کاشان: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
ابرابزار، اصلاح سجاوندی |
خنثیسازی ویرایش 55935 ویژه:Contributions/Sonia Sevilla (بحث کاربر:Sonia Sevilla) |
||
خط ۱:
'''
== [[گفتاورد]] ==
* «شهر کاشان بهدلیل مخمل و زریهای زیبا و کمنظیرش با شهر لیون فرانسه که مرکز صنایع ابریشم اروپاست همارز و برابر است.»
** '''[[ولتر]]'''.
* «از دیگر صنایع ظریفه ایران مخملهای قدیم کاشان است که بسیار قشنگ و زیبا و کمنظیر است. راستی جای تاسف است که بانوان متجدد ایران صنایع زیبای وطن خود را تحقیر میکنند و صنایع ناچیز اروپایی را ترجیح میدهند.»
** '''سرپرسی سایکس. ''تاریخ ایران.
== [[ضربالمثل]] ==
== ضربالمثل با اصطلاحات عامیانه <ref name="kashuni7">ضربالمثلای کاشونی، ص ۷ تا ۸۱</ref> ==
* آبِ خوش اَ گُلُوش پای نِمیرَ !
** ''آب خوش از گلویش پایین نمیرود''. (یعنی روزگار خوش و شیرینی ندارد.)
* آب که اَ سَر گُذَش چه یَ وِجَب چه صَد وِجَب !
** ''آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب''.
* آتِشِش فُروکَش کَردَ !
** ''آتش او فروکش کرده است''. (یعنی از هیجان افتاده است.)
* آتشِ کفِ دَسَّ، نَه میشَ نِگِرِش داش، نَه میشَ وِلِش کَ !
** ''آتش کف دست است نه میشود نگهش داشت، نه میشود رهایش کرد''. (یعنی باید با او بسازیم و بسوزیم.)
* آخورِش پُرَ !
** ''آخورش پر است''. (یعنی وضع خوراکش خوب است.) (جنبه تحقیر دارد)
* آدِمِ بیکار آب تُو سِرکُو میکُنَ، میکُوبَ !
** ''آدم بیکار آب در سرکو میکند و میکوبد''. (از بیکاری، کاری بیهوده و عبث انجام میدهد.)
* آدَم شاخ دَر میآرَ !
** ''آدم شاخ در میآورد''. (انسان شگفتزده میشود.)
* آدَمیزاد به یَ چُس بَندَ !
** ''آدمیزاد به یک چُس بند است''. (انسان به یک باد بند است.)
* آسِمو سوراخ شُدَ، یِکیه اُفتیدَ!
** ''آسمان سوراخ شده است و این یک فرد افتاده است''. (به فرد لوس و عزیز کرده میگویند.)
* آش آلو!
** (آدم کمدست و پا وضعیف که رعایت نزاکت را نمیکند. (به تمسخر گویند)
* آه دَر بِساط نِدارَ!
** (از مال دنیا هیچ چیز ندارد.)
* آی چُسی ناشتا میاَی!
** (کنایه از پزآمدن، مانند جیب خالی، پز عالی.)
* اِقِدِه لَی به هَواس که لَنگِ پِرِسکه پِیدا نیس !
** '' آنقدر پا در هواست که پای کوچک پرستو پیدا نیست''. (موقعی گفته میشود که انجام کارهای بسیار مهمی در پیش باشد اما شخص به کارهای کم اهمیتتری توجه داشته باشد.)
* آله وا اُومِده !
** '' آله او جدا شده است ''. (کم دست و پا، افتاده حال.)
* آکِلِه گِرِفتَ !
** (به کسی که کثیف و ژولیده باشد و رعایت بهداشت را نکند. (به تمسخر گویند))
* اَخلاقَ کِرمُوی دارَ !
** (زود رنج، احساساتی، تند و خشن است.)
* اُونا دو نِفَر بودَن هَمرا؛ ما صد نِفَر بودیم تَنا !
** (از این مثل گاهی برای توبیخ تسیدن عده زیاد در برابر گروه کم و گاه از آن برای تحسین وفاق و یگانگی و تقبیح نفاق و اختلاف استفاده میکنند.)
* اَ حَلیمِ قمُ شُوروایِ کاشُو وامُو !
** '' از حلیم قم و شوربای کاشان باز ماند''. (از هر دو چیز محروم ماند.)
* اَ پُشتِ کُو قاف اُومِدَ !
** (دیر متوجه منظور میشود.)
* اَ خَر میپُرسَ شَمبه کِیَّ !
** (سوال از شخصی کردن که اطلاع وآگاهی نسبت به امری ندارد.)
* اَ لِبُ لُوشاش مَلُومَ !
