'''[[W:حسین الهی قمشهای|حسین محیالدین الهی قمشهای]]''' از(۱۳۱۸ عارفان/۱۹۴۰م)، وفیلسوف، ادیبانادیب، وسخنران، اسلاممترجم شناسانو بزرگنویسندهٔ معاصر میباشدایرانی. زادروز:[[دیماه]] ۱۳۱۹
خورشیدی در تهران.
[[پرونده:Ghomshei-2.jpg|بندانگشتی|دکتر حسین الهی قمشهای]]
== ازدواج آخرگفتاوردها ==
* «[[قرآن|قرآن حکیم]] را به هزار چشم نگریستهاند و همچنان به هزار چشم دیگر مینگرند، هر نگاهی چیزی میجوید و همان میبیند. هر کس از این خوان کرامت، به طعامی میل میکند و روزی خاص خود مییابد.»
همه بالاخره میگذارندومی روند، ماآخرسربایددست درآغوش خودمان کنیم؛ آخرین مشتری وآخرین کسی که بایدبااوازدواج کنیدخودتان هستیدسعی کنیدهیچ عیبی نداشته باشید، خیلی بایدزیباباشیدچون بایدخودتان راتحمل کنید
** (کیمیا ۱-ص ۹۱)
* «انسان نه تنها عاشق است که معشوق است و صد چندان که او را شوق وصال جانان است، جانان مشتاق اوست.»
== همسفرزندگی ==
** (کیمیا ۲-ص ۷۳)
چون عشق اشتراک درمسیراست هردونفری که میخواهندباهم ازدواج کننداولین سوالی که بایدازهم بپرسنداینست که توداری کجامیروی ؟اگرهردونفرگفتنددارندمیروندبسوی خداونداینهاعاشق هم میشوند، وفقط دراینصورت است که انسان دراین مسیر یارپیدامی کندوگرنه هرکدام دریک ایستگاهی پیاده میشوند، انسان بایدبرودتا برسدبه آن ایستگاه نهایی که دیدارپروردگاراست
* «در ادب پارسی مکرر به این نکته اشاره شده است که معشوق در آسمان است و آنچه در زمین دیده میشود سایه مرغی است که در آسمان پران است و هر که به دنبال سایه میرود عمر ضایع میگذارد.»
** (کیمیا ۴-ص ۵۸)
== افی الله شک ==
* «زیبایی خواه موسیقی یا شعر یا نقاشی یا طبیعت یا چهره آدمی باشد آینه فطرت آدمی است و سر لذات آدمی از زیبایی همین است که تناسبات و هارمونیهای درون خود را در عالم خارج ادراک میکند و این مطابقت درون و بیرون مایه لذت است.»
معنای آیه افی الله شک فاطرالسموات والارض این نیست که نباید در [[خدا]] [[شک]] کرد بلکه معنایش این است که خداوند آن مفهومی است که هیچ شکی نمیتوان در او کرد و هر وقت به یک معنایی دست یافتید که دیدید نمی توانید در آن شک کنید، آن خداوندست
** (کیمیا ۵-ص ۴۳)
* «خودبینی نزد عارفان حجاب اکبر است و دیگر حجابها پرده از او وام گرفتهاند.»
== وحدت وجود ==
** (مقالات-ص ۱۴)
خداوندشبیه هیچ کس نیست چون وجود محض است، وجود نمیتواند دوتاباشدولی ماهیت میتواند هزارتا چیز باشدچون عامل دویی ماهیت است نه وجود اگردوتاچیزداریم به خاطراینست که دوتاماهیت داریم اما وجودچون ماهیت ندارد نمیتوانددوتاشود
* «[[فقیر]] یعنی آنکه خود را در برابر حق، مالک هیچ چیز نمی داند.»
** (مقالات-ص ۱۵)
== شعر ==
* «در زندگی هر شاعر آسمانی و هنرمند اصیل شبی هست که او را به ملکوت آسمان بار میدهند تا در آنجا به مقدار چشمی که از دیده بینای عشق وام گرفته است با سرچشمه خیر و جمال و حقیقت که وجود لایزال حضرت حق است دیدار کند و آیات کبرای الهی را که اوصاف جمال و جلال اوست بی حجاب بنگرد این شب فرخنده را عاشقان شب وصال خواندهاند که همان شب معراج و لیله القدر است.»
شعر همه اش رمزاست وعلت اینکه بصورت رمز بیان شدهاست برای این است که اصلااین حقایق گفتنی نبوده واین ساده ترین صورتی بوده که امکان داشته این حقایق رابیان کنند
** (مقالات-ص ۵۵)
* «اگر خوبان پارسی گو بخواهند از مجموعه سخن پارسی تنها و تنها یک دفتر را برگزینند، دیوان [[حافظ]] گوی سبقت از همه خواهد برد از آنکه شرح مجموعه گل در آنجاست و آن لطایف که از لعل سخنگوی عشق در این دیوان گرد آمده است در هیچ سفینهای یافت نمیشود.»
== چمن ==
** (مقالات-ص ۱۰۶)
* «اغراض نفسانی بزرگترین حجاب حقیقت است.»
جمن ونزهتگاه اهل معرفت آنجایی است که سخن خداهست
** (مقالات-ص ۱۴۵)
* «دُرّ مکنون در صدف [[اسلام]]، تسلیم شدن به فرمان پروردگار و ورود به دار السّلام عشق و بهشت امن و آسایش است.»
گوشه چمن جایی است که انسان ازغوغای خلق وآشوب دنیافراغت داشته باشد، این چمن میتواندخانه شما باشددوستان را دعوت کنید خانه تان وصحن خانه تان را بکنید صحن چمن وازمیخانه حافظ و مولانا واین بزرگان قرض کنیدوبرای دوستانی که اهل این معانی هستندشعربخوانید
** (مقالات-ص ۱۵۹)
* «عشق به زیبایی و لذت هنری همانند عشق به خیر و حقیقت از نفس ناطقه انسان که همانند نفس الهی و نفخه ربّانی است سرچشمه میگیرد و هنر تلاشی است از سوی انسان برای باز یافتن حق در اسم جمیل و عبادتی است برای قرب به آستان معلای سیمرغی که در هر پرش هزاران نقش عجب و در هر صفیرش صد هزاران نغمه داودی است.»
** (مقالات-ص ۱۶۶)
== گول خوردن ==
* «قداست [[هنر]] از آنجاست که با عالم قدس پیوسته و با قدوس مطلق نشسته است.»
** (مقالات-ص ۱۶۶)
آدم فقط وقتی گول میخورد که صاف نیست وگرنه نمیشودکه انسان فرق دروغ باراست رانفهمدچون دروغ خیلی طعم وبوو مزه اش باراست فرق میکند
* «هنر تجلی خلافت الهی در انسان است که خلیفه خداست و در اوج کمال منصف به صفات اوست و همانگونه که بنا بر حدیث کنز مخفی عشق سبب پیدایش عالم گردید، در خلیفه او نیز عشق به ظهور گنج پنهان سبب پیدایش انواع هنرها و معارف گردیده است.»
** (مقالات-ص ۱۶۶)
بوی کبروبوی حرص و بوی آز درسخن گفتن بیاید چون پیاز
* «[[شعر]] مانند دیگر هنرها آبی است که از طور شهود سرچشمه میگیرد و به اطوار خوش آهنگ در دشتهای حرف و صوت جاری میشود .»
** (مقالات-ص ۱۷۱)
آنچنان که اگر شامه ظاهری ماسالم باشد بوی پیاز رامی توانیم تشخیص دهیم
* «در هنر برکتی دوگانه است: یکی زیبا کردن جهان با آفرینش عین زیبایی، و دیگر بخشیدن چشم زیبابین به مخاطبان هنر تا آنچه را پریشان و ناموزن مینماید خوش و موزون بینند.»
** (مقالات-ص ۱۷۳)
اگرشامه باطنی ما هم سالم باشدمی توانیم تشخیص دهیم و میتوانیم اطلاعات رابگیریم
* «[[هنر]] کارگاه تبدیل زشتی به [[زیبایی]] ست .»
** (مقالات-ص ۱۷۳)
== احوال پرسی ==
* «در [[هنر]]، کشف و ایجاد وحدت جان هنر است.»
**(مقالات-ص ۱۹۵)
احوال پرسیهای ما بصورت تعارف درآمده وسریع تمام میشودولی وقتی میگوییم حال توچطوره؟ یعنی واقعادلم میخواهدبدانم ومی خواهم بیایم درزندگی تووبدانم چه نیازی داری؟ما اگرواقعاحال هم رابپرسیم خیلی ازمشکلات حل میشود
* «درک یک اثر هنری یعنی درک وحدت پنهان در کثرت.»
**(مقالات-ص ۱۹۵)
* «بهترین معرف هر گوینده [[سخن]] اوست که اگر چون مشک مشام جان را معطر کند، نیاز به گفتن عطار ندارد.»
== دل ==
** (مقالات-ص ۲۲۱)
* «[[موسیقی]] خوب آن است که شنونده را از فرود به فراز آورد نه آنکه او را در فرود بی خبر کند که در این صورت نامش لهو به معنی فراموشی و بی خبری است.»
اگرروح ماوسعت بیشتری پیداکند تمام آنچه که دردل تمام آدمها است را میتوانیم بگیریم ماگیرنده مان ضعیف است وگرنه قیافه آدمهاراکه نگاه کنید میفهمید که دردل او چیست اینکه میگویندازدل به دل روزنهای هست یعنی شبکه اتصالی هست ولی مابه دلیل اشتغال دائم به خودمان ونفسانیات خودمان نمیتوانیم ازدل هم باخبرشویم ما اگرصاف بشویم ازاحوال هم بی اطلاع هم باخبرمی شویم
**(مقالات-ص ۳۸۲)
* «جملهٔ [[شراب]]ها را دو گونه توان دانست: یکی آنها که آدمی را بی خبر کنند از حق و حجاب شوند بر حقیقت و یکی آنها که بی خبر کنند از خویش و کشف حجاب کنند از حق .»
