علی بن ابی‌طالب: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Alborzagros (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱:
{{الگو:دادان شیعه}}
[[پرونده:Bluesky.jpg|220px|بندانگشتی|چپ|و ترس با نا امیدى، و شرم با محرومیت همراه است، و فرصت ها چون ابرها مى گذرند، پس فرصت هاى نیک را غنیمت شمارید.]]
'''[[W:علی|علی بن ابیطالب]]''' اولین امام شیعیان و به اعتقاد اهل سنت از خلفای راشدین است.
'''[[W:علی|علی بن ابیطالب]]''' (۱۳ رجب ۲۴ پیش از هجرت – ۲۱ رمضان ۴۰ هجری قمری)، پسرعمو، داماد و از نزدیک‌ترین صحابه [[محمد]] و از [[اهل بیت]] وی و همسر [[فاطمه زهرا]] بود.
 
[[File:Levha (panel) in honor of Imam 'Ali.jpg|thumb| '''«هیچ مردی هم‌چون علی و هیچ شمشیری هم‌چون ذوالفقار نیست.»'''[[محمد|حضرت محمد بن عبدالله]]]]
'''[[w:علی بن ابی‌طالب|علی بن ابی‌طالب]]''' ، (13 رجب 23 ق/17 مارس 599م - 21 رمضان 40 هـ/ 28 فوریه 661 م) ، پسرعمو و داماد و صحابی [[محمد|محمد پیامبر اسلام]] ، خلیفۀ چهارم نزد اهل سنّت و امام اول شیعیان بود.<br />
 
به نقل از دانشنامه سرّ : www.serr.ir
گفتاوردها از علی ( که در میانِ مسلمانان حدیث نامیده می شود ) بسیار است و دیدگاه های بعضی از شیعیان دربارۀ او غلوآمیز است. در این نوشتار گزیده ای از گفتاوردهای اوست ، در نوشتارهای [[نهج البلاغه]] و [[غرر الحکم و درر الکلم|غرر الحکم]] گفتاوردهای بیشتر از اوست.
 
به نقل از دانشنامه سرّ : [http://www.serr.ir www.serr.ir]
== گفتاوردها ==
== سخنان شخصیت‌های برجسته اسلام درباره علی بن ابی طالب ==
<small>''خطوط پررنگ ، متنی است که در زیر تصاویر به کار گرفته شده است.''</small>
=== پیامبر اسلام ===
* یا علی تو برای من بمنزله هارون هستی برای [[موسی]]، مگر اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود. <ref> محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری، صحیح البخاری، ج ۴، کتاب المغازی، ص ۱۶۰۲، ب ۷۴، ح ۴۱۵۴، الطبعة الثالثة، ۱۴۰۷ هـ. ق ــ ۱۹۸۷م، النشار: دار ابن کثیر، الیمامة ــ بیروت. </ref>
* علی از من است و من از او، (حقِّ) مرا به جز علی بجا نمی‌آورد. <ref> محمد بن عیسى الترمذی، الجامع الصحیح سنن الترمذی، ج ۵، کتاب المناقب، ص ۶۳۶، ح۳۷۱۹، الناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون. </ref>
* علی همراه حق است و حق همراه علیست. <ref> أحمد بن علی أبو بکر الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد، ج ۱۴، ب «ذکر من اسمه احمد»، ص ۳۲۰، ح ۷۶۴۲، الناشر: دار الکتب العلمیة ــ بیروت. </ref>
* علی با [[قرآن]] است و قرآن با علیست و از یکدیگر جدا نمی‌‎شوند تا در [[بهشت]] در کنار [[حوض کوثر]] بر من وارد شوند. <ref> کنز العمال، ج ۱۱، ص ۶۰۳، ح ۳۲۹۱۲؛ معجم الصغیر للطبرانی، ج ۲، ب «العین»، ص ۲۸، ح ۷۲۰؛ </ref>
* هر که مطیع علی باشد مطیع من و هر که نافرمانی علی کند نافرمانی من کرده است. <ref> محمد بن عبدالله الحاکم النیسابوری، المستدرک على الصحیحین، ج ۳، ص ۱۳۰، ح ۴۶۱۷، الطبعة الأولى ۱۴۱۱ هـ. ق ــ ۱۹۹۰م، الناشر: دار الکتب العلمیة ــ بیروت، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا. </ref>
* من [[شهر]] علمم و علی دروازهٔ آن است؛ پس هر که [[علم]] می‌خواهد باید از دروازهٔ آن وارد شود. <ref> کنز العمال، ج ۱۱، ص ۶۰۰، ح ۳۲۸۸۷؛ و ج ۱۳، ص ۱۴۸، ح ۳۶۴۶۳. </ref>
* هر کس مى خواهد به [[علم]] آدم نظر کند، به علم على توجه کند. هر کس مى خواهد [[حقیقت]] تقواى [[نوح]] و حکمت او را ببیند و نیز حلم و خِلَّتِ ابراهیم، هیبت موسى و عبادت عیسى را ببیند پس به سوى على بن ابى طالب، نظر کند. <ref> ابن حجر العسقلانی، لسان المیزان، ج ۸، ص ۴۲، ح ۷۶۸۷، الناشر: مکتب المطبوعات الاسلامیة. </ref>
* نود خصلت از خصلت هاى انبیا در على جمع مى باشد که در کس دیگر نمى باشد. <ref> ینابیع المودة لذوى القربى، ج ۲، صص۳۰۷ و ۸۰ ; الامام على (علیه السلام)، ص۳۰۱. </ref>
:: «» شاعر فارسی زبان خوب سروده: «آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری» «»
* اگر تمامی مردم بر دوستی علی جمع می‌شدند، خداوند آتش جهنم را خلق نمی‌کرد. <ref> أبو شجاع شیرویه الکیا، الفردوس بمأثور الخطاب، ج ۳، ص ۳۷۳، ح ۵۱۳۵، الناشر دار الکتب العلمیة ــ بیروت، سنة النشر ۱۴۰۶ هـ - ۱۹۸۶م، تحقیق السعید بن بسیونی زغلول. </ref>
* این على [[برادر]] من در دنیا و آخرت، خلیفه من در اهل من، وصى من در امت من و وارث و ادا کننده [[دین]] من است. مال او از من و مال من از اوست. نفع او نفع من و ضرر او ضرر من است. پس هر کس او را دوست دارد مرا دوست داشته، و هرکس با او دشمنى ورزد با من دشمنى داشته است. <ref> ینابیع المودة لذوى القربى، ج ۲، ص۲۸۸. </ref>
* [[دوستی]] علی موجبِ رهایی از آتش است. <ref> أبو شجاع شیرویه الکیا، الفردوس بمأثور الخطاب، ج ۲، ص ۱۴۲، ح ۲۷۲۳، الناشر دار الکتب العلمیة ــ بیروت، سنة النشر ۱۴۰۶ هـ - ۱۹۸۶م، تحقیق السعید بن بسیونی زغلول؛ کنز الحقائق، ص ۶۷. </ref>
* [[دوستی]] علی همانند آتش که هیزم را می‌خورد، گناهان را از بین می‌برد. <ref> ه‌مان، ح ۲۷۲۲ </ref>
* اگر طبقات هفتگانه آسمان‌ها و زمین را در یک کفهٔ ترازو نهند و [[ایمان]] علی را در کفهٔ دیگر، پس کفهٔ ایمان علی برتری و سنگینی کند. <ref> تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۳۴۱، الناشر: دار الفکر ــ بیروت، الطبعة الاولى ۱۴۱۹ هـ - ۱۹۹۸ م؛ کنز العمال، ج ۱۱، ص ۶۱۷، ریاض النضره، ج ۲، ص ۱۸۱. </ref>
 