** (آشکار و معلوم است که دروغ میگوید.)
* اِگه بِریم پِشگِل وَرچینی؛ خِرَم به آب میرییَ !
** '' اگر برویم پشگل جمعآوری کنیم، خر هم در آب پشگل میاندازد''. (اگر بخواهیم کار پست و ناچیزی هم انجام دهیم، شانس و اقبال نداریم.)
* اِگِه فُضُول نِباشَ، شا چه میدُونَ خُمبِّ دُرِّه کُجاس !
** (فضول است که خبرچینی میکند تا حکام دست تعدی و دخالت دراز کنند.)
* اِگِه طِنابِ مُف پیدا کُنَ خودِشُ به دار میزِنَ !
** (به هر چیز رایگان و مجانی طمع دارد.)
* اَنگار یَ خَر خِریدَم مُردَ !
** (تصور میکنم هزینه برای چیزکم ارزشی کردهام و آن چیز نیز، فنا شده است.)
* ای حَمُوم چَن تا اُوسّا وُ داسّی دارَ !
** '' این کار چند دستور دهنده دارد؟''. (برای کاری که چند نفر دستور دهنده داشته باشد.)
* ای مُوقا، مُوقعِ شُتُر کُشُونِشُونَ !
** (کسانی که زمانی خاص،درآمد و سود دارند و در این هنگام حد انصاف وعدالت را رعایت نمیکنند.)
* ای نیم گِزَم سِرِ اُو یَ گِزَ !
** (هیچ تفاوتی نمیکند. سر تا پا یک کرباسند.)
* با پا بِری گیوه میدِرَ،با سر بری کالا !
** '' با پا بروی گیوه پاره میشود، با سر بروی کلاه''. (هیچ فرقی نمیکند.)
* با چُس میخواد آب گرم کُنَ !
** '' با چُس میخواهد آب گرم کند''. (با چیز کمی میخواهد کاری بزرگ انجام دهد.)
* با خَر میشَ زندگی کَ، با آدِمِ خَر نمیشَ !
** '' با خر میشود زندگی کرد، با آدم خر نمیشود زندگی کرد''. (درباره آدمی گفته میشود که هیچ منطقی را به جز منطق خویش قبول ندارد.)
* باد تُو بُغِش کَردَ !
** '' باد در گلویش انداخته است''. (متکبر و مغرور است.)
* باس به چَشم بِکِشی !
** '' باید به چشم بکشی (بمالی)''. (باید غنیمت بشمری و قدرش را بداری.)
* بالاخُونه رُ دادَ اِجاره !
** (قاطی کرده است. دیوانه است.)
* بِشکِنَ دَسّی که نِمَک نِدارَ !
** (وقتی شخصی کاری را انجام بدهد ولی ارزش آنرا ندانند.)
* بِنازَم قُدرِتِ دَسّه، که سِرکُو میآد پیشَ دَسّه !
** '' بنازم قدرت دسته را که سرکو پیش از دسته میآید''. (هرگاه قبل از آنکه عروسی به خانه خویش برود، بچهاش به دنیا بیاید از این ضربالمثل استفاده میکنند.)
* بَندِ دِلِم سِلید !
** '' بند دلم پاره شد''. (ترسیدم.)
* به اَندازه یَ خِرِ سیا خُدِشَ گِرِفتَ !
** '' به اندازه یه خر سیه خودش را گرفته است''. (احمق، متکبر و خودخواه است.)
* به خَر گُفتَ زِکّی !
** (بسیار نادان و ابله است.)
* به دِلِم بَراتَ !
** '' به دلم برات شده است''. (به دلم گواه است، یقین دارم.)
* بی مایه فِطیرَ !
** (حق حساب باید پرداخت شود.بدون سرمایه اولیه نمیشود کار وکاسبی کرد.)
* پاچه وَر مالیده !
** '' پاچه شلوار را جمع کرده و بالا زده''. (به کسی میگویند که پر رو،بیادب و بینزاکت باشد.)
* پاش رُو مار باشَ وَر نِمیدارَ !
** (خطر را به جان میخرد، اماکاری برای کسی انجام نمیدهد.)
* پُوسِّ دُمبَ !
** '' پوست دنبه است''. (به کسی گویند که بیغیرت و بیخیال است.)
* پُوز تُوش وَر میکُنَ !
** '' دهانش را توی آن (ظرف غذا) میزند''. (بیاشتها و بیمیل غذا میخورد.)
* پُول به جُونِش بَسَّ !
** (کنس و خسیس است.)
* پول دادِنُ زَردالو خِریدَ، خُونهخواه نِمیخواد !