**(مقالات-ص ۴۱۲)
== اینترنت ==
امروزه تمام سلولهای عالم پرازعلم ودانش وآگاهی شدهاست وفقط شمابایددستوربدهیدواطلاعات رابگیرید، ازطریق شبکه اینترنت تمام کتابهای عالم دراختیارشماخواهدبوداکراتصال ما محدودباشد فقط هارددیسک خودمان خواهدبودوچندتا سی دی ای که داریم ولی اگرمتصل شدیم به شبکه اینترنت تمام اطلاعات دراختیارماخواهدبودولی یک شبکه اینترنت بزرگتری هست که هنوزبه آن دسترسی پیدانکرده اندوآن شبکه اینترنتی است که انبیاواولیا وشعرای آسمانی به آن شبکه متصل میشوند، آنچنان که شعرای آسمانی میگویندکه ما شعرنمی گوییم بلکه الهه شعررا صدامی کنیم واو میآیدوشعروداستان راتعریف میکندچون اوازعالم بالا به آن شبکه دسترسی دارد
== دروغ ==
دروغ خودش جهنم است اگرشماعمیق شویدمتوجه میشویدکه همین الان دروغ آتش است به محض اینکه آدم دروغ میگویدنظام فکری اش به هم میخوردوتمرکزحواسش راازدست میدهدوکم حافظه میشودوهزارعیب روانی پیدامی کندآدمهای دروغگوازسلامت فکربرخوردارنیستندتمرکزحواس که عامل خلاقیت است درآنهاازبین میرودچون آدم دروغگواضطراب داردچون میداندکه دروغ خوب نیست ودلش هم نمیخواهدکه فاش بشودوهردروغ آدم رابه دروغ دیگری میکشاندویک دوتادروغ انسان که فاش شدهویت او زیرسوال میرودهیچ چیز بدترازاین نیست که وقتی انسان حرفی میزندمردم نگاه کنندکه این آقاراست میگویدیادروغ، هیچ چیز بهترازاین نیست که وقتی آدم حرفی زدهمه بگوینداین آقاوقتی حرفی زدراست است؛ بنابراین شخصیت اجتماعی انسان وحضورآدم درجامعه به هم میخوردواین ادامه پیدا میکندتاقیامت وبه شکلهای دیگری ظهورپیدامی کندواینطورنیست که شمارابه خاطردروغ مجازات کنندبلکه خوداین دروغ مجازات شماست.
== انسان الهی ==
ما چون یکی هستیم یک کارهم بیشترنکنیم صدتاکارنکنیم ویک کاربکنیم بعضیها تقسیم میکنندکارهارابه کاردنیوی مثل خوردوخواب وزن و بچه وکامپیوترومدرسه و... ویک کارهایی را هم میگویندکاراخروی مثل نمازوروزه وکارهای خیریه و... ؛درصورتیکه هم چنین چیزی نیست بلکه بایدانسانهاراتقسیم کردبه انسانهای الهی وانسانهای دنیوی، اگرانسان الهی شد، خوردوخواب او هم الهی میشود چون به خاطرخدازندگی میکندوبخاطرخداپشت کامپیوترمی نشیند وبه خاطرخداکتاب مینویسدوهمه اش میشودکاراخروی وعاشق خداونداصلاکاردنیوی نمیکند، انسان الهی بشویدوبرویددنبال دنیا وهزارتاکاربکنیدتاوجودتان منشا خیروبرکت بشود وخلاقیت وسازندگی و آبادانی ایجادبشود ؛انسان هست که الهی میشود یا دنیوی، اگردنیوی شدید همه کارهایتان دنیوی میشودوحتی حج و نمازوزکاتتان هم دنیوی میشود، وقتی روی آدم به طرف دنیا وهواهای نفسانی خودش بوددیگرتفاوتی نمیکندکه به کدام طرف بایستدونمازبخواند چون به هرطرف بایستددراصل به طرف خودش ایستاده ونماز خوانده.
== شیطان ==
ماشخصا وظیفهای نداریم که با شیطان خصومتی داشته باشیم وکینهای ازاوبه دل بگیریم فقط چون خداونداورالعن کرده ما هم اورالعن میکنیم ؛وگرنه خیلی خوب است که یکی هست که ادعاهای بی معنی مارارسواکند، شیطان الزام نمیکندبلکه افشا میکندوکارشیطان افشاگری است، شیطان یک مقدارعلف دستش میگیردو میآوردجلوی دهان آدمها، اگرکسی قاپ زدوعلف را خورد معلوم است که خوداودرعالم بهایم بوده وگرنه اگرانسان باشد که علف نمیخورد، شیطان قادرنیست کسی را اجبارکند، نه نبی اجبارمی کندونه شیطان «لااکراه فی الدین»ولی شیطان آشکارمی کند، شیطان میآیدجلوی انسان ووسوسه میکند ومعلوم میکندکه تودروغ گفتی که من خداپرستم ودلم پیش خداست بلکه دلت پیش غیرخداست، توحیدت را نفی میکندتامتوجه شوی موحدنیستی وبروی وتوحیدواقعی رابدست بیاوری؛این که خداوندشیطان را گذاشته در عالم برای خیرماست تاماراهرلحظه متوجه کند، شما میتوانیدخودتان رالحظه به لحظه باشیطان آزمایش کنید، آیا خیرانسان این نیست که یک دستگاهی داشته باشدکه نشان دهدفشارخون او بالاست یا پایین است وخطرمرگ برای انسان است، شیطان آزمون ومحک همه عالم هستی است، همه ادعاهای باطل وبیخودی را رسوا میکند، به همین جهت هم شیطان گفته که بامخلصین کاری ندارم«الاعبادک الله المخلصین»چون عبادمخلص همه آزمایش هارا باموفقیت سپری کردندوقبول شدند
== خبر ==
بزرگترین هدیهای که پیغمبر برای ما آورد این خبربود که گفت تونخواهی مرد، این بزرگترین نگرانی ما رابرطرف میکندخبری بالاترازاین درعالم نیست که ایهاالناس مااین بدن نیستیم این بدن ارتباطی باماندارداین یک دستگاهی است که سپرده انددست ماوگفتندشمافعلابااین کامپیوترکارکنید، اگر کامپیوترخراب بشودشماکه خراب نمیشویدشماکه کامپیوترنیستیدبلکه پشت کامپیوترهستید، من که دارم میبینم چشم که نمیبیند مغزهم که نمیبیند، من دارم میبینم این خبربزرگ راپیغمبرآوردکه توجانت محفوظ است ونگران جانت نباش
== مرگ ==
بعضی هامعتقدندعامل همه بیماریهای روانی ترس ازعدم است، مامی ترسیم که نکندنیست شویم نگرانی مرگ حرص تولیدمی کندهزارمشکل تولیدمی کنداین که مامی میریم وبعدش هم خبری نیست وبه کلی نابودمی شویم، این خودش عامل بیماری است. اول انسان ازپیری میترسدبه محض اینکه ازمرگ نگرانی پیداکرد فکرمی کند که زمان گذشت چه کارکنم دارم پیرمی شوم وبعدش هم مرگ میآید شروع میکند ازپیری ترسیدن ازمقدمات وآثارمرگ شروع میکندبه ترسیدن امایک مرتبه یک رسول گرامی ای میآیدوآیهای میآوردکه«ام حسبتم اناخلقناکم عبثا»، چقدرساده لوحی است که انسان فکرکندخدااورابااین حکمت ومعرفت آفریده برای اینکه بزندوخرابش کند، مرگ فقط یک انتقال است ازیک جایی به جای دیگر، درهیچ جای قرآن گفته نشدهاست که انسان فنامی شودواین تفکرفناراشیطان درذهن انسان وسوسه میکندومی گوید که مرگ نزدیک است بروهرکاری که میخواهی بکن ومرگ رابه عنوان فنامعرفی میکندوگرنه درقرآن اصلاچنین چیزی نیست وقتی که صحبت از مرگ هست صحبت از انتقال است وگفته شده که "مرگی که ازآن فرارمی کنید ملاقات میکندشماراً یعنی شماهستیدومرگ را ملاقات میکنیدو بامرگ سلام علیک میکنید؛یک شاعرانگلیسی مکالمهای رابیان کرده بین انسان ومرگ که مرگ به انسان میگویدخاک بشووبمیرونابودبشووانسان جواب میدهدکه قراراین نبوده بلکه این قرارمربوط به خاک بوده که خاک به خاک بایدبرگرددنه روح ولباس تن رادرمی آوردوپرت میکندجلوی مرگ و میرود
== بخشش ==
گناه یعنی نقصان ومحوکردن گناه یعنی رسانیدن کسی از مرتبه نقصان به کمال؛
اگرکسی راکه خطایی ازاو سرزده راخواستیدببخشیدیک راه آن این است که به اوبگویید تورابخشیدم واورارها کنید، ولی یک راه دیگرآن اینست که آن نقصانی که دراوهست که به سبب آن نقصان این بی ادبی وظلم دراوحادث شدهاست راازاوبگیرید وتبدیل به کمال کنیدواین بهترین راه بخشش است
== موسیقی ==
هرموسیقی ای راکه میخواهید گوش دهیدببینیدازکجامی آیداگرازشهرت طلبی وبی بندوباری وپول طلبی میآیدمعلوم است که به همان جا هم شمارادعوت میکند وبه همان جایی هم که از آن میآید منتهی میشود
== صورت مطلق ==
یک صورتی هست که مقصوداین صورت جسمانی واین هیئت ظاهری است امایک صورتی به معنای ارسطویی هست که ارسطووقتی میگوید صورت درمقابل مادهاست اینکه مااصطلاحامی گوییم صورت ومی گوییم اهل صورت نباش ارسطوبه این میگویدماده، آنوقت صورت نزدارسطوهمان جان است وجهت وحدت هرچیزی به صورتش است هرچیزی که ترکیب شده ازماده، آن ماده جهت کثرت آن است چون به سبب آن ماده هزارچیزوصدملیاردذره وبینهایت ذرهاست، امابه سبب صورتش است که میگوییم یک قالی یا یک سمفونی، صورت عبارتست ازوحدت بخش عالم ماده پس کمال هرچیزی به صورت آن است وهمینطوراین کمالات تعالی میگیرند تابرسندبه صورت مطلق، هرقدرماده کمترمی شود معلوم میشود به کمال نزدیکترشدهاست وقتی نقاش نقشی میکشد بعلت غلبه عالم معنا وصورت دیگر کسی پول کاغذورنگ آن راکه همان ماده آن نقش است راحساب نمیکند وماده درصورت محومی شود، تاوقتی که ماده هنوزهست معلوم است که صورت هنوزصورت کاملی نیست، اگر یک تکه آهن را پیچی دهیدواین کارراتکرارکنید تاجایی که ازآهن لطافت یک طره زیبارابیافرید آنوقت آن قطعه رامی گذارنددرترازووبجای آن طلامی دهند؛ آن صورت مطلق راارسطو میگوید خدا، خداکسی است که ماده نیست چون جهت قابلیت هرچیزی را میگویندماده وجهت کمال آن را میگویندصورت، چون اوکمال مطلق است هیچ مادهای ندارد وهیولایی نداردوهیچ چیزی دراوبالقوه نیست وهمه چیزدراوبالفعل است، اگر انسان آن صورت مطلق را ببیندتمام مشکلات عالم برایش حل میشود، فرض کنیدیک مورچهای روی یک قالی ای حرکت میکند هرلحظه برایش اشکال پیش میآیدکه چرااینجاسفیداست و جای دیگرسیاه است؟اگرقراربودسفیدباشدچرااین طرفش سیاه است اگرقراربودسرخ باشد چرا سفیداست؟اگرقراربودصاف باشدچرااینجاکج است اگراصل برکجی است چرابعضی جاها صاف است؟اگررنگ سفیدخوب است چرا اینجا سرخ است؟ولی وقتی آن یونیورسال فرم را ومجموعه این قالی را میبیند تمام اشکالاتش برطرف میشودووقتی آن جان رامی بیندمی فهمدکه هرکدام ازاینهادرجای خودشان درست هستند
