضا(ع) است.
• من از امام رضا(ع) فقط یک چیز خواسته ام، امام رضایی شوم.
• گلدان دلم را در حرم آوردم، که یک شاخه گل محبت امام رضا(ع) در آن بکارم.
• تنها گل محبت امام رضا(ع) است، که درهرآب و هوایی تازه می ماند.
• آتش بودم، به امام رضا(ع) که رسیدم، آب شدم.
• آب بودم، به امام رضا(ع) که رسیدم، تشنه شدم.
• محبت امام رضا(ع) را ، در یک گوشه دلم گذاشته ام، که دست خودم هم به آن نرسد.
• سینه ام می گفت، امام رضا(ع) اینجاست، دستانم بلند شد و سلام کرد.
• هر کجا باشم، به امام رضا(ع) اقتدا می کنم، دورکعت عشق، قربة الی الله، الله اکبر.
• هر وقت نمی توانم، پا به پای دلم بیایم، از امام رضا(ع) استعانت می جویم.
• لبهایم از ذوق دیدار حرم، هم می گفت، هم می بوسید.
• لبانم می بوسید، زبانم بند آمده بود، چشمانم خیس شده بود و امام رضا(ع) با محبت نگاه می کرد.
• چشمانم از شوق دیدار ضریح مطهر هم می دید، هم می گریست.
• کبوتران حرم و دستان من، هر دو به سوی امام رضا(ع) پرکشیدند.
• می ترسیدم پا بر بال ملائک بنهم، از دور به امام رضا(ع) سلام دادم.
• هوای حرم را که تنفس می کردم، قلبم تسبیح می گفت.
• بوی حرم امام رضا(ع) ، مادر همه عطرهای دنیاست.
• به ایوان طلای امام رضا(ع) که پا می نهی، به یکباره طلایی می شوی.
• خادمان حرم امام رضا(ع) ، خادم زائران امام رضا(ع) هستند.
• مجوز شفاعت امام رضا(ع) ، صفحه اوّل زیارتنامه امام رضا(ع) است.
• هرچه خودم را دیدم، در خور دوستی با امام رضا(ع) نیافتم، پس دیگر خودم را ندیدم.
• به امام رضا(ع) گفتم: من سر سفره ات نشسته ام، شما هم بر سفره فقیرانه ما پا بگذار. فکر کنم قبول کرد.
• اگر امام رضا(ع) نمی خواست بیاید، چرا ما را بُرد؟
• نمی دانم امام رضا(ع) کجاست؟، ولی خودمانیم ، کجا نیست؟
• چشمم زیارت نامه می خواند، دلم سیاحت نامه ...
• فکر می کردم امام رضا(ع) می شنود، تازه فهمیدم ایشان، کلمات را هم ، بر دهانم جاری می کند.
• اگر بنا باشد زبان ببیند و چشم بگوید، آیا همه عالم ضریح نیست؟
• از بس که سرگردانی کشیده ام، به امام رضا(ع) که رسیدم، بیهوش شدم.
• هیچکس از حرم امام رضا(ع) ، ناراضی بیرون نمی رود.
• اگر هزار دل هم داشته باشی، فقط یک رضا داری.
• به امام رضا(ع) که رسیدم، چشمانم نمی دید، زبانم نمیگفت، ولی دلم هر کاری خواست کرد.
• هروقت برای حرم دلم تنگ می شود، چشمانم را در آیینه می بینم.
• آیینه کاری های حرم را که تجسم کنی، خودت را شکسته می بینی.
• زمزمه، کار زبان است و اشک ،کار چشم، و هر دو اینها ،کا رحرم امام رضا(ع) .
• من دوست دارم ، مریض امام رضا(ع) باشم.
• از برای درمان، به حرم پناه نیاورده ام، از درماندگی متوسل شدم.
• یک روز که شب بود، در حرم با خورشید حرف می زدم.
• هر شب، خورشیدِ امام رضا(ع) ، مثل روز روشن است.
• زوّار، ستاره های خاموشند، به امام رضا(ع) که می رسیدند، کهکشان می شوند.
• من گرمی دستان امام رضا(ع) را، بر سر خود تمنّا دارم.
• نشستن در کنار ضریح امام رضا(ع) ، همچون سایه نشینی به زیر آفتاب است.
• امام رضا(ع) وقتی می خواهد، می شود، پس آقا بخواه... .
• به کنار ضریح که رسیدم، آنقدر مغرور شدم، که یادم رفت چه بودم.
• از آن ضریح زیبا ، بوسه ای گرفتم که همۀ جانم شیرین شد.
• ضریح را آنگونه در آغوش کشیده بودم، که انگار مال من است.
• نوبت زیارت من که شد، امام رضا(ع) همه را در هم خرید.
• بر دیوار خانه امام رضا(ع) نوشته اند،(همه را در هم می خریم، سوا کردنی نیست).
• یک مثقال محبت به امام رضا(ع) دادم، یک خروار لطف گرفتم.
• کعبه امام رضا(ع) ، برای حاجیان فقیر است.
• در حرم امام رضا(ع) ، بی طواف هم حاجی می شوی.
• در حرم امام رضا(ع) ، به هر میزان که خوشبینی، توشه برمی داری.
• چشمانم خسته بود، مابقی زیارت نامه را در خواب دیدم.
• سفره دلم را برابر امام رضا(ع) گشودم، تا به یک لقمه نان و عشق مهمانم کند.
• من میدانم، ردّ پای امام رضا(ع) بر لبان همه زوّار امام رضا(ع) پیداست.
• قلاده ام را به پنجره فولاد بستم، تا رام شوم.
• ضریح امام رضا(ع) آرام می کند و محبت امام رضا(ع) ، رام.
• به امام رضا(ع) گفتم یک چشمه بیا، چشمم گریست و لبم خندید.
• این را واشکی بخوانید و به کسی نگویید، (امام رضا(ع) آمد).
• قفل دلم را عوض کردم ، و کلید آنرا در ضریح انداختم.
• می خواستم قیمتی باشم، به گنبد امام رضا(ع) نگاه کردم.
• هر وقت گنبد و بارگاه امام رضا(ع) در دلم روشن می شود، چشمم غسل زیارت می کند.
• با دلم قرداد بستم، هرگز بی امام رضا(ع) نه....
• به دلم گفتم تو امام رضا(ع) را دعوت کن، من هم زیارت نامه می خوانم.
• یکبار که جلوی آینه ایستاده بود، چشمانم شکل ضریح شده بود.
• چشم و دلم با هم رفیق شده اند، هر وقت دلشان هوا می کند ، مرا به امام رضا(ع) می برند.
• دستم را به دلم دادم، تا همیشه چشم انتظار امام رضا(ع) باشد.
• از روزی که دلم را امام رضا(ع) بردم، دیگر دل ندارم.
• هر وقت مرا به ستایش امام رضا(ع) دعوت می کنند، بوی غذای حضرتی می آید.
• در برابر ضریح، می خواستم با دلم بخندم، چشمم می گریست.
• به چشمانم گفتم راضی نیستم، اگر امام رضا(ع) را دیدی، به من نشان ندهی.
• به شفاعت امام رضا(ع) بود، که به زیارت امام رضا(ع) رفتم.
• زیارت امام رضا(ع) ، چراغ سبز شفاعت امام رضا(ع) است.
• دلم را آهسته کنار کشیدم، به او گفتم ، من را هم ببر به زیارت امام رضا(ع)،قبول کرد .
• در زیارت نامه دلم نوشته بودم، اینجا همه محتاجند نه مستحق.
• آنقدر با امام رضا(ع) خودمانی شدم ، که در حرم خوابیدم.
• آنهایی که در خانه امام رضا(ع) می خوابند، خیالشان راحت است.
• لب تشنۀ حرم امام رضا(ع) ، دل سیر از همه عالم است.
• در حرم امام رضا(ع) ، همگان فقیرند و عاشقان اسیر.
• ضریح امام رضا(ع) جاذبه ای دارد، که گناه هم زورش به آن نمی رسد.
• از بس که امام رضا(ع) خوب است، یادم رفت که بدم.
• آنقدر روح کوچکی داشتم، که در بزرگی امام رضا(ع)، حل شدم.
• دیدم زائران، همه حرم امام رضا(ع) را ضریح کرده اند.
• تازه، با امام رضا(ع) ، سر و سرّی نداشتم،... چه کرد.
• برای آنکه صید امام رضا(ع) شوم، دانه کبوتران حرم شدم.
• دیشب، دلم دستم را گرفت و به حرم برد.
• به محبت امام رضا(ع) ، محبت امام رضا(ع) در دلم شکوفه زد.
• مِهر امام رضا(ع)، به شیر مادران ما، طعم ولایت می دهد.
• به امام رضا(ع) نمی رسیدم با این پا، اگر دست دلم را نمی گرفت.
• به خدا، امام رضا(ع) دست و دل باز است.
• هیچ کس مثل امام رضا(ع) نمی داند، که من چقدر، محتاجم.
• من فقط ، یک آهو را می شناسم، که خود را به دام صیاد زد.
• قبل از انکه ما به زیارت امام رضا(ع) برویم، امام رضا(ع) به مشایعت ما می آید.
• خانۀ امام رضا(ع) ، خانه امید ماست.
• از زمانی که قصد زیارت کردم، صدای ناقاره در گوشم پیچشد.
• راستی که شیرینی زیارت امام رضا(ع)، به زیارت امام رضا(ع) است.
• دنیای امام رضا(ع) ، همان آخرت ماست، ان شاءالله.
• امام رضا(ع) ، وقتی دلم از شما تعریف می کند، تعریفی می شوم.
• آنروز به دل امام رضا(ع) رفتم، به چشم امام رضا(ع) آمدم.
• من زیارت نامه می خواندم، امام رضا(ع) ، شفاعت نامه می نوشت.
• چگونه ناامید باشم، و حال آنکه، خانه امیدم، امام رضا(ع) است.
• گِل ما،با محبت امام رضا(ع) ، زنده می شود، دل ما، با ارادت امام رضا(ع) .
• من به استحقاق، زیارت نیامده بودم، که به استقبال، دلم روشن شد.
• در حرم، دست بر سینه گذاشتم، تا دست بِسَر این دنیا نباشم.
• مشهدالرضا، مکتب القضاست.
• خدای امام رضا(ع) ، به زائران امام رضا(ع) ، رضاست.
• در حرم، آنها را که دل نداشتند، به گِل هم می خریدند.
• خام بودم، به دو رکعت زیارت، پخته شدم.
• به ضریح که رسیدم، با دلم آشتی کردم.
• بیاد همه آنهایی که امام رضا(ع) را دوست داشتند، امام رضا(ع) را دوست دارم.
• یادش بخیر ،یک جرعه از شیری که مادرم به من داده بود، در حرم نوشیده بودم.
• سقاخانه امام رضا(ع)، گلدان دلم را آبیاری کرد.
• امام رضا(ع) من را به مادرم داده بود، و مادرم مرا به امام رضا(ع) .
• سفره خانۀ ما، سفره خانه محبت امام رضا(ع) است.
• آنقدر می دانم، اگر من هم امام رضا(ع) را رها کنم، او رهایم نمی کند.
• قدم هایم را می دیدم که به زیارت می رفت، سجده شکر کردم.
• امام رضا(ع) ، آدمهای بد گِل را هم، خوش دل می کند.
• از امروز، دلم مستأجر امام رضا(ع) است.
• من نمی خواهم صاحب خانه شوم، می خواهم مستأجر امام رضا(ع) باشم.
• همه عالم را بگردی، فقط یک مشهد است و یک امام رضا(ع) ، و یک بیچاره خوشبخت.
• از این دفعه هروقت به حرم بروم، چشمم را به کفشداری می دهم ، تا هرز نگردد.
• من آروز می کنم،یک روز، چشمانم، با پاهای امام رضا(ع) ، غبار روبی شود.
• دلم را به ضریح بستم، تا هر وقت آنرا غبار روبی می کنند این را هم...
• گلدسته های حرم، دسته گلهای حرم را میچید.
• آنروز دیدم، که دم ظهر، در برابر گنبد امام رضا(ع) ، خورشید خود را آفتابی نمی کرد.
• آفتاب امام رضا(ع) ، مهتاب دل من است.
• مریض بودم، از امام رضا(ع) دوا خواستم، خود را داد.
• مریضم، ناتوانم، امام رضا(ع)، مریض ترم کن.
• عشق نمکین امام رضا(ع) ، همه را نمک گیر می کند.
• پیمانه محبت امام رضا(ع) ، همیشه لبریز است.
• از چشمه رحمت امام رضا(ع) ، چشمانم سرریز کرد.
• گنبد امام رضا(ع) ،سایه ایست که خورشید در آن می آرامد.
• در حرم، چشمانم آنچه می دید به دلم می گفت و دستم می نوشت.
• بسم الله الرحمن الرحیم، به امید امام رضا(ع) ، یا علی.
----------------------------------------------------------------------------
----------------------------------------------------------------------------
'''کاریکلماتور هایی در باره شهید از محمدرضا فتحیان)www.fathian.ir)'''
--------------------------------------------------------------------------------
• آن شهید...برایش می شود فاتحه خواند، اما نمی شود فاتحه اش را خواند.
• آن شهید...از روزی که با جبهه آشنا شد، ماندن برایش ننگ شد.
• آن شهید...به خط مقدم که میرفت، از خط منیّت گذشت.
• آن شهید...برای دیدار با خدا، دست و پایش حنایی شده بود.
• آن شهید...سربند قرمز بست، تا نهال شهادتش سبز شود.
• آن شهید...وقتی تیر به پهلویش خورد، در زمزمه یازهرا(س) بود.
• آن شهید...وقتی میخندید، مثل گل باز میشد.
• آن شهید...اذان شهادت را با حلقوم بریده خواند.
• آن شهید...وقتی گریه میکرد، چون شمع آب میشد.
• آن شهید...برای دیدار با رهبر، جانش را هدیه برد.
• آن شهید...حسین(ع) را آخر هم، زیارت کرد.
• آن شهید...هنگام شهادت، با تبسم به سوی حسین(ع) رفت.
• آن شهید...در لحظه دیدار، با لبخند دلدار مواجه شد.
• آن شهید...برای رضایت حسین(ع) ، همه عمر را کوشید.
• آن شهید...آنقدر حسین(ع) گفت، تا به حسین(ع) رسید.
• آن شهید...سربند سبز میبست، تا فاطمه(س) او را هم انتخاب کند.
• آن شهید...اسم حسین(ع) که میآمد، هوای چشمش بارانی بود.
• آن شهید...با گریه به دنیا پا نهاد و با خنده از آن دل کند.
• آن شهید...برای گمنام شدن، نذر کرده بود.
• آن شهید...در آیینه دلش، عکس امام خمینی(ره) را میدید.
• آن شهید...جانش به امام خمینی (ره) بسته بود.
• آن شهید...هر وقت خودش را میدید، استغفار میکرد.
• آن شهید...آنقدر مؤدب بود، که به خودش هم سلام می کرد.
• آن شهید...با خونش،حرف دلش را زد.
• آن شهید...در ورای آرامش صورتش، آتشفشان تکلیف فوران میکرد.
• آن شهید...محبت را ، با جان باختن اثبات کرد.
• آن شهید...محبت را مساوی پر پر شدن میدانست.
• آن شهید...شب عملیات، آتش بجان بود.
• آن شهید...هیچوقت، حتی برای یک لحظه تنها نبود.
• آن شهید...یا با خدا حرف میزد و یا کلام خدا را میشنید.
• آن شهید...برای رضایت خدا، نارضایتی خود را برگزید.
• آن شهید...از سرخی خونش، سبزی مرامش تراوش میکند.
• آن شهید...آخر هم در لوای پرچم یا حسین(ع)، جان داد.
• آن شهید...وقتی فهمید دوست خداست، سوخت.
• آن شهید...از سینه مادرش، شهد شهادت را نوشیده بود.
• آن شهید...همه عمر را برای یک لحظه لبخند، گریه کرد.
• آن شهید...هر شب را برای یک صبح دیدار، بیدار میماند.
• آن شهید...لبخند روی لبانش، مثل شبنم روی گل، لیز میخورد.
• آن شهید...برای نماز ، سجاده منیّت را جمع میکرد.
• آن شهید...روحش آنقدر لطیف بود، که با یک نسیم طوفانی میشد.
• آن شهید...از شوق دیدار حسین(ع)، قبل از آنکه جان بدهد، جان داد.
• آن شهید...آنقدر خسته بود، که به محض دیدار حسین(ع) ، جان داد.
• آن شهید...چیزی را که یک عمر آرزو میکرد، بدان رسید.
• آن شهید...باآروزهایش تا شهادت پیش رفت.
• آن شهید...اسم و رسمش را فراموش کرده بود.
• آن شهید...یک روز که خود را گم کرده بود، در زیارت عاشورا پیدا کرد.
• آن شهید...در مقابل رهبر، هیچ ارادهای نداشت.
• آن شهید...جانش را برای امر ولایت نگه داشته بود.
• آن شهید...عشقش را بیشتر از جانش دوست داشت.
• آن شهید...زیارت عاشورا، گلهای دلش را آبیاری میکرد.
• آن شهید...نان را به نرخ عشق می خرد.
• آن شهید...وقتی خندید، که همه بر او گریستند.
• آن شهید...آنقدر کربلا گفت، تا کربلایی شد.
• آن شهید...از چهره شادابش، گلاب میچکید.
• آن شهید...در شهر هم که بود، با لباس خاکی می زیست.
• آن شهید...آتش و خمپاره، آرامش دلش را افزون میکرد.
• آن شهید...وقتی وضو میگرفت، شهادتین دیدار را زیر لب میگفت.
• آن شهید...امروز هم که نیست، هست.
• آن شهید...سحرها را در گریه میگذراند، تا صبحی بخندد.
• آن شهید...برای رسیدن به شهادت، چه خون دلها که نخورد.
• آن شهید...پیکرش سالها مهمان خورشید بود.
• آن شهید...در سه راهی شهادت، از خمپارهها سراغ شهادت را میگرفت.
• آن شهید...خمپارۀ اقبالش را ، برای همیشه در برگرفت.
• آن شهید...هر وقت سر به سجده میگذشت، چشمه دلش از جانماز جاری میشد.
• آن شهید... شبها با یکی که دیده نمیشد، حرف میزد.
• آن شهید...آنگونه حرف میزد، که میدید.
• آن شهید...هرگاه حرف از شهادت میشد، آب می شد.
• آن شهید...پدر و مادرش را روسفید کرد.
• آن شهید...ادعاهایش را زنده به گور کرده بود.
• آن شهید...فدا شدن را بهتر از فدا کردن می دانست.
• آن شهید...آخرین لحظه، به اندازه همه عمرش زیبا شده بود.
• آن شهید...برای زنده شدن دین، خودش را زیرپا گذاشت.
• آن شهید...همیشه با یاد حسین(ع) عطرآگین می شد.
• آن شهید...حیاتش چون پیامش کوتاه بود.
• آن شهید...میگفت، هرکه حرف بزند، مَردنیست.
• آن شهید...میگفت سختی کشیدن دنیا، به دیدار یار میارزد.
• آن شهید...می گفت میدان جهاد را، نامردان ترک می کنند.
• آن شهید...در راه اطاعت از ولایت، شک نداشت.
• آن شهید...در آسایش و سختی، وَلی را حاکم برخود دید.
• آن شهید...آسایش شهر و تنگنای جبهه را به یک رنگ میدید.
• آن شهید...تا استخوان نشد، به شهر نیامد.
• آن شهید...استخوانش، سرود مردانگی را سرود.
• آن شهید...وقتی لباس سفید می¬پوشید، انگار به خواستگاریش آمده¬اند.
• آن شهید...هر چه دنیا نازش را می¬کشید، بی تاب تر می شد.
• آن شهید...در صف یاران مهدی(عج) بود، اما هرگز ادعایی نداشت.
• آن شهید...آنقدر سر بر خاک گذاشت، که خاکش تبرک شد.
• آن شهید...برای پیدا کردن شهادت، همه کوچه و پس کوچه¬های نفس را سپری کرد.
• آن شهید...هنگام شهادت، با چشمانش اشک می¬ریخت و با لبانش لبخند می¬زد.
• آن شهید...فاصله حرف تا عملش، حتی یک آن ، نبود.
• آن شهید...امروز هم برای شهادت آماده است.
• آن شهید...هروقت به خواب کسی می آید، بیدار می کند.
• آن شهید...با وصیت نامه اش ، فردا را ترسیم کرده بود.
• آن شهید...آنقدر زنده است ، که با ما مردگان حرف می زند.
• آن شهید...پا به پای ما ، امروز هم حضور دارد.
• آن شهید...برای گمنام ماندن، از شهدا هم جلو زد.
• آن شهید...به نام حسین (ع) جان داد ، که به کام شهادت رسید.
-------------------------------------------------------------------------------
--------------------------------------------------------------------------------
'''کاریکلماتور هایی در باره دفاع مقدس از محمدرضا فتحیان)www.fathian.ir)'''
--------------------------------------------------------------------------------
• آرزوی شهادت، عین شهادت زیباست.
• تابلوی خط مقدم، به بال آدم ها، پرواز یاد می داد.
• بچه های پای خاکریز ،آنچه را وبالشان است، می گذارند تا بالشان به پرواز در آید.
• خمپارهها ، کار عاشق و معشوق را راحت می کردند.
• کربلا و جبهه آنگونهاند ،که حسین(ع) و شهید.
• ظهرعاشورا و شب عملیات، از یک جنسند.
• ظهر عاشورا، به نسل ما که رسید، شب عملیات شد.
• رزمندگان درشب عملیات ، ظهر عاشورا را مرور می کردند.
• جهاد ،هدیه ای است که از کربلا، روزی فرزندان خمینی شد .
• راز خون، به پای خاکریز که می رسد، افشا میگردد.
• فقط خون است، که پیام شهید را ارسال میکند.
• تا قیامت میدان جهاد، بوی شهادت می دهد.
• شهدا در خون، حسین(ع) را زیارت کردند.
• خون شهیدان ، آیینه ای است که فقط عشق را نشان می دهد.
• شهدا بر خاک میدان نبرد سجده کردند، که مزارشان بوسیدنی شد.
• جبهه را حسینی گویند، چون رزمندگانش کربلائیند.
• حقیقت عاشورا، شبهای عملیات را روشن میکرد.
• میدان مین ، بهترین مفسر( انی سلم لمن سالمکم) است.
• در شب عملیات مثل شب عاشورا، مرد ها و نامردها راهشان عوض می شود.
• آنها که جبهه را به شهر آوردهاند، در خانه هم، چون سنگر زندگی میکنند.
• هر بچه رزمنده ای، که شهر را جبهه نداند، از جهاد ارثی نبرده است.
• هر کس رنگ جبهه را در شهر حفظ کند، رنگین کمانش کربلایی است.
