* قانون عشق بالغانه این است:"دوستم دارند چون دوست دارم. عشق رشد نیافته می گویدمیگوید:"دوستت دارم چون به تو نیاز دارم." عشق بالغانه می گویدمیگوید:"به تو نیاز دارم چون دوستت دارم."
* انسان به راستی نیرومند، هرگز درد و رنج نمی آفریند، بلکه چون زرتشت پیامبر، چنان از نیرو و فرزانگی لبریز می شود که آن را سخاوتمندانه به دیگران پیشکش می کند. این پیشکشی، حاصل فراوانی شخصی است، نه ترحم، که خود نوعی تحقیر است.▼
▲* انسان به راستی نیرومند، هرگز درد و رنج نمی آفریند،نمیآفریند، بلکه چون زرتشت پیامبر، چنان از نیرو و فرزانگی لبریز می شودمیشود که آن را سخاوتمندانه به دیگران پیشکش می کندمیکند. این پیشکشی، حاصل فراوانی شخصی است، نه ترحم، که خود نوعی تحقیر است.
* نیچه می گویدمیگوید وظیفه ما در زندگی، تکمیل کردن آفرینش و طبیعت خویش است. او دستورالعملی نیز برای اجرای این وظیفه درونی بایسته به ما پیشکش کرده است، نخستین جمله ماندگارش را: «بشو، آن که هستی»
* اغلب گفته می شودمیشود که سه دگرگونی بزرگ در اندیشه، دیدگاه مرجعیت بشر را تهدید کرده است. اول، کپرنیک اثبات کرد که زمین مرکز عالم نیست تا در پیرامون آن همه اجرام سماوی بچرخند. دوم، داروین نشان داد که ما مرکز زنجیره حیات نیستیم، بلکه مانند همه مخلوقات، از اشکال دیگر حیات تکامل یافته ایمیافتهایم و سوم، فروید که ثابت کرد که ما اربابان خانه خود نیستیم، بیشتر رفتارهای ما توسط نیروهایی خارج از آگاهی و شعور ما کنترل و اداره می شوندمیشوند. شکی نیست شریک نظریه فروید که مورد اعتراف وی قرار نگرفته، آرتور شوپنهاور است. چرا که سالها قبل از تولد فروید، شوپنهاور مطرح کرده بود که ما با نیروهای زیست شناختی پیچیده ایپیچیدهای هدایت می شویممیشویم و سپس خود را با این تفکر فریب می دهیممیدهیم که ما آگاهانه اعمال خود را انتخاب می کنیممیکنیم.
* انسان به راستی نیرومند، هرگز درد و رنج نمی آفریند،نمیآفریند، بلکه چون زرتشت پیامبر، چنان از نیرو و فرزانگی لبریز می شودمیشود که آن را سخاوتمندانه به دیگران پیشکش می کندمیکند. این پیشکشی، حاصل فراوانی شخصی است، نه ترحم، که خود نوعی تحقیر است▼
* از بیشتر مراجعه کنندگان می پرسممیپرسم:«دقیقا از چه چیز مرگ می ترسید؟میترسید؟» پاسخهای مختلفی که به این پرسش می دهند،میدهند، غالبا به درمان سرعت می بخشدمیبخشد. پاسخ جولیا «همه کارهایی که انجام نداده امندادهام» به جانمایه ایجانمایهای اشاره می کندمیکند که برای همه آنهایی که به مرگ می اندیشندمیاندیشند یا با آن روبرو می شوندمیشوند اهمیت دارد: رابطه دوجانبه بین ترس از مرگ و حس زندگی نازیسته. به عبارت دیگر هرچه از زندگی کمتر بهره برده باشید، اضطراب مرگ بیشتر است. در تجربه کامل زندگی، هرچه بیشتر ناکام مانده باشید، بیشتر از مرگ خواهید ترسید. نیچه این عقیده را با قوت تمام در دو نکته کوتاه بیان کرده است:«زندگی ات را به کمال برسان و به موقع بمیر.» همان طور که زوربای یونانی با گفتن این حرف تاکید کرده است:«برای مرگ چیزی جز قلعه ایقلعهای ویران به جا نگذار» و سارتر در زندگی نامه خودنوشتش آورده: «آرام آرام به آخر کارم نزدیک می شدممیشدم... یقین داشتم که آخرین تپشهای قلبم در آخرین صفحه هایصفحههای کارم ثبت می شودمیشود و مرگ فقط مردی مرده را درخواهد یافت.»▼
▲* انسان به راستی نیرومند، هرگز درد و رنج نمی آفریند، بلکه چون زرتشت پیامبر، چنان از نیرو و فرزانگی لبریز می شود که آن را سخاوتمندانه به دیگران پیشکش می کند. این پیشکشی، حاصل فراوانی شخصی است، نه ترحم، که خود نوعی تحقیر است
[[en:Irvin D. Yalom]]
▲* از بیشتر مراجعه کنندگان می پرسم:«دقیقا از چه چیز مرگ می ترسید؟» پاسخهای مختلفی که به این پرسش می دهند، غالبا به درمان سرعت می بخشد. پاسخ جولیا «همه کارهایی که انجام نداده ام» به جانمایه ای اشاره می کند که برای همه آنهایی که به مرگ می اندیشند یا با آن روبرو می شوند اهمیت دارد: رابطه دوجانبه بین ترس از مرگ و حس زندگی نازیسته.به عبارت دیگر هرچه از زندگی کمتر بهره برده باشید، اضطراب مرگ بیشتر است. در تجربه کامل زندگی، هرچه بیشتر ناکام مانده باشید، بیشتر از مرگ خواهید ترسید. نیچه این عقیده را با قوت تمام در دو نکته کوتاه بیان کرده است:«زندگی ات را به کمال برسان و به موقع بمیر.» همان طور که زوربای یونانی با گفتن این حرف تاکید کرده است:«برای مرگ چیزی جز قلعه ای ویران به جا نگذار» و سارتر در زندگی نامه خودنوشتش آورده: «آرام آرام به آخر کارم نزدیک می شدم... یقین داشتم که آخرین تپشهای قلبم در آخرین صفحه های کارم ثبت می شود و مرگ فقط مردی مرده را درخواهد یافت.»