== بازی دنیا ==
این عالم عالم بازی هاست وعالمی است که بیشترمردم به حقیقتش نمیرسندوبه بازی تاآخرش مشغول میشوندوهرکدام یک نوع بازی ای میکنند، یک عده مذهب بازی میکنند یک عده دوست بازی میکنند یک عده هنربازی میکنند یک عده عتیقه بازی میکنند وهرکدام به یک بازی ای مشغول هستند وبه حق مشغول نیستند، حتی کتاب بازان هم «کمثل الحماریحمل اسفارا»کتاب میخرند جلدمی کنندپهن میکنند جمع میکنند وکتاب باز هستند ؛حتی عدهای دین را وسیله بازی قرارمی دهند ودین بازودین فروش هستند و نه دیندارولی یک وقتی میفهمند که سودای خام بوده وهیچ چیز نیست؛اما اگرخواستیدبازی کنیدبازی عشق را انتخاب کنیدکه به تعبیرهندی هایعنی بازی آگاهی جهانی ونه این آگاهی محدود وتیره که درهمه انسانها هست، وصل بشویدبه آن آگاهی مطلق وبرسیدبه دیدارآن صورت جهانی؛
جهان عشق است ودیگرزرق سازی همه بازی است الاعشق بازی
== توبه ==
توبه حقیقی یعنی عبورازیک مرتبهای به مرتبه دیگر وتوبه این نیست که بگویی من فلان کاررادیگرانجام نمیدهم
بلکه توبه اینست که اگرآن گناه رابه خاطرآوردی، ظلمی کرده بودی یا ناسزایی گفته بودی یا غیبتی کردی و به یادت آمداین مساله، حلاوتش زیر زبانت نیاید، چون هرگناهی یک حلاوتی دارد و انسان وقتی یک گناهی میکند به سبب حلاوتش آن گناه را انجام میدهد، اگر آن گناه رابه یادآوردی وحلاوتش زیرزبانت نیامد بلکه مرارت وتلخی آن زیرزبانت آمد معلوم میشود که به یک درجه کاملتری رسیدی وذائقت درست شده به یک کمالی رسیدهای
== استعداد ==
گنج وجودمااستعدادماست، استعدادراکم درنظرنگیرید، درست است است که استعدادچیزی نیست جزقابلیت ولی بسیاری ازاوقات مهمترین ارزش هرچیزی به استعدادش وبه آن جای خالی اش است، یک کوزه باوجوداینکه بیشترتوجه میکنند به دسته وبه فرمش وبه رنگش اما مهمترین بخش کوزه که به آن شان کوزه بودن را میدهد همان خالی بودنش است وگرنه بقیه اش ارزشی ندارد ؛این استعدادوقابلیت برای قبول آن آب رحمت، این گنج وجودماست وما نباید خودمان را از آب شور پرکنیم وقابلیت خودمان راازدست بدهیم تاروزی برسدکه بگوییم ای کاش خاک بودم، یعنی صرف استعداد بودم چون آن استعدادراضایعش کردم ؛پس ظرفیت زیاد گنج است وظرفیت نامتناهی گنج نامتناهی است واین گنج خازنش روح الامین، یعنی روح القدس است که درمریم وجودماکه همان زهدان قابلیت ماست ومی تواندعیسی هستی راوعیسی عشق را به دنیا بیاورد، این را آن روح الامین میدمددروجودماوماصاحب آن گنج میشویم
== حقیقت انسان ==
انسان ازنظرکردن درذات خودش درک میکندکه من این بدن نیستم چون اکثراوقات ما غافلیم ازبدن واصلاتوجهی نداریم به بدن بیشتراوقات مادرسوداهای خودمان هستیم اگرشب است به خواب واگر روزاست به سودای عالم گرفتاریم پس چطوراست که خودمان را ادراک میکنیم؟ اگرما این بدن هستیم هرلحظه که خودمان را ادراک میکنیم بایدسروکله این بدن پیدابشود چون نمیشودکه گل را که حقیقتش چیزی نیست جز ساقه وگلبرگها وبرگها را تصورکنیدولی هیچ چیزی ازاجزایش نیایدجلوی نظرتان، شما گل را تصورکنیدمی بینیدکه به هرحال یا برگش میآید یا ساقه اش میآید یا گلبرگش، چون گل غیرازاین چیزی نیست اگرشماهم غیرازاین بدن چیزی نیستید، چرااین همه که خودتان را ادراک میکنید ومی فهمید که خوشبخت هستید یا نه غمگین هستید یا نه دردداریدیا نه، چرااینها هیچ کدام متضمن ادراک هیچ جزئی از اجزای بدنتان نیست پس ازاین آیه که وفی انفسکم افلا تبصرون خیلی چیزها درک میکنید ازجمله اینکه ما این بدن نیستیم
== عشق من ==
دراین عالم هرصدایی که میشنوید صدای عشق من است اگربلبل داردآوازمی خواندمی گویدعشق من، هرحرکتی درعالم هست حرکتش به طرف عشق من است واین راهم شماداریدمیشنویدلحظه به لحظه وهم داریدمی گوییدمنتهامراتب عشق متفاوت است یک کسی عشق من اوهدف بلندی است یکی عشق من اوکتاب است ویکی یک محبوبی است ولی همه این صدای عشق من را هم دارندمی گویند وهم میشنوند، مهمترین چیزی که آدم دراین عالم دلش میخواهد بشنود، همان صدای عشق من است یعنی دلش میخواهد یکی به اوبگویدعشق من وضمناخودش هم دلش میخواهدیک معشوقی داشته باشدکه به اوبگویدعشق من، اگرمابخواهیم همه هنرهابه کمال برسد این دوکلمه را هم بایدبگوییم و هم بشنویم اگرمعشوقی نداشته باشدآدم که صبح که بلندمیشودبه خاطرعشق او کار کند شکوفا نمیشودوتمام استعدادی که دروجودش هست بارورنمی شود، وقتی آدم گوش میکندومیبیندکسی نمیگویدبه اوعشق من خلقش تنگ میشودچون محبوب ترین چیزنزدماهمین صدای عشق من است واگرآدم محبوب نباشدخوشبخت نیست واگربخواهدمحبوب شود باید زیبایی وکمال کسب کند ودائماکارکندتاجمالی وکمالی کسب کند ومحبوبیت انسانهامال هارمونی وتناسباتی است که کسب میکنند
== اصل کمک ==
درمقابل تئوری تنازع برای بقا تئوری دیگری هست که میگوید این عالم برمبنای اصل کمک استوارشدهاست یعنی همه پیشرفتهامال اینست که یکی به دیگری کمک کرده واین کمکها وقتی بسیارپیچیده شده میبینیم که به کمال رسیده، آنچنان که میبینیم هزاران هزار سلول ومیلیاردهاسلول باهم کارمی کنندوهمه درجهت این کارمی کنند که این قلب باید بزندوهرکدام وظیفه شان رادرجهت کل انجام میدهند واگریک کدامشان واقعهای برایش رخ بدهد وشروع کندبه شرارت، سلول سرطانی پیدامی شودواین سلول میخواهدبقیه رابخورد؛حالادرجامعهای که اصل کمک نیست سرطان میگیردانسان واین سرطان را گرفته بشریت سرطان اینکه مشکل شمابه من ربطی ندارد که بخواهم به شماکمک کنم، باید آدمها به هم کمک کنندوهرکسی احساس کندکه من درکل این جامعه نقشی رابایدبازی کنم، اگرهرکسی بخواهدبرای خودش کارکندآنطرف سقوط میکندآن بچه ده سالهای که درخیابان آدامس میفروشد این یک کسی یک ظلمی کرده یک جایی که این اینطوری شده وگرنه اگر اصل کمک و تعاون باشد معنیش اینست که باید طوری تنظیم شود که یک نفردیگری جای اوکارکندواین بچه باید به مدرسه برودیکی ازعناصروحدت اصل کمک است وماهرچه بیشتربه هم کمک کنیم وحدتمان بیشتر میشود، کثرت ایجادجنگ میکند وجنگ ضایعات ایجادمی کند، ازاین بدن الگوبگیریدببینیدکه اگردراین بدن همکاری ووحدت نباشد، چطورمضمحل ونابودمی شود، جامعه هم همینطوراست اگرالان همه دندانهاراتیزکردندبه زودی نابودمی شودبشریت، مگراینکه راه بازگشتی به دین وبه انبیا واولیا وبه وحدت پیداکنند
== جمال مطلق ==
چه سعادتی بالاترازاین که انسان چشمش به آن جمال مطلق بیافتد آن جمالی که دیدارش جواب همه سوالهاست گاهی انسان هزارسوال درخاطرش هست هزارخلجان واندیشه وشبهه وشک وتردیددردلش هست که چرااوضاع عالم پریشان است؟یک جمالی به اونشان میدهندکه درپرتوآن جمال جواب همه سوالهای ازل تاابدرامی گیرد واین راتمام کسانی که آن جمال مطلق رادیدهاند معترفندبه اینکه وقتی ما آن جمال رادیدیم سرعالم برماکشف شدودرعرفان مامنتهاالیه کمال وصول به عالم شهودودیداراست
== رایحه ناخوش نفس ==
بسیاری ازکتابهاوسخنهااظهارفضیلت است یعنی درواقع بیان نفس است یعنی بنگریدمراوحدیث نفس میکند، اگرموسیقیدان است میگویدبه من نگاه کنید به همین جهت این رایحه ناخوش نفس درهنروشعروموسیقی فرددیده میشود
== حمد ==
خیلی خوب است که انسان زیباییهاوخوبیهاراستایش کندوخوبیهای مردم رابیان کند آنوقت اگراین ستایش برای خودحق باشد برمی گردد به حق ولی اگراین ستایش رابرای این کردکه به یک چیز دنی وحقیری برسد آنوقت این ستایش مانع میشود بین انسان وحق ونشانه دلبستگی به این دنیا است
== محبوب ==
محبوب مطلق فقط اوست وهرجامحبوبی هست بخاطراینست که نشانی ازآن محبوب مطلق دراوهست
== خاک دردوست ==
علت اینکه انبیا عالم شدندبه همه علوم یاحداقل علوم انسانی وآنچه مایه سعادت بشراست درسخنان آنها هست اینست که خاک دردوست شدند، هرکس خاک دردوست شدچشمش بازمی شودبه یک نوردیگری وبه یک روشنایی دیگری که درآن روشنایی حقایق اشیا رابی کم وکاست میبیند