• خانه و سنگر هر دو میتوانند، میدان جهاد باشند.
• خط مقدم چه در شهر باشد یا جبهه، همواره تلفات می گیرد.
• در جبهه اجسام پاک متلاشی میشود و در شهر ارواح پاک.
• هر آنکه خود را در جبهه نکُشت، در شهر هم نمیتواند.
• جهاد در جبهه، به مراتب آسانتر از جهاد در شهر است.
• دشمن در شهر ، نیرنگ بازتر از دشمنان جبههای است.
• آنان که دفاع را مقدس میدانند، کمتر مدافعین را تقدیس میکنند.
• خاکریزهای جبهه، از جنس خاک است ، و در شهر از جنس ارواح پاک.
• بزرگترین درس سالها مقاومت، سالها صبر است.
• اگر دفاع مقدس است، مدافعین مقدسترند.
• خاک قدم رزمندگان، سرمه دیدگان ملائک است.
• هر کس از جبهه بیشتر دم بزند، حسابش سختتر است.
• عذر از حضور درمیدان جهاد ، زندگانی را زنده مانی می کند.
• آنکه شهادت را طالب است، بیشتر به جهاد رغبت میورزد.
• آنانکه شهادت را طالب هستند، از دنیا کمتر توشه میگیرد.
• شاید با جبهه بودن، سختتر از در جبهه بودن باشد.
• چه بسا شهید بودن، با شرافتتر از شهید شدن است.
• تمام عمر شهید را، مقام شهادت است نه تنهاآخر عمرش.
• شهادت بیشتر از اینکه به غروب ماند، چون طلوع است.
• شهید جان میدهد، تا جان بدهد.
• خاکهای جبهه وقتی رزمندگان را میبینند، بلند میشوند.
• نقش جبههای داشتن در صحنه زندگی، زندگی جبههای میطلبد.
• اشک های سَحریِ رزمندگان، تشنگی خاکریز را بر طرف می کرد.
• وصیتنامه رزمندگان ، برگهایی از شجره طوبی بهشتند.
• گاهی رادمردان جبهه، مغضوب نامردان شهرند.
• رحمت خدا ، از لبخند رزمندگان بخوش میآمد.
• هر روز که از جنگ میگذرد، اهل جهاد مظلومتر میشوند.
• شهدا بالاترین مدال افتخار را از دست ابا عبدالله(ع) دریافت کردهاند.
• دستهای بریده جانبازان، ستونهای استوار مردانگی است.
• جانبازان، شهادت را پیش خرید کردند.
• امروز فرهنگ شهرها ، بیشتر به جبههای در برابر جبهه تبدیل شده است.
• آنانکه بچههای جبهه را خرج خود کنند، خود را خرج آتش میسازند.
• لبخند بچههای جبهه، عین گریهشان اسرارآمیز است.
• گریه و خندۀ رزمندگان، هر دو از روی تکلیف بود.
• گریه و خندۀ رزمندگان، هر دو بوی حسین(ع) میداد.
• خنده در پای خاکریز، فقط کار گریه در سحر است .
• شب عملیات، بیشتر به شب دامادی میماند.
• رزمندگان برای دیدار با خدا ، حنایی میشدند.
• حنابندان ، سنتی است که از بهشت برای اهل جهاد ارمغان آوردهاند.
• شمع جان رزمنده ها در آرزوی شب عملیات، تا صبح سوسو میکرد.
• گاهی اوقات صدای انفجارخمپارهها، انعکاس لبیک یک شهید است.
• انفجار خمپاره، تمایز مرد از نامرد را با فریاد بیان میکند.
• زمزمههای نیمه شب، فریاد رزمندگان را در عملیات رساتر میکرد.
• اهل دعوا، عموماً از صحنه جهاد فراری اند.
• شهیدان، بیادعاترین خلایق عالمند.
• خداوند ، دوستان خود را از میان آتش و دودِ میدان جهاد انتخاب میکند.
• بیدردان شهری، دردمندان جنگ را تمسخر میکنند.
• دردمندان جبهه وجهاد، هنوز در خط مقدم زندگی میکنند.
• تحمل درد برای خدا، در دیدگاه اهل جهاد شیرینتر از بیدردی است.
• شهدای استخوان شده، از نای استخوان فریاد میکنند.
• شهدای استخوان شده ، مظلومیت را تا مغز استخوانشان درک کردهاند.
• شهادت ، درس اول مدرسه جهاد است.
• استخوان های شهدا، از سند مظلومیت یاران خمینی پرده برداری می کنند.
• چهره خاکی رزمندگان، تجلی (سیماهم فی وجوههم من اثر السجود) بود.
• ترکشهای خمپاره، نامه های خصوصی خداست.
• تیر و ترکشهای جنگ، دفترچه خاطره زمان است، که هرگز بدست کسی نرسیده است.
• کُلاه خُود، سرهای بچه های پای خاکریز را از بیمه میکرد.
• زمین های جبهه، صفحات دفترچه خاطرات جنگ است.
• شقایقهای جبهه، به عشق رزمندگان فقط یک روز عمر میکردند.
• گونیهای سنگر، سپر بلای جان رزمندگان جبهه بودند.
• خمپارهها، با دیدن رزمندگان، تکه تکه میشدند.
• تکلیف به مردان جبهه که می رسید، تکلّف ها را پاره می کرد.
• دوشکا، شعار رزمندگان را به زبان گلوله تکرار میکند.
• خون، با دیدار رزمندگان و حسین(ع) ، خاطره می شود.
• هنوزآسمان جبهه، گاهگاهی در فراق بچههای رزمنده میگرید.
• قمقمهها، آب را برای رزمندگان خنک نگه میداشتند.
• هنوز سحرهای جبهه، منتظر مناجات رزمندگان با خداست.
• هرجرعه آب بر جگر رزمندگان، یا حسین(ع) میشد.
• جبهه نشان داد ، که نوجوانان پانزده ساله ، میتوانند مرگ را به بازی بگیرند.
• جبهه آنجایی است که راههای صد ساله، رامی شود یک شبه پیمود.
• جنگ ثابت کرد، آنجا که تکلیف حاکم باشد، (یدالله مع الجماعه) نازل می شود.
• قدمگاه بچههای جبهه، بوی کربلا میدهد.
• سرزمین بچههای جبهه، زیارتگاه نسلهای بیدار می شود.
• رزمندگان وقتی به شهر میآمدند، هوا آفتابی میشد.
• هر که بیشتر با شهدا قرین است، بیشتر در انتظار جهاد است.
• بر روی لباس خاکی آن رزمنده نوشته شده بود، (یا حسین(ع)فرماندهی از توست).
• در جبهه خادم الحسینها، از یاران امام حسین(ع) پذیرایی میکردند.
• زیارت عاشورا ، افق زندگی در جبهه را نشان میداد.
• زیارت عاشورا ، شعار مشترک همه رزمندگان است.
• تبسّم در میان میدان نبرد، کار آنهایی است که مرگ را به بازی می گیرند.
• در جبهه با یا حسین(ع)، هم میگریستند و هم لبخند میزدند.
• جانمازهای کوچک رزمندگان، سرهای رازداری را در سجده دیدهاست.
• سَحَرهای پای خاکریز، میدان نبرد را سِحراست.
• آری، رزمندگان از اهل شهر ، و شهدا از رزمندگان سبقت جستند.
• آرزوها در میان معرکه نبرد، یک جهته میشود، یاباطل و یا حق.
• شیپور جهاد، خواهشهای دنیاطلبان را زنده میکند.
• آهنگ نبرد و جهاد، رزمندگان را در عشق به خدا مستغرق مینمود.
• در هنگامۀ جهاد نیز چون در وقت نماز، وسوسههای شیطان شروع میشود.
• آنکه نبرد را به نام خدا آغاز کند، شکست و پیروزیش تفاوتی ندارد.
• رزمندگان به یاد خدا شروع می کردند و به نصرت الهی پایان.
• هر که سرمایهاش در نَفسَش زندانی است، به درد جهاد نمیخورد.
• آنکه در هنگامۀ جهاد بیدار نشود، در قیامت مضطرب و سرگردان است.
• دردمندی در جبهه، بیدردی در شهر را میزداید.
• فرهنگ جهاد، زندگی را در دنیا آسان می کند و مرگ را آسان تر.
• از دیدگاه اهل جهاد، جنگ و صلح، عرصه تکلیف است.
• اگر قلمها مینویسند، خونها اثبات میکنند.
• برای جلب رضایت خدا، در جبهه، خون دادن درس اول بود.
• انقلاب اسلامی گلی است ،که گلابش رزمندگان و شهدایند.
• هرچه فرهنگ جبهه کمرنگتر شود، آرایش جامعه فریبندهتر میشود.
• آنچه در میان میدان نبرد جای ندارد، ادعا و حرف است.
• غربت دفاع مقدس همین بس، که رزمندگانش از نای استخوان ناله میزنند.
• در جنگ ، فصل تمایز شقاوت و سعادت، با خون رزمندگان نمایانگر می شد.
• وای که... خون شهدای جبهه، زودتر از پیامشان از یاد میرود.
• دنیا طلبی، خون بچههای جنگ را لگدمال میکند.
• آنجا که خون جریان ندارد، قلم به سبک جهالت مینگارد.
• رفتن و ماندن، هر دو برای رزمندگان ، جامه عزت به همراه میآورد.
• رزمندگانی که جامانده اند، باید بر مرام شهدا بمانند، وگرنه وامانده اند.
• هر که خون شهدا را زیر پا گذارد، خود ، زیر پا گذاشته میشود.
• در نزد اهل تکلیف، ماندن و رفتن، به انتخاب خداست.
• شرافت رزمندگان همین بس، که فقط با خدا معامله می کردند.
• میدان نبرد، میدان تشکیک نیست، میدان یقین است.
• دفاع مقدس نشان داد، جهاد سن و سال نمی شناسد .
• شبهای عملیات، نصرت الهیِ ،گِردانِ پشتیبان رزمندگان می شد.
• کربلای پنج (شلمچه)از قامت خم حضرت فاطمه سلام اله علیها، ایستا شد.
• دفاع مقدس نشان داد، اهل ادعا، تفنگهای بیگلولهاند.
• وقتی خونها را نادیده میگیرند، شهدا از نای استخوان فریاد میکشند.
• ترسیم سیمای اهل جهاد ، بر دلهای ناپاک میّسر نیست.
• آن چیز که جبهه را محبوب خدا کرد، تمایزتکلیف و تکلّف است.
• شبهای جبهه، از اسرار روزهایش پرده برمیداشت.
• آنکه میخواهد جبهه را درک کند، باید ازشبهایش ستاره بچیند.
• آنکه حق را درک کند، از اهل جهاد مستحقتر نمییابد.
• لبخندِ چهره های خاک آلود ، خاک را هم به وجد وا می داشت.
• پوتین بچه رزمنده ها، بهترین خاطرات جنگ را به روی خاک نگاشته است.
• از قلب هر رزمنده، روزنه ای به سوی کربلا گشوده میشود.
• بچههای جبهه، با بوی بهشت بیشتر آشنایند تا عطر دنیا.
• بچههای جبهه ، مرده و زنده ندارند.
• در جنگ، خرمشهر، قطعه ای از بهشت شد.
• شلمچه ، یک قطعه از هودج بهشتی است.
• شهدا،کوتاهترین مسیر بهشت را با شهادت پیمودند.
• مسیر جبهه، بهشت، شبهای عملیات سرویس فوقالعاده دارد.
• در شبهای عملیات، مسیر جبهه، بهشت، کوتاهتر میشود.
• جبهه، همه طرفش قبله است ، برای شهدا.
• لباس خاکی، برای رزمندگان، لباس دامادی است.
• شب عملیات، مثل شب خواستگاری است، عدهای را میپذیرند و عدهای را نه.
• چفیه ، سفرۀ عقد بچههای جبهه است.
• شب عملیات به جای نُقل، نَقل حماسه می کنند.
• صبح عملیات، تازه دامادها به زمره شهدا میپیوندند.
• رزمندگان در نماز شب، با دستانشان ستاره میچیدند.
• صدای قرآنِ رزمندگان، ملائک را به وجد وا میداشت.
• پیشانی بند قرمز، خط استوای میان عقل و عشق است.
• یا حسین(ع)، کلید قلب بچههای جبهه است.
• چشم ودل بچههای جبهه، با یا زهرا (س) روشن میشود.
• پرچم یا حسین(ع) ، سایبان رحمت ، بر سر رزمندگان بود.
• هر وقت یا حسین(ع) میگفتند، جبهه کربلا میشد.
• خون شهدا، به حضرت ثارالله اقتدا می کند.
• آنانکه شهدا را در قبرستان ها جستجو می کند، از شهادت هیچ درکی ندارند.
• سنگ مزار شهدا، محل نزول ارواح پاک آنان است.
• به دیدار شهدا برویم، شاید به دیدارمان بیایند.
• سالهای دفاع مقدس، برکت شهادت را ، به سفرۀ عمر ما آورد.
• سنگر، خانه آدمهای خاکی است.
• با خدا بودن در شکست ، بهتر از بی خدا بودن در پیروزی است.
• عطر دفاع مقدس، رایحه ای از شور حسینی است.
• نماز نشسته در سنگر ، بیشتر مقبول خداست.
• چهرههای خاکی میدان جهاد، آرایشی آسمانی دارند.
• شبهای عملیات، مثل پل صراط ، برای برخی صد سال ، و برخی یک لحظه است.
• پل صراط ، از میان معرکه جهاد میگذرد.
• همه آنهایی که در معرکه جهاد پا گذاشتند، یا مرد بودند و یا نمی خواستند در میان نامردان باشند.
• سوره واقعه، روزی شهادت را ، برای رزمندگان زیاد میکرد.
• والفجر مقدماتی، مقدمات سفر یاران را فراهم کرد.
• عملیات کربلای پنج، سفره عشقبازی رزمندگان، با خداست.
• فقط در شب عملیات می شود، از شب عملیات چیزی فهمید.
• شب عملیات ، گذران صد سال است در یک شب.
• شب عملیات ، آرزوی آدم ها را برملا می کرد.
• گاه گاهی فرزندان جبهه، مغضوب شهرند.
• عزّت را، فقط در زیر بیرق جهاد و جبهه ، باید جستجو کرد.
• رزمندگان آنقدر با خود میجنگیدند، تا بیخود شوند.
• رزمندگان آنقدر بیخود شدند، که با خدا شدند.
• مراسم پرواز شهدا، با حنابندان ، آغاز میشود.
• میدان جهاد، به مجاهدان و رزمندگان، افتخار میکند.
• در جبهه ،رزمندگان با یاحسین(ع)، نشان گیری میکردند.
• اسم امام حسین(ع) را که از جبهه بگیری ، می شود جبهه کفر.
• اگر یاحسین(ع) نبود، اسلحهها هم، توان شلیک نداشتند.
• بسم الله عملیات ، یا زهرا(س) بود.
• خلق و خوی جبهه ، مثل خاک آن یکرنگ است.
• حال و هوای جبهه، مثل خاک آن، بوی دوستی میدهد.
• در جبهه ، منیّتها را شکست میدادند، تا پیروز شوند.
• در شب عملیات، با رمز یا زهرا(س) قفل خط مقدم باز میشد.
• شهدا در شب عملیات ، کارنامه قبولی می گرفتند.
• فارغ التحصیلان مدرسه جهاد، را شهید می گویند.
• زمینهای جبهه ، بیش از اینکه برای انسانها آشنا باشد، برای ملائک آشناست.
• فکه ، وعدهگاه دوستان خداست، با خدا.
• در فکه هنوز هم، سفره شهادت برپاست.
• بچههای جبهه ، خاکریز میان ایمان و کفر را پاسداری میکردند.
• با سربندهای سبز، خونهای سرخ ، بهتر به جوش میآمد.
• شهدا ، از شیر مادران پاک، شهد شهادت نوشیدهاند.
• با لباسهای خاکی، آدم را به بهشت بهتر راه میدهند.
• لباس خاکی ،آدم را به بی رنگ می کند.
• لباس های خونی شهدا، دست خط یادگاریِ زمانه است.
• بدن مطهر شهدا، زیباترین کلک نقاشی در دنیای عشقباری است.
• در جبهه ، هر که بیشتر عاشق فاطمه(س) بود، شبیهتر به فاطمه(س) میرفت.
• الله اکبرِ بچههای جبهه، قلب دشمن را تسخیر میکرد.
• الله اکبر، از الله اکبرِ پای خاکریز.
• آنها که جبهه را دیده اند، اگر پیامبری نکنند، خواری شکست را می چشند.
• رسالت رزمندگان در زنده ماندن، کمتر از رفتن نیست.
• آنان که از خیل جبهه زنده ماندهاند، باید به زبان شهدا فریاد کنند.
• بچه رزمنده هایی که زنده مانده اند، فقط یک راه دارند، و آن جبهه ای ماندن است.
• شاید، رزمندگان زنده امروز، مظلومتر از آنانند ، که رفتهاند.
• اگر دیروز ، خون دادن تکلیف بود، امروز ، خون دل خوردن تکلیف است.
• آنانکه دیروز رفته اند، خوشا به حالشان، و آنان که جامانده اند، بدا به حالشان.
• در خون دادنِ دیروز، تا خون دل خوردنِ امروز، فقط به اندازه تکلیف فاصله است.
• کربلای هر شهید ، مدالی به رنگ خونِ آن شهید را دریافت میکند.
• شهادت ، فقط برای انسان ها نیست، خاکی که شهید بر آن، افتاده است نیز ، به مقام شهادت می رسد.
• زمینهایِ گرم جبهه، دل اهل حقیقت را گرم می کند.
• شاید زمین جبهه فراموش شود...، امّا زمان جبهه ، هرگز فراموش شدنی نیست.
• خاطرات جبهه و جهاد، قلبهای غفلت زده را ، پاره پاره میکند.
• یاد و خاطره بچههای جنگ، زبان آدم را از ادعا خالی میکند.
• سفره شهادت بروی اهل جهاد، همیشه گشوده است.
• آنانکه با شهادت اطعام نشوند، با شقاوت سیراب میگردند.
• ایام عملیات ، رایحه شهادت در همه جا میپیچید.
• درمیدان مین، برای رسیدن به شهادت ، تخفیف می دادند.
• دعای کمیلِ پای خاکریز، آرزوی شهادت را برآورده میکرد.
• فرهنگ جبهه ، باجان بچههای رزمنده نگاشته شده است.
• نوجوانان میدان نبرد، از بزرگان شهر ، مردترند.
• اگر مردی به روح باشد، بچههای رزمنده، مردترین مردان روزگارند.
• از زمانی که سفره جهاد را برچیدند، دلم بیشترهوای سنگرمی کند.
• شهدا ، از زندان تن رهیدند و ما بر آن پناه میگیریم، حیف.
• کمکهای مردمی ، مثل باران، زمینهای جبهه را بارور میکرد.
• اگر دستانِ گرمِ مادرانِ در پشت جبهه نبود، همت والای رزمندگان هم ، کاری نمی کرد.
• نامه رزمندگان، بوی جبهه را به شهر میرساند.
• آزمون قبولی در جبهه، شبهای عملیات برگزار می شد.
• شب عملیات ، نمره بیست ، یعنی شهادت.
• روز قبل از عملیات ، کارت دعوت برای شهدا میآمد.
• وقتی شهدا استخوان میشوند، غم آنها ، استخوان سوزتر است.
• گاهی استخوانهای بچه رزمنده ها ، پیامبر حماسه های میدان جهاد می شود .
• خاک میدان نبرد، از امتحان امانت داری پیکر پاک شهدا، سربلند بیرون آمد.
• زمینهای جبهه، زمانها را ، بهتر بیاد سپردهاند.
• وقتی پا به جبهه میگذاردیم، زمزمه (فاخلع نعلیک) را بهترمیشنیدیم.
• (سیماهم فی وجوههم من اثر السجود)، در صورت رزمندگان ، بهتر تفسیر میشد.
• در دعای کمیل شبهای جمعه، براتِ شهادت رزمندگان را، امضا میکردند.
• فتوحات رزمندگان، تصویر مناجات آنان ، در سحرهاست.
• دعای توسل، شبهای عملیات را بیمه میکرد.
• زمینهای جبهه ، زمانها را در خود نگاشتهاند.
• قلبها در میدان جهاد، سوزناکتر برای دین میتپید.
• از جهاد تا شهادت، فقط به قدر یک یاحسین(ع) فاصله است.
• اگر جهاد نبود، شهادت گمشده انسانها بود.
• آنان که با جهاد خالص نشوند، با آتش خالص میشوند.
• از جهاد بُرّندهتر، شهادت است.
• جهادی که به شهادت نیانجامد، شاید به اسارت بیانجامد.
• اگر شهادتها نباشد، اسارتها ، همیشگی است.
• هر که اسیر نفس است، شهید عشق نمیشود.
• جهادِ با نَفس، شهادت را به ارمغان میآورد.
• شهادت، هرگز با ادعا ، حاصل نمیشود.
• شهادت، شکل عملی اطاعت است ، که به ملاقات با خدا منجر می شود.
• هر وقت شهدا را به شهر میآورند، شهریها معذّب میشوند.
• گلزار شهدا، چه حکیمانه از شهرها فاصله گرفتهاند.
• هر چه فرهنگ جبهه کمرنگتر شود، فرهنگ شهر ننگینتر جلوه میکند.
• از شهادت تا اسارت، فقط فاصلهای به اندازه بی دردی است.
• خاک و خون چنان به هم مأنوسند، که بهشت و شهدا.
• شهادت و شهید ، داستانِ گُل و گُلابند.
• آنقدر که بهشت در انتظار شهید است، شهید مشتاق دیدار حسین(ع) است.
• شهادت ، چنان انسان را بالا میبرد، که آفتاب، آب را.
• آنجا که خورشید غروب میکند، شهدا در طلوع هستند.
• اگر نور ، زمین را روشن میسازد، شهید ، زمان را روشن میکند.
• اگر برای پیوستن به شهدا نکوشیم، شیطان ما را میرباید.
• هر دکمه از لباس جبهه را که باز کردیم، دلمان به دنیا بسته تر شد.
• سربند، زبان حال شهدا را به رسم یادبود بیان می کند.
• رزمندگان سربندها را میبستند، تا پابندها را پاره کنند.
• لباس های خاکی جبهه ، هزار بال داشت.
• لباس خاکی، قاب تصویر ، مردان میدان جهاد بود.
• لحظه شهادت ، چون هنگام بوئیدن گُل، عارفانه میگذرد.
• دردفتر شهادت ، نام آنهایی را می نویسند ، که کارشان با این دنیا تمام شده است.
• محل شهادت هر شهید ، کربلای آن شهید است.
• صفحات دفتر شهادت ، هر کدام بنام یک شهید ، آذین بسته شده است.
• جبهه ، دانشگاه آنهایی است که ، به درس شهادت که می رسند، کربلایی عمل می کنند.
