بحث:فردوسی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Joujou22 (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Joujou22 (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۰:
ولی به جای حذف کردن اونها بهتره علاوه بر ذکر اونها در ویکی گفتار و ذکر منبع این ابیات (اینکه از کدام تصحیح شاهنامه و کدام قسمت از شاهنامه هستند)
دلیلی برای رد آنها نیز آورده بشه .
 
++++++++++++++++++++++++++++++ا
 
ینکه این دو بیت سروده فردوسی هست یا نه مطلبی است, اینکه این ابیات محتوی فکر سخیفی هست یا نه مطلبی دیگر.
++++++++++++++++++++++++++++++ا
 
 
ینکهاینکه این دو بیت سروده فردوسی هست یا نه مطلبی است, اینکه این ابیات محتوی فکر سخیفی هست یا نه مطلبی دیگر.
ابیات بسیاری هستند که مصححین روی آنها متفق القول نیستند. این دو بیت هم از همان هاست. اما آنچه موضوع را حساس میکند, این است که برخی در این دو بیت رنگ و بوی نژاد پرستانه می بینند. به اعتقاد من, این استدلال کافی نیست تا به طور یقین انتساب این دو بیت به فردوسی را رد کنیم. سخن فردوسی را باید در چهار چوب زمان فردوسی و با متر و معیار دوران او سنجید. حتی اگر این دو بیت را از شاهنامه حذف کنیم, روح این دو بیت در جایجای شاهنامه هویداست. فردوسی فرزند دوران خود بود و برای ایرانی دوران فردوسی به طور عموم, زیر فرمان بیگانگانی که از صحرای حجاز بر خاسته بودند و با معیارهای ان دوران روحیه مدنی نداشتند, چیز بسیار ناگوار, سخت و غیر قابل هضمی بوده است. این تفکر ان اندازه در فضای ذهنی فردوسی پیداست و که وی اساسا نیازی نداشته تا به صراحت به شیر شتر و سوسمار اشاره کند.
و اما راجع به اینکه برخی اشاره به شیر شتر و سوسمار خواری را هتاکانه می شمارند. این نکته را به خوانندگان توجه می دهم که نوشیدن شیر شتر و خوراک سوسمار مشاهداتی بوده است که ایرانیانی که با اعراب سر و کار داشته اند به کرات از روی شگفتی نقل کرده اند. برای ایرانیان, نوشیدن شیر شتر و خوردن سوسمار , بیش از تحقیر جای تعجب داشته است. البته اینجور ماکولات, اغذیه انسان متمدن به حساب نمیرفته و استفاده از آنها گاه حس ترحم و گاه حس تحقیر را بر می انگیخته است. طبیعی است که ایرانی ان دوران برای بروز نفرتش به قوم غالب به هر چه که نشانی از فرودستی این قوم داشته متوسل میشده. دلیل هم آنکه این مطلب منحصر به این دو بیت از فردوسی نیست. به عنوان شاهد مثال نظرتان را به این چند سطر از "سفر نامه" ناصر خسرو جلب میکنم :
" قومی عرب بودند که پیران هفتاد ساله مرا حکایت کردند که در عمر خویش بجز شیر شتر چیزی نخورده بودند, چه در این بادیها چیزی نیست الا علفی شور که شتر میخورد. ایشان خود گمان می بردند که همه عالم چنان باشد....از آنجا بگذشتیم, چون همراهان سوسماری میدیدند می کشتند و میخوردند و هر کجا عرب بود شیر شتر میدوشیدند. من نه سوسمار توانستم خورد و نه شیر شتر, و در راه هر جا درختی بود که باری داشت مقداری که دانه ماشی باشد از ان چند دانه حاصل می کردم و بدان قناعت می نمودم. و بعد از مشقت بسیار و چیزها که دیدیم و رنجها که کشیدیم به فلج رسیدیم, بیست و سیم صفر. از مکه تا آنجا صد و هشتاد فرسنگ بود...آنچه در آنوقت کا ما آنجا رسیدیم آبادان بود مقدار نیم فرسنگ در یک میل عرض بود و در این مقدار چهارده حصار بود و مردمکانی دزد و مفسد و جاهل. و این چهارده حصن به دو گروه بودند و مدام میان ایشان خصومت و عدوات بود ...و من بدین فلج چهار ماه بماندم به حالتی که از ان صعب تر نباشد و هیچ چیز از دنیا با من نبود الا دو صلح کتاب و ایشان مردمی گرسنه و برهنه و جاهل بودند. هر که به نماز می آمد البته با سپر و شمشیر بود و کتاب نمیخریدند..." سفر نامه ناصر خسرو, به کوشش دکتر صفا, مجموعه "شاهکارهای ادبیات فارسی", انتشارات امیر کبیر, ١٣٦٤, صص ٣٥-٣٦.
بازگشت به صفحهٔ «فردوسی».