== ریا ==
ریایعنی چیزی که مافوق وبرتراست راوسیله چیزی قراربدهیدکه مادون است آنچنان که نماز که وسیله تقرب به خداست وقتی ریا درآن بیایدمیشودوسیله تقرب به میرزاحسن که حاجی بازاراست واوست که رزق وروزی این شخص راتعیین میکند، هرچه اضافه شدنسبت به آنچه که دردل هست آن ریاست؛
== شکر ==
شکریعنی وقتی نعمتی به شمارسیدخودتان راشایسته آن نعمت ندانید، هروقت دیدید یک نعمتی به شمارسیدوشرمنده شدیدازآن نعمت وگفتید مگرمن چه کردم که این لطف شامل حال من شده، این شکراست؛
== رحم ==
رحم مال آنجائی است که حق با شماست وظاهرا حق باطرف مقابل نیست، امابه چنددلیل بایدرحم کردیکی اینکه انسانهااگردراین موردحقی ندارنددریک موردی حقشان گرفته شده، اگریک انسانی هست که حق نداردبه شماناسزابگویداماحق داشته ازتعلیم وتربیت برخورداربشوداما نشده؛ماکجامی توانیم بگوییم که این خطاکاروغافل تمام حقوقش رابرخوردارشده منتهااینجاداردبه حق دیگری تجاوزمی کندوبه این دلیل بایدرحم کردچون اوهم ازحق خودش کاملا برخوردار نشده، ثانیا وقتی شما رحم کردید صفت رحمانی حق در شماتجلی میکندوهم به شمابرکتی میرسدوهم به او، واین دیده رحمانی ونظرمحبت داشتن انسان راخیلی نزدیک میکندبه صفت رحمانی خداوند؛
== هارمونی ==
الان روزگاری شده که معنی هارمونی ازذهن مردم دورشده، چون مدعیانی آمدند ومی گویند:ما درهنرمدرن باهارمونی سروکارنداریم بلکه فقط باکنتراست سروکارداریم ویک پدیدههای ناموزونی ایجادمی کنند که در موسیقی ونقاشی دیده میشود آدم بایدمراقب باشد لااقل مزاجش به هم نخوردواگرگاهی هم دیس هارمونیک میشود لااقل هارمونی راقبول داشته باشد وبفهمدکه این کاربدبودکه من کردم، تاوقتی آدم میفهمد کارش بدبوده بالاخره هارمونی هست ولی یک وقت هست که میگوید چه کسی گفته این کاربداست، افرادی هستندکه باحمله به فطرت، میگویندفطرتی وجودندارد، معیاری وجودندارد که بخواهیم بگوییم براساس آن معیارها این درست است وآن غلط است، درستی وغلطی ای وجودندارد، وحقیقت واخلاق نسبی است؛ واین بزرگترین دروغی است که درقرن بیستم دارند میگویند ومزاج دهررادارندتباه میکنند همه عالم معنی خوبی وزیبایی رامی فهمندوبااختلاف سلیقه هم مشکلی بوجودنمی آید
== اشک ==
ای کاش مردم قدراشک رامی دانستند، منتها به اشک میگویندآب دیده ؛ ولی باید دیدچه دیده که آن اشک راریخته ؟اگرچشمش به یک آب وعلفی خورده وآن اشک را ریخته، قیمت آن دیده هم معلوم است ولی اگرکسی چشمش به آن معشوق ازلی افتاده وداردگریه میکند هر دانه اش گنج است وهمه نعمتها ودولتها وخواسته هاوآرزوها رادرهمان نگاه به انسان میدهند
== طالب ==
اگرانسان یک عظمتی راطالب بشود نشانه عظمت روح خودش هست، هرکس که گفت من طالب مطلوبی هستم نشانه اینست که قابلیت واستعداد رسیدن به آن مطلوب راهم داردوحتما تلاش هم میکندوحتماهم میرسد، هرچه راطلب کردیدبدانیدکه به آن خواهیدرسیدفکرنکنیدکه چیزی بزرگترازآنست که به آن برسید
== میلاد ==
میلاد رسول اکرم و همه بزرگان دو نوع است یکی میلاد تقویمی وتاریخی است که برحسب تعاریف اختلاف نظر هم است درتاریخش، این یک تولداست که البته مایه شادی وشعف ماست وضیافتی برپامی کنیم وجشنی میگیریم ولی حقیقت جشن رابایدزمانی بگیریم که اودرمامتولدبشودمیلادمسیح زمانی است که یک مسیحایی درمازاده بشود؛یک شاعرانگلیسی گفت اگرمسیح هزار باردربیت اللحم زاده بشودتوراچه سودکه همچنان ملول وافسرده ودلمرده باشی، توکه زنده نشدی ؛اگرمابه آن خلق محمدی نرسیم وبه آن رحمت نامنتهای اوواصل نشویم وبهره مندنشویم ماراچه سودکه اومتولدشده است؛مایه سرشکستگی ماست که باوجودتولدچنین بزرگواری از آن خلق وخوی وجمال وبرکات وکمالات به ماچیزی نرسیده باشد
== شفا ==
اگرماثروتمندشویم وشاد وخوش وخرم شویم شفا پیدامی کنیم، ۹۹درصدبیماریهای جسمانی محصول بیماریهای روانی است، عامل اصلی بیماری اینست که آدم ازخودش راضی نیست وشب که میخواهدبخوابدباطنش از اومی پرسدکه امروزچه کار کردی ؟دل چه کسی راخوش کردی؟چه کسی راامروزشادکردی ؟خانم امیلی برونته میگویدشب که میشود کارهایت را بگذارروی میز، اگردیدی دربین آنها یک لبخندی هست که مثل یک خورشیدتابیده ودل یکی گرم شده، آن روزت راباطل نکردی؛دارایی انسان شادیهایی است که تولیدکرده وازآن شادیهاست که به انسان شادی میدهندولذت میدهندوبرکت پشت برکت به انسان میرسد
== محبوبیت ==
هیچ چیزدردنیابالاترازاین نیست که انسان محبوب باشد، بالاترین نیازماازهرگرسنگی بیشتراینست که مامحبوب بشویم ویکی مارادوست داشته باشد؛
== مهرگیاه ==
مهرگیاه یک چیزهایی بوده که به خیالات باطل میخوردند تاهمه دوستشان داشته باشند، درصورتیکه انسان وقتی محب شدمحبوب میشودونبایدانسان بگویدکسی قابل نیست، بایدانسان عاشق باشدتامعشوق پیدا بشودازاطراف وحاضرباشد تاخودش رافداکند درراه عشق ووقتی عاشق شد تمام عالم برای او معشوق میشوند؛
== ترافیک ==
ترافیک ما زشت است ونماینده کامل خودخواهی ماست ونشان میدهد که تنهامن مطرح هستم وتواینجانباش ؛این درروانشناسی ثابت شده که همه آدمهایی که جنایت میکنند یک جاهایی بایک زشتیهای خاصی برخوردکردندویک جایی مشکلی بازشتی داشتند، این زشتیها روی هم اثرمی گذارندوتبدیل به چیزهای مشابه خودشان میشوند، تبدیل به غصه وناامیدی بداخلاقی وحرف بد میشوند
== بسم الله ==
بسم الله کلیدکوک ماست همه هنرمندان وهمه انسانهایی که کار بزرگی میخواهندانجام دهند بایداول بسم الله بگویند چون بدون این اسم ما کوک نمیشویم کوک ما اینست که ما نباشیم هرکس که اسم خودش را فراموش کردواسم او رابرد اوکوک میشود، کوک ما کوک عشق است عشق اقتضا میکند که مانباشیم واگر ما بخواهیم عالم را بفهمیم بدون آن نام نمیتوانیم بفهمیم و بایدکوکمان راباکوک عالم یکی کنیم وکوک عالم اینست که اوهست، همه عالم میگویند اوهست ومابایداسم خودمان رانبریم تاباعالم بیگانه نشویم
== قناعت ==
قناعت به این منظور نیست که انسان بی عرضه شودوکارنکندودنیاطلب نباشد، بلکه قناعت یک اختیاراست وقانع کسی است که درعین امکانات میگویداینها مزاحم من است واینها رانمی خواهم وامکانات خودش راصرف خیروخوبی میکند
== دینارپرستی ==
یک کسی میآید و یک افکار شیطانی و یک نفس سمومی را در عالم پخش میکندوبرگ وبال هزاران نفر را میریزد وجوانیشان رااز آنها میگیردوالان دنیای دینارپرستی ودلارپرستی همین کاررامیکند، جوانهاراوقتشان رامیگیردویک مقداردلاربه آنهامی دهد که بعدانمی دانند باآن دلارها چه کارکنند
== سخاوت ==
مهمترین وصف الهی اینست که میبخشد وپس نمیگیردوهیچ انتظاری ازکسی نداردواین صفت بیش از هرچیزی مارابه اونزدیک میکند، وقتی ما میبخشیم این بخشش موهبتی است که به ماداده شده ومنتی است که برماگذارده شده چون ما چیزی نداریم که بخواهیم ببخشیم و منتی برکسی بگذاریم وشانی برای خودمان قائل شویم، بخشنده فقط اوست وباید گیرنده ودهنده هردوناظررحمت الهی باشندونه کسی که بخشیده ببیند که او بخشیده ونه گیرنده ببیند که اوگیرندهاست بلکه هردوازدست اوبگیرندوببخشندودرقرآن هم اولین ظهورایمان سخاوت اس
== قرب الهی ==
ما اگر میخواهیم به خداوند نزدیک شویم بایدصفات اوراپیداکنیم، خداجایی نیست که آدم یواش یواش وسانت سانت به اونزدیک شودبلکه خداونداوصافی داردوهرچه به آن اوصاف نزدیک شویدبه او نزدیک شدید
== شب قدر ==
همه هستی ماوشان ومرتبه مادر گروی یک شب است ؛اگر این شب رخ بدهددرزندگی ما، شانی پیدا میکنیم، اگررخ ندهد، درروزقیامت که خواهندپرسیدشماچه مدت آنجابودید؟مابایدبگوییم یک شب طولانی بدون معراج وبدون نوروبدون پروازوبدون رویت آیات الهی گذراندیم شب قدر یک سیروسفری است که ما از عالم تاریکی به عالم نور میرویم واین شب قدر درزندگی همه بزرگان بوده وهرکس به مقامی رسیده وبرای بشریت هدیهای آورده معراج کرده ودرآنجامهمان پرودگاربوده وهرشب که درآن، حادثه معراج رخ بدهد آن شب، شب قدراست
== خشم ==
خشم ازجهل سرچشمه میگیرد، هروقت آدم عصبانی میشود بخاطراینست که یک چیزی هست که باید بداندولی نمیداندو فکرمی کندکه فلانی بایدیک جوردیگری میگفت وحرف دیگری میزدولی الان آنطورنگفته است؛این فکربخاطرجهل شماست چون اگرپرونده آن آدم رابیاورید میفهمید که این فرد مطالعات وتحقیقاتش وتربیت وپدرومادرواینها، این رااینطوری بارآورده والان رسیده به اینجادرنتیجه نبایدعصبانی بشوید؛ازدست هیچکس نبایدآدم عصبانی بشودچون همه آدمهادریک مسیری بایک فضایی وبا یک ژنتیک خاصی وبایک وراثتی آمدندوارداین عالم شدندویک چیزهایی هم روی آنهااثرگذاشته، شمااگرمی توانیدآنهارابهترشان کنیدوگرنه عصبانیت معنی نمیدهدوماهرچه بیشتربدانیم خلقمان بهترمی شود