• فارغ التحصیلان مدرسه جهاد، نامشان را در دفتر شهادت پیدا می کنند.
• هر مقدار که از شهدا دست بکشیم، مرام شهادت برایمان دست و پاگیرترمیشود.
• بسیجی بودن ، فقط جامه خاکی به تن داشتن نیست.
• به خدا ، شهدا و جبهه تا قیامت ، کنار یکدیگر ، منتظر ما هستند.
• نَفَس در جبهه ، جان را معطر می کرد.
• شبهای عملیات ، سفره خدا ، همگانی میشد.
• وقتی تابلوی (بسیجی لبخند بزن) را دیدم، بغض گلویم را فشرد.
• امروز شهدا ، سرکوچه هایمان منتظرند ، سری بزنیم.
• در سفره مردان اهل جهاد ، با شهادت از میهمانان پذیرایی میشود.
• در جبهه، با یاحسین(ع)، در خواست آب میکردند.
• شهادت طعامی است، که رزمندگان درمیدان جهاد نذر می کردند.
• جبهه آنجایی است که رنگ دنیا، بیرنگترین رنگهاست.
• شهدا، دنیا را مثل آب، بیرنگ میدیدند.
• در جبهه ، دنیا در خیال بچهها، خیال بود.
• هر وقت گره کور دنیا باز شود، دل، به شکوفه شهادت مینشیند.
• خاکریزها در خط مقدم، خط استوایی میان حق و باطل بود.
• جبهه، جایگاه انطباق حقیقتها و واقعیتها، بر محور خداست.
• وقتی خمپاره کنارت منفجر می شود، معلوم می شود که چند مرده حلاجی.
• در جبهه، فقط یک خاکریز میان حرف و عمل، کشیده شده است.
• آنگاه که جهاد واقعیتی زندگی شود، شهادت حقیقت زندگی میکند.
• شهادت در قاموس انسان، تعریف پذیر است و انسان در قاب شهادت دیدنی.
• تابلوی به طرف خط مقدم، راه بهشت را نشان میداد.
• شیپور جهاد، مردان را از نامردان جدا میکند.
• عملیاتها ، موعد دیدار با خدا را نزدیک میکردند.
• خط مقدم ، میعادگاه شهدا با خدابود.
• آنگاه انسان به خدا میرسد، که به خط مقدم جانش رسیده باشد.
• خط مقدم، نقطه رهایی از منیّتهاست.
• هر قدر انسان مهذبتر شود، خمپارهها بیشتر طالب اویند.
• خمپارهها، دوستان خدا را گلچین میکردند.
• حرکت بطرف خط مقدم، فقط هنر مردان خدا بود.
• برای رهایی از قیود ننگین دنیایی، باید به خط مقدم دنیایمان برسیم.
• آتش خمپاره، دوستان خدا را به وجد وامیداشت.
• خاکریز، سپر بلایِ جانِ، بچههای رزمنده بود.
• ترکشها، نامه های خصوصی بودند، برای آنها که قصد شهادت کرده بودند.
• محل تلاقی دین و دنیا را، در خط مقدم، بهتر میتوان دید.
• خط مقدمِ جبهه اسلام، محل تقابل عشق و عقل است.
• جبهه همانند تمامی مفاهیم، مجموعهای از معنویات حقیقی و مادیات واقعی است.
• بازار جان دادن، در خط مقدم ، همیشه گرم بود.
• خط اول جبهه، آخر خط ماندنِ شهدا ، در میان ما بود.
• ترکشها ، روزنههایی باز می کنند، که آنسویش باور نکردنی است.
• تیر و ترکشها، مأمورین حقند، که هرگز اشتباه نمیگیرند.
• در جبهه، از تیر و ترکش گرفته، تا روحهای بزرگ ، همه رنگ تعبد دارند.
• اخلاص ، جواز ورود به دنیای پاک شهدا است.
• دفاع مقدس نشان داد، هرکس خود را فدا کند، عزت مییابد.
• عزیزترینِ خلایق نزد خداوند، مردان میدان جهاد و مبارزهاند.
• ترجیح تکلیف به نتیجه، از صفات بارز اهل جبهه و جهاد است.
• در جبهه، هر که از روی تکلیف عمل میکرد، به نتیجهاش، هیچ کاری نداشت.
• آنانکه از جنگ فرار کردهاند، به دام ننگ اسیر شدند.
• آنانکه جهاد را با جان و دل خریدند، در صلح هم عزت یافتند .
• سرخی خون شهدا، برای ما واماندگان، چراغ قرمز دنیابازی است.
• شهدا، با خونشان لبخند رضایت میزنند.
• لبخند پای خاکریز، ترنم رضایت خداوند است.
• جانهای پاک هر کجا باشند، آنجا خط مقدم جبهه اسلام و کفر است.
• روحهای بزرگ، به خط مقدم که میرسند، از جسمها رهایی مییابند.
• عاشورای هر شهید، آن زمان است که خونش، به زبان می آید.
• زمین و زمان از خون شهدا، هر لحظه کربلا و عاشورا میسازد.
• رزمندگان، امام را آنگونه می دیدند، که دریا ، خورشید را.
• رزمندگان، از نَفس امام، تنفس میکردند.
• از تراوش عشق رزمندگان به امام، بوی وفاداری به مشام میرسید.
• از شهر تا خط مقدم ، فقط به اندازه خودمان فاصله بود.
• از خط مقدم تا خدا ، یک بسم الله کافی بود ، بسم الله .
• جواز عبور از خط مقدم جبهه، یاحسین(ع) بود.
• میدان مین، میزان خلوص رزمندگان را تعیین می کرد.
• میدان مین ، تشنگی به شهادت را دوچندان می کرد .
• سیم خاردار، از پرواز رزمندگان، دلسوزانه جلوگیری میکرد.
• در میدان نبرد، تیر و ترکشها، پیامرسان محبت خداوند بودند.
• بیشتر انسانها، کمتر به شهادت فکر میکنند.
• سرخترین خونها، از سبزترین جانها فوران میکند.
• آنروزها،اگر از جبهه جایی بهتر روی زمین بود، شهدا آنجا را برمی گزیدند.
• اگر جبهه ،کربلایی نبود، میعادگاه وصال رزمندگان به حسین(ع) نمیشد.
• موعد وصال هر رزمنده با حسین(ع) ، خود عاشورایی دیگر است.
• تشنگی در میان معرکه نبرد، میراث ظهر عاشورا است.
• مظلومیت بچههای جبهه، در شهر بیشتر مشهود است.
• ارج نهادن به ارواح پاک شهدا، عزتآفرین است.
• ارواح شهدا، از زیرپا گذاشتن خونشان، معذبند.
• هرکه خون شهدا را زیرپا نهد، شرفش را از دست میدهد.
• آنکه در جنگ تسلیم حق نگشت، در صلح، تسلیم باطل میگردد.
• هر چیز که شهدا را برایمان زنده کند، آن مقدس و ستودنی است.
• آنانکه از جهاد سرباز زند، به جماعت اهل نفاق می پیوندد.
• هرچه ایام عملیات نزدیکتر میشد، چهره رزمنده ها برافروخته ترمیگشت.
• رزمندگان، میدان مین را، شرمنده جسمشان میکردند.
• بدن رزمندگان، دفترچه خاطرات میدان مین است.
• عملیاتهای رزمندگان، با توکل و توسل بیمه می شد.
• شهادت، تصویری است که بر پرده جهاد نقش میبندد.
• رزمندگان اسلام هرچه بیشتر فتح میکردند، افتادهتر میشدند.
• نالههای نیمه شب رزمندگان، به شبهای عملیات، مُهر پیروزی میزد.
• اضطراب در جبهه، از جنس تکلیف است، نه ترس و شکست.
• در جبهه، همه چیز را، تکلیف روشن میکرد.
• در جبهه، نتیجه زیبا آنجا نمایانگر میشود، که به تکلیف عمل شود.
• به زیر سربندهای قرمز، دنیایی از آزادگی نهفته بود.
• در شهر تکلّفها، از انجام تکلیفها ممانعت میکند.
• بچههای جبهه، تکلیف را به شهر آوردند، تا تکلّفها رخت بربندند.
• در جبهه، زیباترین نتایج، از سختترین تکالیف بدست آمده است.
• سنگر و خانه، هر دو برای مجاهده ساخته شدهاند.
• جبهه و شهر برای مجاهدان، میدان مبارزه و امتحان است.
• هر که بیشتر با فرهنگ جهاد مأنوس باشد، کمتر به دل خوشی های زندگی، مشغول می شود.
• معرکه نبرد، نزدیکترین مسیر وصول به خداست.
• شبهای عملیات، مقام شهادت ، دست یافتنی تر می شد .
• تفکر بسیجی، مثل آب جاری، جاری است.
• تفکر بسیجی، زلالترین نگرش قرن حاضر است.
• اذان شهادت، سجده خون میطلبد.
• روح جهاد، در روحیه بسیجی، متجلی تر است.
• تکبیر رزمندگان، اقامه نماز عشق است.
• برای نماز شهادت، باید با خون وضو ساخت.
• فرهنگ بسیجی، تکلّفها را میزداید.
• هر که درگیر غل و غشها است، از مرام بسیجی محروم است.
• فضای جبهه، به وجود رزمندگان افتخار میکرد.
• روزهای جبهه، چون شبهای آن، پر رازند.
• شبهای جبهه، مثل روزهای آن، آفتابی است.
• اسرار شبهای جبهه، تا قیامت فاش نمیشود.
• بر قامت بسیجی، فقط لباس مقدس جهاد، زیبا جلوه میکند.
• جبهه و رزمندگان، مثل شمع و پروانه، زبانزد اهل معرفت خواهد ماند.
• بر قامت جهادگران، لباس ذلّت جای نمیگیرد.
• بزرگترین آفت جهادگران، رفاهزدگی است.
• جهاد، لباس عزت میگستراند، و بیدردی ورفاه، ذلت آفرین است.
• رزمندگان و کربلا ، مثل حجاج و کعبه ، تا قیامت در طوافند.
• ملائک، شبها سلام خدا را، به رزمندگان میرساندند.
• در جبهه غرب، اقتدار کوهها، از اراده فرزندان روح الله شکسته شد.
• بچههای کردستان، فرزندان مظلومیت تاریخند.
• کوههای سر به فلک کشیده غرب، عزت سر به فلک کشیده رزمندگان را، بهتر میشناسد.
• آنجا که همّتها، مصروف به رضایت خداوند شود، همانجا جبهه است.
• خاکریزها، همیشه از جنس خاک نیستند، گاهی از جنس آبرویند.
• ندای (ای لشکر صاحب زمان آماده باش، آماده باش)، بازار شهادت را داغ می کرد.
• اگر نام شهدا را روی کوچه های شهرمان نمیگذاشتیم، همین قدر هم، بیادشان نبودیم.
• شهدا در برابر امر ولایت، یک لحظه هم تردید نکردند.
• شهدا کوچه هایمان را تسخیر کرده اند، اما دلها یمان را، نه.
• اگر شفاعت شهدا، نصیبمان شود، شکایت از دنیا، زمین گیرمان نمی کند.
• فاصله حرف تا عملِ مردانِ میدان جهاد، به اندازۀ یک سر سوزن هم نیست.
• پشت خاکریز نشستن، مثل پشت رحل قرآن نشستن بود.
• خاکریزهای مهران، نزدیکترین راه را، به کربلا نشان میداد.
• عملیات طریق القدس، مسیر شهادت را، به روی مردان جهاد، بازگشایی کرد.
• عملیات والفجر، فجر پیروزی رزمندگان را، به افق تاریخ نشاند.
• عملیات بیت المقدس، خرمشهر را ، پلاک یادگاری جنگ کرد.
• خونین شهر ، با خون شهدا ، خرمشهر شد.
• تنها از گذاردن نام شهدا بر کوی و برزن، فرهنگ شهدا رواج نمییابد.
• شهدا از شهرِ پر گناه ، کناره میگیرند.
• شهدا با استخوانهایشان، در شهر یارگیری می کنند.
• امروز شهدا با استخوان هایشان، از خاکریز مردانگی، دفاع می کنند.
• استخوانهای یاران سیدالشهدا(ع)، شهر را معطر کرد.
• در جبهه چشمها هم می دید و هم انتخاب می کرد.
• آری... بهشت زهرا را از شهر دور کردند، تا آلوده نشود.
• آنروز ترافیک جنازه شهدا، راه دلمان را بر دنیا بست.
• جنازه شهدا که به شهر میآید، بافتههای غفلتمان ، تافته میشود.
• آنگاه که اهل جهاد، دین را زیرپا گذارند، اهل دنیا، دین را خرج خود میکنند.
• ذلّت، به اهلِ جهادِ دنیا طلب، نزدیکتر است، تا به اهل دنیایِ دین فروش.
• هرکه ماندن در شهر را، به رفتن درمیدان جهاد ترجیح داد، تاروپود ذلّت را با دست خود تنیده است.
• دلی که در تبانی با دنیا، گمراه نشود، از میدان مبارزه، سزبلند بیرون می آید.
• غبار میدان نبرد، چون باران رحمت ، حیات آفرین است.
• وای بر آنانکه چهرههای خاکی آنروزها را، امروز بینوازش گذارند.
• هرچه از شهدا دور می شویم، از دیدن ِ حقیقت، کور می شویم.
• هیهات، که فراغ یاران شهید، به مرور زمان، کمسو تر می شود.
• آتش عشق به شهدا، تنها در دلهای پای خاکریز، شعله میکشد.
• با استخوانهای شهدا هم راز بودن، بچه های تفحص را رفتنی کرد.
• استخوانهای شهدا، زینب گونه، پیام رسان جبههاند.
• با استخوان شهدا سخن گفتن، کارآدمهای عاقل نیست، دردِ آدم های عاشق است.
• جمجمههای شهدا، از سجده دیدار برگشتهاند.
• بر ذلّتمان همین بس، که استخوانهای زنده تر از ما هستند.
• راستی راستی شهادت، استخوان ها را به زبان میآورد، و ما را خاموش می کند ؟
• شهدا آنقدر دل آرامند، که آرامش را با استخوانهایشان، میربایند.
• همین استخوانهای دوستان خدا، گوشت دشمنان خدا را آب کرد.
• آنانکه با شهدا بیشتر دلبسته اند، بی شهدا، کمتر عمر میکند.
• جمجمه های شهدا، به سرهای به نیزه نشسته کربلا، اقتدا کردند.
• استخوانهای شهدا در قتلگاه فکه، پرده از دیداری عاشقانه برداشتند.
• از سینه آن شهید، بوی کربلا به مشام می رسید، و صدای سینه زنی.
• استخوانهای شهدا، این سؤال را زنده میکنند، ما کجا ، و شهدا کجا.
• استخوانهای شهدا، از شهر ما گذشتند، تا شهر ما زنده بماند.
• استخوانهای شهدا، نشان دادند، که میشود، فاصله حرف و عمل، صفر باشد.
• نگین انگشتر بسیجی، اخلاص است.
• توسل و توکل است، که غنچۀ بسیجی بودن را ، به گل شهادت می نشاند.
• در فرهنگ بسیج، ادب، مثل خون مقدس است.
• علم بسیجی، از عمل سرچشمه میگیرد.
• بچههای تخریب ، راه بازگشت به دنیا را تخریب میکردند.
• در جبهه هر وقت مین منفجر میشد، انتظارشهادت بسر می آمد.
• اذان صبح، به مناجات سحرِ رزمندگان، مهر تأئید میزد.
• در جبهه، پشت سنگرهای خاکی، روحیات افلاکی زندگی می کردند.
• بچههای جبهه از دنیا، یک کوله پشتی بیشتر برنداشتند، تا از آخرت جا نمانند.
• هر جا روحیه¬ خاکی حاکم شود، خط مقدم بساطش را پهن می کند.
• حدفاصل ایمان و کفر، اطاعت بی چون و چرا در میدان نبرد است.
• بچه¬های جبهه، خاکی¬منشی را برگزیدند، تا افلاکی شوند.
• در سنگر ،گونی¬های خاکی ، قلب¬های افلاکی را محافظت می¬کرد.
• دست هایی که اجساد شهدا را دربر گرفته¬اند، همچون رحل¬های قرآنند.
• شب¬های فکه، هر شبش، شب قدر است.
• فردای قیامت معلوم می¬شود، فکه پر¬گُل¬ترین باغ دنیا بوده است.
• عید امسال، درشلمچه، با شهدا مهمانی دست جمعی داشتیم.
• یادش بخیر، آنروزها، شهدا را با یک صلوات میهمان می¬کردیم.
• شهدا مثل آئینه¬اند، خود را در آنان مشاهده کنیم، وبیابیم چقدر فاصله داریم.
• باشد...، بعضی شهدا را خرج خود می¬کنند.
• غنچه¬های باغ فکه، فقط در بهشت سر، باز می کنند.
• استخوان¬های شهدا، مثل یاس، فقط یک سحر میهمان ما بودند.
• از عظمت شهدای کردستان همین بس، که در وصف آنان هیچ نمی¬دانیم.
• قامت رادمردان کردستان، چون کوه های سربه فلک کشیده اش ، هرگز خمیده نمی شود.
• امام خمینی روز قیامت، یک دسته گل سرخ بسیجی، به رسول خدا هدیه می¬دهد.
• از عظمت سربند همین بس، که جایگاهش بر سجده¬گاه است.
• در فکه استخوان¬ها، از غربت، همدیگر را در آغوش کشیده بودند.
• خواستم از یک رزمنده عکس بگیرم، عکس خورشید افتاد.
• جهاد نشان داد،کربلایی زیستن، عاشورایی مردن را در پی دارد.
• خط مقدم ، نقطه صفر تقابل اندیشه¬های پاک، با مظاهر شیطان است.
• اندیشه بسیجی، هر کجا که باشد، خط مقدم همانجاست.
• دشمن خواست اندیشه بسیجی را منهدم کند، گوهر شهادت را نمایان کرد.
• بچه¬های جبهه، فراخ ترین اندیشه¬های قرن را، بنیان گذاشتند.
• یا حسین(ع)، تراوش اندیشه¬های نابِ جهادی زیستن است.
• بچه¬های جبهه، یک کوله کوچک حمل می¬کردند، با یک تکلیف بزرگ.
• درخط مقدم جبهه، یک عالمه آدم که خود را گم ¬کرده بودند، و به دنبال خدا می¬گشتند.
• میدان مبارزه نشان داد، عشق¬بازی با مرگ، سرفصل جدید اندیشه قرن حاضر است.
• پای مبارزه که به میان بیاید ، عشق¬بازی با مرگ، تنها راه حصول پیروزی است.
• دفاع مقدس نشان داد، نمی شود جان را دوست داشت، و از میدان جهاد برنده بیرون آمد.
• بچه¬های جبهه، بر مرگ لبخند زدند، تا دشمن هرگز، نخندد.
• از صلابت شهدا همین بس، که امروز، با استخوان¬هایشان هم پای کار مانده اند.
• در مراسم وصال رزمندگان باشهادت، ترکش ، عشق بازی می کرد.
• باران می آمد، شهدا آمده بودند... ولی ما مانده بودیم ، چگونه بمانیم.
• ملائک مفتخرند که امروز، یاران خمینی را روی بالهایشان احساس می¬کنند.
• امروز باران رحمت شهدا، شهر غبارگرفته مارا ، صفا داد.
• امروز نسیم حضور شهدا، هرمان را غبارروبی کرد.
• مردان جنگ ، آنقدر نعمت بودند ،که استخوان¬هایشان هم، شهررا دگرگون می¬کند.
• آن بسیجی با کوله پشتی¬اش، یک کوله¬بار بندگی،نزد خدایش می برد.
• خوشا به حال ما، که شهدا با استخوان¬هایشان، باز به ما سرزدند.
• با هر انفجار خمپاره، بند تعلّقات آدم، کمی شل می¬شد.
• چاله¬های انفجار، محل دفن تعلّقات بچه¬های جبهه بود.
• در جبهه، شیطان از همه سرگردان¬تر بود.
• جبهه ،آنجایی است که هم خدا با توست، و هم تو با خدایی.
• در گرماگرم عملیات، آدم خدا را بیشتراحساس می¬کرد.
• در جبهه هر وقت کار سخت می¬شد، خدا با بچه¬ها همراه می¬شد.
• در جبهه هر وقت اذان می¬گفتند، نماز، حرف اول را می زد.
• اگر شعله پوش¬ها نبودند، آتش عشق رزمندگان، صدامیان را می سوزاند.
• مین¬های فکه، کارت دعوت خصوصی برای عشاق عقب مانده است.
• بعضی از رزمندگان، تکه¬ای از جسمشان را به بهشت فرستادند، تا جا رزرو کنند.
• گازهای شیمیایی، بچه¬های جبهه را ذرّه ذرّه، آب می¬کرد.
• ترکش¬های خمپاره، عشق را به جسم بچه های جبهه قلمه می زد.
• کاروان اهدایی از اهل بیت، در میان دود و آتش بچه¬ها را یاری کرد.
• از میان کانال¬هایی و سیم¬خاردارِ برق¬دار، فقط با یازهرا(س)، می شود عبور کرد.
• یازهرا(س)، سلاح مافوق سرّی، بچه¬های رزمنده است.
• بایا حسین(ع) در جبهه، همه چیز به هدف اصابت می کرد.
• و ما رمیت، گلوله¬ بچه¬های رزمنده را هدایت می¬کرد.
• روزهای عملیات، رازهای آن را مفتوح می¬کردند.
• آنها که اهل اخلاص نبودند، پای ماندن در جبهه را پیدا نمی کردند.
• بچه¬های جبهه، اخلاص را مثل هوا استشمام می¬کردند.
• دنیاطلبی، یک سنت عصر حجری در میان خاکریزهای نبرد بود.
• بچه¬های رزمنده، مِنَّت خمپاره¬ها را می¬کشیدند، تا نوبت به آنان زودتر برسد.
• هر آنچه عرفا صد ساله آموختند، شهدا یک شبه پیمودند.
• جبهه، بازار جان فروشانِ، خدا ترس بود.
• هدایت باطنی خداوند، جبهه را به مدینه فاضله¬ای، در زمان غیبت تبدیل کرد.
• به حق می¬توان گفت، بچه¬های جبهه، پا بپای حضرت صاحب¬الزمان(عج) آمدند.
• در جبهه،هرجا صدای یازهرا(س) می¬آمد،گویی مادر و فرزند با هم صحبت می¬کردند.
• در جبهه هر کس آب می¬خواست، یا حسین(ع) می¬گفت.
• مرموزترین لحظات جنگ آنگاه است که، بچه¬ها با خودشان زمزمه می¬کردند.
• خدا می¬داند، اگر زمزمه¬های عاشقانه رزمندگان فاش شود، چه می¬شود؟
• تیر مستقیم تانک، خاکریزها را می¬شکافت، تا به دلِ بچه های رزمنده برسد.