=== عمر بن الخطاب ===
[[File:Paonroue.JPG|220px|thumb| «چون به سوى ماده پيش رود ، آن دُمِ در هم پيچيده را وا سازد و بر سر خود برافرازد ، كه گويى بادبانى است برافراشته و كشتيبان زمام آن را بداشته . به رنگهاى خود می ‏نازد ، و خرامان خرامان دم خود را بدين سو و آن سو می برد و سوى ماده می ‏تازد. » ]]
* علی قاضی‌ترین ماست (نیروی داوری علی از همهٔ ما بیشتر است). <ref> مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج ۳۵، ص ۱۰، ح ۲۱۰۸۴، الطبعة: الثانیة ۱۴۲۰هـ، ۱۹۹۹م، الناشر: مؤسسة الرسالة ــ بیروت، المحقق: شعیب الأرنؤوط وآخرون. </ref>
[[File:Sana, Yemen (4325065043).jpg|220px|thumb| «ترس ، همراهِ نوميدى است ؛ و شرم همراهِ محرومیّت ؛ و فرصت ها چونان ابرها می ‏گذرند ، پس فرصت هاى نيكو را غنيمت شمريد . » ]]
* [[زن|زنان]] روزگار عاجزند همانند على بن ابى طالب را بیاورند، اگر او نبود، [[عمر بن الخطاب|عمر]] هلاک مى گشت. <ref> فرائد السمطین، ج ۱، ص ۳۵۰، ش ‍ ۲۷۶. </ref>
[[File:Fruehlings-Waldrand.JPG|220px|thumb| « در آغاز سرما خود را بپوشانيد ، و در پايانش آن را در يابيد ؛ كه سرما با بدن ‏ها آن می ‏كند كه با درختان ؛ آغازش مى سوزاند ، و پايانش مى روياند.» ]]
* به [[علی بن ابیطالب]] سه چیز داده شده، که اگر من یکی از آن‌ها را داشتم، برایم از [[شتر|شتران]] سرخ مو (بهترین ثروت [[عرب]]) بهتر بود: همسرش [[فاطمه زهرا|فاطمه]] دختر [[پیامبر اسلام|پیامبر]]، مسکن او [[مسجد]] با [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] بود و پرچمدار روز خیبر. <ref> مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج ۲، ص ۲۶، ح ۴۷۹۷، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۹هـ ـ ۱۹۹۸ م، الناشر: عالم الکتب - بیروت، المحقق: السید أبو المعاطی النوری. </ref>
[[File:Acrididae grasshopper-2.jpg|220px|thumb| « و اگر خواهى در آفرينش ملخ بنگر ... كشاورزان به سبب كشته‏ هاى خود از آن بيمناک ‏اند و اگر همه ياران خود را گرد آورند ، توانايى دفع آن ندارند . ملخ ها به خواست و ميل خود به كشتزار روى نهند و هر چه خواهند بجوند و بخورند ؛ و همۀ اندام ملخ به قدر يك انگشت باريك هم نيست . » ]]
* به خدا پناه مى برم از هر معضلى که على در او نباشد و اگر على نبود [[عمر بن الخطاب|عمر]] هلاک مى شد. <ref> شمس الدین محمد بن أحمد الذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص ۶۳۸، دار النشر: دار الکتاب العربی ــ بیروت، سنة النشر: ۱۴۰۷هـ - ۱۹۸۷م، الطبعة: الأولى، تحقیق: د. عمر عبد السلام تدمری ; مسند زید بن على، ص۳۳۵ ; مناقب آل ابى طالب، ج ۲، صص۱۸۴، ۱۸۵ و ۱۸۷ ; ینابیع المودة لذوى القربى، ج ۳، ص۱۴۷ </ref>
[[File:Afghan girl begging.jpg|220px|thumb| « گدا فرستادۀ خداست كسى كه او را محروم دارد خدا را محروم داشته ، و آن كه بدو بخشد خدا را سپاس و حرمت گذاشته .» ]]
* مباد آن روزى که مشکلى برایم پیش آید، و على در دسترس نباشد. <ref> شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱، ص۱۸ ; عمر بن خطاب، ص۳۷۱ </ref>
[[File:Cairo sda&sm.jpg|220px|thumb| « شهرى تو را از شهر ديگر بهتر نيست . بهترين شهرها آن است كه پذیرای تو باشد و در آن آسوده باشى . » ]]
* خدایا مشکلی بر من وارد مساز مگر علی در کنارم باشد. <ref> ریاض النّضره، ج ۲، ص ۱۹۴. </ref>
[[File:Mezquita de Córdoba Mihrab.jpg|220px|thumb| « مردم را روزگارى رسد كه در آن از قرآن جز نشانی نماند و از اسلام جز نام آن . در آن روزگار بناى مسجدهاى آنان از بنيان آبادان است و از رستگارى ويران . ساكنان و سازندگان آن مسجدها بدترين مردم زمينند ، فتنه از آنان خيزد و خطا به آنان درآويزد . . » ]]
[[File:Opened Qur'an.jpg|220px|thumb| « بر شما باد به كتاب خدا كه ريسمان استوار و نور آشكار است ، و درمانى است سود دهنده ، و تشنگى را فرو نشاننده . چنگ در زننده را نگهدارنده ، و در آويزنده را نجات بخشنده . نه كج شود ، تا راستش گردانند ، و نه به باطل گرايد تا آن را برگردانند . كهنه نگردد به روزگار ، نه از خواندن و نه از شنيدن بسيار . راست گفت آن كه سخن گفت از روى قرآن ، و آن كه بدان رفتار كرد پيش افتاد از ديگران. » ]]
[[پرونده:Christ oriental.jpg|220px|بندانگشتی|چپ|« خواهى از عيسى بن مريم ( ع ) گويم ، كه سنگ را بالين می ‏كرد ، و جامه درشت به تن داشت ، و خوراك ناگوار می ‏خورد . و نانخورش او گرسنگى بود ، و چراغش در شب ماه ، و در زمستان مشرق و مغرب زمين او را سايبان بود و جاى پناه ، و ميوه و ريحان او آنچه زمين براى چهار پايان روياند از گياه . زنى نداشت تا او را فريفته خود سازد ، فرزندى نداشت تا غم وى را خورد ، و نه مالى كه او را مشغول كند ، و نه طمعى كه او را به خوارى در اندازد . مركب او دو پايش بود و خدمتگزار وى دست هايش . » ]]
[[پرونده:Youth and his father.jpg|220px|بندانگشتی|چپ| « با آن كس كه تو را سخن آموخت به تندى سخن مگوى ، و با كسى كه گفتارت را نيكو گرداند [به تو سخن گفتن و علم آموخته] راه بلاغتگويى مپوى . » ]]
 
=== ابن ابی الحدید ===
* « اى مردم ، آدمى هر چند ثروثمند باشد ، از خویشاوندان بی نیاز نیست تا با دست و زبان از او دفاع کنند.چرا که خویشاوندان وى از همه بدو نزديكترند و جانب او را بهتر فراهم آورند ، و به هنگام رسيدن بلا از ديگران مهربان ترند ، و نام نيكى كه خدا از آدمى ميان مردمان بر جاى گذارد ، بهتر از ميراثى است كه ديگرى بردارد ».
* على پیشینیان را فراموشاند و بعدى‌ها را در زحمت انداخت. <ref> عباس عزیزى، على (علیه السلام) و محرومان، ص ۷۳. </ref>
** <small>''نهج البلاغه ، خطبه ، 23 ''</small>
* اگر این خطیب بزرگ، على بن ابى طالب در عصر ما، هم اکنون در [[مسجد کوفه]] بر منبر پا مى نهاد، مشاهده مى کردید که مسجد کوفه با آن پهناورى‌اش، از سران و بزرگان [[اروپا]] موج مى زد، که همه آمدند تا از [[دریا|دریای]] سرشار [[دانش]] او، [[روح]] خود را سیراب سازند. <ref> زندگى امام على (علیه السلام) صداى عدالت انسانى، عقیقى بخشایشى، ص ۶۸ و ۶۹، نقل از ماهو نهج البلاغه، ص ۳. </ref>
* این بزرگ مرد عالم [[اسلام]] بر دل‌ها حکومت مى کرد و نه تنها در آن زمان، بلکه قرن‌ها بعد نیز در حکومت او خللى پدید نیامده است. <ref> على (علیه السلام) خورشید بى غروب، ص ۲۷۸، به نقل او فواد فاروقى، بیست و پنج سال سکوت على (علیه السلام)، ص ۲۵. </ref>
 
=== صاحب بن عبد ===
* [[سخن]] گفتن درباره امام على از نظر قرب معنوى کمتر از ایستادن در [[محراب]] [[عبادت]] نیست. <ref> زندگى امام على صداى عدالت انسانى ۷۰، نقل از امام على پیشوا و پشتیبان، ص ‍ ۱۲۱. </ref>
 
===احمد بن حنبل ===
* « بدترين گفتار ، سخن دروغ است كه چراغ آن بي فروغ است . »
* چه بگویم درباره مردى که پادشاهان فرنگ و روم تصویر او را در عبادتگاه هاى خویش مى آویزند، در حالى که شمشیر حمایل کرده و آستین بالا زده است و پادشاهان ترک و دیلم تصویرش را بر شمشیرهاى خود مى کشند،‌‌ همان گونه که بر شمشیر [[عضدالدوله]] دیلمى و پدرش [[رکن الدوله]]، تصویر امام منقوش بود و نیز بر شمشیر آلب ارسلان و فرزندش [[ملک شاه]] چنین بود. <ref> دانشنامه امام على، ج ۱۱، ص ۲۰۸، نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ‍ ۲۸ و ۲۹. </ref>
** <small>''نهج البلاغه ، خطبه ، 84 ''</small>
* اگر مرتضى على [[حقیقت]] حال و باطن امر خویش را ظاهر مى ساخت مردم [[کافر]] مى شدند، و همه به شبه خدایى نزد او به سجده مى افتادند، از فضل و منقبت وى همین بس که درباره او بعضى شک نموده‌اند که آیا از خداست یا از خلق. <ref> چکیده اندیشه‌ها، سید یحیى برقعى، ص ۲۹۷. </ref>
* هنگامى که از [[خلیل بن احمد]] سوال شد: درباره امیر مومنان على بن ابى طالب چه مى گویى؟ گفت: چه بگویم در حق کسى که دوستان او مناقب وى را از ترس کتمان نمودند و دشمنان وى آن‌ها را از روى حسد و کینه پنهان کردند، آن‌گاه مناقب وى بین این دو کتمان ظهور کرد و آشکار شد و مشرق و مغرب روى زمین را پر کرد. <ref> جوادى آملى، حیات عارفانه امام على (علیه السلام)، ص ۴۴۶، ص ۱۰۵، نقل از تنقیح المقال، ج ۱، ص ‍ ۴۳، ش ۳۷۶۹، الرواشح السماویه، ص ۲۰۳. </ref>
<br />
 
== حضرت علی از دیدگاه اندیشمندان غیر مسلمان ==
=== جرج جرداق ===
*‌ای [[دنیا]] چه می‌شد اگر همه نیرو‌هایت را در هم می‌فشردی و دوباره شخصیتی مانند علی با آن [[عقل]]، [[قلب]]، زبان و شمشیر نمودار می‌کردی؟ <ref> صوت العداله الانسایه، ج ۱، ص ۴۷ </ref>
* دو طایفه شیفته روش علی بودند یکی خردمندان پاکدل و دیگری نیکو سرشتان با ذوق، [[علی بن ابیطالب]] [[شهید]] عظمت خویش گشت او از دنیا رفت در حالی که [[نماز]] بر زبانش جاری و دلش از شوق خدا لبریز بود. مردم عرب، [[حقیقت]] مقام او را درک نکردند تا گروهی از مردم کشور همسایه آن‌ها ([[ایران]]) برخاسته، این گوهر گرانبها را از سنگ تشخیص داده و او را شناختند. <ref> همان، ص ۳۶۴. </ref>
 
=== شبلی شمیل ===
* «آن كه وصف آفريده ‏اى چون خود را نتواند ، وصف كردن خداى خويش را چگونه داند . »
* علی بزرگِ بزرگانِ [[جهان]] و تنها نسخه منحصر بفردی است که در گذشته و حال شرق و غرب جهان نمونه‌ای مانند او را ندیده است.<ref> همان، ص ۳۷.</ref>
** <small>''نهج البلاغه ، خطبه ، 112 ''</small>
 
=== میخائیل نعیمه ===
* پهلوانی امام تنها در میدان جنگ نبود بلکه او در روشن‌بینی، پاکدلی، بلاغت، سحر بیان، اخلاق فاضله، شور ایمان، بلندی همت، یاری ستمدیدگان و ناامیدان، متابعت حق و راستی و بالجمله در همه صفات پهلوان بود. اگرچه مدت زیادی از حضور او گذشته، اما هرگاه بخواهیم بنیاد زندگی نیکو و سعادتمندی را بگذاریم باید به روش او رجوع کرده و دستور و نقشه را از او بگیریم. <ref> این جمله را در مقدمه‌ای که بر کتاب «صوت العدالة الانسانیة» نوشته است، بیان می‌نماید. </ref>
 