== فکراهریمنی ==
این فکرکه عدالتی نیست وارتباطی نیست بین رفتارهای ماونتایجش، این فکر، فکراهریمنی است واین فکر انگیزه هزارشرارت ودشمنی در عالم است، واین فکرازجنگ جهانی اول تاهمین اواخرکه یک بازگشتی دیده شد، بخش زیادی ازدنیا رابه خودش اختصاص دادهاست وهنرونقاشی ودلها وایمانهاراآشفته کردهاست، ایمان به اینکه اگرالف رخ دادازجنس آن الف یک چیزی مثل ب رخ میدهد
== حسابداری کل ==
این عالم حساب وکتاب داردوآن بالاحسابداری کل هست وفکرنکنیدکه دراین عالم کسی میتواندحق کسی رابخورد، هیچ کس ذرهای نمیتواندحق کسی دیگررابخوردمگرکه حق آن فردنبوده وخداونداراده کرده باشدکه ازاوگرفته بشود
== معلم ==
خود معلم بایدمحبوب بشودتا آن درس محبوب بشود، معلم وقتی عاشق شدمحبوب میشود، معلم باید انیت ونفس خودش رابگذاردبیرون دروبیایددرکلاس باچهره گشاده وشیرین به امیداینکه من این فرشته هاراکه سپردنددست من، من دلشان راخوش کنم وبه آنهاعلم ومعرفت وچراغ راه بدهم، این مهمترین توفیق برای معلم است، برعکس آنچه که گفتند معلم باید هیبت وجذبه داشته باشد، جذبه معلم عشق اوست، هیبت مال وقتی است که آدم حاکمیت بردلها ندارد، هیبت میگیردبرخودش، اما وقتی آدم عاشق شد شکوه عشق جایگزین آن جذبه وهیبت میشودوطیف فضای محبت همه را آرام میکندودرآن فضای مناسب برای تعلیم وتعلم قرارمی گیردچون تعلیم وتعلم جذبه وجاذبهاست واگریک خللی ایجادبشوددراین رابطه بین معلم وشاگرداین جریان معرفت اصلا صورت نمیگیردآنچنان که اگرشماکدورتی ازکسی دردلتان باشدحرفهای اورابرمبنای اینکه چه جوابی خواهم دادمی شنوید، واصلا ارتباط تعلیم وتعلم بعدازصاف شدن فضای محبت وفضای عاطفی بین معلم وشاگردصورت میپذیرد
== معماری ==
عالم بیرون ادامه وجود ماست، مایک مکانی در وجودمان هست که آن رادربیرون ایجادمی کنیم ومابایدمعماری درونمان زیباباشد تا معماری بیرونمان هم زیبا شود، معماری ما بدلیل اینکه توازن درآن نیست ما را کج خلق میکندهرچیزی آدم را یاد مشابهتهای خودش میاندازدوشبیه خودش میکنداگر ما دائماچشممان به هرچیزنازیبایی یبافتدبتدریج ذوق زیبایی از ما میرودبعدهم خلقمان تنگ میشود
== قربانی ==
مردم همه اهل قربانی کردن هستند ولی اصل بر اینست که چیزی را که کمتراست راقربانی بیشترکنند ولی چقدر آدم باید جاهل باشد که وقت و عمرش را قربانی چیزهای فانی کند ؛چیزی که قراراست از شما بگیرند وبعدا فانی میشود همین الان هم فانی وصفراست الان هست ولی بعدا نیست و حسرتش فقط بردل میماند پس عمرت را فدای نیست داری میکنی
ازخودمان بپرسیم که عمرمان را قربانی میکنیم برای کمتر یا کوثر؟
== انفاس قدسی ==
آن نفسهای قدسی که فرمودند خودتان را در معرض آنها قرار دهید نفس مولانا و شیخ محمودوبالاترازهمه اینهانفس انبیاواولیاست که انشا الله همه ما در معرض آنها قرار بگیریم
== قانون عالم ==
این عالم قانون دارد و اینطور نیست که انسان یک دروغی بگوید وبعد خیرات وبرکات به او برسد
== سلام ==
سلام خداوند با سین و لام و الف و میم نیست بلکه یک حال خوشی است از رحمت وگشایش در دل انسان که انسان به فراخنای ابدیت بزرگ میشود
== بهار ==
بهاری که قراراست بیایدوبرودبه چه دردمامی خورد؟شادی ای که قراراست بیایدوبرودبه چه دردما میخورد؟ثروتی که میآیدومی رود اعتباری نداردومال ما نیست ؛گلستان وبوستان باغی است که دست خزان هیچگاه به آن نمیرسد؛حقیقت باغ اینجاست وآن باغی که میآید ومی رود وخزان میشود عکس باغ است اگر به حقیقت باغ بود وسبزی و خرمی وبهاری بود خزان نمیشد؛ از دیربازکسانی که هوشمند بودند گفتندیک باغی درست کنیم مثل گلستان و بوستان که همیشه سرسبزباشد
== سلامتی ==
ما درحال سلامت روح هست که به سلامت جسم میرسیم.
== تفسیرقرآن ==
بهترین تفسیرقرآن ادبیات است وتفسیراین نیست که بگویندابن عباس این مطلب را نقل کرده وتفسیرطبری فلان مطلب رانوشته، بلکه بایدجان کلام بدست بیاید.
== اهل جهنم ==
محی الدین میگویدکه جهنمی هارابه زوربه جهنم نمیبرندبلکه به دلیل سنخیتی که پیداکردندبا آنجاخودشان با شوق واشتیاق به جهنم میروندومی گوینددرهای جهنم بازاست ولی هیچکس ازجهنم فرار نمیکند چون شوق پیداکردند وبه طلب چیزی میآیند در جهنم
== شهرهای بزرگ ==
الان توصیه بر اینست که شهرهای بزرگ را ازبین ببرندچون مایه مزاحمت است وانواع جنایات راشهرهای بزرگ تولیدمی کندبایدشهرهاکوچکترباشندتا آدمها به هم نزدیکترشوندومهربانتر شوند
== بیماری قرن ==
بیماری قرن ما این است که زن بودن از مطلوبیت افتادهاست وزن وسیله رفع پارهای از نیازهای توهمی انسانها شدهاست وجمال ومعشوقی ونازواینها محبوب نیست، قدیم هامی شنیدیم که فلانی عاشق فلانی شده، ولی الان عشق ازبین رفته ودلی نمیتپدبرای کسی ؛اگرهم هست نگاه میکند که چه مصارفی داردوچه مزایایی داردکه میتواند از آنهااستفاده کند
== جمال حق ==
این یک حقیقت است که اگر ششدانگ دنیا وآخرت را به شما بدهند آنقدر نمیارزد که یک نفرپیدابشودوجمال اورابه شما نشان دهد ودل شماراببردوشماراعاشق او کند.
== شعرحافظ ==
علت اینکه شعرحافظ دلبری میکند اینست که درلابلای آن الفاظ حافظ تصویر آن جمال را قائم کردهاست ومهمترین چیزی که درموردشعرحافظ و دیگر بزرگان بایددانست اینست که آنهااین اشعارراازخودشان درنیاوردندبلکه آنهاآن جمال رادیدندکه دارند این حرفهارا میزنند
== تجلی خدا ==
ویلیام بلیک میگوید :خداوند برای کسانی که در ظلمت هستند، نور است ولی برای کسانی که در نورند به شکل زن ظاهر میشود
== روح ==
روح فوق العاده زیباست؛آنقدرزیباست که اگر کسی چشمش به اوبیفتد هیچگاه ازعشق اونمی تواند فارغ شود
== عالم روح ==
روزقیامت خوبهارا، کسانی که میتوانند با فرشتگان همراه شوندوسنخیت دارندبافرشتگان راجمع میکنند ومی برندوظالمین راهم میگذارند همانجابمانندواگرانسان به عالم روح نرسیده باشدآنوقت نمیتواندبافرشتگان حرکت کند
== بدن ==
همه عمرتان راصرف این بدنی که قراراست سرآخرغذای کرمهاشودنکنید؛صرف یک چیزی بکنیدکه فرشتگان میخواهندبردارندوببرند
== غسل ==
غسل اگرمیخواهید بکنیددرآب دیده ودرتوبه وبازگشت به خداوندغسل کنید
== قصه ==
یک قصهای ایجادکنیدکه هزاران هزارنفرقصه شما را بخوانندوزندگیتان راتبدیل به یک قصه کنید، فکرنکنیدکه من چندتانمایشنامه خواندم، اگرهمه نمایشنامههای دنیارابخوانیدبه این نمیارزدکه خودت یک قصه بشوی، قصه خودتان راثبت کنیددرعالم ووجودالهی خودتان رادرعالم متجلی کنید، بی سروصدانیاییددرعالم وبی سروصداهم بروید
== جهنم ==
هیچ جهنمی بدترازاین که آدم به خودش نگاه کند وازخودش خوشش نیاید نیست، منتهاماازاین واقعه غفلت داریم وگاهی درخواب چشممان بازمی شودوخوک وسگ میبینیم
== کینه ==
کینه هیچکس رابه دلتان راه ندهید چون آدم را آلوده میکند؛کینه هیچکس دردلتان نباید باشد چون ماخبرنداریم که آن بیچاره چرا آن کارراانجام داده، مردم همه مظلوم هستند ازدزدوجانی گرفته تاهمه مراتب دیگر، اگرازدل اوباخبرشویدوبفهمیددرچه شرایطی قرارگرفته، دلتان برای اوخواهدسوخت، رحمه للعالمین باشید؛ مااگرکینهای بخواهیم بورزیم باید به آن بدیهایی که دردرون خودمان هست کینه بورزیم
== خانه تکانی ==
خانه تکانی یعنی که دیوهای حسدوخشم وانواع دیوها که دروجودمان هست را بیرون کنیم ودرمقابل فرشتگانی را
به درودیواروجودمان دعوت کنیم
== دارو ==
عشق دارو و نوش داروی همه دردهاست چون همه دردها را در خودش حل میکند
== سرما ==
اگر انسان در درون حرارت و شعلهای داشته باشد همه سرماهای بیرون را گرم میکند و این سرماهای بیرون به یک جامهای و به یک مختصر گرمایی گرم میشود ولی سرماهایی در دل انسانهاست که جز به نور عشق گرم نمیشود
== سوال قیامت ==
در روز قیامت از نعمت هامیپرسند که این نعمت جمال و زیبایی و اینها را به تو دادیم تو اینها را چه کار کردی؟