• دشمن آمده بود، بچه¬های جنگ را بکشد، اما زنده کرد.
• بچه سیدها، نمک جمع بچه¬های جبهه بودند.
• بچه سیدها ،شلمچه را کوچه بنی¬هاشم کردند.
• ای کاش برای شلمچه، یک ضریح سبز می¬ساختیم.
• در جبهه ، هر وقت کار سخت می¬شد، یک بچه سید،گره کار را می¬گشود.
• لباس شب عملیات، همان لباس دامادی است.
• در عملیات والفجر چهار ، قتلگاه، اتاق پذیرایی از شهدا بود.
• شب های جبهه ، برای دیدار بچه رزمنده ها، از منور یاری می گرفت.
• ستون رزمنده ها را با اسپند، بسوی شهادت راهی می کردند.
• فردای عملیات، خورشید، اجسام مطهر شهدا را طلایی کرده بود.
• حنابندان، مژده دیدار با حسین(ع) را ، به بچه¬ها می¬داد.
• مارش عملیات، دل مادران چشم انتظار را ، هم خوشحال می کرد ، هم مضطرب.
• مارش عملیات، چشمان مادران رزمنده را، بارانی می¬کرد.
• آنها که بچه های رزمنده را قبل از شهادت نشناختند، بعد از شهادت هم نمی شناسند.
• مهجورترین نقاط جبهه، را قتلگاه نامیده اند.
• قتلگاه، محل عروج گروهی، بچه های رزمنده است.
• بیشتر قتلگاههای جنگ را، باید در میدان مین ، جستجو کرد.
• پیرمرد¬های محاسن سفید، ریشه¬های قداستِ دفاع مقدس اند.
• تلخی آن جام زهر، از تمامی روزهای جنگ، لذت را ربود.
• شهدا پاره پاره شدند، تا آن زهر نوشیده نشود، که شد.
• برخی درجنگ کم آوردند، که شهدا تنها ماندند و امام تنها تر.
• از نوشیدن آن جام زهر، شهدا استخوان شدند.
• عملیات والفجر یک، رازدارِ عاشقانه¬ترین روزهای دفاع مقدس است.
• در عملیات کربلای یک ، برای آنکه حرف امام زمین نماند، رزمندگان جانشان را نذر کردند.
• در عملیات والفجر هشت، مناره¬های مسجد فاو، یک دسته گل بسیجی را به خود دید.
• مسجد جامع خرمشهر، قلب تپندۀ هشت سال دفاع مقدس است.
• مسجد جامع خرمشهر، دفترچه خاطرات هشت سال مقاومت است.
• نمی¬دانم، چرا هر که مَحرم رمل¬های فکه می¬شود، پریدنی می¬گردد.
• مگر رمل¬های فکه، همۀ هستی است، که اینهمه عاشق را در خود جای داده است.
• ازرمل های فکه ، می شود تا قیامت، الماس گرفت.
• قرارگاه تاکتیکی، آخرین ایستگاه رزمندگان بود تا خدا.
• در حسینیۀ گردان، بذر شهادت، پرورش می دادند.
• جیره جنگی، آخرین غذایی بود که شهدا آن را تناول کردند.
• خوشمزه¬ترین غذاهای جبهه، جیره جنگی شب عملیات بود.
• غذای شب¬های عملیات، مثل شب عروسی مرغ بود.
• شهدا در شب عملیات، نور بالا می¬زدند.
• جیب پیراهن¬های خاکی، تابلوی اعتقاداتِ نابِ بچه¬های جنگ بود.
• از غروب تا سحر فردا، تقدیرات هر روز جبهه، نوشته می¬شود.
• جبهه هر روز و شبش قدر بود، چون قدردان داشت.
• خمپاره¬های عمل نکرده، از بوسه بر بدن بچه رزمنده ها محروم ماندند.
• شبهای عملیات، پرستاره¬ترین شب¬های جبهه است.
• پاتک، تلاش مذبوحانه شیطان، برای زمین زدن روح¬های ناب جبهه¬ای است.
• در جبهه، امر به معروف و نهی از منکر، با حرکت ماشه، تجلی می¬یافت.
• از چهره خاک¬آلوده و خسته رزمندگان، چشمه تولی و تبری می¬جوشد.
• شهدای فکه، بیکفنی را از مولایشان به ارث بردهاند.
• بچه¬های جنگ با قدوم استوارشان، بر زمین جبهه، مُهر وفاداری می¬زدند.
• طلایه، نقطه طلاییِ صحیفه جنگ است.
• طلایه، از نزول دوباره (فتبارک الله احسن الخالقین)، به خود می¬بالد.
• در طلایه، فاصله میان بچه¬ها و امام حسین(ع)، به اندازه پیشانی و مُهر کربلاست.
• قلب های بیدار ،در طلایه به احترام شهدا می ایستد.
• رزمندگان طلایه، معادله عشق را پیچیده¬تر کردند.
• شلمچه، عاشورا و کربلایِ عصر غیب است.
• همیشه از شلمچه تا بهشت ، ستون شهدا در رفت و آمدند.
• غربت طلایه، هر نَفَسی را زمین¬گیر می¬کند.
• بازی دراز، قافِ قلۀ عشقِ بچه¬های رزمنده هاست.
• هرچه زمین بیشتر به کربلا بماند، زمانش بیشتر کارعاشورایی می کند.
• در سجادۀ بچه¬های رزمنده، مُهر کربلا، مِهر نینوا، در دل می کاشت.
• جبهه، مکانی است، که به مکینش آبرو پیدا کرده است.
• آنها که در یارگیری، اهالی جهاد را فدای خود کردند، جز خیانت نمی بینند.
• جبهه، نزدیک¬ترین نشانی برای پیدا کردن خود بود.
• صحیفه دفاع مقدس، از باب معرفت الله، پرده¬بردای کرد.
• فرهنگ جبهه، زمزمی است که بر هر قلبی جاری شود، سیراب می¬کند.
• شهدا، قطرات زمزم عشقند، که جان می¬بخشند.
• فاصله ما تا شهدا، فقط به اندازۀ حرف تا عمل ماست.
• شهدا، آنچه را که می¬خواندند، می¬دیدند.
• مرور خاطرات جنگ، تفسیر دلاوریهای رزمندگان است.
• گویی فتبارک الله، تجلی انس بچه¬های رزمنده است، با خدا.
• دنیا، تله¬ای است که شهدا در آن گرفتار نیامدند.
• قدمگاه رزمندگان بوسیدنی است، چون بوی دیدار می دهد.
• سجده¬های پشت خاکریز، دشمن را زمین گیر می¬کرد.
• یک قطره اشک در میدان مین، دل مین¬ها را آب کرد.
• خمپاره¬ها آنقدر منتظر رزمندگان می¬شدند، تا به کمال برسند.
• خوش بحال ترکش، که با بدن دوستان خدا، تا بهشت می¬رود.
• تیر و ترکش¬ها برای رسیدن به بهشت، بدن شهدا را انتخاب کردند.
• مین¬های عمل نکرده، همچنان منتظر دوستان خدایند.
• قطب¬نمای بچه¬های رزمنده در شب عملیات، همواره بر محور توکل و توسل می چرخید.
• همیشه لطف خدا، سر راه رزمندگان، سبز می¬شد.
• یازهرا(س)، شب¬های عملیات را برای رزمندگان بیمه می¬کرد.
• پشت خاکریز، دل گرفته بچه ها، فقط با یاحسین(ع) باز می¬شد.
• گلوله¬های بغض کرده در طلایه، منتظر یک لحظه انفجار بودند.
• بغض خمپاره ها، با دیدار بچه رزمنده ها می ترکید.
• مین های عمل نکرده ، دوستان وفادارِ ، عقب مانده گانِ از غافله شهداهستند.
• با ترکیب اشک و لبخند، همیشه بعد از انفجار ، بوی دیدار می آمد.
• پای خاکریز، اشک در عین پیروزی، نشانه شکرگذاری بود.
• رزمندگان، اشک و لبخند را، در شکست و پیروزی، به هم می آمیختند.
• خندیدن در میدان جهاد، فقط کار آنهایی است که، راضی به رضای خداوند هستند.
• خون و خنده در پای خاکریز، آمیزه¬ای از عشق بازی رزمندگان با خداست.
• در جبهه اسلام، با گلوله گل می¬کارند ودر جبهه کفر، با گلوله¬ها گل می¬چینند.
• اشک، لبخند، گلوله و انفجار، تفسیر عاشقانه¬ترین لحظات جبهه است.
• غروب، آنهم در پشت خاکریز، لحظه خداحافظی خورشید با رزمندگان است.
• سیم¬خاردارهای دشمن، بچه¬ها را نگه می¬داشتند تا روی مین نروند.
• عملیات کربلای یک، نزدیک¬ترین راه را به سوی کربلا، بر رزمندگان گشود.
• عملیات بیت المقدس دو، پیکر رزمندگان را، در آتش تکلیف سوزاند.
• درعملیات بیت المقدس چهار، رزمندگان بر فراز شاخ شمیران، شاخ دشمن را شکستند.
• حنا، به آرایش بچه های پای خاکریز، حال و هوای شهادت می داد.
• بمب¬های شیمیایی، راه رسیدن به شهادت را، سوزناک تر می کرد.
• سلاح¬های شیمیایی، رزمندگان را با یک نفس، به حسین(ع) می¬رساند.
• اشیاء باقیماندۀ پشت خاکریز، تفسیر حماسۀ مردان میدان نبرد است.
• قمقمه¬های سوراخ شده ، زبانِ گویایِ لب هایِ اقتدا کرده به سید الشهد(ع)است.
• سکوت خاکریزهای بعد از جنگ، کشنده¬تر از فراغ شهداست.
• خاکریزها، رازهایی در خود دارند که هر از چندگاه، استخوانی آن را افشا می¬کند.
• امروز، زمانِ روایت گریِ شهیدانِ استخوان شده است.
• روز قیامت، شهدا با عمل محشور می¬شوند و ما با حرف.
• حرف¬های ما از شهدا ، فقط حرف است و بس.
• جبهه، بوستانی است که گل¬های خمینی در آن، سر باز کردند، و سربازی کردند.
• امام خمینی، یک گلستان پر از گل در جبهه کاشت، و صد گلستان پر از غنچه به ودیعه گذاشت.
• امام خمینی، باغبان گلستان جبهه است.
• اگر شهدا را بو کنیم، همگی بوی خمینی می¬دهند.
• بچه¬های جبهه، شاگردان شب¬های پرستارۀ خمینی هستند.
• بچه¬های جنگ، عاشق بیعار خمینی بودند.
• بعضی¬ها، به جای عکس شهید، مرام شهدا را قاب کرده¬اند.
• فکه تجلی (فاستقم کما امرت)، است، که (و من تاب معک)، بر رمل¬هایش نوشته است.
• شهدا( احدی الحسنیین) را، با خون اثبات کردند.
• تشییع شهیدان استخوان شده، مجهول¬ترین معادله عصر تکنولوژی است.
• بچه¬های جبهه، مستحکمترین خاکریزهای کفر را، با خونشان فتح کردند.
• دفاع مقدس نشان داد، در برابر خون، هیچ سلاحی کارگر نیست.
• قصه آن جام زهر، شهدای مانده بر خاکریز را استخوان کرد.
• بیان داستان هشت سال دفاع مقدس، هشت سال نوری زمان می طلبد.
• جبهه، (مجمع البحرین یلتقیان) را، در عشق و تکلیف، به تصویر کشید.
• سربند، آدم را پابند به، (و من تاب معک) می¬کند.
• گلوله¬های سیمینوف، نامه¬های خصوصی خدا بود، برای رزمندگان.
• تیر مستقیم تانک، صراط مستقیم عشق را نشان می¬داد.
• ایستادن در برابر تیر مستقیم تانک، فقط کار مرد هاست.
• درمیدان جهاد، ودشوارترین لحظات دود و انفجار، بنده های خدا، بندگی می کردند.
• شهادت، همان فطرت الله است، که دست شیطان به آن نمی رسد.
• هرچه از شهدا بیشتر غافل شدیم، کلاف زندگیمان ، سردرگم تر شد.
• شهدا خدا را به (سرورالعارفین)، خواندند و ما به (هادی المضلین) می¬خوانیم.
• سید مرتضی آوینی و قلمش، براستی تجلی خطبات، عمه¬اش زینب کبری(س) شد.
• بعضی از شهدا، شهیدند و بعضی مفهوم شهادت، و سید مرتضی آوینی اینگونه است.
• از قلب جبهه تا کربلا، جاده¬ای است که به آن موقعیت یاحسین(س) می¬گویند.
• سنگرهای خالی ، مثل گلدان های بی¬گل اند.
• مختصّات قلب بچه های جبهه را، همیشه با کربلا می سنجیدند.
• پشت خاکریز، جان دادن برای آنان که (احلی من العسل) را فهمیده اند ، آسان می شد .
• امروز، هرکجای جبهه که پا می¬گذاری، بوی غربت به مشامت می رسد.
• همه در خط مقدم شهید نمی¬شوند، عده¬ای را می¬برند و عده¬ای را می خرند.
• افسوس، که هرچه همسنگرانمان گُل کاشتند، ما خشکشان کردیم.
• زمانه فرق نکرده است،دیروز و امروز، ره صدساله را می شود یک شبه ¬پیمود، اما آن کجا و این کجا.
• آنروزها،یک خبر شهادت هم ، شهر را تکان می داد.
• افسوس،امروز که دهها شهید پای به شهرمان می نهند، گویی آب از آب تکان نمی¬خورد.
• سنت نام گذاری کوچه و خیابان ها ، بنام شهدا ،تجلیل از مقام شهادت است.
• در افق جبهه، آسمان خوددرا به زمین می¬رساند، تا از زیارت یاران حسین(ع) عقب نماند.
• از عظمت صحیفه دفاع مقدس، همین بس، که شهدا پای آن را امضا کرده اند.
• زمین جبهه¬ها، مردترین مردان روزگار را، آسمانی کرد.
• زمین اجسام شهدا را ، تکریم می کند و زمان، ارواح شهدا را تقدیس، وماچه می کنیم؟
• سحرها ، نسیم، بوی غربت شهدای بر زمین مانده را می آورد.
• نسیم سحری، یگانه زائر پیکرهای بر زمین افتاده و بی¬کفن است.
• هشت سال دفاع مقدس، از آدم های پای کار، رونمایی کرد.
• شهدا گم نشده اند، ما خود را گم کرده ایم.
• رزمندگان، شیعیان حیدر کرارند، که این سانند.
• در جبهه، از بزرگترین جشنواره جانبازی شیعه، پرده برداری شد.
• در همهمۀ عملیات، هیبتِ علویِ بچه¬های رزمنده، غوغا می¬کرد.
• بوی خون که به مشام اهل دنیا برسد، صلح طلب می شوند.
• در جبهه ، تکلیف + جان – ترس= حماسه.
• در جبهه، شقایق¬های سرخ، خود را به زیر پوتین رزمندگان می¬کشیدند.
• شهید سعیدشاهدی، برای امتحان کردن شانسش، یکبار دیگر پا به میدان مین نهاد.
• دیروز، برای امتحان کردن شانس قبولی، میدان مین را انتخاب می¬کردند.
• امروز، میدان¬های مین، شاهد سبقت یاران عقب مانده، از کاروان شهدا است.
• سنگرسازان بی¬سنگر، جامعترین تفسیر (فنافی¬الله) هستند.
• وقتی نیازهای مادی، فرهنگ شهادت را کمرنگ کند، سایه فقر بر جامعه استیلا می¬یابد.
• امروز فساد و فقر، حاصل خشک شدن شکوفههای با طراوتِ، جهاد و حماسه است.
• میدان مین، سفره عقد است، عقد بچههای رزمنده با شهادت.
• خطبۀ عقدِ رزمندگان با شهادت را ، امام حسین(ع) می خواند.
• پنجره جبهه را هروقت گشودیم، گنبد و بارگاه اباعبدالله الحسین(ع)را نشان می داد.
• هروقت از جبهه و شهدا سخن میگوییم، قیمتی تر می شویم.
• میدان جهاد، قطعهای از بهشت است، که شاخۀ طوبیِ جهادگران، در آن سربرآسمان میکشد.
• رزمندگان، در سه راهی شهادت، عشق و عقل و عرفان را به هم آمیختند.
• آنقدر که شهدا سبکبالند، ما سبک سریم.
• شهدا، عشقشان را، بیشتر از جانشان دوست داشتند.
• در جبهه جهاد اصغر، تیر و ترکش، اجسام یاران خدا را پارهپاره میکندودر جبهه جهاد اکبر، پیروی از هوا و هوس، ارواح آنان را تکه پاره میسازد.
• شکست خوردگان در جهاد اصغر، در میدان جهاد اکبر، سرگردان ترند.
• هنر رساندن پیام جبهه، چون هنر شهات، نصیب هر کسی نمیشود.
• در جهاد اصغر، جانها سپر بلا قرار میگیرد ودر جهاد اکبر، دل ها.
• ترکش در جهاد اصغر، جسم را پاره میکند و هوا در جهاد اکبر، جان را.
• جهاد اصغر در ظرف زمان و مکان میگنجد و جهاد اکبر، هرگز.
• فرومایگان، از میدان جهاد اصغر، فرار میکنند و در میدان جهاد اکبر، کپ می کنند.
• خط شکنان خاکریزهای دیروز، بیشتر می توانند رادمردان، خیابانهای امروز باشند.
• کاری که قلمهای چند سانتی امروز میکند، موشکهای چند متری دیروز، نمیکرد.
• آنگونه که قلمهای چند سانتی جبهه را پارهپاره کردند، موشکهای چندمتری نکردند.
• از روزی که سایه جهاد از سر ملت برداشته شد، سایه فقر جایگزین شد.
• قدر سایه شهادت را ندانستیم، آتش سیاست، جانمان را سوزاند.
• لغزشهای میدان جهاد اکبر، بال و پر شهادت را، در میدان جهاد اصغر می سوزاند.
• بیاحتیاطی در جهاد اکبر، آدم را از چشم میاندازد و زمینگیر میکند.
• آدمی با هر گناه، یک قدم از شهادت، فاصله میگیرد.
• هر آن زمان که بر تکلیف عمل گردد، باب شهادت آن زمان گشوده میگردد.
• شهادت، مزد تکلیف مداریِ شیعه مرتضوی است.
• سختترین زمین خوردنها در میدان جهاد، خنده بر دشمن و خشم بر دوست است.
• عصبانیت در مقابل دوست، و سازش در برابر دشمن، لباس ذلّت را برتن جهادگران تحمیل میکند.
• تنها یک لحظه غفلت از تکلیف، یک عمر آدم را از شهادت دور میکند.
• تمام زحمات در جهاد اصغر، فقط با یک خطا در جبهه جهاد اکبر، رشته میشود.
• سینه یاران خمینی، مدهوش عشق حسینی است.
• تکلیف شناسی، رمز بازگشاییِ باب شهادت است.
• شبهای تاریک جبهه، از روزهای آن روشنتر است.
• نیّت خالص، شاخصه جهادگران است.
• باب جهاد، شهر و جبهه نمیشناسد، وباب شهادت نیز همچنین.
• فصل شکوفایی شهادت، فصل جدایی آدمی از دورویی است.
• بچه های جبهه، تکلیفشان را، با خودشان روشن کرده بودند.
• بچههای جبهه از مناجات نیمه شب ، گلاب پیروزی می گرفتند.
• پیروزی و شکست در نظر بچههای رزمنده، هر دو یک رنگند.
• شب عملیات، دل بچههای رزمنده طوفانی میشد.
• دنیای بچههای جبهه، رنگ و بوی آخرتشان را دارد.
• در جبهه اسلام، شمشیرها را، با اشکهایشان صیقل میدهند، ودر جبهه کفر، شمشیرها را با هوا آخته میکنند.
• در جبهه، قرآن و قمقمه هر دو سیراب میکرد، یکی جان را ،و یکی جسم را.
• آنان که باب جهاد را واجب کفایی دیدند، بعد از جنگ به بیراهه رفتند.
• سرزمین جبهه ها، دفترچه خاطرات خدا با دوستانش است.
• دستهای بریده بچه های جانباز، هنوز هم در قنوت است.
• ناگفتههای جنگ را ، شهدا با استخوانهایشان میگویند.
• خاطرات جنگ ، دلهای صاف، را ابری میکند.
• اگرجوانهای جبهه، جوانه های شهر می شدند، چه می شد؟
• نوجوانان معرکه نبرد، زیباترین الگوهای نوجوانان شهرند.
• نوجوانان جبهه، راههای صدساله را، یک شبه مرور می کردند.
• چقدر حیف...، که نوجوانان جبهه، در شهر پیر شدند.
• اگر به بچههای جبهه، در شهر چراغ سبز نشان میدادند، امروز در مقابل فساد، چراغ قرمز بود.
• هر آنگاه، که بر معارف جبهه راه بسته شود، مصالح شهر، غفلت آلوده تر می گردد.
• بچه رزمنده ها ، درکوله پشتی هایشان ، بال اضافی حمل میکنند.
• برای شکستن خاکریزهای شهر، باید اول خود را فدا کرد.
• دنیاطلبی، بلای جان روحیات جبههای است.
• بعضیها، روحیات خاکی را، مغایر با دنیای تکنولوژیک میدانند.
• هر وقت یاد شهدا در خاطرات مان زنده میشود، بیشتر می فهمیم، چقدر عقب مانده ایم.
• فرهنگ جبهه، نزدیکترین راه به خط مقدم ایمان است.
• ترکش گناه، دلهای مجروح را، از فتح خاکریزِ عشق، محروم میکند.
• تخریب چی ها ، مین ها را بیدار می کردند، تا از قافله شهدا عقب نماند.
• اشکهای نیمه شب، دل مینهای شب عملیات را آب کرده بود.
• خمپارههایِ عمل نکرده هم، از شهدا عقب ماندند.
• سنگرهای ویران جبهه، هرچه باشد از شهر ویرانتر نیست.
• آبهای اروند، غوّاصان بسیجی را بردند، تا مرواریدها تنها نباشند.
• مروارید خلیجفارس، اجسام بچههایی است که در خلیج حماسه آفریدند.
• در میدان جهاد اکبر، آرزوی شهادت داشتن، خلاف هوا و هوس است.
• در خط مقدم جهاد اکبر، رضایت دوست، بر هوا وهوس مقدم است.
• هرکه بیشتر با شیطان روی هم ریخته، از خط مقدم میدان جهاد، گریزان تر است.
• میدان مبارزه جهاد اکبر، بیش از آنکه جان بخواهد، آبرو میخواهد.
• آبرو دادن از خون دادن، بیشتر انقلاب را بیمه کرده است.
• رزمندگانی که دیروز خون ندادند، امروز میتوانند آبرو دهند.
• تا آبروی آبرومندان به میان نیاید، خون عاشقان رنگی پیدا نمیکند.