=== جبران خلیل جبران ===
* « رهايى از آن كسى است كه خود را به خطر افكند ، و تباهى از آنكه در كار درنگ كرد [در نبردها] . »
* در یک جا اخلاق تو آن چنان لطیف و رقیق و آن چنان نازک است که نسیم از لطافت این اخلاق، شرمسار است، و آن چنان [[شجاعت]] و تهاجم و روح مجاهده اى دارى که سنگ‌ها و جمادات و فلزات در برابر آن، آب مى شوند. روح تو آن نسیم لطیف است یا این قدرت و صلابت و قوت؟ تو چگونه موجودى هستى؟! <ref> اسلام و مقتضیات زمان، ج ۱، ص ۳۱ و ۳۲، نقل از انسان کامل، ص ۵۹. </ref>
** <small>''نهج البلاغه ، خطبه ، 123 ''</small>
<br />
 
== سخنان علی بن ابی طالب ==
 
=== دنیا و آخرت ===
* شما را چه شده که با رسیدن به مقدار کمى از دنیا فرحناک و با نشاط مى شوید، ولى از دست رفتن و محرومیت فراوان آخرت، شما را محزون نمى کند؟! <ref> همان، خ ۱۱۲، ص ۳۵۰ </ref>
* دنیا و آخرت دو دشمن دو گانه و دو راه جدایند... و رونده میان آن‌ها چون به یکى نزدیک گردد، از دیگرى دور شود. <ref> همان، ح ۱۰۰، ص ۱۱۳۳ </ref>
* زیانکار کسى است که به دنیا مشغول گردد و بهره آخرت از او فوت شود. <ref> همان، خ ۱۵۲، ص ۴۷۴ </ref>
* اگر ندانى از کجا آمده اى هرگز نخواهى دانست که به کجا مى روى. <ref> شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۲۰، ص ۲۹۲ </ref>
* امروز روز [[کار]] است و روز حساب نیست و فردا روز حساب است و روز کار نیست. <ref> همان، خ ۴۲، ص ۱۲۸ </ref>
===دنیا===
* مردم [[فرزند|فرزندان]] دنیایند و هیچ فرزندى را براى [[دوستی]] [[مادر|مادرش]] نتوان سرزنش کرد. <ref> نهج البلاغه، ح ۲۹۵، ص ۱۲۳۱ </ref>
* پـیش از اینکه بدنتان را از دنیا بیرون برند، قلبتان را از آن خارج سازید! در دنیا آزمایش مى شوید و براى غیر آن آفریده شده‌اید. <ref> همان، خ ۱۹۴، ص ۶۵۳ </ref>
* دنیا گرفتار می‌کند.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۲</ref>
* دنیا خوار می‌سازد.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۴</ref>
* دنیا دوام ندارد.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۵</ref>
* اهل دنیا همچون سوارانند که در خوابند و آنان را مى رانند. <ref> همان، ح ۶۱، ص ۱۱۱۵ </ref>
* هر کس با چشم بصیرت و عبرت به دنیا بنگرد به او بینایى بخشد. و آن کس که چشمش به دنبال آن باشد و فریفته آن گردد از دیدن حقایق نابینایش کند! <ref> همان، خ ۸۱، ص ۱۸۱ </ref>
* دنیاى خود را با نابودى [[دین]] خود آباد مکن. <ref> همان، ن ۴۳، ص ۹۶۱ </ref>
* دنیا همچون [[مار]] است؛ ظاهرش نرم و زهرش کشنده است. <ref> همان، ن ۶۸، ص ۱۰۶۵ </ref>
* دنیا طلاق داده مردان زیرک است. <ref> شرح غررالحکم، ج ۱، ص ۱۲۰ </ref>
* حلال دنیا حساب و حرامش کیفر دارد. <ref> نهج البلاغه، خ ۸۱، ص ۱۸۱ </ref>
* اى دنیا... زندگانى تو کوتاه، اهمیت تو اندک و [[آرزو|آرزوى]] تو پست است. <ref> همان، ح ۷۴، ص ۱۱۱۹ </ref>
 
===آخرت===
* آخرت، همیشه و پایدار است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۶</ref>
 
=== خرد ===
* « هيچ بدعتى [در دین] را پديد نياوردند ، جز كه با آن سنّتى را رها كردند. پس خود را از بدعت واپاييد ، و راه راست را بپيماييد . نيكوترين كارها سنّتى است كه ديرينه است ، و ساليانى بر آن گذشته است ، و بدترين ، آنچه نو پديد آمده و پيشينه‏ اى نداشته . »
* تکیه خردمند به کوشش و تکیه [[نادان]] به آرزو است. <ref> همان، ص ۳۲ </ref>
** <small>''نهج البلاغه ، خطبه ، 145 ''</small>
* شخص عاقل، با چشم دل، پایان [کارش] را مى بیند و فراز و فرودش را مى شناسد. <ref> نهج البلاغه، خ ۱۵۴، ص ۴۴۸ </ref>
* دانا کسى است که قدر و اندازه خود را بشناسد. <ref> همان، ج ۱، ص ۳۲۴ </ref>
* عقل، نگهبان است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۲۱</ref>
* خرد، زینت است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۲۵</ref>
* اندیشه، هدایت می‌کند.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۳۷</ref>
 
=== دانش ===
* دانش، یاری کند.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۷</ref>
* لغزش دانشمند چون شکستن کشتى است که هم خود غرق مى شود و هم جمعى با آن. <ref> شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۲۰، ص ۳۴۳ </ref>
* چون نادانان فزونى یابند، دانشوران غریب گردند. <ref> نهج البلاغه، ح ۱۳۹، ص ۱۱۵۶ </ref>
* دسته اى، [[دانشمند]] نامیده مى شوند ولى دانشمند نیستند، مقدارى نادانى را از جاهلان برگرفته و مقدارى مطالب گـمراه کننده را از گـمراهان گرد آورده‌اند [و به هم آمیخته‌اند تا خود را اندیشمند بخوانند]. <ref> همان، خ ۸۶، ص ۲۱۴ </ref>
* علم بیشتر از آن است که تمام قلمرو آن قابل احاطه باشد. پس، از هر [[دانش]] بهترینش را برگزینید. <ref> همان، ج ۲، ص ۵۶ </ref>
* کسى که آگـاهانه عمل مى کند، مانند کسى است که در راه روشن حرکت مى نماید، پس هر بینا باید بنگرد که آیا واقعاً پیش مى رود یا پس مى آید؟ <ref> نهج البلاغه، خ ۱۵۴، ص ۴۵۰ </ref>
* بى ارزش‌ترین [[دانش]]، دانشى است که تنها در زبان بماند ـ و به گفت و شنود، بسنده شود -. <ref> همان، ح ۸۸، ص ۱۱۲۷ </ref>
* چه بسیار دانشمند که نادانى‌اش او را هلاک کرده و علمش به او سودى نبخشیده است. <ref> همان، ح ۱۰۴، ص ۱۱۳۵ </ref>
* بر دانشمند است، که آنچه را مى داند به [[کار]] بندد و سپس در پى یاد گرفتن آنچه نمى داند برود. <ref> شرح غرر الحکم، ج ۱، ص ۳۲۴ </ref>
* علم دو گـونه است: سرشته به طینت و شنیده شده به گوش، مادامى که شنیده شده، به طینت سرشته نباشد، سودى ندهد.<ref> نهج البلاغه، ح ۳۳۱، ص ۱۲۴۵ </ref>
* از علم پیروى کن و با جهل مخالفت کن تا رستگار شوى. <ref> شرح غررالحکم، ج ۲، ص ۱۸۳ </ref>
* از هر دانشى بهترینش را برگـیرید، همـچـون [[زنبور]] عسل که (شهد) بهترین [[گل|گُل‌ها]] را می‌مکد. <ref> همان، ج ۳، ص ۱۵۲۶ </ref>
* دو آزمندند که سیر نشوند؛ آنکه علم آموزد و آنکه مال اندوزد. <ref> نهج البلاغه، ح ۴۴۹، ص ۱۲۹۶ </ref>
* اگر کسى، چیزى را نمى داند نباید از یاد گرفتن آن شرم کند. <ref> همان، ح ۸۲، ص ۱۱۲۳ </ref>
* [[دانش]] از مال بهتر است، که دانش پـاسبان توست و تو نـگـهبان مال. <ref> همان، ح ۱۳۹، ص ۱۱۵۵ </ref>
* علم به تو راه را نشان مى دهد و عمل تو را به ‌‌نهایت مى رساند. <ref> شرح غررالحکم، ج ۲، ص ۱۲۳ </ref>
* آفت علم، عمل نکردن به آن است. <ref> همان، ج ۳، ص ۱۰۷ </ref>
* [[علم|علمى]] که با اندیشه همراه نباشد، سودمند نیست. <ref> تحف العقول، ص ۲۲۴ </ref>
* عقل و علم با هم به یک ریسمان بسته شده است، نه از هم جدا مى شوند و نه در برابر هم قرار مى گیرند. <ref> شرح غررالحکم، ج ۲، ص ۴۶ </ref>
* [[علم]] و [[دانش]]، چراغ عقل و اندیشه است. <ref> همان، ج ۱، ص ۱۴۴ </ref>
 
===عدالت===
* « و زودا ، كه پس از من بر شما روزگارى آيد ،كه در آن چيزى پنهان‏تر از حق ، و آشكاراتر از باطل نباشد ، زمانى كه دروغ بستن بر خدا و پيامبر بر هر چيز فزونى گيرد و نزد مردم آن زمان ، كالايى زيانمندتر از قرآن نيست ، اگر آن را چنانكه بايد بخوانند ؛ و باز كالايى پرسودتر از قرآن نخواهد بود ، اگر معنيش را تحريف كنند. و در شهرها چيزى از معروف ناشناخته‏ تر نباشد ، و شناخت ه‏تر از منكر . حاملان قرآن آن را واگذارند ، و حافظانش آن را به فراموشى بسپارند . پس در آن روزگار قرآن و قرآنيان از جمع مردمان دورند ، و رانده و مهجور . هر دو با هم در يك راه روانند و ميان مردم پناهى ندارند. پس در اين زمان قرآن و قرآنيان ميان مردمند و نه ميان آنان ، با مردمند نه با ايشان . چه ، گمراهى و رستگارى سازوار نيايند ، هرچند با هم در يكجا بپايند . پس آن مردم در جدايى متّفقند ، و از جمع گريزان . گويى آنان پيشواى قرآن‏ اند ، نه قرآن پيشواى آنان . جز نامى از قرآن نزدشان نماند ، و نشناسند جز خطّ و نوشته آن . و از اين پيش چه كيفر كه بر نيكوكاران نراندند ، و سخن راستشان را دروغ بر خدا خواندند ، و كار نيك را پاداش بد دادند .
* عدل و داد دلپذیر است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۹</ref>
** <small>''نهج البلاغه ، خطبه ، 147 ''</small>
===نادانی و حماقت===
* ابلهی، زشتی و ننگ است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۲۶</ref>
 
