تلویزیون: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Amouzandeh (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
Amouzandeh (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱:
* تنها برنامه متنوع تلویزیونی، برنامه گزارش وضعیت هوا است. <small>«[[وودی آلن»</small>]]
 
 
* تلویزیون، بیماری عفونی روح است. <small>«[[فدریکو فلینی»</small>]]
 
 
* تلویزیون مظهر دوران ماست و از اهمیت خاصی برخوردار است اما غالبأ فضای گفتگو را از بین می برد، از طرفی کمبود گفتمان به توسعه زورگوئی کمک می کند. <small>«[[آگوست اوردینگ»</small>]]
 
 
* تلویزیون از دایره خانواده، نیمدایره درست می کند. <small>«[[لوتار شمیت»</small>]]
 
 
* تلویزیون به وسیله افرادی، شما را در منزلتان سرگرم می کند که در حالت عادی به خانه خود راه نمی دادید.<small> «[[شرلی مک لین»</small>]]
 
 
* اختراع تلویزیون باعث شد که بی سوادان هم عینکی شوند. <small>«[[گابریل لاوب»</small>]]
 
 
* بهترین حسن تلویزیون این است که می توان آن را خاموش کرد.<small> «[[لوتار اشمیت»</small>]]
 
 
* افزایش برنامه های تلویزیونی از سه به سی و سه کانال ممکن است اشتهای آدمی را به دیدن تصاویر زیاد کند ولی میدانیم که چشم را فقط خاک گور پر می کند، پس باید در انتظار زخم معده و استفراغ هم باشیم. <small>«[[هاینریش بل»</small>]]
 
 
* افرادی که تاکنون در تلویزیون نیامده اند کسانی هستند که مدام مشغول تماشای آن می باشند. <small>«[[پیتر اوستینف»</small>]]
 
 
* برای تسلی خاطر گناهکاران: در بهشت تلویزیون نیست! در جهنم ممکن است. <small>«[[روبرت لمکه»</small>]]
 
 
* از راه چشم یکراست در شکم، بدون دخالت کله، این است تلویزیون. <small>«[[گونتر گاوس»</small>]]
 
 
* تلویزیون تنها داروی خواب آوری است که از راه چشم باید خورد. <small>«[[ویتوریو دسیکا»</small>]]
 
 
* اختراع تلویزیون، انتقام گرفتن تئاتر از صنعت سینما است. <small>«[[پیتر اوستینف»</small>]]
 
 
* تلویزیون، آدامس چشم است. <small>«[[ارسن ولز»</small>]]
 
 
* خدا همه چیز را می بیند بجز دالاس. <small>«[[افرایم کیشون»</small>]]
 
 
* جنایتکاران فقط در تلویزیون شبیه جنایتکاران هستند. <small>«[[هربرت لیشتنفلد»</small>]]
 
 
* تا وقتی که با تلویزیون نتوان یک مگس را کشت، جای روزنامه را نخواهد گرفت.<small> «[[مانفرد رومل»</small>]]
 
 
* انسان تلویزیون را اختراع کرد چون شب ها از تنبلی، چشمانش را نمی توانست ببندد.<small> «[[مانفرد هاوسمان»</small>]]
 
 
* وقتی که به خانه باز می گردم فورأ جلو تلویزیون می نشینم، آنوقت است که بچه ها متوجه حضور من در خانه می شوند. <br />
<div style="text-align: left; direction: ltr; margin-left: 1em;">
<small>«[[روبرت لمکه»</small>]]
</div>