ویلیام شکسپیر: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Sahand Ace (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
اصلاح ارقام، اصلاح سجاوندی، اصلاح املا، اصلاح نویسه، اصلاح فاصلهٔ مجازی، اصلاح نویسههای عربی |
||
خط ۱:
[[پرونده:William Shakespeare.jpg|thumb|left|ویلیام شکسپیر]]
'''[[W:ویلیام شکسپیر|ویلیام شکسپیر]]'''، شاعر و نمایشنامهنویس انگلیسی، زادروز: براساس سنت در تاریخ ([[۲۳ آوریل]] [[W:۱۵۶۴ (میلادی)|۱۵۶۴]] - [[۲۳ آوریل]] [[W:۱۶۱۶ (میلادی)|۱۶۱۶]])
<div style="font-variant: small-caps; text-align: center;">
__NOTOC__
[[#آ، الف|آ، الف]] - [[#ب، پ|ب، پ]] - [[#ت، ث|ت، ث]] - [[#ت|ت]] - [[#ج، چ|ج، چ]] - [[#ح، خ|ح، خ]] - [[#چ|چ]] - [[#د، ذ|د، ذ]] - [[#ر، ز، ژ|ر، ز، ژ]] - [[#س، ش|س، ش]] - [[#ص، ض|ص، ض]] - [[#ط، ظ|ط، ظ]] - [[#ع، غ|ع، غ]] - [[#ف|ف]] - [[#ق|ق]] - [[#ک|ک]] - [[#گ|گ]] - [[#ل|ل]] - [[#م|م]] - [[#ن|ن]] - [[#و|و]] - [[#ه|ه]] - [[#ی|ی]]
</div>
== گفتاوردها ==
=== آ، الف ===
* «آدم تبهکار میرود ولی شرش بعد از او میماند.»
** <small>بدون منبع</small>
* «آن کس که جرأت انجام [[کار]]های شایسته دارد، انسان است.»
** <small>بدون منبع</small>
* «آن کس که مال مرا بدزدد، چیز بیارزشی را ربودهاست، اما آنکه نام نیک مرا برباید، جزئی از وجود مرا میبرد که او را غنی نمیکند اما در واقع مرا حقیر میسازد.»
** <small>بدون منبع</small>
* «آیا میدانید که انسان چیست؟ آیا نسب و زیبایی و خوشاندامی و سخنگویی و مردانگی و [[دانش]]وری و بزرگمنشی و فضیلت و جوانی و کرم و چیزهای دیگر از این قبیل، نمک و چاشنی یک انسان نیستند؟»
** <small>بدون منبع</small>
* «از دست دادن [[امید]]ی پوچ و [[آرزو|آرزویی]] محال، خود موفقیت و پیشرفت بزرگی است.»
** <small>بدون منبع</small>
* «اگر در این جهان از دست و زبان مردم در آسایش باشیم، برگ [[درخت]]ان، غرش آبشار و زمزمه جویبار هریک به زبانی دیگر با ما سخن خواهند گفت.»
** <small>بدون منبع</small>
* «اگر دوازده پسر داشتم و همه را به طور یکسان [[دوستی|دوست]] میداشتم و یازده پسرم را در راه میهن قربانی میکردم، بهتر از این بود که یکی پس از دیگری در بستر خواب بمیرند.»
** <small>بدون منبع</small>
* «امان از وقتی که مردم، دزد عقل را به گلوی خود بریزند، منظور از دزد عقل، مشروبات الکلی است، واقعأ که هیچ عاقلی این [[کار]] را نمیکند.»
** <small>بدون منبع</small>
* «اندیشهها، رؤیاها، آهها، [[آرزو|آرزوها]] و اشکها از همراهان جداییناپذیر [[عشق]] میباشند.»
** <small>بدون منبع</small>
* «ای فتنه و فساد، تو چه زود در اندیشه مردان نومید رخنه میکنی.»
** <small>بدون منبع</small>
* «اگر تمام شب را بخاطر از دست دادن خورشید [[گریه]] کنی لذت دیدن ستارهها را از دست خواهی داد.»
** <small>بدون منبع</small>
* «داشتن [[دانش|علم]] بهتر از داشتن ثروت است ولی نداشتن ثروت بدتر از نداشتن علم است»
** <small>بدون منبع</small>
=== ب، پ ===
* «بدیهای ما در دنیا به [[یادبود|یادگار]] میماند و خوبی هایمان همراه با ما به گور میرود.»
** <small>بدون منبع</small>
* «بذلهگویی برازندهترین لباسی است که در یک مجلس میتوان پوشید.»
** <small>بدون منبع</small>
* «برای دشمنانت کوره را آنقدر داغ مکن که حرارتش خودت را نیز بسوزاند.»
** <small>بدون منبع</small>
* «برای لذت بردن کافیست اندکی احمق باشی.»
** <small>بدون منبع</small>
* «به دست آور آنچه را که نمیتوانی فراموشش کنی و فراموش کن آنچه را که نمیتوانی بدست آوری.»