===پاکدامنی===
* پاکدامنی، نعمت است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۲۲</ref>
 
===فروتنی===
* « '''بر شما باد به كتاب خدا كه ريسمان استوار و نور آشكار است ، و درمانى است سود دهنده ، و تشنگى را فرو نشاننده . چنگ در زننده را نگهدارنده ، و در آويزنده را نجات بخشنده . نه كج شود ، تا راستش گردانند ، و نه به باطل گرايد تا آن را برگردانند . كهنه نگردد به روزگار ، نه از خواندن و نه از شنيدن بسيار . راست گفت آن كه سخن گفت از روى قرآن ، و آن كه بدان رفتار كرد پيش افتاد از ديگران''' . »
* فروتنی، عظمت آورد.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۱۹</ref>
** <small>''نهج البلاغه ، خطبه ، 156 ''</small>
===خودخواهی===
* خودخواهی، سرافکندگی آورد.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۲۰</ref>
 
=== دوست و دشمن ===
* هدیه فرستادن، [[دوستی]] را جلب مى کند. <ref> شرح غررالحکم، ج ۱، ص ۸۳ </ref>
* از دست دادن دوستان، [[غربت]] است. <ref> نهج البلاغه، ح ۶۲، ص ۱۱۱۵ </ref>
* غریب و تنها کسى است که دوستى نداشته باشد. <ref> شرح غررالحکم، ج ۱، ص ۳۱۵ </ref>
* دوست کسى است که با تو یکى است (تو را به منزله خود بداند) گر چه (به حسب ظاهر) غیر از تو است. <ref> همان، ج ۲، ص ۶۵ </ref>
* دوست خوب کسى است که در پنهانى نیز دوست باشد! <ref> همان، ج ۱، ص ۳۰۱ </ref>
* بى می‌لى نسبت به آن کس که به تو علاقه‌مند است دلیل کمى بهره تو در دوستى است و تمایل تو نسبت به کسى که بى اعتنا است سبب خوارى تو است. <ref> نهج البلاغه، ح ۴۵۱، ص ۱۲۹۴ </ref>
* همه محبتت را به پاى دوستت به ریز ولى همه اسرارت را در اختیار او نگذار. <ref> شرح غررالحکم، ج ۲، ص ۲۳۳ </ref>
* ناتوان‌ترین مردم کسى است که از یافتن دوست ناتوان است و ناتوان‌تر از او کسى است که دوستِ یافته را تباه گرداند. <ref> نهج البلاغه، ح ۱۱، ص ۱۰۹۳ </ref>
* دوست هنـگـامى به حقیقت [[دوستی|دوست]] است که [[دوستی]] [[برادر|برادرش]] را در سه حال نگاه دارد: به [[روزگار]] نکبت، در هنگام غیبت و پس از رحلت. <ref> همان، ح ۱۲۹، ص ۱۱۵۰ </ref>
* از همنشینى با فاسقان بپرهیز که شر به شر بپیوندد. <ref> همان، ن ۶۹، ص ۱۰۷۰ </ref>
* از دوستى دروغگو بپرهیز، که او به سان [[سراب]] است، دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور نمایاند. <ref> نهج البلاغه، ح ۳۷، ص ۱۱۰۵ </ref>
* از دوستى تبهکار بپرهیز که به اندک ب‌هایت بفروشد. <ref> همان. </ref>
* از دوستى بخیل بپرهیز، چه آنچه را سخت بدان نیازمندى از تو دریغ دارد. <ref> همان. </ref>
* از دوستى نادان بپرهیز، چه او خواهد که تو را سود رساند لیکن دچار زیانت گرداند. <ref> همان. </ref>
* [[حسادت]] دوستان به یکدیگر از آفات دوستى است. <ref> نهج البلاغه، ح ۲۰۹، ص ۱۱۸۴ </ref>
* با [[دشمن]] دوستت دوستى مکن که با دوست خود دشمنى کرده اى. <ref> همان، ن ۳۱، ص ۹۳۳ </ref>
* با دوست، در دوستى از اندازه مگذر، بسا که روزى دشمن گردد و با دشمن مدارا کن، باشد که روزى دوست گردد. <ref> همان، ح ۲۶۰، ص ۱۲۱۶ </ref>
* دوستی خویشاوندی است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۱۸</ref>
 
===مناجات با خدا===
* « '''خواهى از عيسى بن مريم ( ع ) گويم ، كه سنگ را بالين می ‏كرد ، و جامه درشت به تن داشت ، و خوراك ناگوار می ‏خورد . و نانخورش او گرسنگى بود ، و چراغش در شب ماه ، و در زمستان مشرق و مغرب زمين او را سايبان بود و جاى پناه ، و ميوه و ريحان او آنچه زمين براى چهار پايان روياند از گياه . زنى نداشت تا او را فريفته خود سازد ، فرزندى نداشت تا غم وى را خورد ، و نه مالى كه او را مشغول كند ، و نه طمعى كه او را به خوارى در اندازد . مركب او دو پايش بود و خدمتگزار وى دست هايش''' . »
* خداوند! این سربلندى مرا بس که بنده ى درگاه تو باشم، و این افتخار مرا بس که چون تو خدایى دارم. خداوندا! تو آنچنانى، که من دوست دارم، مرا هم چنان کن که تو دوست دارى. <ref> بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۴۰۰ و ج ۹۱، ص ۹۲. </ref>
** <small>''نهج البلاغه ، خطبه ، 160 ''</small>
* خدایا تو را از ترس کیفرت و به خاطر میل به پاداشت نمى پرستم بلکه تو را شایسته پرستش یافته‌ام و مى پرستم. <ref> بحارالانوار ج ۴۱، ص ۱۴ </ref>
* خدایا! بر من ببخشاى آنچه را با زبان به تو نزدیکى جستم، آنگاه دلم با آن مخالفت ورزید. <ref> نهج البلاغه، خ ۷۷، ص ۱۷۶ </ref>
* مولاى من... تویى سرور و منم بنده و آیا رحم کند بر بنده جز سرور او؟ <ref> بحار الانوار، ج ۹۱، ص ۱۱۰ و ج ۹۷، ص ۴۱۹ </ref>
* مولاى من اى مولایم تویى عزتمند و منم خوار و ذلیل و آیا رحم کند بر شخص خوار جز عزیز؟ <ref> همان. </ref>
* مولاى من اى مولاى من تویى آفریدگار و منم آفریده و آیا رحم کند بر آفریده جز آفریدگار؟ <ref> همان. </ref>
* مولاى من اى مولاى من تویى بزرگ و منم ناچیز و آیا رحم کند بر ناچیز جز بزرگ؟ <ref> همان. </ref>
* مولاى من اى مولاى من تویى نیرومند و منم ناتوان و آیا رحم کند بر ناتوان جز نیرومند؟ <ref> همان. </ref>
* مولاى من اى مولاى من تویى روزى ده و منم روزى خور و آیا رحم کند روزى خور را جز روزى ده؟ <ref> همان. </ref>
* مولاى من اى مولاى من تویى آمرزنده و منم گنهکار و آیا رحم کند گنهکار را جز آمرزنده؟ <ref>همان.</ref>
<br />
 
===دین===
* دین (از لغزش) باز دارد.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۱</ref>
* دین (آدمی) را بزرگ دارد.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۳</ref>
 
===حکمت===
* حکمت راهنمایی کند.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۸</ref>
===ستم===
* ستم، دلگیرکننده است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۱۰</ref>
===راستی===
* راستی (بهترین) وسیله است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۱۱</ref>
* راستی، امانت است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۲۷</ref>
* راستی، رستگاری است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۳۸</ref>
 
===گذشت===
* « براى تو بسنده است رسول خدا را مقتدا گردانى ... محبوب ترین بندگان نزد خدا كسى است كه راه-و-رسمِ رسول الله را سرمشق خود كند ، و به دنبال او رود ... »
* گذشت، برتری است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۱۲</ref>
** <small>''نهج البلاغه ، خطبه ، 160 ''</small>
===بخشش===
* بخشش، طینت است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۱۳</ref>
* بخشش، کمال است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۲۳</ref>
* بخشندگی، سروری است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۳۱</ref>
* بخشنده، گشاده‌رو است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۳۵</ref>
 
===شرافت===
* شرافت، امتیاز است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۱۴</ref>
===دور‌اندیشی===
* دور‌اندیشی سرمایه است. <ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۱۵</ref>
===سستی و تنبلی===
* سستی، تباهی فرصت است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۱۶</ref>
===وفاداری===
* وفاداری بزرگواری است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۱۷</ref>
* وفاداری، نجابت است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۲۴</ref>
===دروغگویی===
* دروغگویی، خیانت است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۲۸</ref>
* دروغ، هلاک سازد.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۳۹</ref>
 
===انصاف===
* « شگفت انگيزتر آن پرندگان <small>[پرندگان ناتوان از پرواز در آسمان]</small> در آفرينش ، طاووس است ... '''چون به سوى ماده پيش رود ، آن دُمِ در هم پيچيده را وا سازد و بر سر خود برافرازد ، كه گويى بادبانى است برافراشته و كشتيبان زمام آن را بداشته . به رنگهاى خود می ‏نازد ، و خرامان خرامان دم خود را بدين سو و آن سو می برد و سوى ماده می ‏تازد''' ... و اگر آن را همانند كنى بدانچه زمين رويانيده ، گويى : گل هاى بهاره است ، از اين سوى و آن سوى چيده ، و اگر به پوشيدنی اش همانند سازى ، همچون حلّه ‏هاست نگارين ؛ و فريبا ، يا چون برد يمانى زيبا ، و اگر به زيورش همانند كنى ؛ نگين ها است رنگارنگ ، در سيم ها نشانده ،خوشنما چون نقش ارژنگ ... »
انصاف، آسودگی است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۲۹</ref>
** <small>''نهج البلاغه ، خطبه ، 165 ''</small>
 