• امروزانقلاب، بیش از آنکه به خون نیازمند باشد، به آبرو نیازمند است.
• هنر آبرو دادن برای دین، مختص خاصّانِ خاصّ است.
• یاد و خاطره شهدا هرچه کمرنگتر شود، دنیایمان پررنگتر میگردد.
• یاد و خاطره شهدا، دنیازدگی را در آدم منهدم میکند.
• دلهای بچه رزمنده ها تنگ بود، تنگه چزابه راه باز کرد.
• هر جا که تکلیفها بوی عشق بدهد، خط مقدم آنجاست.
• دنیای اهل جهاد، با ادبار و اقبال دنیا دگرگون نمیشود.
• دنیای بچههای جبهه، مثل آخرتشان، صحنه عشقبازی است.
• از دنیا تا آخرت، در صحنه جهاد، فقط یک لبیک فاصله است.
• روح و جسم اهل جهاد، از تیررس گناه، مصون میماند.
• زیباترین صورتهای جبهه، خاکیترین سیرت های بسیجیهاست.
• صورت بچههای جبهه وقتی خاکی میشد، دیدنی تر بود.
• خاک برای نشستن بر صورت مردان جهاد، لحظه شماری می کرد.
• همه زیباییهای عالم در سه راهی شهادت، میان بچهها و خدا ، به تصویر کشیده شد.
• صبح عملیات که میدمید، خداتا عشق، روی زمین ریخته بود.
• شب عملیات کربلای پنج، قدوم مطهر اهلبیت، شلمچه را نور باران کرد.
• وای بر آنانی که، حتی به قدر یک قمقمه، دل بچههای جبهه را خنک نکردند.
• خاکریزها شرافت دارند بر، آدمهایی که به بچههای جنگ، پناه نمیدهند.
• سلام بر شهید همّت، که همه همّتش معطوف به رضایت خداوند بود.
• دیروز راهیان کربلا، راه را برای ما گشودند.
• شهدا خیلی بامعرفتند، حتی اگر آنها را رها کنیم ،آنها ما را رها نمی کنند.
• شهید علی رضایی، آنقدر مقبول خداوند بود، که حتی جنازهاش هم ، بسوی قبله برگشت.
• شهید محسن جواهری، چون چشمانش به دیدارآفتاب نایل شده بود، راضی نبود نامحرم به چشمانش نگاه کند.
• شهید علی حیدری، فقط با یک یاحسین(ع)، معطر میگذشت.
• دشت شیلر،آنجایی است که پانزده سال بدن شهید مهدی خندان را، در آغوش داشته است.
• جزیره مجنون، همانجاست که تا سر از بدن شهید همّت جدا نگشت، تثبیت نشد.
• طلایه، همانجایی است که، ستارهای درخشان چون باکری، در آن طلوع کرده است.
• کانال ماهی در کربلای پنج، بدن دو نیمه شده شهید عمو حسن را،چه زیبا در آغوش میکشید.
• هویزه، بذر رشادت شجره طیبهای چون، شهید سید حسین علم الهدی است.
• وقتی به شهدا سلام میدهیم، گویی امام حسین(ع)جواب سلاممان را میدهد.
• در دیدار از سنگرهای مخروب بچههای جهاد، گویی شهدا به استقبالمان آمدهاند.
• خاطرات جبهه و جنگ، دلهای مخروبمان را آباد میکند.
• از طپش قلب بچههای رزمنده، صدای پای شهادت به گوش میرسد.
• ما هرچه بیشتر حرف میزنیم، بیشتر از شهدا عقب میمانیم.
• شهدا جلو نرفتهاند، ما عقب افتاده ایم.
• شهدا به دنیا دست رد زدند، و ما در برابر آن، لحظهای تأمل کردیم.
• فاصلۀ ما تا شهدا، تنها به اندازه یک باور است.
• ما از جنگ، گلولههایش را شناختیم ، و ملائکه عرش، گل هایش را.
• در شبهای عملیات، بازار خرید و فروش جان، داغ بود.
• برگزیدگان دفاع مقدس آنانند، که هم خون دادن، وهم خون دل خوردن را مشق می کنند.
• میدان جهاد، تنها میدان خون دادن نیست، میدان آبرو دادن نیز، هست.
• شهادت، تجلی واژهای است که در میدان مین، میان بچهها و خدا، به زبان عشق، نگاشته شده است.
• وقتی اسم سهراهی شهادت میآید، پای عشق هم، از حرکت بازمیماند.
• شلمچه، دربی است از دربهای بهشت، که سالهای جنگ ، لحظه ای گشوده شد .
• دل در شبهای عملیات، آنقدر نماز استثقا میخواند، تا چشمان بچهها ، بارانی میشد.
• نخلستانهای بهمن شیر، از مناجات بچههای رزمنده در والفجر هشت ، هنوز مدهوش است.
• بازی دراز، نه فقط یک ارتفاع است، که میثاق رادمردان جنگ است با خدا.
• ذکر یاحسین(ع) نوار فشنگی است که از دل بچهها تا کربلا کشیده شده است.
• آنهایی که کانالهای والفجر مقدماتی را درک کرده اند، دنیا را برای همیشه سه طلاقه کرده اند.
• اگر روزی کانالهای والفجر مقدماتی به زبان بیاید، چه غوغایی میشود.
• از رملهای فکه باید پرسید، میان اهل بیت(ع) و رزمنده ها، چه سخنانی رد وبدل شده است.
• شایداسرار عملیات مُحرّم، هنوز دل محرمی را پیدا نکرده باشد.
• عملیات رمضان شاهد افطار، روزهداران سفره مردانگی و شرف بود.
• کانالهای والفجر مقدماتی گوشه دنجی بود ، برای ملاقات بچهها با خدا.
• غبار رملهای فکه، رنگ دنیا را از چهره بچههای رزمنده پاک میکرد.
• دلهای غمگین و چهرههای خندان، اسرار شبهای عملیات را دو چندان میکند.
• شهادت لحظه ایست که به آنچه خدا می خواهد، رضایت می دهند.
• شب عملیات مثل شب امتحان، همه برای قبولی می آیند.
• خاطرات روزهای خوش جنگ مثل یک شیشه عطر است، آنرا که بگشاییم، مست می شویم.
• خاطرات جنگ، آدم را بهم میریزد، تا دوباره ساخته بسازد.
• دلهای مشتاق شهادت، همیشه مقیم سهراهی شهادت هستند.
• چه جالب است! یک تکه ترکش همه موانع وصول را از میان برمیدارد.
• پافشاری بر شهادت، پا گذاشتن روی هوا و هوس میطلبد.
• چشم دوختن بر خاکریزهای خالی امروز، مثل غروب خورشید، غمناک است.
• اگر از خدا بخواهیم، این دو روز مابقی را خرج فرهنگ جبهه شویم، شاید ما هم طعم شهادت را احساس کنیم.
• برگه اعزام را که به رزمندگان میدادند، گویی برات بهشت نصیبمان شده است.
• آنقدر، قدر لباسهای خاکی را ندانستیم، که روحیات خاکی هم، از جانمان پرکشید.
• هر وقت دلم بی گناه میشود، جانم برای یک لحظه جبهه پَرمیکشد.
• بعد از جنگ هر وقت نَفسَم را نشانه گرفتم، خودم زخمی شدم.
• خمپارهها، سر به زنگاه سر می رسیدند برای بردن شهدا .
• خمپارهها برای رسیدن به بچهها، به نَفس نَفس میافتادند.
• شهادت مرگی است عاشقانه، که از زندگی عاشقانه تراوش میکند.
• صدای پای شهادت، مزد دست مادران شهداست.
• مادران شهدا ،از شهدا هم عاشق ترند.
• شهدا، در کلاس مادرانشان، شهادت را آموختند.
• تپش قلب بچههای پشت خاکریز، مثل تیربارشان، هیجانی بود.
• برگه اعزام به جبهه، مثل کارنامه قبولی، آدم را خوشحال میکرد.
• جبهه مثل مکّه، مستلزم استطاعت افراد است، منتهی یکی روح و یکی مال.
• اولینبار که پشت خاکریز قرار گرفتم، قبل از آنکه دشمن را ببینم، بادوستان خدا آشنا شدم.
• اسرای عراقی قبل از آنکه اسیر قدرت بچهها شوند، اسیر عزّت آنها میشدند.
• التماس دعا، آخرین دانۀ تسبیح بچههای جبهه بود.
• حال و هوای جبهه، قیل و قال دنیا را از آدمی دور میکند.
• مرکّبِ تاریخ هشت سال دفاع مقدس، خون بهترین یاران خمینی است.
• اوراق دفتر خاطرات جبهه، سینۀ چاک چاک بچههای رزمنده است.
• نسیم خوش جهاد، بر سینههای پرآرزو ناخوش میآید.
• پای خاکریز که میرسید، اول آرزوها را پی کنید، بعد ادامه دهید.
• جشن حنابندان، پیشگویی خبر شهادت بچه رزمندههاست.
• جبهۀ مقابله با هوا و هوس، از سراسر جبهههای نبرد گستردهتر بود.
• در جبهه سیزده ساله یا هفتاد ساله فرقی نمیکند، همه دلها جوان است.
• خندههای شب عملیات، مثل گریههای شب مناجات زیباست.
• در جبهه ترس از خدا، شجاعت را در بچهها زنده میکرد.
• تیر مستقیم تانک، حتی یک تکه از بدن بچهها را در دنیا نمیگذاشت.
• هدایت الهی در جبهه نبرد ، مثل تنفس هوا ، استشمام می شد.
• چه خوب، آنروزها اسم شهید که میآمد، سفره آرزوهایم را جمع میکردم.
• جزیره مجنون، بچههایی را به خود دید، که لیلی آنها حضرت مهدی (عج) بود.
• جزیره مجنون ، داستان لیلی و مجنون را ، به تاریخ سپرد.
• نیمه شب های جبهه، کاروان اهدایی اهلبیت(ع) به خط مقدم می رسید.
• مزّه تعلقات، آدم را از چشیدن طعم شهادت محروم میکند.
• عشق به امام خمینی، بچههای پای میز را، سفیران عشق وشهادت کرد.
• به خدا اگر عشق به امام خمینی را از بچههای رزمنده میگرفتند، دیگر نفسشان بالا نمیآمد.
• پیران هفتاد سالۀ جبهه، نوجوانان سیزده سالۀ جبهه را درس عشق میدادند.
• نوجوانان سیزده ساله جنگ، پیران هفتاد سالۀ جبهه را، جا گذاشتند.
• اهل جهاد، تا نَفسشان را نَکشند، نَفَسشان بالا نمیآید.
• بوی جبهه، چون استشمام یک شاخه گل محمدی آدم را مست میکند.
• گونیهای سنگر،از همه رزمندگان، بیشتر خاطره دارند.
• معامله بچههای جبهه از یک جنس بود، روحیه میدادند و روحیه میگرفتند.
• شب عملیات بازار شفاعت، رونق پیدا می کرد.
• بوی گلاب و خنده بچه رزمندهها در شب عملیات ، شب عاشورا را تداعی میکرد.
• دیروز خون دادن و امروز خون دل خوردن، مرام اهل جهاد است.
• جهادگران دیروز، سازندگان امروز، و شهیدان فردایند.
• (( وَالذّینَ آمَنوا اَشدُّ حُباً لِله)) داستان قرآن در رسای شهداست.
• بچهها سحرگاهان مناجات امیرالمومنین که میخواندند، داغ نخلستانها تازه میشد.
• تازه آدمی، وقتی قدر آن روزها را میداند، که این روزها را می بیند.
• بچهها به تکلیف خدائیشان فقط از روی عشق تن در دادند و بس.
• یاد مردان پای خاکریز به خیر، که همه سحرها را برای روزه عشق، سحری میخوردند.
• از برق اشکهای بچههای جبهه، چشم دشمن کور میشد.
• در جبهه چه در حال آسایش پشت خط و چه در میدان نبرد، بچهها ((کلها ورداً واحدا)) بودند.
• در جبهه برای روزه دارن از معصیت، هیچوقت افطاری نبود.
• لحظه شهادت، مثل لحظه افطار است.
• عشقبازی در پشت خاکریز، معامله ای نقد است با خدا.
• برای فرار از دنیا ، دلم را به جبهه اعزام میکنم.
• جبههای بودن مال گذشته است وجبههای ماندن مال امروز، و جبهه رفتن آروزی فرداست.
• شبهای عملیات ، شیشه دلمان را میشکستیم و با گلابش وضو می ساختیم.
• قلب رملهای فکه، تا ابد بذکر شهدا در طپش است.
• بر روی سینه و پشت بسیجی، نوشته یا زیارت یا شهادت.
• در جبهه هر روز برای دوستان امام حسین(ع)، عید قربان بود.
• افتخار جبههای بودن به جبههای ماندن است، و افتخار جبههای ماندن به جبهه ای رفتن است.
• کاری که سیمخاردارها، با بدن بچههای رزمنده کرد، قابل توصیف نیست.
• روی سیمخاردار خوابیدن ، تا قیامت، یک راز می ماند.
• سجده کردن در میدان مین، سّری است که فقط اهلش می دانند.
• شیر پاک مادران سرافراز، جبهه را، بیشه شیران کرده بود.
• پیرمردان ریش سفید، جبهه را رو سفید کرده بودند.
• مادران شهدا، شیر بچه های خود را نذر امام حسین(ع) کرده بودند.
• در جبهه ،گلولهها را با الله اکبر بدرقه میکردند.
• نشان پیروزی، در پای خاکریز دشمن، فریاد الله اکبر بود.
• تنها کسانی که در اعزام نوبت را رعایت نمیکردند، نوجوانان سیزده بودند.
• سیزده ساله های جنگ، پیر طریقت اهل جهاد بودند.
• خاکریز، برای شهدا ،آخرین منزل رسیدن به مقصود بود.
• شب عملیات، چراغ خاموش میرفتند، تا ستاره ها راه را گم نکنند.
• برای رسیدن به شهدا، کافی است به حرفهایمان عمل کنیم.
• شهادت، در جان مجروحان شیمیایی لانه کرده است، و سرانجام آنها را با خود میبرد.
• در سنگر هر وقت دلمان می گرفت، چشمانمان باز میشد.
• شهدا از خدا شهادت خواستند، خداوند به آنها عزّت داد.
• خاطرات جبهه، مثل باران است، هرکجا راه یابد طراوت میبخشد.
• زمستانهای جبهه، با وجود گلهای بسیجی، بیشتر به بهار میماند.
• الهی شکر، شهادتگاههای دیروز، زیارتگاههای امروزند.
• در شب عملیات، نقطه رهایی، نقطه آغازین عشقبازی بچه رزمندهها بود.
• روح بلند بچههای جنگ، آروزهای بلند پروازانه دشمن را بر باد داد.
• لبخند گلهای جبهه، از اشکهای شبنم گونه شان زیباتر است.
• امام خمینی، باغبان گلزار جبهه بود.
• باغ دل بچه رزمندهها ، سحرها گل می داد.
• بچه رزمنده ها ،هروقت از مناجات میآمدند، آمار شهدا بالا می رفت.
• خمپارهها، برای چیدن گلهای جبهه، از هم گوی سبقت میربودند.
• شهدا در این دنیا گلهای باغ خمینی بودند و در آن دنیا ، میهمان خوان حسینی.
• جبهه، پیرمردان هفتاد ساله را جوان میکرد.
• خون شهدا و اسلحه رزمندهها، هر دو به یک طرف نشانه رفته است.
• آنروزها احساس رضایت خدا ، عین رضایت خدا بود.
• آرزوی تسلیم در برابر تکلیف، هر نتیجهای را شیرین میکرد.
• در عملیات والفجر هشت، بچههای غوّاص، مرواریدهای خلیج فارس شدند.
• دل بچههای جبهه، مثل زمینهای جبهه، قدمگاه شهداست.
• جبهه ،کلاس درسی است، که معلم و شاگردش به پای عشق می سوزند.
• برگ زرین شهادت بروی سنگ مزار شهدا بهتر حک میشود تا دل ما.
• سنگ مزار شهدا ، از دلهای ما بیشتر شهادت را درک کرده است.
• دلهای گرفته و شکسته ما را، زودتر از همه، شهدا باز میکنند.
• خدا را شکر که قفل دلهای ما را ، به دست شهدا دادهاند.
• شاگردان کلاس جبهه، با خونشان مشق میکنند.
• بچههای جبهه، مشق شهادت را همه شب مرور میکردند.
• آرزوی شهادت، افق دید آدمی را تا به خدا امتداد میدهد.
• در جبهه، عشق، دنیا را پاک می کرد و دنیا، عشق را ناپاک.
• سه راهی عشق، عقل و حماسه ، شهادت غنچه می کند.
• در سه راهی شهادت، خداوند مشتاقِ بندگانِ مُحتاجِ ، خویش است.
• عملیات کربلای پنج ،گلچین وقایع هشت سال دفاع مقدس است.
• سه راهی شهادت، بازار گل فروشی در جنگ بود .
• شهیدان امروز، مفسران مظلومیت هشت سال دفاع مقدسند.
• سوره واقعه، مشق شب بچههای جبهه بود.
• زیارت عاشورا ، مثل باران هر روز صبح بر لبان رزمندگان می بارید.
• دعای کمیل رزمندگان، شبهای جمعه را، شب قدر میکرد.
• دعای آغاز سفره، نمک غذای بچه های جبهه بود.
• نماز شب، چهره رزمندهها را مثل خورشید میکرد.
• چهره بچه های پای خاکریز، کار خورشید را کساد کرده بود.
• بچههای رزمنده برای شب عملیات، لباس نو میپوشیدند.
• از شیرینترین عبادات جبهه، واکس زدن پوتین بچه رزمندههاست.
• خادم الحسین های جبهه ، نوکری بچه های جبهه را، در کارنامه خود ثبت کردند.
• تلخترین لحظه در میدان جهاد، کُپ کردن آدم زیر آتش دشمن است.
• دایرةالمعارف جبهه، با استخوانهای مردترین مردان روزگار، نوشته شده است.
• ولایت پذیری، قلب تپنده فرهنگ ناب جبهه است.
• جنگ درآن سوی دل بچههای جبهه، از صلح هم ستودنی تر است.
• تعریف جنگ در این سوی خاکریزهای ایمان، مثل تعریف صلح در آنسوی خاکریزهای کفر است.
• بچه¬های جبهه، جنگ و صلح را از زاویه تکلیف می¬نگرند.
• گردان تخریب، تجلی منش (انّی اَعلَمُ ما لا تَعلَمون) هستند.
• حماسه بچه¬های گردان تخریب را، میدان¬های مین بهتر می نویسند.
• نیروهای تخریب، افق پیروزی را به روی بچه رزمنده¬ها می¬گشایند.
• مین¬ها، جلو بچه¬های رزمنده را می گرفتند تا شهید نشوند.
• نان خشک خوردن،آنهم پشت خاکریز، عیش یاران خداست.
• خستگی برای عاشقان کربلا، واژه¬ای تعریف نشده ای است.
• برانکاردها، چون بال ملائک یاران خدا را انتقال می¬دادند.
• فانوس¬های جبهه،از ستارگان درخشان آسمان ، درخشان¬ترند.
• فانوس های جبهه، معلّم ستاره های شب های جبهه بودند.
• چادرهای خاکی و فانوس¬های نفتی، سبک زندگی بچه های جبهه را، ماندگارتر می کند.
• عقد اخوت درعید غدیرخم، بچه¬های رزمنده ، برادر می کرد.
• جانبازان، شهیدان زنده¬ای هستند، که سفر عشق را رفته و برگشته¬اند.
• جانبازان برای پیوستن به غافله عشق، اعضای بدن خویش را به وثیقه گذاشتند.
• فرهنگ جبهه بر دو اساس تبیین شده است، خون دادن و خون دل خوردن.
• دلدادگی در جبهه، از خودباختگی در شهر، آدمی را نجات می¬داد.
• افتادگی در فرهنگ جهاد، تمامی عزّت جهادگران است.
• در فرهنگ جهاد و شهادت ، دنیا و آخرت یکرنگ جلوه می¬کند.
• جهاد و شهادت ، عرصه ((اهدی الحسنیین)) است.
• شهدا چون کعبه¬اند، که همه وجودشان قبله است.
• بسیجی ، حقیقتی است، که در واقعیت زمان به شهادت می رسد.
• هر چه بیشتر به شهدا شبیه شویم، زودتر به آنان می¬پیوندیم.
• هان... که رفقای دیروز ما، شهیدان امروزند.
• برعکس شهدا، ما بیشتر ماندن فکر می کنیم.
• شهادت، زیارتی است که با وضوی خون آغاز می¬گردد.
• زندگی به خاکریزی منتهی می¬شود،که پشت آن، کاروان عشق-تکلیف سکنی گزیده است.
• بچه¬های جبهه برای رسیدن به پیروزی، از شکست نهراسیدند.
• خطر کردن در راه سرافرازی اسلام، عهد ازلی جهادگران است.
• افسوس عقب ماندن از شهدا، دردی بی درمان است.
• خوشا آنان که برای رسیدن به شهادت، عمرشان را به گرو گذاشتند.
• از شهادت زیباتر، شهدا هستند.
• سه راهی شهادت، وعده¬گاه آرزومندان شهادت است.
• بزرگراه شهادت، از سه راهی شهادت آغاز می¬شود.
• از دفاع هشت ساله مقدستر، مدافعان آنند.
• سر از پا نشناختن، درس عاشورایی، هشت سال دفاع مقدس است.
• بندگی در پشت خاکریز، عشقی است نه عادتی.
• هرکس با خدا معامله کند، زودتر به غافله شهدا میپیوندد.
• غافلهسالار غافله شهدا، سیدالشهد(ع)است.
• زمینهایی که شبهای عملیات را درک کردهاند، قطعهای از بهشتند.
• اهل دل، سنگرهای مخروبۀ دیروز را، آباد میبینند.
• قدمگاه شهدا، اهل جهاد را ثابت قدم میکند.
• ستارهها، برای درک شبهای عملیات از هم سبقت میگرفتند.
• ستارگان شبهای عملیات، رازداران حماسه جبههاند.
• شبهای عملیات، تفسیر مناجاتِ بچههای جبهه است.
• ستارگان شبهای عملیات، کاتبان قصه جهاد و شهادتند.
• بانشاطترین لحظات جبهه، در شبهای عملیات به تصویر کشیده شده است.
• برای رسیدن به شهادت، اول باید از شرّ خودمان خلاص شویم.
• حفظ روحیات جبهه، خود را زیرپا گذاشتن میخواهد.
• شهدا، خدا را باور داشته بودند، که خداوند آنان را بارور کرده بود.
• جبهه و خاکریز، باور بچهها را به خدا، بارور میکرد.
• دلهای پشت خاکریز، یک طرفه بودند ، هرگز ورود ممنوع نمیرفت.