و آن روزخداوند از انسان میپرسد که تو در فراق من چه میکردی، انسان باید یک گزارش آبرومندی داشته باشد بدهد که لا اقل اگر عذری هم میخواهد بیاورد بتواند آن عذر را بیان کندودرقیامت نمیشود درجواب این که چرافلان جادروغ گفتی وجمال زیبایی وخوبی راپایمال کردی، ازنشناختن خوبی وبدی صحبت کرد ؛چون روزالست خداوندبه همه ماتجلی جمال خودش را نشان دادهاست تاماهیچ عذری برای پایمال کردن خوبی وزیبایی نداشته باشیم
== دوستی ==
این که گفتند: دوستی از عشق بالاتر است به خاطر این است که درعشق، عاشق و معشوق دوتااسم دارند ولی دردوستی هر دو یک اسم دارند و آن دوست است ودوستی نشان کمال اتحادوبرابری و یگانگی بین عاشق و معشوق است
== ورزش ==
تنازعات و کشمکشها یی که در بازیهای ورزشی هست دون شان ماست و اصلا خوب نیست
== عاشق ==
عاشق دراصطلاح اهل معرفت کسی است که نیت کرده هیچ کاری غیرازشرایط عاشقی که عشق ورزی به خوبی وزیبایی ودانایی هست را درمعبدعشق انجام ندهد ونیت کند که هر حرف زشت و کار زشت ونگاه پلید وغذای پلید را نخورد، این فرداست که پاک میشود
== علم نجوم ==
منظوراز علم نجوم ارتفاع و اندازه ستارهها واینها نیست افلاک و ستارهها منظور اشتغال انسان به عالم برتراست وگرنه آنجا هم پایین است و فرقی نمیکند مثل همین طرف است، بالا و پایینی در عالم صورت وجود ندارد و امر اعتباری است و این کسانی که اشاره میکنند ما در نجوم فلان ستاره رادیدیم اینها اشاره به اشتغال انسان به عالم معناست ودر آن اشتغال بوده که آن ستاره را دیدهاند
== جمال ==
جمال به آدم اجازه فرمان صادر کردن میدهد وبزرگترین فرمانده در عالم جمال میباشد، ولی همانطورکه سکه تقلبی هست جمالهای تقلبی وظاهری هم هست ولی بازهم باید آن جمال تقلبی خودش را شبیه آن جمال حقیقی در بیاورد تا بتواندتحکم کند
== ادبیات ==
ادبیات دل آلوده نشده ودل گردو غبار نگرفته ماست
== قوانین الهی ==
تمام قوانین بازی شطرنج الهی و پیچ و خمهایش در دل ما نوشته شدهاست
== گواهی دل ==
از کجا بفهمیم از چیز خوب داریم لذت میبریم یا نه؟یکی که دل انسان گواهی میدهد که خوب است یا نه یا با دل آدمهای خوب چک کنیم
== انتخاب دوست ==
دوستان خوب انتخاب کنید تا آنهایی که خوب نیستند متوجه بشوندکه دارندکنارگذاشته میشوندتابروندویک چیزخوبی یادبگیرندوخودشان رااصلاح کنند
== انگیزه حرکت ==
تمام ذرات عالم آن معشوق را دیدند وگرنه هیچ وقت ذرات عالم شوق حرکت بسوی کامل شدن و انسان شدن ورسیدن به عالم وحدت را نداشتند
== بندگی ==
معنی بندگی این است که ما به آن صفتی باشیم که خدا میخواهد
== گفتار بزرگان ==
علت اینکه حافظ و دیگر بزرگان از خودشان تعریف میکنند و ما بدمان نمیآید این است که ما آرزو میکنیم که به آن مقام برسیم وحماسه آنها حماسه ماست و معشوقشان معشوق شخصی خودشان نیست که با خودشان به زیر خاک برود بلکه معشوقشان معشوق ماست وسخنانشان هم شرح حال ما را بیان میکند
== اندوه گذشته و خوف آینده ==
ما در کفن این عالم و در گورستان خیالات باطل در فشار قرار گرفتیم وآن فشار قبر همین الان دارد ما را فشار میدهد و جانهای مرده اندر گور تن هستیم و مار وعقرب هم افکار وخیالاتی هستند که دائما ما را میگزند ؛همه مردم گرفتار یک بندی هستند و بندشان هم ترسهایی است که از آینده دارند و خوف و اندوهی که از گذشته دارندکه مثل ماروعقرب ما را میگزند
== روزه در سخن ==
روزه در سخن این است که انسان هر حرفی را که زدنش خیری بر کسی مترتب نمیکند وبیان نکردن آن هم شری ایجاد نمیکند، انسان از آن سخن امساک کند
== ایرانیان باستان ==
ایرانیان باستان هیچ وقت آتش پرست نبودند بلکه آتش را فقط قبله کرده بودندو همه خداپرست بودند
== جادو ومعجزه ==
فرق جادو ومعجزه این است که جادو دوام ندارد و دو روز رونقی پیدا میکند و بعد از بین میرود ولی معجزه دوام دارد
== نگرانی ==
نگرانی جزو فرزندان خلف جرم است
== ابلیس ==
تنها چیزی که بر انسانیت ما سجده نمیکند جوهر سرکشی است که در ماست و همان ابلیس است که در عین حال که میداند حق چیست ولی تسلیم حق نمیشود
== سجده بر انسان ==
زمانی که خداوند به فرشتگان امر به سجده بر انسان کرد تنها فرشتگان سجده نکردند بلکه فرشتگان و تمام مخلوقات مادون فرشتگان سجده کردند از جمله آب و خاک و بادوآتش و این بدن هم تمام اجزایش بر انسان سجده کردند و اگر الان یکی از این اجزا نافرمانی کنند بدن به سمت تباهی میرود
== تسلیم حق ==
در دنیا هر چه فساد هست مال این نیست که حق را نمیشناسند بلکه مال اینست که تسلیم حق نمیشوند
== تعلیم و تربیت ==
مهمترین عامل در تعلیم و تربیت تغییر نگاه است، اساس تعلیم و تربیت این است که ما تلاش کنیم آدمها لذت ببرند از چیزهای خوب واز چیزهای بد لذت نبرند
== حق استعداد ==
ما نباید هیچ کدام از وجوه هستی خودمان را فراموش کنیم بعضیها را باید کنترل کنیم بعضی هارا باید شکوفا کنیم هر کدام را باید حقش را ادا کنیم اگر در ما استعدادی هست باید حقش را ادا کنیم
== خاصیت زیبایی ==
زیبایی خاصیتی داردکه شعاعی در دورواطراف خودش ایجاد میکند که هرچه زشتی باشد را دورمی کند وانسان را تزکیه میکند
== ارتباط با زیبایی ==
همه ما بایدبه دنبال زیبایی حرکت کنیم همه باید در کار هنرباشندوبه نوعی ارتباط داشته باشند با عالم زیبایی، اگر ارتباطتان راباعالم زیبایی قطع کنید بتدریج خلقتان تنگ میشود
== داستان انسان ==
داستانی که گفتند که انسان اول میمون بوده ویا قورباغه بوده، اینها حرف زیادی است ونباید قبول کرد، انسان ازاول آدم بوده و رشک حوریان بهشت بوده و هزاران هزارفرشته بر اوسلام میکردندوتازه آدم وقتی این داستان را بداندمعنی اخلاق و انسانیت را میتواند درک کندوگرنه کسی که قورباغهاست چرا کارخوب انجام دهد
== تناسخ ==
یک عده از تنگ چشمی وتنگ نظری فکر میکنند خدا فقط دوتاعالم دارد ویک چندتا هم روح دارد که هی ازاین عالم به آن عالم میبردآنهارا وبازازآن عالم در میاورد، میاورد به این عالم، درصورتی که اینطور نیست چون عالم بینهایت هست وتکرار لازم نیست انجام دهند، تکرار مال آنهائی است که محدوداست کارشان، اواطوارش نامتناهی است ولزومی ندارد که هی ببرد در آن عالم باز برگرداند تا تزکیه شوند ؛سیرمراتب طولی است یعنی عوالمی نامتناهی وجود دارد تا انسان برسد به آن کمالی که لایق حال خودش هست؛
== دلایل اثبات خدا ==
ادلهای که برای اثبات ذات خداوندمی آورند که به این دلیل و آن دلیل خداوند وجود دارد، اینها ما را دورمی کنند ازاو، چون او آنقدر به ما نزدیک است که هرواسطهای حجاب میشود بین ما و او
== احساس ==
اگرچیزی علی الدوام وارداحساس ما بشود ما آنرا احساس نمیکنیم، اگرقطع ووصل درسطح احساس باشد ما چیزی را میتوانیم احساس کنیم، آنچنان که اگر خورشیدطلوع و غروبی نداشت ما نور خورشید را احساس نمیکردیم،
وبه این دلیل است که ما خداوند را که اینقدرظاهر است را نمیتوانیم ببینیم؛
== عقل و عشق ==
عقل و عشق دوتاموجودنیستند بلکه عشق همان عقل است عقل متخصص اینست که حدچیزها را معین کند، عشق درعالم نامتناهی است، درحقیقت وقتی عقل به عشق برسدنامتناهی میشود ودست ازعقل بودن خودش برمی دارد، عقل که قبلش کمی محدود بوده وتجزیه وتحلیل میکرده وقتی ازاینها خلاص شد تبدیل به عشق میشود که عشق عالم نامحدود است
== زشتی ==
زشتی اصلا وجود ندارد چون اوست که تجلی کرده درعالم ؛
وعلت اینکه ما زشتی میبینیم این است که ما از یک آئینه خاصی که پیچیده شده و مشوب شده و آلوده شده داریم میبینیم که زشتی میبینیم
== عامل عشق ==
اگرشمامطمئن شدید یکی شما را دوست دارد، عاشق اومی شوید اگربفهمیم یکی دلش درهوای ماست، این خودش عامل عشق است، به خصوص عشق حقیقی وقتی فهمیدیم خدا ما را دوست داردطبیعی است که عاشق او میشویم
== دعا ==
هیچ دعائی بالاترازاین نیست که خدا ما را از خودش دور نکندوهیچ دردی هم بالاترازدردهجران نیست
== شناخت ==
شناخت حقیقی سنخیت ایجاد میکند وبعدتبدیل ماهیت میکند یعنی اگر گل را بشناسید گل میشوید، چون شناخت حقیقی وارد روح انسان میشود وشناسنده وشناخته شده یک چیز اندآنچنان که اگر کسی خدا را شناخت تجلی خداوند میشود
== واجبات ==
یکی از واجبات اینست که ما به دنبال خدا باشیم و بدنبال وسیلهای باشیم که ما را به او برساند
== علوم طبیعی ==
علوم طبیعی درمقابل علوم الهی شانی ندارند، شما ببینید که بزرگترین شخصیت انگلیس شکسپیر بوده یا نیوتن ؟مسلما شکسپیر بوده؛اگر شکسپیرها نباشند بشریت تبدیل به سبوعیت میشود؛اگر انسان دین نداشته باشد جوهر انسانیت در اومرده آدمی که دین ندارد وارتباطی با عالم برترنداردولذاتی ورای این لذات به او نرسیده چه امتیازی بر سایر حیوانات داردکه خودش را اشرف مخلوقات بداند