===زشتی===
* زشتی، بی‌حیایی است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۳۰</ref>
===قناعت===
* قناعت، بی‌نیازی بخشد.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۴۰</ref>
===توانگری===
* توانگری، سرکشی بخشد.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۴۱</ref>
===فقر===
* فقر، فراموشی آورد.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۴۲</ref>
 
===حکومت===
* « چون خود بينى نازنده به راه می ‏رود ، و به دم و پرهاى خويش می‏نگرد ، و از زيبايى پوششى كه بر تن دارد و طوق ها كه بر سر و گردن ، قهقهه سر مى‏دهد ، و چون نگاهش به پاهاى خود می ‏افتد ، بانگى برآرد كه گويى گريان است و آوازى كند چنانكه پندارى فرياد خواهان است . فريادش گواهى است راست ، بر اندوهى كه او راست . چه پاهاى او لاغر است و سيه‏فام ، همانند خروسى كه از هندى و فارسى زاده است زشت و نا به اندام ، و از تيزى استخوان ساق او خاركى خرد سر زده است ، و بر جايگاه يال او دسته‏اى موى سبز نگار بر زده ، و برآمدنگاه گردنش چون ابريقى است راست كشيده ، و فرو رفتنگاه آن ، تا به شكم رسد ، سياه است ، چون وسمه يمانى سبز و به سياهى رسيده ، يا پرنيانى است بر آينه صيقل زده افكنده ، يا با چادرى سياه سر و گردن خويش را پوشيده ...»
* حکومت، مدیریت است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۳۲</ref>
** <small>''نهج البلاغه ، خطبه ، 165 ''</small>
===امانداری و امانت===
* امانتداری، ایمان است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۳۳</ref>
===گشاده‌رویی و اخلاق===
* گشاده‌رویی، نیکی است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۳۴</ref>
===پستی و فرومایگی===
* فرومایه، فریب خورده است.<ref>غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۳۶</ref>
 
===خون و خونريزي و حكومت داري===
از خونریزی بپرهیز، و از خون ناحق پروا کن، که هیچ چیز همانند خون ناحق عذاب الهی را نزدیک و مجازات را بزرگ نمی‏کند، و نابودی نعمت‏ها را سرعت نمی‏بخشد و زوال حکومت را نزدیک نمی‏گرداند، و روز قیامت خدای سبحان قبل از رسیدگی اعمال بندگان، نسبت به خون‏های ناحق ریخته شده داوری خواهد کرد، پس با ریختن خونی حرام، حکومت خود را تقویت مکن. زیرا خون ناحق، پایه‏های حکومت را سست می‏کند و بنیاد آن را بر کنده به دیگری منتقل سازد.
<ref>عهد نامه مالک اشتر - نهج البلاغه، نامه 53، ص339- ترجمه:سید جعفر شهیدی</ref>
 
== سخنانی با موضوعات متفاوت ==
* « كمتر رنگى است كه طاووس را نصيبى از آن نه در پيكر است ، و رنگ او در رخشندگى و درخشندگى و آبدارى از آن رنگها برتر است . پس او با آن نقشهاى آگنده چون گلزارى است با گلهاى پراكنده ، نه باران بهارى‏اش پروريده ، و نه آفتاب گرم تابستان را به خود ديده ، و گاه پر خويش را بريزاند ، و خود را برهنه گرداند . پرهايش پياپى بيفتد و پشت هم برويد . پرها چنان ريزد از ناى استخوان كه برگها از شاخه‏هاى درختان . پس پرها به هم پيوندد رويان ، و بازگردد به هيئتى كه بود پيش از آن . نه رنگى با رنگ پيشين مخالف بود ، و نه در غير جاى خود جايگزين شود . و اگر پرى از پرهاى ناى استخوان او را نيك بنگرى ، تو را رنگى سرخ گلگون نمايد ، و گاه به رنگ سبز زبرجدى ، و گاه به رنگ زرناب درآيد .»
به خدا سوگند! اگر اقلیمهاى هفتگانه با آنچه در زیر آسمان‌ها است به من دهند که خداوند را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى نافرمانى کنم، هرگز نخواهم کرد. <ref> نهج البلاغه، خ ۲۱۵، ص ۷۱۴ </ref>
** <small>''نهج البلاغه ، خطبه ، 165 ''</small>
* دوراندیشى در به کار انداختن [[اندیشه]] است و اندیشه به نگهدارى اسرار. <ref> همان، ح ۴۵، ص ۱۱۱۰ </ref>
* مرگ آرى، پـذیرش پـستى هرگز! تنگدستى و فقر آرى! دست به دامن هر کس و ناکس شدن هرگز! <ref> همان، ح ۳۹۰، ص ۱۲۷۳ </ref>
*‌ای [[انسان]] آیا خیال می‌کنی تو جرم و جسم کوچکی هستی، در حالی که [[جهان]] بزرگ‌تر در تو پیچیده شده است؟ <ref> دیوان‏ امام‏ علی (علیه السلام) ص ۱۷۹ </ref>
* مصرف دارو براى بدن همچون صابون است نسبت به لباس که هر چند آن را پاک مى کند ولى فرسوده‌اش مى سازد. <ref> شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۲۰، ص ۳۰۰ </ref>
* [[تفکر]] در فرجام کار‌ها، انسان را از ناخوشى‌ها و حوادث ناگوار ایمن مى دارد. <ref> شرح غررالحکم، ج ۲، ص ۴۰۵ </ref>
* آبروى تو بر جبین تو بسته است و خواهش، آن را قطره قطره مى چکاند. پس بنگر که آن را نزد چه کس ‍ فرو مى چکانى! <ref> نهج البلاغه، ح ۳۴۷ </ref>
* هرگز درى را که از باز کردنش وامى مانى، به روى خودت مبند. <ref> شرح غررالحکم، ج ۶، ص ۲۶۷ </ref>
* انسان را با تکبر چـکار؟ در آغاز نطفه بود و سرانجام مردارى است. نه مى تواند به خود روزى دهد و نه مرگ را از خود براند. <ref> نهج البلاغه، ح ۴۴۵، ص ۱۲۹۴ </ref>
* با ریشه کن کردن بدى از سینه خود، بدى را از سینه دیگران، بیرون کن! <ref> همان، ح ۱۶۹، ص ۱۱۷۰ </ref>
* بهترین ارث پدران براى [[فرزند|فرزندان]]، [[ادب]] است. <ref> شرح غررالحکم، ج ۳، ص ۴۳۸ </ref>
* به احترام [[پدر]] و [[معلم|معلّمت]] از جاى برخیز. اگر چه فرمانروا باشى. <ref> همان، ج ۲، ص ۱۹۱ </ref>
* بد‌ترین وطن‌ها آن است که اقامت کنندگان در آن ایمن نباشند. <ref> همان، ج ۴، ص ۱۷۱ </ref>
* از بخشش اندک شرم مدار، که محروم ساختن از آن، اندکتر است. <ref> همان، ح ۶۴، ص ۱۱۱۵ </ref>
* [[ایمان]] معرفت است از روى دل، اقرار است به زبان و عمل است به ارکان (اعضا و جوارح). <ref> نهج البلاغه، ح ۲۱۸، ص ۱۱۸۶ </ref>
* ایمان [[درخت|درختى]] است که ریشه‌اش یقین و شاخه‌اش پرهیزکارى است. <ref> شرح غررالحکم، ج ۲، ص ۴۷ </ref>
* ارزش هر کس به اندازه همّت اوست. <ref> همان، ج ۴، ص ۵۰۰ </ref>
* حلم پـرده اى است پوشنده و عقل شمشیرى است برنده، بنابراین، عیوب اخلاقى‌ات را با حلمت بپوشان، و هوس هاى سرکشت را با عقلت بِکُش. <ref> نهج البلاغه، ح ۴۱۶، ص ۱۲۸۵ </ref>
* بردبارى سر [لوحه] ریاست است. <ref> شرح غررالحکم، ج ۱، ص ۱۹۷ </ref>
* پـیش از آنکه سنجیده شوید خود را بسنجید و پیش از آنکه به حسابتان برسند، خود به حساب خویش ‍ برسید. <ref> نهج البلاغه، خ ۸۹، ص ۲۲۵ </ref>
* بدانید که نیش خطا‌ها، با تقوا [بیرون] کشیده مى شود و تنها با پاى یقین مى توان راه را به پایان برد. <ref> همان، خ ۱۵۷، ص ۴۶۲ </ref>
* فخرت را بشکن، غرورت را فرو ریز و به یاد قبرت باش! <ref> همان، ح ۳۸۶، ص ۱۲۷۲ </ref>
* اى فرزند آدم در آنچه بیش از روزى‌ات بیندوزى خزانه دار دیگرانى! <ref> همان، ح ۱۸۳، ص ۱۱۷۵ </ref>
* همانا کسى که ناآگاهانه حرکت مى کند، مانند کسى است که بیراهه مى رود. هر اندازه که در آن راه جلو‌تر رود، از هدفِ خود دور‌تر مى گردد. <ref> همان، خ ۱۵۴، ص ۴۵۰ </ref>
* شما هرگز همانند جفاپیشگان جاهلیت نباشید که نه در [[دین]] فهم عمیق داشتند و نه از [[خدا]] اندیشه اى! <ref> همان، خ ۱۶۶، ص ۱۷۳ </ref>
* دل جوان، چون زمین کِشت نشده است؛ هر چه [بذرى] در آن بیندازى مى پذیرد. <ref> همان، ن ۳۱، ص ۹۱۲ </ref>
* انسان به هیچ زیبایى آراسته نمى شود که از جوانمردى زیبا‌تر باشد. <ref> شرح غررالحکم، ج ۶، ص ۹۶ </ref>
* بیدارى چشم‌ها با غافل بودن دل‌ها سودى ندارد. <ref> همان، ج ۲، ص ۶۸ </ref>
* براى حق به هر دشوارى تن ده، هر کجا و هر چه باشد. <ref> نهج البلاغه، ن ۳۱، ص ۹۱۰ </ref>
* آن کس که با حق درگیر شود حق او را بر زمین مى کوبد [هر که با حق درافتد ورافتد]. <ref> همان، ح ۴۰۰، ص ۱۲۷۷ </ref>
* حق جریان پیوسته دارد و باطل جولان مقطعى. <ref> شرح غررالحکم، ج ۵، ص ۲۵ </ref>
* حق، سنگین ولى گواراست، و باطل، سبک امّا بلاخیز و مرگ آور. <ref> نهج البلاغه، ح ۳۶۸، ص ۱۲۶۵ </ref>
* بر تارک هر شاخه اى از کار‌هایت، چنان سرپرستى بگمار که بزرگى کار بر او چیرگى نیابد و بسیارىِ کار، آشفته‌اش نکند. <ref> همان، ن ۵۳، ص ۱۰۱۶ </ref>
* بد‌ترین وزرا کسى است که وزیر (و یاور) اشرار باشد. <ref> شرح غررالحکم، ج ۴، ص ۱۶۷ </ref>
* عوامل سقوط دولت‌ها چـهار چـیز است. ضایع کردن اصل‌ها و دست زدن به غرور. روى کار آوردن افراد پست و فرومایه و کنار گذاشتن افراد آگاه و دانشمند. <ref> همان، ج ۶، ص ۴۵۰ </ref>
* حکمت را فراگیر هر چند از اهل نفاق. <ref> نهج البلاغه، ح ۷۷، ص ۱۱۲۲ </ref>
* آنکه از [[مردم]] حیا کند، بى آنکه از خویشتن شرمش آید، براى خود، ارزشى قائل نیست. <ref> شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۲۰، ص ۲۶۵ </ref>
* در شـگـفتم از کسى که در خداوند به تردید افتاده است، در حالى که آفریدگان خدا را مى بیند. <ref> نهج البلاغه، ح ۱۲۱، ص ۱۱۴۵ </ref>
* چگونه مى تواند خداى خود را وصف کند کسى که از وصف مخلوقى مانند خود ناتوان است. <ref> همان، خ ۱۱۱، ص ۳۴۸ </ref>
* خیر ـ و ارزش ـ نه آن است که [[مال]] و [[فرزند|فرزندت]] فراوان شود بلکه خیر ـ واقعى ـ آن است که دانشت فراوان و حلم و بردباریت بزرگ و افزون گردد. <ref> همان، ح ۹۱، ص ۱۱۲۸ </ref>
* خویشاوندانت را گرامى بدار که آنان چون بال تو هستند که بدان [[پرواز]] مى کنى. <ref> همان، ن ۳۱، ص ۹۳۹ </ref>
* در خیانتکار بودن تو همین بس که امین خیانتکاران باشى. <ref> شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۲۰، ص ۳۲۱ </ref>
* سخن چون داروست؛ اندکش سودمند و زیادش کشنده است. <ref> شرح غررالحکم، ج ۲، ص ۱۵۹ </ref>
* زبان مترجم عقل است. <ref> همان، ج ۱، ص ۱۴۱ </ref>
* هر سخنى که از دهان کسى خارج شد، تا احتمال درستى و نیکى در آن مى یابى، حمل بر فساد مکن. <ref> نهج البلاغه، ح ۳۵۲، ص ۱۲۵۴ </ref>
* آنکه زبانش را بر خود فرمانروا ساخت خود را از قیمت بینداخت. <ref> همان، ح ۲، ص ۱۰۸۸ </ref>
* تا [[سخن]] نگفته اى، سخن در بند تو است و چون گفتى تو در بند سخنى. پس‌‌ همان سان که زر و سیم‌ات را در گـنجینه مى نهى، زبانت را نیز نگهدار. چه بسا سخنى که [[نعمت]] از کف برد و نقمت پدید آورد. <ref> همان، ح ۳۷۳، ص ۱۲۶۷ </ref>
* فتنه زبان بسیار شدید‌تر از ضربه شمشیر است. <ref> مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۳۱ </ref>
* زبان، درنده اى است که اگر‌‌ رها شود زخم مى زند. <ref> نهج البلاغه، ح ۵۷، ص ۱۱۱۴ </ref>
* به گفتار بنگر و نه به گوینده. <ref> شرح غررالحکم، ج ۳، ص ۴۴۲ </ref>
* سخنى را که دوست ندارى براى تو بگویند، به دیگران مگوى. <ref> نهج البلاغه، ن ۳۱، ص ۹۲۱ </ref>
* زبان مؤمن پشت [[قلب]] او، و قلب منافق پشت زبان او است. <ref>همان، خ ۱۷۵، ص ۵۷۰</ref>
* هر کس شمشیر ستم از غلاف بیرون کشد، خود با آن کشته شود. <ref> ه‌مان، ح ۳۴۱، ص ۱۲۴۹ </ref>
* [[عدالت]] هر چـیز را به جاى خود قرار مى دهد ولى سخاوت آن را از مسیرش فرا‌تر مى برد. عدالت، قانونى همگانى است ولى سخاوت جنبه خصوصى دارد، بنابراین عدالت شریف‌تر و بر‌تر است. <ref> ه‌مان، ح ۴۲۹، ص ۱۲۹۰ </ref>
* فرماندارى، نه لقمه اى است براى شکمت، بلکه امانتى است بر گردنت! <ref> ه‌مان، ن ۵، ص ۲۷۴ </ref>
* زیبایى به نیکویى عمل است نه به زیبایى جامه‌ها. <ref> شرح غررالحکم، ج ۲، ص ۳۸ </ref>
* مردم! [[وفا]] با [[صداقت]] آمیخته است. <ref> نهج البلاغه، خ ۴۱، ص ۱۲۶ </ref>
* زیاده روى در نکوهش، آتش لجاجت را شعله ور مى سازد. <ref> شرح غررالحکم، ج ۲، ص ۴۳ </ref>
* اى مردم! با کشتى هاى نجات امواج فتنه را بشکافید و از راه عداوت و نفرت انگیزى برگردید و تاج هاى فخر فروشى را به یک سو نهید و به زمین بگذارید. <ref> نهج البلاغه، خ ۵، ص ۲۷ </ref>
* هنـگـام [[فتنه]] چـونان بچه ش‌تر باش، نه پشتى دارد براى سوار شدن و نه پستانى براى دوشیدن. <ref> ه‌مان، ح ۱، ص ۱۰۸۸ </ref>
* هر روزى که خدا نافرمانى نشود آن روز، روز [[عید]] است. <ref> ه‌مان، ح ۴۲۰، ص ۱۲۸۶ </ref>
* با مردم چـنان معاشرت کنید که اگر [[مردن|مردید]] بر شما بگریند و اگر زنده ماندید به شما مهربانى ورزند. <ref> ه‌مان، ح ۹، ص ۱۰۹۲ </ref>
<br />
 