• دژبانی پشت خط، از ورود دورنگی و کینه به خط مقدم، جلوگیری میکرد.
• بچههای دژبانی، راه ورود شیطان را به بهشتِ پشت خاکریز، مسدود میکردند.
• غبار جبهه برای خودنمایی، به روی صورت بچه رزمندهها مینشست.
• سرسبزی بهشت جبهه، از چهرههای غبارآلود پشت خاکریز است.
• گرد و خاک جبهه، برای زیارت بچه رزمندهها، طوفان بپا میکردند.
• باران برای رسیدن به صورت بچه رزمندهها، غبارها را کنار میزد.
• زمین جبهه، خود را زیرپای بچه رزمندهها انداخته بود و عشق میکرد.
• ابرهای جبهه، خود را در مقابل آفتاب می کشیدند، تا صورت رزمندهها نسوزد.
• هرجا که آب کم میشد، قمقمهها بداد بچههای رزمنده میرسیدند.
• اسلحه هم، خود را جلوی بچهها قرار میداد، تا از بچهها دفاع کند.
• موقع اذان، شیفت نگهبانی ملائک، برای اقامه نماز بچههای رزمنده بود.
• شبهای عاشورا ملائکه نگهبانی میدادند، تا بچهها به حسین(ع) برسند.
• هیبت رزمندهها، دل یخهای سرد کردستان را آب میکرد.
• ملائک، دل بچه رزمندهها را دست به دست میچرخاندند، تا تبرّک شوند.
• بال ملائک، از عرق بچههای پشت خاکریز، جان میگرفت.
• ازمصالح بهشت، گرد وغبار و عرق پیشانی مردان جهاد است.
• خورشید هر روز بعد از ظهر، از بچه رزمندهها خداحافظی میکرد.
• به شوق دیدار بچه رزمندهها، خورشید ، صبح عملیات زودتر طلوع می کرد.
• آنروزها ، خورشید با صدای اذان بچهها بیدار میشد.
• ماه شبهای چهارده، بیشترین توفیق را در زیارت بچه رزمندهها داشت.
• همیشه فردای عملیات، هوای دل بچه رزمندهها، شرجی بود.
• خاکریزهای جبهه، با دیدن خون بچه رزمندهها، به شبنم مینشست.
• فردای عملیات، خورشید، سرخ گونه تر غروب میکرد.
• در جبهۀ اسلام، گلولهها پیام صلح برای دشمنان میفرستند.
• گلولههای دشمن، گلهای جبهه را غارت میکردند.
• گلهای جبهه برای تکلیف، به استقبال گلولهها میشتافتند.
• دل بچه رزمندهها، هیچوقت با تیر و ترکش مجروح نمیشود.
• در جبهه، اشکهای نیمه شب، سد نفسانیت را منهدم میکرد.
• مینها برای پایبوسی بچه رزمندهها، لحظه شماری میکردند.
• مینها خود را از رزمندهها مخفی میکردند، تا کمتر خجالت بکشند.
• پای سفره جهاد، شهدا فقط نان و عشق میخوردند.
• تاریکی شبهای عملیات، تاریخ را روشن میکند.
• شهدا با تشنگیشان، ما را سیراب میکنند.
• فرهنگ جبهه، فرهنگ عطشان بودن در کنار آب است.
• قلب های پشت خاکریز، در جماران می طپیدند.
• درد بچههای جبهه، با نسخه زیارت عاشورا درمان می شد.
• قلبِ بچههای خاکیِ جبهه، بوی تربت می داد.
• نبض مردان پای خاکریز، با یا حسین(ع) می زند.
• تیربار، موسیقی حماسیِ بچه رزمندهها را مینواخت.
• آرپیجیِ بچهها، روی تانکهای عراقی، مُهر انهدام میزد.
• جا ماندگان از قافله شهادت، واماندگاه امروز شهرند.
• آرزوهای پشت خاکریز، یقیناً دست یافتنی بود.
• سنگرهای خطمقدم ، به توفیقِ آخرین دیدارِ با شهدا، نائل آمده اند.
• گلهای جبهه را، در سنگر نگهداری می کردند.
• عراقیها ، جای اینکه گلهای بسیجی را ببویند، پر پر میکردند.
• زمین دل بچههای جبهه، همیشه حاصلخیز است.
• مادر بچههای جبهه، حضرت زهرا(س) بود.
• صدای پای شهادت ، مثل صدای شکستن شاخه گل است.
• روبوسیهای شب عملیات، عاشقانهترین لحظات جبهه را به تصویر می کشید.
• مجروحان شیمیایی، پروانگان دور شمع شهادتند.
• سهراهی شهادت، از هر طرف به شهادت منتهی میشود.
• هر وقت ذکر شهدا میشود، آتش دلهای جبههای، زبانه میکشد.
• خاکریز دل بچه رزمندهها، فقط با یاحسین(ع) تسخیر شدنی است.
• چشمۀ اشک رزمندهها، زمزم فراق از شهیدان است.
• چشمۀ دل بچه رزمندهها، از دل خاکریزهای میدان نبرد، میجوشد.
• خدا میداند، دلهای قافلۀ دور مانده از شهادت، چه حالی دارد.
• آرامش حاکم بر سنگرهای خالی، بیشتر دل را خون میکند.
• انشاالله، سفر عاشقان سنگر نشین، به شهادت منتهی میشود.
• تلخی انتظار در خط مقدم، حلاوت عملیات را دوچندان می کرد.
• از نیمهشبهای بچههای سنگرنشین، بوی یاس به مشام میرسید.
• حلقه دل بچههای جبهه، به درب خانه حضرت زهرا(س) بسته شده بود.
• دلبستگی های میدان جهاد، دلخستگی های زندگی تکراری را رفع می کند.
• گاهی برای دلتنگیهای پشت خاکریز، دلمان تنگ میشود.
• چه بهتر که به دلخوشیهای جبهه، دل خوش کنیم.
• شهدا، آخرت را جدی گرفتند، که دنیایشان آباد شد.
• هروقت خود را در برابر شهدا یافتیم، سرافکنده شدیم.
• آخرت را شوخی گرفتیم، که از شهدا دور ماندم.
• نامه محبت خداوند، پای خاکریز ،بچه رزمندهها را، سرحال می کرد.
• پوتین بچه رزمندهها، هرجا که قرار میگرفت، قدمگاه می شد.
• جای پای اهل جهاد، در هیاهوی دنیا گم نمی شود.
• میدان مین، نیّت بچه رزمندهها را خالص میکرد.
• خاکریز، درس بیخود شدن را میداد ، برای با خدا شدن.
• میدان جهاد، قبرستان عادتهای آدمی می شود.
• انفجار خمپاره، آثارتعلقات بچه رزمندهها را ، پاک می کرد.
• مُهر تأیید بچه رزمندهها، مِهر اباعبدالله(ع) است.
• هرجا آدمی خود را قربانی کند، خاکریز همانجاست.
• از خود گذشتگی، میدان مینِ هوسرانی را، خنثی میکند.
• برای نامه نگاری در جبهه، آدرس خدا را می نوشتیم.
• سنگر کوچکِ خطمقدم، یک دنیا دل را درون خود جا داده بود.
• بچههای دیدهبان، هروقت کربلا را نشانه میگرفتند، جبهه عاشورا میشد.
• چادر فرماندهی امام حسین(ع) در خط مقدم، قلب بچه رزمندهها را هدایت می کرد .
• عشق، در پشت خاکریز، از بچه رزمنده ها عقب می افتاد.
• حرفهای جبههای، مثل عملهای آن زیباست.
• جهاد و شهادت، برادر خوانده یکدیگرند.
• برای آنها که از جنگ فرار کردند، با دنیا گذران کردن کیفر است.
• بچههایی که شهادت را چون عسل میدیدند، هرگز نمیمیرند.
• پوتین بچه رزمندهها، قیود دنیایی را به بند میکشید و زیرپا میانداخت.
• هشت سال دفاع مقدس، یک معادله و بی نهایت مجهول است.
• لبهای خشک پای خاکریز، ذکر می گفت و سیراب می شد.
• غبار میدان جهاد، پیامبر مردانگیِ، مردترین مردان روزگار است.
• خط مقدم دل ما، همیشه از پاتک گناه، تکهپاره می شود.
• در برابر پاتک نفس، پاتک توبه کارساز است.
• حیا، سفرهای است که همه بچه رزمندهها بر سر آن نشستهاند.
• پیروی از هوا، نور میدان جهاد را خاموش میکند.
• گلابِ تن بچههای جبهه، خون است.
• خونی شدن در پشت خاکریز، کارنامه قبولی در عملیات است.
• سفرنامه جبهه، ابتدا تا انتهایش خواندنی است.
• گذشت زمان، شاید دفاع را کمرنگ کند، اما مدافعین را هرگز.
• مُهر کربلا، مِهر عاشورا را در جبهه دو چندان میکرد.
• خورشید عاشورا ، ظهر عملیات بچه رزمنده هارا، کربلایی می کرد.
• بچههای جبهه، اول عمل میکردند و بعد حرف میزدند، و ما بالعکس.
• بچهها جبهه، دوست داشتنی ترین آدم های خاکی این زمانه اند.
• حزن انگیزترین یادگار جهاد، تبسم بچههای رزمنده در شب عملیات بود.
• رزمندهها در جبهه، دنیا دنیا عشق را، به دنیا عرضه کردند.
• جبهه، صحنه خویشتنداری از خویشتن است.
• برای شناختن جبهه، اول باید رزمندگانش را شناخت.
• سیمخاردارها در میدان مین، برای رزمندهها دلسوزی میکردند.
• میدان مین، دنیای عشقی بچهها را، قاب میکرد.
• تیر مستقیم تانک، ا زلوح شهادت بچهها پردهبرداری میکرد.
• افق دید بچههای پای خاکریز، غروب خورشید دنیاداران است.
• پوتین اهل جهاد، بر خاک، مُهر تبرک میزند.
• قمقمههای خالی هم در قتللگاه فکه، زمزمه یاحسین(ع) داشتند.
• لبهای تشنه پشت خاکریز، از عشق به اباعبداله(ع) سیراب میشدند.
• بچههای جبهه، خاک کربلا را به چشم میمالیدند ، تا دیدنی شوند.
• صدای پای بچه رزمندهها در شب عملیات، سبحان الله بود.
• با دیدار تیر مستقیم تانک و بچه رزمندهها، قرارداد شهادت امضاء میشد.
• تیر مستقیم تانک، تمامی اجزای بدن بچه رزمنده ها را بوسه باران می کرد.
• مین والمر، برای همه رزمنده شهادت نامه می آورد.
• برای دیدار از قتلگاه شهدای جبهه، باید با لباس خاکی به احرام رفت.
• دنیای جهاد، برای دنیاداران دست نیافتنی است.
• جبهه آنجایی است که، دنیا و آخرتش برهم منطبق است.
• صورتهای خاکی دیروز، سیرتهایشان نیز خاکی بود.
• خاک جبهه مثل ساکنانش، دوستداشتنی است.
• یادش بخیر، تابلوی (خدا قوت)، قوت قلب می داد.
• تابلوی (لبخند بزن بسیجی)، همۀ غصه های بچه رزمنده ها را، پاک می کرد.
• تابلو های چوبی در خط مقدم، آدرس مردانگی می داد.
• مناجات های شبانه و شبهای عملیات، برادرخوانده همه اتفاقات جنگ هستند.
• صوت شبهای مناجات، از تیربار شبهای عملیات، سوزناکتر است.
• آنان که دیروزخون ندادند، هیهات که امروز آبرو بدهند.
• امروز با آبرو دادن، میشود به شجره طوبی شهادت، قلمه زد.
• خون شهدا و آبروی ما، همه فدای حسین(ع).
• دلهای پشت خاکریز، هرگز از بند محبت خدا رهایی ندارند.
• ادعا، نفسگیرِ آدمی در میدان مین میشد.
• میدان مین، روز قیامت شهادت می دهد، که درشب عملیات چه گذشت.
• یک لحظه پشت میدان مین ، یک عمر رازِ مگو دارد.
• شب عملیات، همه علایق آدمها بر سرشان فرو میریزد.
• پای جان که پیش بیاد، از هیچ امتحانی دریغ نمی کنند.
• بچههای جبهه، آیههای امیدند، که یأس درآنها جایی ندارد.
• پرچم یازهرا(س)، سایه پیروزی را بر سر بچهها میگستراند.
• آدم پای خاکریز که میرسید، می فهمید، مرد است، یا نامرد.
• صحنه نبرد، بهترین موعظهگر آدمهایی است که نمیدانند، نامردند.
• شهدا، برای فردا، امروز را آباد می کردند، و ما برای امروز ، فردا را خراب میکنیم.
• بچههای رزمنده ها، باهمتّشان فتح می کردند، تا ما با غیرتمان حفظ کنیم.
• اگر غیرت را از ما بگیرند، فاصله تا شهدا، الی بینهایت است.
• غیرت ما تا همّت شهدا، مثل پل صراط است.
• شهدا با همّتشان رفتند، و ما اگر شهادت طلبیم، باید با غیرتمان پیش رویم.
• خمپاره، بند دل آدم را از دنیاطلبی باز میکرد.
• قناسه ، نامه سریع السیر شهادت است.
• پای شناسنامه بچههای خاکریز را، عشق امضاء میکرد.
• بچه رزمندهها در سهراهی شهادت، کولهبار دنیا را زمین میگذاشتند.
• سهراهی شهادت، شأن نزول ((فاخلع نعلک)) است.
• شهدا، برای ورود به جبهه (( انک بالواد المقدس طوی)) را زمزمه میکردند.
• میدان مین، برای بوسهباران پیکر شهدا، لحظهشماری میکرد.
• آدم هروقت از جبهه و جهاد حرف میزند، خواستنی تر می شود.
• هنر جبههای ماندن و جبههای شدن، توفیق رحمانی است.
• گلهای جبهه، به آب و هوای شهر که رسیدند، خشک شدند.
• مرام شهدا، از خود شهدا غریبتر است.
• بچههای جبهه، از امام خمینی(ره) جان می گرفتند و به پایش جان میدادند.
• بچه رزمندهها، هر روز، قبل از خورشید بیدار میشدند.
• خورشید در طلوع کردن ، همیشه از رزمندگان عقب می افتاد.
• در غروب پشت خاکریز ، خورشید، دل بچه رزمندهها را با خود میبرد.
• آنروزها، صدای پای بچه رزمندهها را که میشنیدیم، مارش پیروزی نواخته میشد.
• آبرو دادن هم مثل شهید شدن، همیشه، کم طالب دارد.
• آنکه برای آبرو دادن آماده است، مثل شهدا برگزیده خداست.
• رزمندگان جبهه جهاد اکبر، با خون دل به مقام شهادت می رسند.
• افق دید بچههای اهل جهاد، همیشه به کربلا منتهی میشود.
• ای کاش خمپارههای دیروز ما را در برمیگرفت، تا امروز در دام گناه گرفتار نشویم.
• صد رحمت به خمپارهها،که جسممان را آتش میزد، و روحمان را صیقل میداد.
• آنها که امروز منّت مین های عمل نکرده را می کشند، به شهدا نزدیک ترند.
• آنروز که بر روی خاک پاک جبهه می نشستیم، نمیدانستیم اینگونه خاک بر سرمان میشود.
• غبار جهاد، غبار ذلّت را از روی آدمی پاک میکند.
• اگر به جبهه و شهادت دل نبندیم، نفسانیت ما را میکشد.
• در خط مقدم، هرکه بیشتر با خدا بود، بیشتر بیخود میگشت.
• درون دل بچه رزمندهها، مثل بیرونشان معطر بود.
• علمِ بچه رزمندهها، پای خاکریز که میرسید، عشق میشد.
• در پای خاکریز، فاصله آدمی تا شهادت، بقدر همّت اوست.
• خط مقدم محل تسویه حساب بچه رزمندهها بود با دنیا.
• هرجا که بوی فدا شدن می آید، اسمش راخط مقدم می گذارند.
• خط مقدم دنیا، آنجایی است که منیّت آدم را گیر میاندازد.
• مؤمن، همیشه از درگیری میان عشق و نفس، مجروح است.
• بچه رزمندهها، اول نفسشان را زیرپا مینهادند، بعد دشمنانشان را.
• بچههای جبهه، آدمهای تکلیفی بودند نه تکلُّفی.
• کولهپشتی رزمندهها، برای رسیدن به خدا، فقط عشق اباعبداله(ع) را حمل میکرد.
• قمقمۀ بیش از آنکه برای سیراب کردن باشد، برای وضو ساختن است.
• چشمۀ دلِ بچه رزمندهها، با زیارت عاشورا، به آب میرسید.
• آروزها، پای خاکریز که می رسیدیم، دیگر پشت سرمان را نمی دیدیم.
• گونیهای خاکی، رفقای خوبی برای بچه رزمندهها در خط مقدم بودند.
• سبزی حیات شهدا، از سرخی خونشان است.
• صورتهای خاکیِ روزهای عملیات، بچه رزمنده ها را خریدنی می کرد.
• وضو گرفتن با قمقمه آنهم پای خاکریز، کارآنهایی است که دائم در نمازند.
• فکر شهادت، بذر شهادت را روئیدنی می کند.
• تیرکش نافرمانی ، از ترکش خمپاره، جانسوزتر است.
• جبههای ماندن آنهم در شهر، با آب و آتش بازی کردن است.
• منوّر، راه بچهها را برای شهادت روشن میکرد.
• اهل جهاد، همیشه خود را برای میدان نبرد، آماده میبیند.
• شهادت، افطار یک عمر روزهداری از گناه است.
• بچههای تفحص، در قتلگاه شهدا، به شهادت رسیدند.
• بچههای تفحص، جام شهادت را، از دست شهدا گرفته اند.
• بچههای تفحص، در جستجوی شهادت، به شهدا پیوستند.
• برای رسیدن به شهادت نزدیکترین راه، خود شهدا هستند.
• نمک سفره جهاد، شهدا هستند.
• بچههای تفحص را، شهدا گلچین میکنند.
• هرکس به خلوت شهدا دسترسی پیدا کند، رفتنی میشود.
• شهدا از بچههای تفحص، با شهادت پذیرایی می کردند.
• بچه های تفحص، خود را خرج شهدا کردند.
• پناه بردن به شهدا، بهترین راه دوری از دنیازدگی است.
• رزمنده ها سحرها به خاکریز نفسشان حمله میبردند، تا دشمن پیشروی نکند.
• بچههای شیمیایی، همچون امام مجتبی(ع) جگرشان پارهپاره شد.
• بچه رزمندهها بیش از شهادت، به تکلیف میاندیشیدند.
• بچههای تفحص، شهدا را از قلب جبهه استخراج میکنند.
• بچههای تفحص، از قلب خاک، مروارید صید می کردند.
• شهدا برای قدردانی از بچههای تفحص، آنان را به شهادت میهمان کردند.
• شهدا آنقدر وفادارند، که برای دیدار ما، به شهر آمدند.
• مردان میدان جهاد، با اجسادشان نیز حماسه میآفرینند.
• پشت پرده میدان جهاد، قصّۀ آنانی است، که جان می دادند تا جان بدهند.
• برای درک جبهه، اول باید لباس خاکی پوشید.
• دنیای بچه رزمندهها ، مثل لباسشان خاکی بود.
• خط مقدم، محل امتحان صبر بر طاعت است.
• وقتی باب شهوات بر انسان باز میشود، باب شهادت بر آن بسته میشود.
• باب شهادت، به روی انسانهایی بسته میشود، که مرد میدان شهادت نیستند.
• شهادت، انتهای جان دادن است و ابتدای جان گرفتن.
• گاهی (( فاستقم کما امرتم)) ایستادن در پای خاکریز است.
• شهدا همّتشان، از شهادتشان والاتر است.
• عشقبازی در میدان مین، یادگار شیران جبهه است.
• قلب بچه رزمنده ها،در جماران می طپید.
• همّت رزمندگان، حاصل نیّتی است خدایی، که به شهادت منتهی میگردد.
• میدان نبرد، آدمی را هر لحظه ذوب میکند، و به عشق خدا، شکل میبخشد.
• صورت آدمی در جبهه اسلام، سیرت واقعی انسان است.
• میدان مین، قدمها را متوقف میکند، و قلمها را متحیّر.
• گُلهای جبهه، در میدان مین سرباز میکردند.
• شب عملیات، شب گل کاشتن، و روز آن، روز گل چیدن بود.
• گُل میدان جهاد، شهادت نام دارد.
• تیر و ترکش، برای بوسه بر گلهای جبهه، از هم سبقت میگرفتند.
• ترکشها، برای رسیدن به سیرتهای حقیقیشان، اجسام رزمندگان را انتخاب کرده بودند.
• زمان اصابت ترکش به بدن، چون ملاقات عاشق ومعشوق میماند.
• غبار روی صورت بچه رزمندهها، مثل شبنمِ روی گل میماند.
• بچه رزمندهها برای اعزام به بهشت، بر هودج شهادت فرود میآمدند.
• تکلیف، دنیای اهل جهاد را بهشت میکند، و تکلّف، دنیای ما را جهنم.
• استخوانهای شهدا، مثل گل یاس، فقط یک سحر میهمان ما بودند.
• بچههای جبهه، با دنیا بازی میکردند، و با آخرت معامله.
• شهدا ، بازی با دنیا را از بچه گی یاد گرفته بودند.
• دنیا به اهل جهاد که می رسد، سرِکار است.
• شهادت، باب شفاعت را بروی مؤمنان میگشاید.
• اگر دوست شهید داریم، شهادت را هم دوست داشته باشیم.
• آنگاه که از شهدا دفاع می کنیم، قلبمان در خط مقدم می طپد.
• ((و سابقون السابقون)) ترکشهایی هستند، که برای رسیدن به شهدا، از هم سبقت میگرفتند.
• صدای پای شهادت، مثل صدای باران، حیات آفرین است.
• خون رگهای رزمندگان، از کربلا سرچشمه میگرفت.
• لغزش در میدان جهاد اکبر، آدمی را در میدان جهاد اصغر، زمینگیر میکند.
• جهادگران، پیِ گناه نمیروند، که از مرگ نمیترسند.
• صدای انفجار خمپاره، آدمی را با خودش آشتی میداد.
• جهاد و شهادت، برادر خوانده یکدیگرند.
• کارنامه قبولی اهل جهادرا، در هنگام شهادت صادر می کنند.
• سنگر بچه رزمندهها، مثل یک گلدان گل ، همیشه زیباست.
• در خط مقدم، اجسام بچه رزمندهها، با تیر و ترکش بوسه باران میشد.
• امروز جبههها، پناهگاهِ عقب ماندگان از جهاد است.
• لطف خدا در خط مقدم، مثل تیر و ترکش به آدمی نزدیک بود.
• بچه رزمندهها، آرامششان را با انفجار ازدست نمیدادند.