== بسم الله الرحمن الرحیم ==
اینکه گفتند هرکه بسم الله الرحمن الرحیم را به خط حسن بنویسد بهشت بر او واجب میشودفقط معنای ظاهری کلمه هست، اما اگر کسی بسم الله الرحمن الرحیم را آنچنان حک کند بر صفحه دل که جدائی ناپذیر باشد از او، به کیفیتی که حضورش القائ معنای بسم الله الرحمن الرحیم را کند هرکس چنین خصلتی پیداکرداوتجسم معنی بسم الله الرحمن الرحیم است وبهترین مصداقش هم حضرت محمد است
== خدا ==
خدای هر کسی درهمان هدف نهائی هر کسی است ؛ فکر نکنید که چه خدایی میپرستید، ایستگاه آخر شما هرجاهست خدای شماهم آنجاست به همین جهت اگر بگویند خدای بعضیها دلار است، حرف درستی است؛
== تاثیرسخن ==
اگر میبینید سخنان کسی را متوجه نمیشوید علتش اینست که آن فرد شما را دوست ندارد
== شهر بزرگ ==
شهربزرگ آنجائی است که یک انسان بزرگ آنجاست وآن دلیست که خدا آنجاست و آن انسانی است که دلش جام جهان نما شده و سرسویدا در او پیدا شده؛
== ذکر ==
آنچه که ازنمازبالاتراست ذکراست، ذکریعنی یادآوردن ارتباطی که با خدا داشتیم وبافرشتگان داشتیم وباحوا داشتیم
== ازدواج ==
ازدواج یک نهاد تکوینی عالم است وفقط یک نهاداجتماعی نیست ؛ازهرملاقات و دیداری فرزندی به دنیا میآید وهردیداری یک ازدواج است و هرپیوندی مثل پیوند دوستی ویا شاگرد و معلمی ذریاتی دارد وفرزندانی از خود به یادگار میگذارد حتی یک لبخند که شما میزنید ازاین لبخندیک چیزی تولید میشود و یکی حامله میشود با یک نگاه، حامله به یک اندیشه میشود که بعد ازمدتی که در آن میماندبعدازدوران بارداری به دنیا میآورد آن اندیشه را
== نمازدائم ==
معنی الذین هم فی صلوتهم دائمون بدین معنی نیست که دائما انسان سر به مهر باشد واینکه گفتند بعضی بزرگان شب سرشان را بر مهر میگذاشتند و صبح بر میداشتند یا صبح سر به سجده میگذاشتند و شب بر میداشتند، اینها همه کنایهاست
== شبیه الشعرا ==
شعرا را به جای اینکه تقسیم کنند به سبک خراسانی و عراقی و این قبیل سبکها باید تقسیم کنند به کسانی که شاعرند و کسانی که شاعر نیستند و شبیه الشعرا هستند؛فرق است بین کسی که یک باغی را نظاره میکند بعد برای شما گزارش میکند و شما میروید برای شخص ثالثی گزارش میکنید منتها به زبان خودتان، این شبیه الشعرا میشود، شاعر آن کسی است که از دیدار صحبت میکند وآن کسی که شبیه الشعرا است یک سخنانی را شنیده و نمیتواند هم تشخیص بدهد که آن کسی که اینها را گفته مقصودش از گل و گلزار همینها بوده چون خودش ندیده آنجا چه خبر بودهاست
== تربت بزرگان ==
تربت بزرگان در این شهر و آن شهر نیست؛خاک سعدی شیراز در شیراز نیست، دیوان سعدی شیرازی است
قرآن هم از آسمان آمده زمین واین خاکش هست که میبینید شما بهمین جهت یک قدری که با هوی وهوس انسانها آمیخته بشود گردوخاک ایجاد میکند و جلوی حقیقت را میگیرد
== عالم لفظ ==
باید بدون هوای نفس رفت سراغ عالم لفظ تا آن لفظ مضطرب نشود و خودش را به شما نشان دهد
== سخن ==
هرحرفی میخواهید بزنید ببینید این حرف از کجا میاید، اگر دیدید از کینه میاید پس نزنید، مثلااگر میخواهید به کسی از روی محبت بگوئید که چقدر رنگت پریده اینرابه او نگوئید چون حالش بدتر میشود، اگر حرفی از عشق سرچشمه میگیرد و به عشق منتهی میشود خوب است، بدیها را خوب نیست که آشکار کنید هر چند که آگاه باشید ازآنها ؛وهر جاآدم از چیزی انتقاد میکند باید وجه اثباتش بچربد
== لذت ==
اگر همه لذتها رابدون جهدوکوشش در اختیار ما میگذاشتند از ذوق و مطلوبیت میافتادند، این که آدم یک چیزهایی را ندارد و میخواهد به آنها برسد خودش خیلی خوب است
== نوشابه ==
تمام این نوشابههای softdrinkبرای بدن ضرر دارند ولی اگر یکی پیدا بشودو در مورد مضرات همین نوشابهها یک مقالهای بنویسد، فرداش یا زیر کامیون میرود و یا با یک وسیله دیگری تصادف میکند وهیچ نوشابهای هم بهتر از آب خالی نیست؛
== تبلیغات ==
تبلیغات اثر سحر و جادو دارد و از جنس سحر و جادوست، خودتان را بر حذر بدارید از اینکه گوش به تبلیغات دهید
== اهل کثرت ==
انسانها چون اهل کثرت هستند با خدایان بیشتر میتوانند کناربیایند، چون در عالم کثرت هستند فکر میکنند که فلان نفر، فلان احتیاجشان را رفع میکند و بهمین جهت خدای ازدواج دارند خدای طلاق دارند و یک خدا ندارند که بدانند از کجا باید مدد بگیرند و به مرتبه ایاک نعبد و ایاک نستعین نرسیدند و اینها بیشتر خوش دارند با همین خدایان متکثر؛
== عالم هجران ==
علت اینکه ما را به عالم هجران مبتلا کردند اینست که در دعوی عشق صادق نیامدیم واگر صادق باشیم، مارادرهمین عالم کثرت به وحدت سوق میدهند
== رندی ==
رندی بدین معناست که انسان بفهمدکسی غیرازخدانیست و پشت پا بزند به هرچه غیرازدوست هست و ماسوی الله راازنظرمحو کند
== بالاترین مقام عالم ==
مقام ومرتبتی بالاترازمحب خدابودن در عالم نیست
== غافلان ==
غافلان کسانی اند که در هر چیزی منافع خودشان را میبینندوهیچ کاری ندارند به زیبایی و تجلی خداوند،
وغافلان آدمی خوار هستند، آنها آکل هستند وبقیه مردم ماکول ومی خواهند ببینند چه سودی از بقیه مردم میبرند
وبه همین جهت هم آدمها را متفاوت میبینند
== نظربازی ==
نظربازی عبارت است ازیافتن جلوه خاص الهی در هر موجودی ولذت بردن از هر موجودی در هر تجلی ای
== دیو ==
دیوهای بیرون از درون ما هستند که دربیرون ظاهر میشوند وبلکه همین خود ما هستیم که تبدیل میشویم به دیوهای بیرون برای دیگران وچه بلایی از این بالاتر که انسان نگاه کند به خودش و ببیند به همان کسی تبدیل شده که خودش بیشتراز همه از او میترسد وزیربارفشاروجود خودش خرد بشود
== راه عشق ==
راه عشق را باید به خاطر معشوق طی کرد نه بخاطر خود عشق وگرنه سد راه وصال میشود
== حقیقت آشنایی ==
اگر با اوآشنا شدید با هم آشنا میشوید اکر با او آشنا نیستید با هم آشنا نمیشوید؛دو تا انسان که به آن یار آشنا نرسیدند اگر با هم آشنا هم بشوند در جهت مصالح و منافع خودشان هستاما اگر یار ما یکی باشه ما با هم دوست میشویم واین جهت وحدت ماست حقیقت آشنایی فقط با نام خدا میسراست
== فراق ==
اگر کسی رادچار فراق کنید به فراق مبتلایتان میکنند، فکر هم نکنید که چه فراقی؟ فراقهایی در عالم هست که انسان به ذهنش خطور نمیکند انسان را به فراق از پروردگارش به فراق از عزیزترین فردش مبتلا میکنند کسی که به آن عزیزترین عزیز رسیده باشد وبه کسی که هوالعزیز، یعنی عزیز فقط اوست رسیده باشدچطور میتواند فراق او را تحمل کند، ما فراق موجودی که دو روز پیش ما بوده را سخت است که تحمل کنیم آن وقت فراق آن کسی که به تنهایی جان جهان است تحمل فراق او چقدر باید سخت باشد
== نصیحت ==
نصیحت را اگر خیلی جدی انسان بگیرد و بعنوان اینکه واقعا موظف است عالم را دگرگون کند و اگر کسی دگرگون نشد عصبانی بشود که تغییر نمیکنند مردم، این نصیحت گویی مخالفت با حکم خداست و به پیغمبرش هم میگوید که اگر ما میخواستیم یک آیه میفرستادیم همه مردم را خاشع و خاضع میکردیم وما اینطوری مخصوصا جاعل الظلمات و النوریم و تو آن نورانیت خودت را اعلام کن ولی دل نگرانی و غصهای نداشته باش از اینکه ایمان آوردند یا نیاوردند و شما نصیحت را بعنوان اینکه باعث جوش و خروش و تعصبات بشود نکنید و ونصیحت فقط بعنوان اعلام خبراست واگر نصیحت باعث تحقیرویا سبب لطمه زدن و زخم زدن به کسی بشود این نصیحت، نصیحتِ شیطان است
== دنیا ==
انتظار مسافر از خودتان داشته باشید وانتظار اینکه در یک جایی آسایش داشته باشید نیست اینجا محل عبور ماست ودر فکر اینکه اینجا استقراری پیدا کنید نباشیدودر فکر این باشید که اینجا چه چیزهای قیمتی ای هست که آنها را بردارید ؛
وضعیت ما در این دنیا مثل کسی است که خانه اش را فروخته و مهلتی چند وقته به او دادند تا خانه را تخلیه کند
== مشخصات انسان الهی ==
از مشخصات انسان الهی این است که دیدار او انسان را به یاد خدا، زیبایی و خوبی میاندازدو در مواقعی که دیگران عصبانی میشوند او نمیشود و جاهایی که دیگران بخاطر منافعشان شروع به غیبت میکنند او نمیکندو انسان الهی غیب است و به ظاهر در کنار ما نشسته ولی در واقع بر قله انسانیت تکیه زده والهی بودن انسان به ظاهر انسان نیست چون هر کسی میتواند ظاهرش را به آن شکل در بیارورد