*در فتنه ها چونان شتر دو ساله باش، نه پشتى دارد که سوارى دهد و نه پستانى تا او را بدوشند.
 
*آن که جان را با طمع ورزى بپوشاند خود را پست کرده، و آن که راز سختى هاى خود را آشکار سازد خود را خوار کرده، و آن که زبان را بر خود حاکم کند خود را بى ارزش کرده است.
* « مسلمان كسى است كه دیگر مسلمانان از دست و زبان او آزارى نبيند جز آنكه براى حق بود ، و گزند مسلمان روا نيست جز در آنچه واجب شود . »
** <small>''نهج البلاغه ، خطبه ، 167 ''</small>
 
*بُخل ننگ و ترس نقصان است. و تهیدستى مرد زیرک را در برهان کند مى سازد و انسان تهیدست در شهر خویش نیز بیگانه است.
 
*ناتوانى، آفت و شکیبایى، شجاعت و زُهد، ثروت و پرهیزکارى، سپرِ نگه دارنده است: و چه همنشین خوبى است راضى بودن و خرسندى.
* « و اگر خواهى در آفرينش ملخ بنگر . براى او دو چشم سرخ آفريد و حدقه ‏هاى چشمش را چون دو ماه تابان بيفروخت . براى او گوشى پنهان بيافريد و دهانى به اعتدال و سامان و حسى نيرومند و دو دندان نيش ، كه هر چيز را بدان ببرد و دو دست داس مانند كه هر چيز را با آن بگيرد . كشاورزان به سبب كشته‏ هاى خود از آن بيمناك ‏اند و اگر همه ياران خود را گرد آورند ، توانايى دفع آن ندارند . ملخ ها به خواست و ميل خود به كشتزار روى نهند و هر چه خواهند بجوند و بخورند و همۀ اندام ملخ به قدر يك انگشت باريك هم نيست . »
** <small>''نهج البلاغه ، خطبه ، 185 ''</small>
*دانش، میراثى گرانبها، و آداب، زیورهاى همیشه تازه، و اندیشه، آیینه اى شفاف است.
*سینه خردمند صندوق راز اوست و خوشرویى وسیله دوست یابى، و شکیبایى، گورستان پوشاننده عیب هاست. و یا فرمود: پرسش کردن وسیله پوشاندن عیب هاست، و انسان از خود راضى، دشمنان او فراوانند.
*صدقه دادن دارویى ثمر بخش است، و کردار بندگان در دنیا، فردا در پیش روى آنان جلوه گر است.
 
*از ویژگى هاى انسان در شگفتى مانید، که: با پاره اى «پى» مى نگرد، و با «گوشت» سخن مى گوید. و با «استخوان» مى شنود، و از «شکافى» نَفس مى کشد!!
 
*چون دنیا به کسى روى آورد، نیکى هاى دیگران را به او عاریت دهد، و چون از او روى برگرداند خوبى هاى او را نیز بربایند.
* « ساعت ها در روزها چه به شتاب می ‏گذرند و روزها در ماه ها و ماه ها در سال ها . و سال هاى عمر چه تند و پرتوان می ‏روند .»
** <small>''نهج البلاغه ، خطبه ، 188 ''</small>
 
*با مردم آن گونه معاشرت کنید، که اگر مْردید بر شما اشک ریزند، و اگر زنده ماندید، با اشتیاق سوى شما آیند.
*اگر بر دشمنت دست یافتى، بخشیدن او را شکرانه پیروزى قرار ده.
*ناتوان ترین مردم کسى است که در دوست یابى ناتوان است، و از او ناتوان تر آن که دوستان خود را از دست بدهد.
*چون نشانه هاى نعمت پروردگار آشکار شد، با ناسپاسى نعمت ها را از خود دور نسازید.
 