• اهل جهاد، برای بازشدن گل وجودشان، شهادت را برمیگزیدند.
• نماز جماعت در پشت خاکریز، به امامت عشق برگزار میشد.
• تیرو ترکش برای اهل تکلیف، چون قطرات باران رحمت است.
• هوای جبهه از گُل وجود بچه رزمندهها، همیشه بهاری بود.
• شهادت، حاصل محبتی است که از تکلیف سربرمیآورد.
• در جبهه، هرگاه کار گره میخورد، خدا آن را میگشود.
• بچههای جانباز، قطعهای از بدنشان را به بهشت فرستادند، تا در قیامت بدان بپیوندند.
• جانبازان، بهترین سرمایه گذاران بورس عشقند.
• پنجره جبهه، همیشه بروی کربلا باز میشد.
• کلاهخُود، از فکر روحیات خاکی، محافظت میکرد.
• شبهای عملیات، روشنگر فردای تاریخ ما خواهد بود.
• گُلهای جبهه، گلابشان سرخ بود.
• خورشید جبهه، ظهرها تمامی عشقش را با گرما به بچهها هدیه می داد.
• مردان میدان جهاد، هیچ چیز برای از دست دادن ندارند.
• اذن شهادت، در معرکه جهاد امضاء میشود.
• معرکه جهاد، آروزهای آدمی را بر باد میدهد.
• میدان نبرد، همه ادعاهای آدم را منهدم میکرد.
• در شب عملیات، دنیا با تمامی مظاهرش عقبنشینی میکرد.
• عقبنشینی دشمن، هرگز بچه رزمندهها را مغرورنمیکرد.
• غرور در هنگام پیروزی، مثل زهر، شیرین است.
• مردان جهاد، در هنگام پیروزی مغرور نمی شوند،چون، پیروزی را از برای خداوند می دانند.
• بچه رزمنده ها، یک قدم برای خدا به جلو می رفتند، و دو قدم از دنیا طلبی عقبنشینی میکردند.
• در جبهه، پیشروی و عقبنشینی، هر دو بوی تسلیم میداد.
• لذّتهای پای خاکریز، همیشه برای آدمی عزّت میآورد.
• خمپارهها، در کنار شهدا آرام میگرفتند.
• خمپاره ، مقدمات سفر شهدا را فراهم می کرد.
• انفجار و آتش، هیچگاه دلهای آرام پای خاکریز را بهم نمیریخت.
• اگر صدای انفجار خمپارهها نبود، آرامش بچههای جبهه، همه عالم را فرامیگرفت.
• باورکنید، آرامش بچههای پای خاکریز، خمپارهها را هم، رام میکرد.
• وقتی حرف از شهدا میزنیم، غافله شهادت در دلمان به حرکت درمیآید.
• شهدا برای صبر بر اطاعت، صبر بر معصیت کردند.
• خاکریز و خمپاره دو یار همدیگرند، که ادعاها را برملا میسازند.
• خدا خدا گفتن در هنگامه نبرد، فقط با زبان دل میسر است.
• از حکمت دفاع مقدس همین بس، که استخوانهایش هم پیام میآورند.
• شهدا، وقتی به استخوانهایشان میرسند، نماز شکر میخواندند.
• دنیاطلبی، روحیه شهادتطلبی را در آدمی قلع و قمع میکند.
• روحِ شهادتطلب است، که روحیۀ شهادتطلبانه را زنده نگه میدارد.
• بچههای جبهه، برای دنیایشان، لباس آخرت دوخته بودند.
• لباس شهادت، ردای قبول شدگان میدان نبرد است.
• دلهای اهل جهاد مثل دریاست، که دنیا در آن غرق میشود.
• وصیتنامه شهدا، شهادتنامه مردانگی آنان است.
• بچه رزمندهها دنیایشان را، به آخرت میفروختند.
• بهترین تجارت میدان جهاد، دنیافروشی است.
• در شبهای عملیات، دلهای وابسته، از شهادت محروم میماند.
• درتاریکی شبهای عملیات، عشقبازی بچه رزمندهها با خدا، وصف نشدنی بود.
• شهادت، رحل اقامت آدمی را در بهشت قرار میدهد.
• شهادت ، راه فرار از تکلیف نیست، راه ادای تکلیف است.
• دل آدم که هوای جبهه میکند، هوای گناه از آن پر میکشد.
• خاک جبهه، آدم را زمینگیر از گناه میکند.
• خاطرات جبهه، غبار عزّت بر چهره آدمی مینشاند.
• هروقت دلم برای شهادت تنگ میشود، منّت خمپارهها را میکشم.
• مهم آنست که وقتی از شهدا بر ایمان میگویند، احساس کنیم در سنگر و پشت خاکریزیم.
• هرچه از زمان جنگ میگذریم ، شهدا برایمان اسطورهایتر میشوند.
• خاطرات جنگ، غبار دنیازدگی را از دلمان میزداید.
• فراموشی فرهنگ شهادت، زندگیمان را بینمک کرده است.
• هروقت دلم میشکند، آن را به پشت خاکریز جمع می کنم.
• هیچوقت دنیا جرأت نمیکرد، پشت خاکریز بچه رزمندهها ، خودی نشان دهد.
• دلهای شهادتطلب، جز با حال و هوای جبهه آرام نمیگیرد.
• هرچه از حال و هوای جبهه دور میشویم، بیشتر دنیا به ما میخندد.
• رزمندهها برخاک زیرپایشان سجده میکنند، تا قبول شوند.
• خاک جبهه، چه زیرپای بچه رزمندهها باشد، چه بر پیشانی آنان، متبرّک است.
• خاک جبهه، تربت شهداست.
• خاک جبهه، قدمگاه شهداست و سجدهگاه ما.
• پوتین بچه رزمندهها، به خاک جبهه، مُهر تبرّک میزد.
• بچههای جبهه، حرفهایشان را با عملشان مینوشتند.
• تربت جبهه، آدم را به سجده وامیدارد.
• غبار میدان جهاد، هرجا بنشیند، آنجا بهشت است.
• خاک جبهه، مِهر شهادت را در دل زنده میکند.
• خاکریز، حد فاصل میان زیباترین زیبائیها، و زشتترین زشتیهاست.
• برای درک زیبائیهای جبهه، باید زشتیهای شهر را کنار گذاشت.
• زیباترین صحنه میدان جهاد، صورتی خاکی است، که بر آن خون نشسته است.
• صورتهای خاکی میدان جهاد، خداوند را در سجده لمس میکنند.
• زیبایی سیرت جهاد، فقط بر آنان فاش میشود، که زشتی صورت دنیا را بفهمد.
• میدان جهاد، زشتی مرگ را، به زیبایی شهادت مبدّل میکرد.
• گُل شهادت ، در همه فصول در میدان جهاد، باز میشود.
• عطر شهادت، بوی نیّت بچه رزمندهها ست.
• بچه رزمندهها با شهادت، گُل از گُلشان بازمیشد.
• خبر شهادت یاران، آتش عشق به شهادت را دوچندان میکند.
• آتش شهادت که شعله بکشد، ماندن ننگ می شود.
• میل به گناه، ناشی از نداشتن شوق به شهادت است.
• شهدا، با خاطراتشان، گناه را از آدمی دور میکنند.
• شهدا، امانت جانشان را، به صاحبش برگرداندند.
• برای رسیدن به شهدا، باید خاکریز نفس را تسخیر کرد.
• وقتی قلم از شهدا مینویسد، نگارش بوی خون میگیرد.
• یاد شهدا، هوا وهوس را سرگردان می کند.
• شهدا، هوای خدا را بر هوس خود ترجیح دادند.
• یک قطره از خاطرات جنگ، تمامی جانِ ما را عطرآگین میکند.
• دریای خاطرات جنگ، از دل بچه رزمندهها سرچشمه میگیرد.
• بچههای رزمنده در برابر غرور، تابلوی ورود ممنوع زده بودند.
• مردان میدان جهاد ، هرگز راهی را که رفتهاند، برنمیگردند.
• امروز، هوا و هوس همان کار را میکند، که دیروز خمپارهها کردند.
• سنگر شیطان در جهاد اکبر، با ترکش هوا و هوس تلفات میگیرد.
• شهادت، سفره جهاد را با نمک عشق، مزیّن میکرد.
• شهادت، طعامی است که فقط بر سر سفره جهاد، گذاشته میشود.
• شهادت، دلهای آشفته میدان جهاد را، آرام میکرد.
• شهیدان شیدایند، زیرا در عشقبازی رسوایند.
• شب عملیات، از عشقبازی بچه رزمندهها با خدا، پردهبرداری میشد.
• در شبهای عملیات، صبح زودتر طلوع میکرد، تا از غافله عقب نماند.
• غافله شهدا، صبح عملیات از جبهه به کربلا اعزام میشد.
• در جبهه هروقت دلمان میگرفت، چشممان باز میشد.
• شهادت، مزد یکرنگی ومردانگی است.
• اهل جهاد به خاک جبهه که میرسند، (( فاخلع نعلیک )) را میشنوند.
• ضریح جبهه، استخوانهای پاک شهدارا در بغل گرفته است.
• کربلای جبهه، فقط در عاشورای آن قابل درک است.
• بچه رزمندهها، شمعِ شبستانهای زیارتگاه جبههاند.
• در محراب شهادت، نمازگزاران با خون، وضو میگیرند.
• خشکسالی در جبهه، با باران جهاد برطرف میشد.
• تخته سیاه مدرسه شهادت، معرکه نبرد است.
• وای بر آن روز که، به مرام شهدا فاتحه بخوانیم.
• فرار از میدان جهاد، زندگی نیست، مُردِگی است.
• هرکه غربت میدان جهاد را دید ونسوخت،در این دنیا میسوزد.
• پرچم یاحسین(ع)، سرستون بچههای رزمنده ها در شب عملیات بود.
• آرزوهای جبهه، به شهر که میرسد کابوس میشود.
• هشت سال مردانگی را میشود، با یک لحظه نامردی فراموش کرد.
• چشم بازکردن به مرام شهدا، فقط به دعای شهدا میسر است.
• هنرمندان جهادگر، به امروزشان رنگ دیروز را میزنند.
• هروقت بغض گلویمان را میگیرد، شهدا به دادمان می رسند.
• دیروز، بچههای جبهه، برای فردایشان دلسوزی میکردند.
• والاترین پیام جهاد، فداشدن برای دیگران است.
• هرکه با جبهه باشد، در جبهه هم که نباشد، رزمنده است.
• شهدا بمیان دلهایی میآیند، که در جنگِ با هوا، شهید شدهاند.
• اگر قلم را به شهدا بدهیم، مینویسند، عشق.
• دستنوشته شهدا را که بو کنیم، بوی یاس میدهد.
• شهدا برای آبادی آخرتشان، دنیایشان را هم آباد میکردند.
• مفهوم جنگ وقتی بر سر سجاده میرسد، دوست داشتنی تر میشود.
• خاک جبهه، دلهای بیقرار را بیقرارتر میکرد.
• آرامش یافتگان در میدان جهاد، بیقرارترین عالمند.
• صدای اذان که میآمد، صدای پای شهدا در حسینیه گردان شنیده میشد.
• پشت خاکریزی که سرها به سجده رود، بیرقه شهادت همیشه برافراشته است.
• شهدا بر سجاده شهادت، دو رکعت نماز همّت خواندند.
• هنگام نماز در جبهه، بچهها از خاک هم خاکیتر میشدند.
• صورت باطنی لبخند در جبهه، حاکی از تسلیم محض است.
• شهادت آنقدر شیرین است که، جان هم در برابرش طعمی است.
• خبر شهادت رزمندگان، هوای صبح عملیات را شبنمگونه میکرد.
• شهدا ، دلشان قبل از خودشان به شهدا پیوسته بود.
• بچههای رزمنده ، دلشان یک قدم جلوتر از جانشان قدم برمیداشت.
• زمین جبهه، دلهای مشتاق شهادت را پرواز میدهد.
• پرواز کردن دل را ، در تصاویر شهدا می شود جستجو کرد.
• شهدا، دلهایشان را برسم یادبود، در جبهه جا گذاشتند.
• عطر جنگ، عطر دلهای سوختۀ پای خاکریز است.
• گونیهای خاکی، در کنار قلبهای خاکی، مفهومی افلاکی دارند.
• شهدا به امانت جانشان، خیانت نکردند.
• هروقت دنیا به آدم تنگ میشود، غبطه دوری از شهدا جانسوزتر میشود.
• وقتی پای روی نفس میگذاریم، دلمان بوی خاکریز میگیرد.
• مسیر جبهه- کربلا، با مجوز شهادت قابل رفتن است.
• قیام نماز عشق، در سجده رزمندگان ظاهر میگشت.
• در برابر عظمت دفاع مقدس، زمان هم زمینگیر است.
• رزمندهها، صبحها زودتر از خورشید طلوع میکردند.
• خورشید جبهه، از میان سجادههای رزمندگان طلوع میکرد.
• هوای شهادت، هوای نفس را قلع و قمع میکند.
• شهادت، خلقت دوباره آدمی، بدست خویش است.
• شهدا شمعند، و هرکه طالبشان باشد، پروانهوار میسوزد.
• شهادت، پروانه جان آدم را شمع میکند.
• جبهه سیّارهای است، که از شمع وجود رزمندگان، نور میگیرد.
• طالبان شهادت، بر شهواتشان خط بطلان کشیدهاند.
• جانِ شهدا، به اباعبداله(ع) اقتدا کرد، و استخوانهایشان، به حضرت زینب(س).
• شهادت، بوی سوختن شمعی است، که از بال نیم سوختۀ پروانههای جبهه به مشام می رسد.
• از منازعه ابرها و خورشید، بچه رزمندهها بارانی میشدند.
• تابلوی خدا قوت، وقتی به بچه رزمندهها میرسید، قوت میگرفت.
• صورتهای خاکی پشت خاکریز، دفترچه خاطرات جبهه اند.
• حنجرههای تکبیر گوی پشت خاکریز، (فتبارک الله) را ، بهتر میشنیدند.
• آیات جهاد، در میدان جهاد تفسیری دوباره پیدا می کرد.
• دلهای کربلایی به خاکریز که میرسیدند، دلدار را میدیدند.
• در زیر خاکستر جنگ، هنوز شعلههای برافروخته یاحسین(ع) زبانه می کشد.
• خاطرات جنگ، خاکستر ایام را کنار میزند.
• اهل جهاد، زمینهای جبهه را، با زمانهایش به خاطر میسپارند.
• قمقمههای خشکِ پای خاکریز، از دریای دل بچه رزمندهها سیراب میشدند.
• با رفتن شهدا، قمقمههای پای خاکریز ، به خشکسالی نشست.
• از دنیای جبهه تا دنیای ما، یک آخرت معنا، فاصله است.
• برای خاکی شدن، کافی است خود را زیر پا بیندایم، نه دیگران را.
• رنگین کمان جبهه، فقط دو رنگ داشت، خاکی و خونی.
• خاک و خون ، لیلی و مجنون داستان هشت سال دفاع مقدسند.
• خاکهای خونی و خونهای خاکی، همدیگر را خوب درک میکنند.
• از تلفیق خون و خاک، شهادت تجربه می شود.
• قصه قمقمههای خالی، را باید از کانالهای والفجر مقدماتی پرسید.
• شهدا، قمقمه های خالیشان را جا گذاشتند، تا ما بفهمیم از تشنگی هیچ نمی دانیم.
• هرکه برای خدا بماند، خداوند او را برای خودش میبرد.
• بچههای تخریب، مینها را از زیارت بچه رزمندهها، محروم میکردند.
• در میان میدان مین، کمترین سعادت را، مینهای خنثی شده دارند.
• در جبهه هر وقت دلمان میگرفت، امام حسین(ع) بهدادمان میرسید.
• بچه رزمندهها خود را خرج خدا کردند، نه خدا را خرج خود .
• خود را خرج خدا کردن ، مرام عاشورایی است.
• رزمندهها، واله و حیران تکلیفی بودند، که به رضایت میانجامید.
• برای بچههای جنگ ، کلام امام خمینی محل نزول تکلیف بود، وعشق به امام، شأن نزول آن.
• بچههای جبهه، آیات پیروزی را، از سورههای مردانگی و صفا تلاوت کردند.
• بچههای پای خاکریز، برای پیروزی یاعلی نمیگویند، که برای ادای تکلیف یاعلی گویانند.
• تکلیف و عشق، کار شهدا را یکسره می کرد.
• خلوص نیّت رزمندگان، بیش از حماسه شان، پیروزیآفرین بود.
• شهادت ، نمره قبولی در امتحان تکلیف است.
• اجابت خداوند و اطاعت رزمندگان، فرمول بندگی پای خاکریز را عشقی میکرد.
• نماز شب و مناجات سحر، خشاب روح بچه رزمندهها را پر میکرد.
• سحرهای جبهه ، پراسرارترین زمان جنگ بود.
• راستی یکشبه پیمودن راههای صدساله، ازآن حرفهایی است تفسیر ندارد.
• برای دنیاطلبان راههای یکشبه، صدساله هم پیموده نمیشود.
• شایدگذشت زمان بتواند، از اسرار هشت سال دفاع مقدس پرده برداری کند.
• برای آنان که طعم دفاع مقدس را نچشیدهاند، سالهای جنگ چون افسانه میماند.
• اهل حقیقت، جوانیشان را در جهاد سپری میکنند، نه در صلح.
• شهادت را فقط میشود، با خون دادن درک کرد.
• بچههای رزمنده در جبهه، آنچه را که قلمها مینگاشتند، به تصویر میکشیدند.
• الله اکبر، بر تکبیرهای که صحنههای نبرد را، به عرصه عشقبازی مبدّل میکرد.
• عشق در سینه بچه رزمندهها ، به خاکریز که میرسید، بوی تکلیف میداد.
• شمع شهادت، راه را برای پروانههای جبهه، روشن میکرد.
• اهل تکلیف، همیشه در کنار شهدا، و در خط مقدم بسر میبرند.
• بچههای جبهه در سحرهایشان، ریشه های هوس را درو می کردند.
• بچه زمندهها پای خاکریز که میرسیدند، برای خودشان وقفنامه میخواندند.
• زمین جبهه برای رسیدن به پیشانی رزمندگان، همیشه تا سحر صبوری میکرد.
• در دنیای جهاد، راه های صدساله عقل ، با یک لحظه عشق، پیموده میشود.
• پرچم یازهرا (س) ، چراغ سبز پیروزی بچههای رزمنده بود.
• سحرهای جبهه، با زیارت عاشورا جان می گرفت.
• خاک جبهه، هم بر پیشانی بچه رزمندهها مینشست و هم به زیر قدومشان.
• در میدان مین، تصویر عشق، مثل گل پرپر است.
• در تمامی معادلات جبهه، جان حرف اول را میزد.
• میدان مین، صحنه پیروزی عشق بر عقل است.
• بچه رزمندهها در منازعه عشق و عقل ، تکلیف را برگزیدند.
• بچههای جنگ، احساساتشان به رنگ تکلیف بود.
• ارادههای آتشین پای خاکریز، تصویری از عشقهای آتشین بچه رزمندهها بود.
• شهادت ، حلقه اتصال بچه رزمنده هاست با کربلا.
• غنچه تکلیف که باز میشود، گل شهادت شکوفا میگردد.
• نخلهای سر به فلک کشیده جنوب ، در رسای بچههای جبهه، سرود حریت سردادهاند.
• امروز داستان عاشقانه جهاد را، زمین های جبهه تکثیر می کنند.
• رمز صلابت نسل جهاد را، باید در شهادت طلبی آنان دید.
• زمان، حریف زمین های میدان جهاد نمی شود، و مردان جهاد هرگز فراموش شدنی نیستند.
• فاتحان شبهای عملیات ، خاکریز نفسشان راتسخیرکرده بودند.
• خشونت جنگ، به لطافت بچه رزمندهها که می رسید، کُپ می کرد.
• غنچههای جبهه را، در خط مقدم جبهه نگهداری میکردند.
• خط مقدم، کلاس اول شهادت بود و کلاس آخر معرفت.
• صبح عملیات که میشد، بذر شهادت به گل مینشست.
• از قتلگاه کربلا تا قتلگاه جبهه ، خاکریزی است که همیشه خط مقدم جبهه است.
• حنجرههای خشکیده و عطشان پای خاکریز، زیباترین سرود پایمردی را سرودهاند.
• نغمههای عاشقانه پای خاکریز، بوی وصل میداد.
• چشمههای پیروزی را در جبهه، باید در چشمهای اشکبار سحری جستجو کرد.
• شبهای قدر در جبهه، قدر بچه رزمندهها را میدانست.
• بچههای جبهه، اختیار خود را در اختیار خدا قرار داده بودند.
• قلب جبهه، در سحرهای آن میطپید، و سینه بچه رزمندهها همیشه سحر بود.
• در سهراهی شهادت، عقل و عشق و حماسه ، راهی جز شهادت نداشتند.
• تسلیم در برابر تکلیف، هر نتیجهای را در میدان جهاد، شیرین میکرد.
• در جبهه، همیشه پیروزی با الله اکبر نازل میشد.
• شهدا، شمع راه عقب ماندگان از غافله شهادتند.
• شهدا آیینههایی هستند، که همه را با لباس خاکی محاسبه میکنند.
• بچه رزمندهها در کنار چادرشان، قبری برای منیّتها میکندند.
• بچه رزمندهها ، منیّتهای خود را زنده به گور کرده بودند.
• در جبهه، شهادت، نمره پیکردن منیّتها بود.
• بالاترین نمره مدرسه جهاد را، به شهدا می دادند.
• گلهای جبهه، پای تکلیف که میرسیدند، گلاب میشدند.
• قلب خاکی بچههای جبهه، بوی تربت میداد.
• رنگین کمان جبهه، در پشت خاکریز به زمین میرسید.
• نسم خوش فتح، از میان ارادههای آتشین پشت خاکریز میوزید.
• پای خاکریز میشد، هفت شهر عشق را یکشبه پیمود.
• چشم بچه رزمندهها، سحرها به عشق امام حسین(ع) ، سقاخانه میشد.
• هرکه بر سر سفره جبهه بنشیند، نمک گیر شهدا میگردد.
• ایستگاه صلواتی در جبهه، جگر بچه رزمندهها را خنک میکرد.
• یا حسین(ع) سقاخانۀ چشم بچه رزمندهها را پرآب میکرد.
• همیشه سرستونِ بچه رزمندهها را، شهدا تشکیل می دادند.
• وجه اشتراک آبرو دادن و شهید شدن، خون دل خوردن است.
• شهادت، رنگین کمانی است که، جانِ همه رنگهای عالم است.
• خبر شهادت بچه رزمندهها، همیشه با مارش پیروزی همزمان میشد.
• دل بچه رزمندهها، به عشقشان اقتدا میکرد.
• یک قطره از خاطرات جنگ، برای سیراب شدن یک نسل، کافی است.
