عمر بن خطاب: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Dexbot (بحث | مشارکت‌ها)
جز Bot: removing existed iw links in Wikidata
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۶:
* «دست اندر کاران توطئة قتل عمرفاروقی خلیفة مسلمین سنیان، یکی هرمزان زردشتی بود، دوم جفینه مسیحی، سوم کعب الاحبار یهودی و نفر چهارم شخصی بود به نام فیروزان مشهور به ابولؤلؤ اهوازی. او نیز زردشتی و غلام مغیره بن شعبه بود و در مدینه به شغل آهنگری اشتغال داشت. او اجرای نقشة قتل خلیفة مسلمین را به عهده گرفت و برای این کار هنگام صبح در مسجد کمین نشست و درست زمانی که عمر بن خطاب در محراب مسجد ایستاد و برای افتتاح نماز صبح تکبیر گفت، با خنجری که خودش ساخته بود و آن را زهر آگین کرده بود، چندین ضربه بر او وارد کرد و سیزده نفر دیگر از مسلمین را که خواستند او را دستگیر نمایند نیز مجروح نمود. هفت نفر آنها در اثر شدت جراحت وارده درگذشتند و چون به وسیلة یک نفر از مسلمین که پتو بر رویش انداخت، دستگیرشد، خود را فوراً با همین خنجر کشت تا جریان توطئه فاش نشود. چنان که دیده شد توطئه گران قتل عمر خودی نبودند بلکه بیگانگان و دشمنانی بودند از قوم زردشتی و یهود ونصاری که ملک ومملکتشان رااز دست داده بودند و بغض اسلام و کینة مسلمین در قلوبشان می‌جوشید.»
** ''برگرفته از کتاب «شیخین» اثر سید عبدالرحیم خطیب''
در کتب شیعه با سند صحیح ذکر شده که بعد از اینکه عمر قواله فدک را از زهرا گرفت و پاره کرد زهرا او را نفرین کرد و به او گفت که انشالله شکمت پاره شود همانطور که قواله را پاره کردی و این نفرین زهرا سال ها بعد به دست ابو لولو عملی شد. بعد از کشتن عمر، ابولولو فیروز توسط علی شوهر زهرا، توسط طی العرض به کاشان ایران منتقل شد. قبر او تا چندی پیش در ایران پابرجا بود و زیارتگاه ایرانیان بود اما مدتی است برای حفظ وحدت شیعه و سنی تعطیل شده است.
 
* «بعد از خلافت کوتاه مدت خلیفه اول ابوبکر و مرگ او در سال ۱۳ هـ ق(۶۳۴ میلادی)، عمر ابن خطاب بر جای وی نشست که خلافت ده ساله او در تشکیل دولت اسلامی و شاید از آن بیشت تر، در خاطرهٔ جمعیِ تاریخی مسلمین اهمیت قطعی داشت. به روایت تاریخیِ عموماٌ پذیرفته شده‌ای، مشهور است که ابوبکر در بستر مرگ عمر را نامزد جانشینی خود کرد. در هر صورت بیشتر صحابه نیز بلافاصله او را به رسمیت شناختند و بیعت کردند و عمر بدون مخالفت جدّی فرمان راند. یگنه مخالفت با خلافت عمر از ناحیه هواداران علی، پسر عم و داماد پیغمبر، ابراز شدو دعوی علی ابن ابیطالب با خلافت عمر را جمعی ناشی از صفات شخصی آن و دیگران حاصل نوعی حقِ مشروع جانشینی پیامبر می‌دانستند. جالب است زمانی که پیامبر 5 روز به وفاتش در بستر خواست علی را به عنوان خلیفه معرفی کند عمر اجازه نداد و گفت پیامبر هذیان میگوید اما زمانی که ابوبکر در بستر ، ودر حال وصیت وتعیین خلیفه بود و از حال رفت عثمان بن عفان که کاتب بود از قول ابوبکر خلیفه را عمر نوشت و بعد از این که ابوبکر به هوش آمد انتخاب عثمان را تایید کرد. جالبتر اینکه گویا پیامبر خلیفه بعد از خود را معرفی نکرد و از دنیا رفت اما دو خلیفه بعد از وی هر کدام قبل از مرگ خلیفه بعد از خود را تعیین کردند! »
**''[[برنارد لوئیس]]، در بخش سوم کتاب The Middle East:۲۰۰۰ years of history from the rise of christianity to the presant day''