*کسى را که نزدیکانش واگذارند، بیگانه او را پذیرا مى گردد.
* « آدمى چون بميرد مردم گويند : « چه وانهاد ؟ » و فرشتگان گويند : « چه پيش فرستاد ؟ » .
** <small>''نهج البلاغه ، خطبه ، 203 ''</small>
 
*هر فریب خورده اى را نمى شود سرزنش کرد. (به هنگام حرکت امام [علیه السلام] جهت سرکوب شورشیان بصره، سعد و قّاص و محمد بن مسلمه، و اسامه بن زید و عبدالله بن عمر آماده حرکت نشدند. امام پرسید چرا آماده جهاد نمى شوید ؟ گفتند: از اینکه مسلمانى را بکشیم ناراحتیم، امام فرمود: بر بیعت من وفا دارید؟ گفتند: آری، امام فرمود به خانه هاى تان بروید. آن گاه حکمت 15 را زمزمه کرد. )
*کارها چنان در سیطره تقدیر است که چاره اندیشى به مرگ مى انجامد.
 
* (از امام پرسیدند که محمد امین رسول خدا فرمود: موها را رنگ کنید و خود را شبیه یهود نسازید یعنى چه؟ فرمود: ) پیامبر این سخن را در روزگارى فرمود که پیروان اسلام اندک بودند، اما امروز که اسلام گسترش یافته، و نظام اسلامى استوار شده، هر کس آن چه را دوست دارد انجام دهد.
* « حال رعيت نيكو نگردد جز آنگاه كه واليان نيكو رفتار باشند ، و واليان نيكو رفتار نگردند ، جز آنگاه كه رعيت درستكار باشند » .
** <small>''نهج البلاغه ، خطبه ، 216 ''</small>
 
* (درباره آنان که از جنگ کناره گرفتند) حق را خوار کرده، باطل را نیز یارى نکردند. (حارث ابن حوط هم مخالف جنگ جُمُل بود و به امام گفت من هم مانند سعد وقّاص و عبدالله عمر شرکت نمى کنم. )
 
*آن کس که در پى آرزوى خویش تازد، مرگ او را از پاى در آورد.
* « مرگ را ورطه‏ هايى است دشوارتر از آنچه بتوان وصف كرد ، يا در ميزان دلهاى مردم دنيا توان آورد » .
** <small>''نهج البلاغه ، خطبه ، 221 ''</small>
*از لغزش جوانمردان در گذیرید، زیرا جوانمردى نمى لغزد جز آن که دست خدا او را بلند مرتبه مى سازد.
 
*و ترس با نا امیدى، و شرم با محرومیت همراه است، و فرصت ها چون ابرها مى گذرند، پس فرصت هاى نیک را غنیمت شمارید.
*ما را حقّى است اگر به ما داده شود، و گرنه بر پشت شتران سوار شویم و براى گرفتن آن برانیم هر چند شب رُوى به طول انجامد. (این کلمات را امام [علیه السلام] در روز شورا مطرح فرمود، که مردم داشتند با عثمان بیعت مى کردند. )
*کسى که کردارش او را به جایى نرساند، افتخارات خاندانش او را به جایى نخواهد رسانید.
 
*از کفّاره گناهان بزرگ، به فریاد مردم رسیدن، و آرام کردن مصیبت دیدگان است.
 
*اى فرزند آدم ! زمانى که خدا را مى بینى که انواع نعمت ها را به تو مى رساند تو در حالى که معصیت کارى، بترس.
 
*کسى که چیزى را در دل پنهان نکرد جز آن که در لغزش هاى زبان و رنگ رخسارش، آشکار خواهد گشت.
 
*با درد خود بساز، چندان که با تو سازگار است.
 
*برترین زهد، پنهان داشت زهد است !
 
*هنگامى که تو زندگى را پْشت سر مى گذارى و مرگ به تو روى مى آورد، پس دیدار با مرگ چه زود خواهد بود.
 
*هشدار ! هشدار ! به خدا سوگند، خدا چنان پرده پوشى کرده که پندارى تو را بخشیده است !
 
* (از ایمان پرسیدند، جواب داد: )
یکم: شناخت پایه هاى ایمان: ایمان بر چهار پایه استوار است: صبر، یقین، عدل و جهاد. صبر نیز بر چهار پایه قرار دارد. شوق، هراس، زهد و انتظار. آن کس که اشتیاق بهشت دارد، شهوت هایش کاستى گیرد، و آن کس که از آتش جهنّم مى ترسد، از حرام دورى مى گزیند، و آن کس که در دنیا زهد مى ورزد، مصیبت را ساده پندارد، و آن کس که مرگ را انتظار مى کشد در نیکى ها شتاب مى کند. یقین نیز بر چهار پایه استوار است: بینش زیرکانه، دریافت حکیمانه واقعیت ها، پند گرفتن از حوادث روزگار، و پیمودن راه درست پیشینیان. پس آن کس که هوشمندانه به واقعیت ها نگریست، حکمت را آشکارا بیند، و آن که حکمت را آشکارا دید، عبرت آموزى را شناسد، و آن که عبرت آموزى شناخت گویا چنان است که با گذشتگان مى زیسته است. و عدل نیز بر چهار پایه بر قرار است: فکرى ژرف اندیش، دانشى عمیق و به حقیقت رسیده، نیکو داورى کردن و استوار بودن در شکیبایى. پس کسى که درست اندیشد به ژرفاى دانش رسید و آن کس که به حقیقت دانش رسید، از چشمه زلال شریعت نوشید، پس کسى که شکیبا شد در کارش زیاده روى نکرده با نیکنامى در میان مردم زندگى خواهد کرد. و جهاد نیز بر چهار پایه استوار است: امر به معروف، نهى از منکر، راستگویى در هر حال، و دشمنى با فاسقان. پس هر کس به معروف امر کرد، پشتوانه نیرومند مؤمنان است، و آن کس که از زشتى ها نهى کرد، بینى منافقان را به خاک مالید، و آن کس که در میدان نبرد صادقانه پایدارى کند حقّى را که بر گردن او بوده ادا کرده است، و کسى که با فاسقان دشمنى کند و براى خدا خشم گیرد، خدا هم براى او خشم آورد، و روز قیامت او را خشنود سازد.
دوم: شناخت اقسام کفر و تردید: و کفر بر چهار ستون پایدار است: کنجکاوى دروغین. ستیزه جویى و جُدُل، انحراف از حق و دشمنى کردن. پس آن کس که دنبال توهم و کنجکاوى دروغین رفت به حق نرسید. و آن کس که به ستیزه جویى و نزاع پرداخت از دیدن حق نابینا شد، و آن کس که از راه حق منحرف گردید، نیکویى را زش، و زشتى را نیکویى پنداشت و سر مست گمراهى ها گشت، و آن کس که دشمنى ورزید پیمودن راه حق بر او دشوار و کارش سخت، و نجات او از مشکلات دشوار است. و شک چهار بخش دارد: جدال در گفتار، ترسیدن، دو دل بودن، و تسلیم حوادث روزگار شدن. پس آن کس که جدال و نزاع را عادت خود قرار داد از تاریکى شُبهات بیرون نخواهد آمد و آن کس که از هر چیزى ترسید همواره در حال عقب نشینى است، و آن کس که در تردید و دودلى باشد زیر پاى شیطان کوبیده خواهد شد، و آن کس که تسلیم حوادث گردد و به تباهى دنیا و آخرت گردن نهد، و هر دو جهان را از کف خواهد داد. (سخن امام طولانى است چون در این فصل، حکمت هاى کوتاه را جمع آورى مى کنم از آوردن دنباله سخن خوددارى کردم).
 
*نیکو کار، از کار نیک بهتر و بدکار از کار بد بدتر است.
 
*بخشنده باش اما زیاده روى نکن، در زندگى حسابگر باش اما سخت گیر مباش.
*بهترین بى نیازى، ترک آرزوهاست.
*کسى در انجام کارى که مردم خوش ندارند، شتاب کند، درباره او چیزى خواهند گفت که از آن اطلاعى ندارند.
 
*کسى که آرزوهایش طولانى است کردارش نیز ناپسند است.
 
* (در سر راه صفّین دهقانان شهر انبار (شهر انبار یکى از شهرهاى شام قدیم، در شصت کیلومترى بغداد قرار داشت که در سال دوازدهم هجرى به دست مسلمانان افتاد) تا امام را دیدند پیاده شده و پیشاپیش آن حضرت مى دویدند فرمود چرا چنین مى کنید؟ گفتند عادتى است که پادشاهان خود را احترام مى کردیم، فرمود) به خدا سوگند که امیران شما از این کار سودى نبردند، و شما در دنیا با آن خود را به زحمت مى افکنید، و در آخرت دچار رنج و زحمت مى گردید، وچه زیانبار است رنجى که عذاب در پى آن باشد، و چه سودمند است آسایشى که با آن، امان از آتش جهنم باشد.
*به فرزندش امام حسن [علیه السلام] فرمود: پسرم ! چهار چیز از من یادگیر (در خوبى ها)، و چهار چیز به خاطر بسپار (هشدارها)، که تا به آن ها عمل مى کنى زیان نبینی:
الف: خوبى ها
یکم: همانا ارزشمند ترین بى نیازى عقل است. دوم: و بزرگ ترین فقر بى خردى است. سوم: ترسناک ترین تنهایى خود پسندى است. چهارم: گرامى ترین ارزش خانوادگى، اخلاق نیکوست.
ب: هشدار ها
یکم: پسرم ! از دوستى با احمق بپرهیز، چرا که مى خواهد به تو نفعى رساند اما دچار زیانت مى کند.
دوم: از دوستى با بخیل بپرهیز، زیرا آنچه را که سخت به آن نیاز دارى از تو دریغ مى دارد.
سوم: و از دوستى با بدکار بپرهیز، که با اندک بهایى تو را مى فروشد.
چهارم: و از دوستى با دروغگو بپرهیز که به سراب ماند: دور را به تو نزدیک، و نزدیک را دور مى نمایاند.
 
*زبان عاقل در پْشت قلب اوست، و قلب احمق در پْشت زبانش قرار دارد. (بقول سعدی: اول اندیشه وانگهى گفتار) این سخنان ارزشمند و شگفتى آور است، که عاقل زبانش را بدون مشورت و فکر و سنجش رها نمى سازد. اما احمق هر *قلب احمق در دهان او، و زبان عاقل در قلب او قرار دارد.
 