• شهادت ، مزد معامله بچه رزمندهها با خداست.
• خداوند در شب عملیات، برای رسیدن به شهادت، سرویس فوقالعاده میگذاشت.
• شهدا ، با قمقمههای خالی از آب، سیراب میشدند.
• قمقمههای خالی از آب ، فرهنگ جبهه را به کربلا اتصال میداد.
• اگر از خلوت بچههای جبهه پردهبرداری شود، جلوتهای آنان بیشتر درک میشود.
• بچههای جبهه خود را تسلیم خدا میکردند، تا اسیر دشمن نگردند.
• بچههای جبهه، خلوتهایشان را با مناجات میساختند، که جلوتهایشان حماسه آفرین میشد.
• بچههای جبهه، با اختیار تسلیم خدا میشدند، تا به اجبار تسلیم دشمن نگردند.
• بچه رزمنده ها، با زیارت عاشورا، خود را تسلیم امام حسین(ع) میکردند.
• خمپارهها، آنقدر سریع عمل میکردند، که به آدم اجازه حرف زدن نمیدادند.
• شهدا برای رسیدن به مرامشان، بر نامشان خط بطلان کشیدند.
• مرام شهدا ، پانهادن روی نامشان بود.
• بچههای جنگ، ننگ نامداری را از خود دور میکردند.
• شهدا ، عشقشان را چون آب میدیدند و دنیایشان را، چون سراب.
• فردا از آنِ، آنانی است که جنگ و صلح را با تکلیف تلفیق کردند.
• جبههای ماندن ، کار اهل اسم و رسم، نیست.
• از روزی که خاکستر خاطرات جبهه را بر باد دادیم، برباد رفتیم.
• به تکلیف عمل کردن در صلح ،کمتر از توفیق شرکت در جنگ نیست.
• آنهایی که معنویت دفاع مقدس را درک کردهاند، در دنیای مادیشان زمین گیر می شوند.
• دوستان نادان، مرام جنگ را قاب میکنند، تا دست نخورده باقی بماند.
• هرچه از دفاع مقدس میگذرد ، ناگفتنیهای آن گفتنیتر میشود.
• چه حیف ، بچههای جبهه به شهر که رسیدند، با دنیا به استقبالشان آمدند.
• دنیازدگی با مردان میدان جهاد، همان کاری را میکنند که، خمپارهها با شهدا کردند.
• مروّت و مردانگی، پشت دیوارهای شهر که میرسد، با آتش خودی مجروح می شود.
• سنگ مزار شهدای گمنام، شناسنامه دفاع مقدس است.
• شهدای گمنام، برترین مفسران صحیفه دفاع مقدسند.
• داستان شبهای جبهه، فقط شنیدنی است، و داستان روزهای آن، فقط دیدنی.
• غبار جبهه، بروی هرکس که بنشیند، عزّتش تضمین می شود.
• دلهای پای خاکریز، با هیاهوی پیروزی و شکست، بهم نمیریخت.
• پیروزی و شکست، هیچگاه تکلیف را در برابر بچه رزمندهها کمرنگ نکرد.
• در صدر دیوان جبهه نوشتهاند، (( لایمسه الا المطهرون))
• هوای جهاد ، مرام آدم را به صلح وا می دارد.
• قلبی که تنها یکبار به سوی جبهه بال گشاید، برای همیشه در آن مقیم میشود.
• قلبهای شهید، به شهر هم که میرسند، بوی جبهه میدهند.
• حال و هوای خاکریز، عشقِ دنیا را، به دنیایِ عشق مبدّل میکند.
• پای تکلیف ایستادن، کمتر از پای خاکریز ایستادن نیست.
• پایبندی به تکلیف، جبهه و شهر را عرصه عشقبازی میکند.
• آنهایی که شهامتِ زیرپاگذاشتنِ خود را دارند، به شهادت نزدیک ترند.
• بذر شهادت، در هوای شلمچه، زودتر بارور می شود.
• مردان خط مقدم، در خط مقدم مردان خدا هستند.
• بچههای جبهه، برای عشقبازی، جانبازی را برگزیدند.
• سربندها به پای خاکریز که میرسیدند، پابندها را پی میکردند.
• دنیای وابستگی و وابستگی دنیا، حال و هوای شهادت را ، به فراموشی میکشاند.
• خیال دنیایی و دنیای خیالی، مشام آدمی را از عطر شهادت محروم میکند.
• مظلویت مرام جهاد، همچون مردان جهادگر، مهجور است.
• دنیای شهدا، مثل دینشان، با عشق عجین است.
• برای شهدا، هیچچیز بهتر از فداشدن به پای دوست، نیست.
• پوتین بچههای جنگ، بر سینه جبهه که مینشست، گل میکاشت.
• زیبایی شهادت، در آیینه قلب شهدا میدرخشد.
• در سرزمین جبهه، خورشید شهادت، همیشه تابان است.
• قدر مرام جهاد را ، مردان جهاد بهتر میدانند.
• زمینهای جبهه، شأن نزول آیات عشق را هویدا کرد.
• بچههای رزمنده برای درک شهادت، دعای فرج میخواندند.
• ای کاش میشد زمزمه قمقمههای خالی پای خاکریز را شنید.
• خرمشهر ، مروارید جنگ ماست.
• بچههای رزمنده، نان را به نرخ عشق میخواستند، و عشق را به نرخ تکلیف.
• اجتناب از دنیازدگی، چون پا نهادن در میدان مین، کار مردان خداست.
• شهدا زمین جبهه را، با دلهای پاکشان، فرش کردهاند.
• زمینهای پاک جبهه، پابوس بچه رزمندهها بودند.
• گمشدگان شهر عشق، خود را در جبهه زودتر پیدا میکنند.
• مُحرم، نوروز سالِ عشقیِ جبهه بود.
• بهار عاشقان شهادت، در مُحرم به گُل مینشیند.
• اشک، آتش شهادت را شعلهور میکند.
• در مُحرّم بود که، شهدا مَحرم میشدند.
• شهادت ، طعام خاصّ سفرۀ محرّم است.
• شهادت ، نذری امام حسین(ع)، برای بچه رزمنده ها بود.
• خاکریز دشمن، با انفجار بغضهای در گلو منهدم میشد.
• ستون بچههای رزمنده ، با یاحسین(ع)، شبهای عملیات را ظهر عاشورا میکرد.
• آنروزها عطش دیدار حسین(ع) را، با شهادت سیراب میکردند.
• بچه رزمندهها پای خاکریز که میرسیدند، با یاحسین(ع) لبیک میگفتند.
• یاحسین(ع) ، بر لبان بچههای رزمنده که میرسید، بوی پیروزی می آمد.
• شهدا ، خنده بر مرگ را، از گریه بر خود به ارث بردهاند.
• بچه رزمنده ها، به حسین(ع) که میرسیدند، شمع میشدند.
• پشت خاکریز، پای عشق که به میان کشیده میشد، همه چیز شیرین میگشت.
• شیرینی شهد شهادت را، باید در تلخی زیر پا گذاشتن خویش، جستجو کرد.
• فارغ التحصیل مدرسه جهاد و شهادت، فارغالبالترین از دنیا هستند.
• در معرکه عشق، دیدار باحسین(ع) ، جز به شهادت میسر نیست.
• روز عاشورا، قمقمههای جبهه روزه میگرفتند.
• شهدا در ایستگاه شهادت، با امام حسین(ع) دیدار میکردند.
• قلمهایی که به عشق مبتلایند، جنگ را به رنگ ننگ نمینویسند.
• قلبهایی که به عشق مبتلایند، پای خاکریز لبیک میگویند.
• ملائک از سینه خاکریز، عطر مناجات به بهشت میبردند.
• شهدا هم در دنیا و هم در آخرت، جرعه نوشان مکتب عشق را، به غبطه وامیدارند.
• مناجاتهای پای خاکریز، خورشید را هم، به دیدار از شب دعوت میکرد.
• ستون بچه رزمندهها، تسبیح سجاده تکلیف، در پای خاکریز بود.
• پایبندی به مرام شهدا، دلبندی به دنیا را محال میسازد.
• تکبیرهای پای خاکریز، تکبّر را از آدمی دور میساخت.
• بچه رزمندهها ، روزهای پیروزی را، در شبهای آن تمرین می کردند.
• شهدا قبل از شهادت، پروانه بودند، و بعد از آن شمع.
• شهدا برای شمع شدن، پروانهوار زیستند.
• خدا نکند، فاصله ما تا شهادت را، غفلت پر کند.
• ساکنان سرزمین شهادت، به خاکریز که میرسند(( فاخلع نعلک )) را میشوند.
• صدای پای شهادت، نغمه (( وسقاهم ربهم شراب طهورا)) است.
• هرچه غفلت جلوهگری مینماید، میل به شهادت، کمرنگتر میشود.
• مسیر (عشق- تکلیف) همواره یکطرفه است.
• آنانکه گذشته را از دست دادهاند، با حال هم، حال نمیکنند.
• امروز، خاکریزهای فتح شده، در پاتک قلمها درهم کوبیده میشود.
• وای که آیندگان عشق بازی در میدان مین را، نشان از حماقت ببینند.
• تلخی قلم فرسایی بیعشق، شهد شهادت را شیرینتر میکند.
• خواهد بود، روزی که شهدا را، با قلم به مسلخ میکشند.
• آنانکه با رفاه خو کردهاند، از خاطرات دفاع مقدس میگریزند .
• چه بسا که هشت سال حضور در میدان جهاد، دیباچه ظهور باشد.
• قمقمهها ، همیشه با آخرین قطرههاشان حدیث میکنند.
• قلبهای خاکی ، درون لباسهای خاکی بهتر می طپد.
• خاکریز، دستان خاک است، که به سوی بچههای جبهه بلند میشد.
• به زمین صبحگاه دوکوهه میرسید، بخوانید دو رکعت عشق.
• بلیط (دوکوهه- بهشت زهرا) را، از شهدا تهیه نمایید.
• در گرماگرم نبرد، هرگاه ناامید میشدیم، بوی یاس امیدوارمان می کرد.
• آنها که تا آخرین نفس پا پس نکشیدند، امروز هم خاکریز را زنده نگه داشته اند.
• حرف های خاک دیروز، بهترین حرف های این دنیاست.
• بخدا اگر حال و هوای جهاد را از دست بدهیم، از دست می رویم.
• هرروز یک لحظه هم که شده ، دلمان را به فکه بفرستیم، تا از قافله عقب نمانیم.
• کلام سید مرتضی آوینی، جان آدم را جوان می کند.
• روایت فتح را اگر تحریف کنیم، روایت شکست می شود.
• ستون بچه رزمنده ها، ستارگان آسمان را از رونق می انداخت.
• جنگ نامه هشت سال دفاع مقدس، گنج نامه هزار سال شیعه مرتضی علی است.
--------------------------------------------------------------------------------
---------------------------------------------------------------------------------
'''کاریکلماتور هایی در باره توبه از محمدرضا فتحیان)www.fathian.ir)'''
--------------------------------------------------------------------------------
• توبه... یعنی، نقطه سرِ خط.
• توبه... خط آغاز مسابقه بندگی است.
• توبه... یعنی هنوز به خدا اطمینان دارم.
• توبه... غسل عمل است، در آب امید.
• توبه... حسن نیّت بنده است به خدا.
• توبه... یک قطره اش، قاتل باتلاق گناه است.
• توبه... برادر ناتنی گناه است.
• توبه... به جوان که می رسد، کُپ می کند.
• توبه... انتخاب خدا ، برای بنده است.
• توبه... خطاکار را در میان خوبان بُر می زند.
• توبه... آتش وجدان است، گناه را خاکستر می کند.
• توبه... کار ایمان دار های نابالغ است، که می خواهند بزرگ شوند.
• توبه... تمایل بنده است، برای باز، بندگی کردن.
• توبه... اعلامیه تدفین گناه است.
• توبه... پر ستاره ترین کهکشان عالم خلقت است.
• توبه... درماندگان امت محمد(ص) را سامان می دهد.
• توبه... یک رویش پشیمانی است و نُه رویش امید.
• توبه... زورش به هر گناهی می رسد، این را خدا خواسته است.
• توبه... توانی آنهایی است ،که روی برگشت ندارند.
• توبه... ایمان فلج شده را ، شفا می دهد.
• توبه... به خدا، خدا را ، توانا دیدن در بخشش است.
• توبه... برای آنها که به خدا اطمینان ندارند، کمرنگ تر است.
• توبه... نه سبب می خواهد و نه مسبب، فقط نیّت می خواهد، بسم الله.
• توبه... درب فرار گنه کاران از آتش خشم خداست.
• توبه... قدرت مبادله با همی چیز را دارد، الا ناامیدی.
• توبه... آبیاری باغچۀ خشکیده دل است، که حتما دوباره گل می کند.
• توبه... برو برگرد ندارد، هر که شک دارد، به خدا شک دارد.
• توبه... آموزش خداست به بندگان.
• توبه... چتری است که هیچ خلقی از امان آن بی بهره نخواهند بود.
• توبه... شفاعت خالق است از مخلوق.
• توبه... برگشت به گذشته و امید به آینده است.
• توبه... فرزند خواندۀ توحید است.
• توبه... شاهراهی است که به سرزمین ایمان متصل می شود.
• توبه... جوان را خواستنی ترین، خلقت هستی می کند.
• توبه... کارش را بلد است، به ظن و گمان ما کاری ندارد.
• توبه... نامه خصوصی خداست ، به بندگان قهر کرده.
• توبه... بهارِ، زمستانِ ایمان است.
• توبه... حقیقت مهرورزی خداست با بندگان.
• توبه... واقعیتی است که اهل ایمان، با آن به حقیقت می رسند.
• توبه... بزرگ دیدن گناه بنده است، اما نه بزرگ تر از عفو خداوند.
• توبه... بذری است، که چه بسا از شکوفۀ ایمان هم، پر بار تر باشد.
• توبه... اراده خداست ، برای بازگشت دوباره بندگان.
• توبه... در هیچ شکلش، بن بست ندارد.
• توبه... یک راه زمینی دارد ، و هزارویک راه آسمانی.
• توبه... هرگز مسدود شدنی نیست.
• توبه... بهانه ای است، که بهایش را خدا می پردازد.
• توبه... یک لحظه اش، حریف یک عمر خطاپیشگی است.
• توبه... شهامت می خواهد، قبولش با خدا.
• توبه... پاکن تقدیر است، که غلط های مشق زندگی را پاک می کند.
• توبه... کارگناه را یکسره می کند، و ارتباط بنده و خدا را، دوسره.
• توبه... گلاب دو آتشه است، هم دنیا راعطرآگین می کند، هم آخرت را.
• توبه... باز کردن حساب شخصی نزد خداوند است.
• توبه... زیباترین مهر خداوندی است، به زشت ترین عمل انسان.
• توبه... با اشک ، دو قبضه می شود.
• توبه... شب های جمعه، ری می کند.
• توبه... رفیق دل هایی است، که ول نیست.
• توبه... آخرین تیر اهل ایمان است ، به قلب شیطان.
• توبه... آفرینش دوباره ارتباطی است، که می رفت به سردی بگراید.
• توبه... هراسیدن از حساب و کتاب است، نه هراسیدن از بازگشت.
• توبه... زمستان گناه را ، نوید می دهد.
• توبه... عطش گناه را خشک می کند.
• توبه... راه بازگشت را باز نمی کند، راه برگشت را می بندد.
• توبه... مسیر محبت ورزیدن را هموار می کند.
• توبه... عطر روح انگیز وابستگی انسان به خالق است.
• توبه... بستگی به گناه ندارد، بستگی به امید دارد.
• توبه... یعنی خدا می تواند، حتی اگر تو نتوانی.
• توبه... مسیر آتش را به آب منتهی می کند.
• توبه... دست های خطاکار را، به گلدان استجابت تبدیل می کند.
• توبه... شکست روح طغیان است، وتلاطم روح امید.
• توبه... دری است که هیچ کس پشت آن نمی ماند.
• توبه... راه را به عقب ماندگان از قافله بندگی نشان می دهد.
• توبه... خواهش گناه را، به التماس بخشش تبدیل می کند.
• توبه... آفرینش دوباره ایمان است.
• توبه... آتش غضب الهی را خاموش می کند.
• توبه... همیشه پس از گناه خلق می شود.
• توبه... زلزلۀ هوس را، مهار می کند.
• توبه... حرکت رو به جلوست ، و گناه حرکت رو به عقب.
• توبه... آثار خطا را پاک می کند.
• توبه... از ایمان جدا نمی شود ، وگرنه بندگی منقرض می گردد.
• توبه... فرصتی است برای نو شدن.
• توبه... انرژی مضاعفی است که ایمان را تقویت می کند.
• توبه... کاری نشدنی است، که به امر خداوند شدنی می شود.
• توبه... پیشروی ایمان در جبهه جهاد اکبر است.
• توبه... معامله ای است بین خدا و گنه کار، که به هیچکس ربطی ندارد.
• توبه... معامله ای است که به نفع بنده تمام می شود.
• توبه... بیش از آنکه بنده را خوشحال کند، خداوند را راضی می سازد.
• توبه... با ایمان سنخیت دارد، اما ایمان با گناه چه سنخیتی دارد.
• توبه... راه های رفته را ترمیم می کند، و راه های نرفته را تضمین.
• توبه... قیامت کوچک است، که خطاکاربرای خود می آفریند.
• توبه... آخرین حلقه اعتقاد است ، که بنده را به عقد ایمان در می آورد.
• توبه... مخلوق خداست، برای خَلق عاصی.
• توبه... قبل از آنکه داستان نیازمندی مخلوق به خالق باشد، داستان محبتِ خالق به مخلوق است.
• توبه... نوعی تعلق خاطر آدمی است به پاکی.
• توبه... غنچه ای است، که پس از گناه گل می کند.
• توبه... عادت همه آنهایی است که از خفت گناه ، فراری هستند.
• توبه... مثل سلام است ، که جوابش واجب است.
• توبه... هوس بندگی است، خود را محروم نکنیم.
• توبه... هوس گناه را تلخ، و هوای آشتی را شیرین می کند.
• توبه... آشتی کنان بنده با خدا نیست، آشتی کنان بنده با خود است.
• توبه... جشن دوست شدن بنده است با خدا.
• توبه... بیش از آنکه حزن انگیز باشد، شادی آفرین است.
• توبه... بر پیکره اعتقاد جوانه هایی می زند، بنام محبت.
• توبه... مرض اعتقاد را ، درمان می کند.
• توبه... بیش از آنکه رویگرداندن باشد، رو کردن است.
• توبه... کلیدی است که قفل همه گناه هار اباز می کند.
• توبه... قطعه قطعه ، جهنم را کوچک می کند.
• توبه... آتش جهنم را ، نقره داغ می کند.
• توبه... همسایۀ جوانی است و همسایه از همسایه ارث می برد.
• توبه... اراده ای است که خداوند ، گنه کار را با آن سربلند می کند.
• توبه... آب کُر است، هیچ نجاستی در آن بجای نمی ماند.
• توبه... مثل رعد وبرق، هوای چشم خطاکار را بارانی می کند.
• توبه... بساط آشتیِ آنهایی است، دوست دارند با گناه قهر باشند.
• توبه... بازار ناامیدی از رحمت خدا را، کساد می کند.
• توبه... فقط روزی آنانی است که، خداوند را مهربان می بینند.
• توبه... جریان لطف خداوندی است ، که همه هستی را فراگرفته است.
• توبه... فاصله ایجاد شدۀ بین خدا و بنده را، پُر می کند.
• توبه... گناه را روسایه ، و گنه کار را روسفید می کند.
• توبه... رفیق گناه کاراست، و دشمن گناه.
• توبه... دوستی است که خداوند برای دوستان خطاکارش ،آفریده است.
• توبه... خلقتش ، بعد از خلقت انسان است ، و فقط برای انسان آفریده شده است.
• توبه... ایمان پاره شده از گناه را، وصله پینه می کند.
• توبه... معمولا در خلوت ها ، گناه کاران را به دام محبت خدا اسیر می کند.
• توبه... شیطان را خشمگین و خدا را خوشحال می کند.
• توبه... رحمتی است ، که از غضب الهی پیشی می گیرد.
• توبه... یک معنا بیشتر ندارد، آنهم گناه کار فقط می داند.
• توبه... رازی است میان بندۀ گناه کار و خدا.
• توبه... به تو، به نگاه یک خلق دوباره نگاه می کند، بعد از توبه.
• توبه... مادر بخشش است ، که مارا به مسیر بندگی بر می گرداند.
• توبه... حِسّی است که خدا به ما می دهد ، تا بیشتر حِسّش کنیم.
• توبه... چتر محبت خداوند را ، بر سر تمامی انسان ها می گستراند.
• توبه... زمان نمی شناسد، هر وقت دلت خواست، یا علی.
• توبه... خانه ای است که همه میهمانانِ آن ، صاحب خانه اند.
• توبه... افقی است که در هیچ شرایطی به سراب منتهی نمی شود.
• توبه... دوست گناه کاران است و دشمن گناه.
• توبه... جوابِ دعوت خصوصیِ ، آشتی باخداست
• توبه... منّتی است که خداوند، بی منّت برسر خطاکاران سایه گستر می کند.
• توبه... شروعش از بنده نیست، پایانش با بنده است.
• توبه... لذّت با خدا بودن را ، جایگزین لذّت گناه می کند.
• توبه... تا خدا رفتن، آن هم با خدا رفتن است.
• توبه... به شکوفه نشستن درخت ایمان است.
• توبه... پستیِ گناه را به بلندیِ بندگی می رساند.
• توبه... آنقدر شیرین است ،که تلخی گناه هم در برابرش طاقت نمی آورد.
• توبه... ما را جلو نمی برد، نمی گذارد ما عقب بیافتیم.
• توبه... عین اطمینان به قدرت الهی است، برای بازگشت به بندگی.
• توبه... معنی دیگر ، بازگشت همه به سوی خداست.
• توبه... برپایی قیامت در لحظه پشیمانی از گناه است.
• توبه... هیچ پیش شرطی ندارد ، فقط شرطش اطمینان به خداست.
• توبه... مثل سوره اش، به بسم الله هم نیاز ندارد.
• توبه... از پاک کردن گناه بزرگ تر است، پُررنگ کردن بندگی است.
• توبه... ایستگاه جدایی از گناه، و پیوند با ایمان است.
• توبه... پرداخت بدهی های بنده است ، توسط خدا.
• توبه... که ترس ندارد، گناه ترسناک است.
• توبه... میانبر است. همه راه ها را کوتاه می کند.
• توبه... شیرین ترین گناه عالم را ، تلخ می کند.
• توبه... وقتی به چشم می رسد، اشک می شود.
• توبه... به هوس خدا، زندگی کردن است.
--------------------------------------------------------------------------------
[[رده:موضوعها]]
{{ویکیپدیا}}
|