** <small>بدون منبع</small>
=== ت، ث ===
* «تردیدهای ما خائنینی هستند که با نصایح خود، ما را از حمله به دشمن باز میدارند، درحالی که تصمیمی راسخ و حملهای به موقع میتواند فتح و [[پیروزی]] را نصیب ما سازد.»
** <small>بدون منبع</small>
* «تملق خوراک ابلهان است.»
** <small>بدون منبع</small>
=== ج، چ ===
* «جاییکه تخم [[دوستی|محبت]] کاشته شود، شادمانی میروید.»
** <small>بدون منبع</small>
* «جوانی و پیری با یکدیگر قابل مقایسه نیستند. جوانی مایه نشاط و سعادت است و پیری موجب فلاکت و حسرت. جوانی نیمروز [[زندگی|زندگانی]] است و پیری شبانگاه ظلمانی. جوانی دوره خودنمایی و شجاعت است و پیری روزگار ترس و مذلت، جوان چون [[آهو|آهوی]] وحشی با نشاط و غرور در وادی زندگی میدود و پیر چون مردی لنگ آهسته و با هزار زحمت، قدم برمیدارد.»
** <small>بدون منبع</small>
* «جوانی جرعهای است فرحانگیز ولی حیف که به پیری آمیختهاست.»
** <small>بدون منبع</small>
* «چراغ کوچکی در شب، تاریکی را میشکافد و به اطراف نور میدهد، [[کار]] خوب اگرچه کوچک و ناچیز باشد در نظر من کوچک و ناچیز نیست.»
** <small>بدون منبع</small>
=== ح، خ ===
=== د، ذ ===
* «در سرتاسر اعمال بشر، جزر و مدی موجود است که اگر آدمی در مجرای آن واقع شود، به ساحل سعادت میرسد وگرنه سراسر عمر وی در گودالهای بدبختی و فلاکت سپری خواهد شد.»
** <small>بدون منبع</small>
* «در سینه خود شرارهای آسمانی دارم که نامش وجدان است.»
** <small>بدون منبع</small>
* «دشمنان بسیاری دارید که نمیدانند چرا دشمن شما هستند ولی همچون [[سگ|سگهای]] ولگرد هنگامی که رفقایشان بانگ بردارند، آنها نیز پارس میکنند.»
** <small>بدون منبع</small>
* «دنیا مانند یک تماشاخانهاست، هرکس رل خود را بازی میکند و سپس مخفی میشود.»
** <small>بدون منبع</small>
* «[[دوستی]] نعمت گرانبهایی است، خوشبختی را دوبرابر میکند و از بدبختی میکاهد.»
** <small>بدون منبع</small>
* «دنیا، سراسر صحنه بازی است و همه بازیگران آن به نوبت میآیند و میروند. نقش خود را به دیگری میسپارند.»
** <small>بدون منبع</small>
* «دیدن و حس کردن، وجودداشتن است، [[زندگی]] در اندیشهاست.»
** <small>بدون منبع</small>
* «[[دیوانه]] خودش را عاقل میپندارد و [[دانا|عاقل]] هم میداند که دیوانهای بیش نیست.»
** <small>بدون منبع</small>
=== ر، ز، ژ ===
* «زنان هیچ چیز نمیخواهند جز یک شوهر خوب، و همینکه گیرشان آمد، همه چیز میخواهند.»
** <small>بدون منبع</small>
* «[[زنبور]] هرچقدر باشد، [[گل]] از آن بیشتر است؛ دلهای ماتم زده هر اندازه باشند، قلبهای شاد زیادترند.»
** <small>بدون منبع</small>
* «[[زندگی]] از تار و پود خوب و بد بافته شدهاست، فضیلت ما وقتی میتواند بر خود ببالد که از خطاهای ما شلاق نخورد و جنایتهای ما وقتی نومید میشود که مورد ستایش فضیلتهای ما قرار نگیرد.»
** <small>بدون منبع</small>
=== س، ش ===
* «سعادتمند کسی است که به مشکلات و مصایب زندگی [[لبخند]] زند.»
** <small>بدون منبع</small>
* «شادمانی در خانهای است که مهر و [[دوستی|محبت]] در آن مسکن دارد.»
** <small>بدون منبع</small>
* «شخص [[دانا|عاقل]] و هشیار به هرجا قدم بگذارد، سعادت و فراغت بال همراه اوست زیرا در جهان بجز خوبی و [[زیبایی]] چیزی نمیبیند.»
** <small>بدون منبع</small>
=== ص، ض ===
=== ط، ظ ===
=== ع، غ ===
* «[[عشق]] غالبأ یکنوع عذاب است، اما محروم بودن از آن [[مرگ]] است!»
** <small>بدون منبع</small>
* «عقل و هوش خود را با خوشی و نشاط دمساز کن تا هزاران آسیب از میان برود و عمرت دراز شود.»
** <small>بدون منبع</small>
* «علامت و نشان [[حقیقت|حقیقی]] اصالت و علو شأن، نوازش و ترحم آمیخته با شادمانی و گشادهرویی است.»
** <small>بدون منبع</small>
=== ف ===
=== ق ===
=== ک ===
* «[[کار]]ی که وظیفه و صمیمیت در آن دخالت دارد، خللپذیر نیست.»