== هدف ==
در زندگی مهم این نیست که به ایده آل زندگی تان برسید بلکه مهم این است که در مسیر رسیدن به ایده آل زندگی تان حرکت کنید
== سختیهای زندگی ==
ازتمام لحظات زندگی تان لذت ببرید حتی از سختیهای زندگی چون سختیها راشما که تولید نکردید، خدا فرستاده
فقط یک چیزرا مواظب باشید و آن اینکه کار بد نکنید، اگر کار بد نکردید دیگر بدبختی ای وجود ندارد بدبختی برای آدم بد وجود دارد وبرای آدم خوب بدبختی وجود ندارد بلکه سختی وجود دارد سختی را خداوند فرستاده بعدا هم بر طرف میکند اینقدر لذت به شما میدهد که همه سختیها را فراموش بکنید
== علوم الهی ==
آن دانشی که حیات آدم به آن بستگی دارد آن دانشی نیست که با گرفتن PHD انسان به آن بتواند برسد بلکه علمی هست که ورای این علوم عالم ظاهراست و چون این علمها روی در فنا دارندهمه شان جهل اند، یک علمی هست که روی در فنا ندارد، آن علم است که اگر یک قطره اش رابدست بیاوری به آب حیات رسیدهای و آن علم را هم انسان باید در درون خودش جستجو کند
== عالم از دیدگاه سعدی ==
سعدی اینطور عالم را میبیند که یک معشوقی بوده و بعد رفته پشت پرده قائم شده و چون ما یک مرتبه او را دیدیم اشتیاق جمالش در دل ما هست و بعد همین پنهان شدن اوست که باعث تکامل استعدادها شده و تمام کشف اسرار عالم بخاطر جستجوی انسان از اوست
== عشق دنیوی ==
عشق به همین امور دنیوی هم عشق به اوست واگر گفتند عشق به امور دنیوی رارها کنید بخاطراین است که این عشقها جلوی صعود انسان به سمت او را میگیرد
== دعوت قرآن ==
مهمترین سخن قرآن دعوت به سوی عالم وحدت است، به اینکه از این عالم کثرت بسوی عالم وحدت حرکت کنید
== رسالت انسان ==
رسالت همه ما حرکت بسوی عالم وحدت است
== سجده ==
سجده به این معنا نیست که فقط انسان حالت سجده بگیرد، بلکه به معنای برداشتن حجابهایی است که بین ما وحضرت حق هست و به معنای کم کردن تعلقات به غیر خداست تا زمانی که دیوارتعلقات به غیرکه بین ما و حضرت حق مانع شده برداشته بشود و به قرب اوبرسیم
== آسایش دنیوی ==
اگر انسان روحش رافروخت به آسایش و به چهارروز توالی خواستههای خودش و برخورداری از آنها
بعد یک روز شیطان میاید و زنگ را میزند که تمام شد وقتت و باید روحت راتقدیم کنی تا ببرند جهنم، آنوقت است که انسان در حسرت روزگار از دست رفته میماند و درحسرت عمری که به او داده بودند وروی همه اش مهر باطله زده بوده مینشیند
== افکار شیطانی ==
هر فکر شیطانی ای که آمد اگرخودتان رابه آن فروختید، لبخندتان و شادی دلتان راازشما میگیرند
== ثروت انسان ==
مردم همه فقیرند مثل خودشما، جز شما کسی نمیتواند به شما چیزی بدهد مگراینکه یکی بیاید و باخبرتان کند از ثروت خودتان
== منبع روزی ==
علت اینکه مردم خودشان راآلوده میکنند به هزاران هزار آلودگی این عالم، بخاطر این است که توکل ندارند بر آن رزاق علی الاطلاق واطمینان ندارند که آن منبع روزی کجاست
== گل وخار عالم ==
گل و خار این عالم مثل هم میمانند و گلها خطرناکترند اتفاقا، پاس خارها را باید داشت، گاهی اوقات هست که انسان باید از آن خارها و از آن زخم زبانها که به او زدند و از آن ناکامیها و نامرادیها که در پیشرفت امور دنیوی داشته و از همه آن حسودانی که سنگ انداختند، از همه آنها باید برود و تشکر کند؛یکی میگفت: همینها که به من لگد زدند همینها بودند که ازشر دنیا خلاصم کردند
== دیوان حافظ ==
شعر حافظ ذکراست، کتاب حافظ textbook کروبیان عالم بالاست وشما با حفظ کردن شعر حافظ با قدسیان آسمان هم درس میشوید، برای اینکه ملازمت عیش و طرب و میوساقی از خاطرتان نرود شعر حافظ از بر کنید.
== شعاع جمال حضرت حق ==
شعاع جمال او حجاب دیده ادراک ماست یعنی اینقدر این شعاع زیاداست، اینقدر این روشنایی برای این قوه ادراک ما زیاداست که سیاهی به نظر میاید، این سیاهی عین روشنایی و عین خورشیداست
== صلح ==
ما نباید فکر کنیم که عالم پر از هیاهو وجنگ و غوغاست و سخن ما به جایی نمیرسد، شما حرفتان رابزنید
یک انسانی مثل حضرت محمد پیدا شد، دید همه در جنگ ودر تنازع و تخاصم بین خانواده وافراد قبیله اند؛ یک قوم وحشی دائما در جنگ که هیچ ایمنی نداشتند، نگفت که همه به جنگند و ز صلح من چه آید؟شما چراغتان راروشن کنید و ببینید که هزاران هزار برکت برآن مترتب میشود و جنگها را تبدیل به صلح میکند، شما آن یک کلمه حرف صلح رابزنیداگر هم اختلافی هست مدارا کنید
== تواضع ==
تواضع یکی از بارزترین نشانههای عظمت است چون بزرگان عالم بیش از هر کسی میدانند که بزرگی درآنها نیست بلکه آنها مجرای عبور آن عظمت وآن هنر وآن خلق خوش هستندوچه منتی بر دیگران؟ مثل اینکه روزنه بگوید این نورها که میبینید مال من است ونور کجا مال روزنهاست بلکه نور مال آفتاب است
== عالم حادثات ==
عالم حادثات چیزی بدست شما نمیدهد، تمام امور دستخوش عالم کون و فساد که انسانها در جستجوی آن هستندة درمعرض باد خزانی است و همه اش رااز دست خواهند داد، هر چیزی که بدست بیاورید شما، بدست نیاوردید و بدست آوردنش عین ازدست دادنش است الا اینکه برسید به یک جاودانگی ای و برسیداز این حدوث به قدم
== منزل انسان ==
هر کسی که در یک منزلی توقف کرد ازآن منزل بلندش میکنند چون ما برای یک منزلی ساخته نشدهایم و ما مسافر جهان بینهایت هستیم ودرهر مرتبهای که ماندیم از آنجا بلندمان میکنند
== دائم الذکر ==
علت اینکه گفتند دائم در نماز و ذکر باشید این است که ما در یک جایی هستیم که دائما غبار آلود است و اگر چهار روز شستشو نکنیم بکلی در زیر غبارپنهان میشویم و ما صبح و ظهر و شب در معرض این گردو خاک غفلت هستیم، به این جهت دائما احتیاج به مذکر داریم واینکه گفتند: یک ساعت حضورعالمی به هفتادسال عبادت ترجیح دارد بخاطر این است که آن یک ساعت آن تذکر و یادآوری راایجاد میکند
== همنشینی با غافلان ==
مصلحت ما این نیست که با اهل دنیا و غافلان بنشینیم، چون بتدریج غافل میشویم
== پرهیز از شهوات ==
آنچه که الان موجب کمال شماست، مال آن لحظههایی نیست که نفس شما در شهوت و در راحت خودش بوده بلکه مال آن لحظههایی است که احتمالا پرهیز کرده از آن شهوات.
== نعمتها ==
نعمتهایی که فرستادند دراین دنیا، فقط برای این هست که بدانید سیبستانی هست و نگران این نباشید که به آن نعمت رسیدید یا نه این اصلا مهم نیست آنچه که مهم است این است که خودتان را آماده کنید برای برخورداری از آن نعمت و ذائقه اش را پیداکنید
== دوست ==
بهترین دوست کسی است که یادآورباشد از کسی که از یادمان رفته، بقیه دوستیها هم به درد نمیخورندچون دوستیهایی اند بر مبنای نیازمندیهای این عالم و موقت به اندازه دوام آن نیازمندیها، ولی اگر بر این مبنا با هم دوست شدید که هر دو یک معشوق دارید که تا بینهایت باید با هم برویدهیچگاه از هم جدا نمیشوید، آنچنان رفیقی را بایدخواستار باشد انسان مثل پیر مغان که دائما یادآورنده باشد و بشناسد درد انسان را و اگر دردی هم ندارد در او آن درد عشق را ایجادکند
== حادثه مهم زندگی ==
حادثه مهم زندگی این است که قبل از اینکه آن واقعه قیامت رخ بدهد در همین عالم، آن قیامت برای انسان رخ بدهدودر همین عالم به پیشگاه آن جمال برسد
== دل پاک ==
پاکی دل فقط به معنای پاک بودن ازآن معصیتهایی که مردم تصور میکنند نیست ؛دلِ پاک، دلی است که پاک باشد از هر گونه گرایشی که حق نیست وپاک باشد از اغراض شخصیه واز همه آنچه شیطان به انسان القاء میکندو دلیست که غیر از خدا هیچ چیز در او نیست.
== علامت مشخصه کار خوب از بد ==
اگر کاری را که انجام میدهید، دیدید دوست دارید دیگران هم آن کار را انجام دهند، آن کار، کار خوبی است ولی اگر دیدید دوست ندارید آن کاری راکه شما انجام میدهید دیگران انجام دهند، آن کار بدی است.
== ذکر گفتن ==
خاصیتها مال اسم هاواذکارنیست حتی تصورآنها هم خاصیتی ندارد، مثل گل که خاصیتش مال خودش است نه مال اسمش و بدون اسمش هم خاصیت دارد
== پیوند به بیرون ==
== منابع پیوند به بیرون ==
* [http://www.drelahighomshei.com/53.aspx سخنان کوتاهِ او]
{{ویکیپدیا|}}
{{ویکیانبار|Category:Hossein Elahi Ghomshei}}
[http://www.ghomshei.ir منبع]
{{ویکیپدیا}}
{{ناتمام}}
[[رده:نویسندگان اهل ایران|الهی قمشهای، حسین]]
[[رده:فیلسوفان|ا]]
[[رده:اهالی ایران|ا]]
[[رده:اهالی ایران|ا]]
|