فردوسی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
←پیوند بهبیرون: اصلاح فاصلهٔ مجازی |
Sahand Ace (بحث | مشارکتها) جز اصلاح سجاوندی |
||
خط ۱:
'''[[W:فردوسی|ابوالقاسم منصور بن حسن فردوسی طوسی]]'''، ([[W:۳۲۹ (هجری قمری)|۳۲۹]] - [[W:۴۱۱ (هجری قمری)|۴۱۱ هجری قمری]])
[[پرونده:Statue of Ferdowsi in Rome.JPG|220px|بندانگشتی|چپ|دلت گر به راه خطا مایلست// ترا دشمن اندر جهان خود دلست]]
== گفتاوردها و گزیدۀ شعرها ==
* «'''دلت گر به راه خطا مایلست// ترا دشمن اندر جهان خود دلست'''.»
* «اگر چند باشد شب دیرباز// بر او تیرگی هم نماند دراز»
* «اگر پرنیان است خود رشتهای// و گر بار خار است خود کشتهای»
* «ببخش و بخور هرچه آید فراز// بدین تاج و تخـت سپنجی مناز»
* «بخور هرچه داری منه باز پس// تو رنجی، چرا باز ماند به کس»
* «بخور هرچه داری به فردا مپای// که فردا مگر دیگر آیدش رای»
* «بخور هرچه داری فزونی بده// تو رنجیدهای بهر دشمن منه»
* «بدو گفت گوینده کای شهریار// به پالیز [[گل]] نیست بیرنج خار»
* «بدو گفت موبد که نیکو نگر// براندیش و [[ماهی]] به خشکی مبر»
* «برهنه چو زاید ز [[مادر]] کسی// نباید که یازد به پوشش بسی»
* «به [[دارو]] و درمان جهان گشت راست// که بیماری و [[مرگ]] کس را نکاست»
* «به [[دارو]] و درمان و [[کار]] پزشک// بدان تا نیالود، باید [[گریه|سرشک]]»
* «به موبد چنان گفت دهقان سغد// که بر ناید از خانه [[شاهین|باز]] جغد»
* «پشیمانی آنگه نداردت سود// که تیغ زمانه سرت را درود»
* «پیامی است از [[مرگ]] موی سفید// به بودن چهداری تو چندین امید»
* «تو را خواسته گر ز بهر تن است// ببخش و بدان کین شب آبستن است»
* «تو را خورد بسیار بگزایدت// وگر کم خوری، روز بفزایدت»
* «چو با تخت، منبر برابر شود// همه نام بوبکر و عُمّر شود»
* «چو در انجمن مرد خامش بود// از آن خامشی دل به رامش بود»
* «چو عیب تن خویش داند کسی// زعیب کسان برنگوید بسی»
* «چو نیکی کنی نیک آید برت// بدی را بدی باشد اندر خورت»
* «در آز باشد دل سفله مرد// بر سفلگان تا توانی مگرد»
* «چه با رنج باشی چه با تاج و تخت// بباید ببستن به فریاد رخت» ▼
* «درختی که تلخ است وی را سرشت// گرش برنشانی به باغ بهشت// ور از جوی خلدش به هنگام آب// به بیخ، [[عسل|انگبین]] ریزی و شهد ناب// سرانجام کوهرزبار آورد// همان میوهٔ تلخ بار آورد» ▼
▲* «درختی که تلخ است وی را سرشت// گرش برنشانی به باغ بهشت// ور از جوی خلدش به هنگام آب// به بیخ، [[عسل|انگبین]] ریزی و شهد ناب// سرانجام کوهرزبار آورد// همان میوهٔ تلخ بار آورد»
* «[[دارو|دوای]] تو جز مغز آدم چو نیست// بر این درد و درمان بباید گریست»
* «دو [[شیر]] گرسنهاست و یک ران گور// کباب آنکسی راست، کوراست زور»
* «ز بهر بر و بوم و فرزند خویش// زن و [[کودک]] و خرد و پیوند خویش// همه سربهسر تن به کشتن دهیم// از آن به که کشور به دشمن دهیم// ز خاکیم باید شدن سوی خاک// همهجای ترس است و تیمار و باک// جهان سربهسر حکمت و عبرت است// چرا بهره ما همه غفلت است؟»
* «ز [[دانا]] تو نشنیدی این داستان// که برگوید از گفته باستان// که گر دو برادر نهد پشت پشت// تن کوه را باد ماند به مشت»
* «زیان کسان از پی سود خویش// بجویند و [[مذهب|دین]]داری آرند پیش»
* «سخن رفتشان یکبهیک هم زبان// که از ماست برما، بد آسمان»
* «شبیخون نه [[کار]] دلیران بود// نه آیین مردان و [[شیر|شیران]] بود»
* «فرستاده گفت ای خداوند رخش// به دشت [[آهو|آهوی]] ناگرفته مبخش»
* «کسی را کجا کور شد رهنمون// بماند به راه دراز اندرون»
* «کسی را که کاهل بود گنج نیست// که اندر جهان سود بیرنج نیست»
* «کسی کو فروتنتر او رادتر// دل [[دوستی|دوستانش]] از او شادتر»
* «که بر انجمن مرد بسیارگوی// بکاهد به گفتار خویش آبروی»
|