** <small>بدون منبع</small>
* «کسانی که دنیا را از دست میدهند آن را با فکر و وسواس میخرند.»
** <small>بدون منبع</small>
* «کشنده تر از نیش [[مار]]، [[بچه]] حقناشناس است.»
** <small>بدون منبع</small>
* «کینه پنهان نمیماند.»
** <small>بدون منبع</small>
=== گ ===
* «گذشت [[زمان]] بر آنها که منتظر میمانند بسیار کند، بر آنها که میهراسند بسیار تند، بر آنها که زانوی [[غم]] در بغل میگیرند بسیار طولانی، و بر آنها که به [[سرخوشی]] میگذرانند بسیار کوتاه است. اما بر آنها که [[عشق]] میوزند، زمان را آغاز و پایانی نیست.»
** <small>بدون منبع</small>
* «گذشت زمان هرچه از موهای مردم میکاهد، به خرد آنها میفزاید.»
** <small>بدون منبع</small>
* «[[گریه]] ما وقت تولد از آن رو است که به صحنه بزرگ [[جنون]] و حماقت وارد شدهایم.»
** <small>بدون منبع</small>
=== ل ===
=== م ===
* «مردی که دردرون خویش [[موسیقی]] ندارد و نداهای خوش و دلنشین او را تحت تأثیر قرار نمیدهد، برای خیانت، توطئه و غارتگری مناسب میباشد و هیچ کس نباید به او اعتماد کند.»
** <small>بدون منبع</small>
* «مسکنت در کوی [[هنر|هنرمندان]] و رنجبران راه ندارد و شادمانی در خانوادهای است که مهربانی در آن جا حکومت میکند.»
** <small>بدون منبع</small>
* «مصائب خود را مانند لباستان با کمال بیاعتنایی تحمل کنید.»
** <small>بدون منبع</small>
* «من از خوشبختیهای این جهان بهرهمند گردیدهام زیرا در [[زندگی]] [[عشق|عاشق]] شدهام.»
** <small>بدون منبع</small>
* «من همیشه میل دارم از اشخاص نجیب پیروی کرده و از آنان چیز بیاموزم.»
** <small>بدون منبع</small>
* «موفقیتهائی که نصیب بشر شده عمومأ در سایه تحمل و بردباری بودهاست.»
** <small>بدون منبع</small>
* «میدانیم که چیستیم اما نمیدانیم که چه میشویم.»
** <small>بدون منبع</small>
=== ن ===
=== و ===
* «وقتی که معشوقم سوگند میخورد که راست میگوید، باورش میکنم، هر چند میدانم که دروغ میگوید»
** <small>بدون منبع</small>
* «وجود ما به منزلهٔ باغی است که ارادهٔ ما باغبان آن است.»
** <small>بدون منبع</small>
* «وقتی ناراحتی بزرگی پیش آید، رنج و غمهای دیرین از یاد میرود.»
** <small>بدون منبع</small>
=== ه ===
* «هر اندازه گناهی بزرگ کهنه شود و به حال اختفا باقی بماند سرانجام هنگام [[مرگ]] یا بروز خطر، چون فرصت کشف آن فرارسد، به صورت موحشی زهر خود را برجان آدمی میریزد.»
** <small>بدون منبع</small>
* «هر چه را که دوست داری بدست آور وگرنه مجبور میشوی هر چه را که بدست میآوردی دوست داشته باشی.»
** <small>بدون منبع</small>
* «هرکس فقیر و قانع باشد ثروتمند است.»<ref>به [[اسپینوزا]] هم نسبت دادهاند</ref>
* «همیشه حرف حق را بدون بیم بیان کن و شیطان را خجل ساز.»
** <small>بدون منبع</small>
* «همیشه کار کنید و بکوشید تا جامه افتخار و عظمت را بپوشید، همیشه در نظر داشته باشید که افتخارات تازهای به دست آورید زیرا افتخارات گذشته همچون شمشیری است که زنگزده و از رونق افتاده باشد.»
** <small>بدون منبع</small>
* «هیچ چیز، بد یا خوب نیست، فقط نیروی اندیشه بدی و خوبی و سعادت و شقاوت را میآفریند.»
** <small>بدون منبع</small>
=== ی ===
* «یقینأ رفتار حکیمانه یا وضع جاهلانه همچون بیماری از شخصی به شخص دیگر سرایت میکند، پس لازم است که انسانها مواظب انتخاب معاشران خود باشند.»
** <small>بدون منبع</small>
== درباره
=== دربارهٔ او ===
* «بسیاری از درام نویسان مثل [[ژان-بابتیست مولیر|مولیر]] و شکسپیر، هنرپیشه نیز بودهاند. آنها به مسایل و مشکلات یک هنرپیشه آشنا هستند، هرچند هنرپیشه درجه اول نبودند.»
** ''[[پیتر اوستینف]]/ کلمات سایره''
سطر ۱۰۲ ⟵ ۱۹۶:
[[af:William Shakespeare]]
[[ar:
[[az:Uilyam Şekspir]]
[[bg:Уилям Шекспир]]
|