:* منشأ: ''«یکی از مردمان بادیه در بلده حیره بهدکان حنین نام کفشگری رفته جفتی موزه (کفش) بگزید و پس از تشویش و مماکسه (چانه زدن) فراوان بنهاد و برفت. کفشگر کین او در دل گرفت و موزهها را برداشت و بهصحرا شد و یکتای آن در رهگذر اعرابی افکند و لنگهٔ دیگر نیز در جایی دورتر، هم در معبر او بینداخت و خود در مَکمَنی (کمینگاه) بنشست. اعرابی چون بر تای نخستیـن گذر کرد از شباهت آن بهموزه دکان «حنین» در شگفتی مانده و گفت افسوس طاق است وگرنه برگرفتمی. و پس از طی مسافتی تای دیگر را دیده، برگرفت و راحله(شتر) آنجا بگذاشت و بهطلب لنگهٔ اولین شتافت و چون از راحله دور شد «حنین» از کمینگاه در آمد و راحله او با زاد ببرد. وقتی مرد بازگشت راحله را ندید و ناچار با همان جفت موزه بهقبیله باز آمد. امثال و حکم - [[دهخدا]]، جلد دوم، ص. ۸۶۴''