** '' پول دادن و زردآلو خریدن خونهخواه (خجالت) ندارد''. (حق و حساب را پرداخت نمودن نیازی به خجالت و منت کشیدن ندارد.)
* پَلُو پَمبه !
** '' پهلوان پنبه''. (به کسی که بسیار ضعیف و لاغر است میگویند.)
* پیرِ هَپَل هَپُو !
** (پیر خرفت و نادان.)
* پیشُ به دِلِش مالیدَ !
** '' پیهاش را به دلش مالیده است''. (دلش را خوش کرده است، صابون به دلش مالیده است.)
== کاشان در شعر شاعران ==
* «کاشان که مصر روی زمین است در جهان // میخواست در ولای چنین یوسفی چنان»
** '''محتشم کاشانی. ''قصاید'''''
* «و یکبار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد و باران تندی گرفت و سردم شد، آن وقت در پشت یک سنگ، اجاق شقایق مرا گرم کرد»
** '''[[سهراب سپهری]]. ''به باغ همسفران'''''
* «پس از تعمیر کاشان کز ازل میبود ویرانه // به یمن همت عالیش چون گردید آبادان // بنا شد خانهی دلکش روان شد جوی آبی خوش // به خوبی روضهی رضوان به صافی چشمهی حیوان // زلال حوض آن پیوسته روحافزار و جانپرور // نسیم صحن آن همواره عنبربیز و مشکافشان // ازین دلکش بنا کاشان به اصفاهان همی نازد // سزد هر چند بر گلزار جنت نازد اصفاهان // چو از معماری لطف خدا بر پا شد این خانه // که در وی با نیش خرم زید با عمر جاویدان // پی تاریخ سال آن رقم زد خامهی هاتف // همی نازد به اصفاهان ازین دلکش بنا کاشان»
** '''[[هاتف اصفهانی]]. ''ماده تاریخها'''''
* «آب حیوان که خضر در ظلماتش میجست // گو بیا ظاهر و پیداش به کاشان بنگر // جدولی بین و در آن صف زده سی فواره // همه را بر ورق نقره درافشان بنگر // در میان جدولی از آب خضر مالامال // وز دو جانب دو تر و تازه گلستان بنگر // از نسیم سحرش رایحهی روح شنو // وز زلال شمرش خاصیت جان بنگر // بس که میبالد ازین طرفه بنا کاشان را // سرهم چشمی شیراز و صفاهان بنگر // یافت چون زینت اتمام ز نظارگیان // این همی گفت به آن این بگذار آن بنگر // پیر عقل از پی تاریخ به هاتف گفتا // که به گلزار ارم چشمهی حیوان بنگر»
** '''[[هاتف اصفهانی]]. ''ماده تاریخها'''''
* «اهل کاشانم // روزگارم بد نیست. // تکه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی. // مادری دارم، بهتر از برگ درخت. // دوستانی، بهتر از آب روان. // و خدایی که در این نزدیکی است: // لای این شب بوها، پای آن کاج بلند. // روی آگاهی آب، روی قانون گیاه.»
** '''[[سهراب سپهری]]. ''صدای پای آب'''''
* «نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم // دل پشیمان است لیکن ما پشیمان نیستیم // گر چه از دل میرود عشق به جان آمیخته // با وجود این وداع صعب گریان نیستیم // گو جراحت کهنه شو ما از علاج آسودهایم // درد گو ما را بکش در فکر درمان نیستیم // آنچه مارا خوار میکرد آن محبت بود و رفت // گو به چشم آن مبین مارا که ما آن نیستیم // ما سپر انداختیم اینک حریف عشق نیست // طبل برگشتن بزن ما مرد میدان نیستیم // یوسف دیگر به دست آریم وحشی قحط نیست // ما مگر درمصر یعنی شهر کاشان نیستیم.»
** '''[[وحشی بافقی]]. ''غزلیات'''''
سطر ۱۲۸ ⟵ ۱۸۴:
== واژگان و اصطلاحات کاشان ==
* آران: از بخشهای کاشان قدیم که همراه با بیدگل به شهر آران و بیدگل تبدیل شده است. <ref name="kashuni94">ضربالمثلای کاشونی، ص ۹۴</ref>
*
*
* اِقِده یا اِقِذه: این مقدار، این اندازه. <ref name="kashuni94"></ref>
* اَلگ: نوعی هلوی کوچک کمآب و نا مرغوب. <ref name="kashuni94"></ref>
==
* [[زربفت]]
==
{{پانویس}}
==
* شاطری، علیاصغر. ''ضربالمثلای کاشونی''، کاشان: انتشارات مرسل، ۱۳۸۵.
|