*به یکى از یارانش که بیمار بود فرمود: خدا آنچه را که از آن شکایت دارى (بیمارى) موجب کاستن گناهانت قرار داد، در بیمارى پاداشى نیست اما گناهان را از بین مى برد، آن ها را چونان برگ پاییزى مى ریزد و همانا پاداش در گفتار به زبان، و کردار با دست ها و قدم هاست، و خداى سبحان به خاطر نیت راست، و درون پاک، هرکس از بندگانش را که بخواهم وارد بهشت خواهد کرد.
مى گویم: (راست گفت امام على [علیه السلام] " درود خدا بر او باد " که بیمارى پاداشى ندارد، بیمارى از چیزهائى است که استحقاق عُوُض دارد، و عوض در برابر رفتار خداوند بزرگ است نسبت به بنده خود، در نا ملایمات زندگى و بیمارى ها و همانند آن ها، اما اجر و پاداش در برابر کارى است که بنده انجام مى دهد. پس بین این دو تفاوت است که امام [علیه السلام] آن را با علم نافذ و رأى رساى خود، بیان فرمود.
 
*در یاد یکى از یاران، "خباب بن أرت" فرمود: خدا خباب بن أرت را رحمت کند، با رغبت مسلمان شد و از روى فرمانبردارى هجرت کرد، و با قناعت زندگى گذراند، و از خدا راضى بود، و مجاهد زندگى کرد. (خباّب پسر أرُت، از مسلمانان صدر اسلام است که در مکه آسیب فراوان دید تا آنجا که مشرکین پْشت او را داغ کردند، در جنگ صفین در رکاب امیر المؤمنین[علیه السلام] بود و در سال 37 هجرى در کوفه در گذشت. )
 
*خوشا به حال کسى که به یاد معاد باشد، براى حسابرسى قیامت کار کند، با قناعت زندگى کند، و از خدا راضى باشد.
 
*اگر با شمشیرم بر بینى مؤمن بزنم که دشمن من شود، با من دشمنى نخواهد کرد، و اگر تمام دنیا را به منافق ببخشم تا مرا دوست بدارد، دوست من نخواهد شد و این بدان جهت است که قضاى الهى جارى شد، و بر زبان پیامبر اُمّى (ص) گذشت که فرمود: " اى على ! مؤمن تو را دشمن نگیرد، و منافق تو را دوست نخواهد داشت. "
 
*دورد خدا بر او، فرمود: گناهى که تو را پشیمان کند بهتر از کار نیکى است که تو را به خود پسندى وا دارد.
 
*فرمود: ارزش مرد به اندازه همت اوست، و راستگویى او به میزان جوانمردى اش، و شجاعت او به قدر ننگى است که احساس مى کند، و پاکدامنى او به اندازه غیرت اوست.
 
*پیروزى در دور اندیشى، و دور اندیشى در به کار گیرى صحیح اندیشه، و اندیشه صحیح به راز دارى است.
 
*از یورش بزرگوار به هنگام گرسنگى، و تهاجم انسان پُست به هنگام سیرى، بپرهیز.
 
*دل هاى مردم گریزان است، به کسى روى آورند که خوشرویى کند.
 
*عیب تو تا آن گاه که روزگار با تو هماهنگ باشد، پنهان است.
 
*سزاوار ترین مردم به عفو کردن، تواناترینشان به هنگام کیفر دادن است.
 
*سخاوت آن است که تو آغاز کنى، زیرا آنچه با درخواست داده مى شود یا از روى شرم و یا از بیم شنیدن سخن نا پسند است.
 
*هیچ ثروتى چون عقل، و هیچ فقرى چون نادانى نیست. هیچ ارثى چون ادب، و هیچ پشتیبانى چون مشورت نیست.
 
*شکیبایى دو گونه است: شکیبایى بر آنچه خوش نمى دارى و شکیبایى در آنچه دوست مى داری.
 
*ثروتمندى در غربت، چون در وطن بودن و تهیدستى در وطن، غربت است.
 
*قناعت، ثروتى است پایان نا پذیر. (این سخن از رسول خدا (ص) نیز نقل شده است)
 
*ثروت، ریشه شهوت هاست.
 
*آن که تو را هشدار داد، چون کسى است که مژده داد.
 
*زبانِ تربیت نشده، درنده اى است که اگر رهایش کنى مى گزد.
 
*نیش زن شیرین است.
 
*چون تو را ستودند، بهتر از آنان ستایش کن، و چون به تو احسان کردند، بیشتر از آن ببخش، به هر حال پاداشِ بیشتر از آنِ آغاز کننده است.
 
*شفاعت کننده چونان بال و پُر در خواست کننده کننده است.
 
*اهل دنیا سوارانى در خواب مانده اند که آنان را مى رانند.
 
* از دست دادن دوستان غربت است.
 
*از دست دادن حاجت بهتر از درخواست کردن از نا اهل است.
 
*از بخشش اندک شرم مدار که محروم کردن، از آن کمتر است.
 
*عفّت ورزیدن زینت فقر، و شکر گزارى زینت بى نیازى است.
 
*اگر به آن چه که مى خواستى نرسیدى، از آنچه هستى نگران مباش.
 
*نادان را یا تُندرو و یا کند رو مى بینی.
 
*چون عقل کامل گردد، سخن اندک شود.
 
*دنیا بدن ها را فرسوده و آرزوها را تازه مى کند، مرگ را نزدیک و خواسته ها را دور و دراز مى سازد، کسى که به آن دست یافت خسته مى شود، و آن که به دنیا نرسید رنج مى برد.
 
*کسى که خود را رهبر مردم قرار داد، باید پیش از آن که به تعلیم دیگران پردازد، خود را بسازد، و پیش از آن که به گفتار تربیت کند، با کردار تعلیم دهد، زیرا آن کس که خود را تعلیم دهد و ادب کند سزاوار تر به تعظیم است از آن که دیگرى را تعلیم دهد و ادب بیاموزد.
 
*انسان با نَفَسى که مى کشد، قدمى به سوى مرگ مى رود.
 
*هر چیز که شمردنى است پایان مى پذیرد، و هر چه را که انتظار مى کشیدى، خواهد رسید.
 
*حوادث اگر همانند یکدیگر بودند، آخرین را با آغازین مقایسه و ارزیابى مى کنند. (سالى که نکوست از بهارش پیداست)
 
* (ضرار بن ضمره ضبایى از یاران امام به شام رفت بر معاویه وارد شد. معاویه از او خواست از حالات امام بگوید، گفت على [علیه السلام] را در حالى دیدم که شب، پرده هاى خود را افکنده بود، و او در محراب ایستاده، محاسن را به دست گرفته، چون مار گزیده، به خود مى پیچید، و محزون مى گریست و مى گفت: ) اى دنیا!!! اى دنیاى حرام! از من دور شو، آیا براى من خود نمایى مى کنى ؟ یا شیفته من شده اى تا روزى در دل من جاى گیرى ؟ هرگز مباد! غیر مرا بفریب، که مرا در تو هیچ نیازى نیست، تو را سه طلاقه کرده ام، تا بازگشتى نباشد، دوران زندگانى تو کوتاه، ارزش تو اندک و آرزوى تو پُست است. آه از توشه اندک، و درازى راه، و دورى منزل، و عظمت روز قیامت !
 
*و در جواب مرد شامى (شام منطقه قدیمی در دمشق) فرمود: (مرد شامى پرسید آیا رفتن ما به شام، به قضا و قدر الهى است ؟ امام با کلمات طولانى پاسخ او را داد، که برخى از آن را برگزیدیم. )
واى بر او ! شاید قضاء لازم، و قَدُر حُتمى را گمان کرده اى ؟ اگر چنین بود، پاداش و کیفر، بشارت و تهدید الهى، بیهوده بود ! خداوند سبحان ! بندگان خود را فرمان داد در حالى که اختیار دارند، و نهى فرمود تا بترسند، احکام آسانى را واجب کرد، و چیز دشوارى را تکلیف نفرمود، و پاداش اعمال اندک را فراوان قرار داد با نافرمانى بندگان مغلوب نخواهد شد، و با اکراه و اجبار اطاعت نمى شود، و پیامبران را به شوخى نفرستاد، و فرو فرستادن کتُب آسمانى براى بندگان بیهوده نبود. و آسمان و زمین و آنچه را در میانشان است بى هدف نیافرید.
 
*حکمت را هر کجا که باشد، فراگیر، گاهى حکمت در سینه منافق است بى تابى کند تا بیرون آمده و با همدمانش در سینه مؤمن آرام گیرد.
 
*حکمت، گمشده مؤمن است، حکمت را فراگیر هر چند از منافقان باشد.
 
*ارزش هر کس به مقدار دانایى و تخصّص اوست.
(این از کلماتى است که قیمتى براى آن تصور نمى شود، و هیچ حکمتى هم سنگ آن نبوده و هیچ سخنى والایى آن را ندارد. جاحظ: یکى از دانشمندان اهل سنت مى گوید: اگر نداشتیم جز همین رهنمود، امت اسلامى را شافى و کافى و بى نیاز کننده بود. "البیان و التبیین ج 1 ص 83 ")
 
*شما را به پنج چیز سفارش مى کنم که اگر براى آن ها شتران را پر شتاب برانید و رنج سفر را تحمل کنید سزاوار است: کسى از شما جز به پروردگار خود امیدوار نباشد، و جز از گناه خود نترسد، و اگر از یکى سؤال کردند و نمى داند، شرم نکند و بگوید نمى دانم، و کسى در آموختن آنچه نمى داند شرم نکند و بر شما باد به شکیبایى که شکیبایى، ایمان را چون سر است بر بدن و ایمان بدون شکیبایى چونان بدن بى سر، ارزشى ندارد.
 
* (به شخصى که در ستایش امام افراط کرد، و آنچه در دل داشت نگفت)
فرمود: من کمتر از آنم که بر زبان آوردى، و برتر از آنم که در دل داری.
 
*باقیماندگان شمشیر و جنگ، شماره شان با دوام تر، و فرزندانشان بیشتر است.
 
*کسى که از گفتن "نمى دانم" روى گردان است، به هلاکت و نابودى مى رسد.
 
*اندیشه پیر در نزد من از تلاش جوان خوشایندتر است.
(و نقل شده که تجربه پیران از آمادگى رزمى جوانان برتر است )
 
*در شگفتم از کسى که مى تواند استغفار کند و نا امید است.
 
* (امام باقر [علیه السلام] از حضرت امیر المؤمنین [علیه السلام] نقل فرمود:
دو چیز در زمین مایه امان از عذاب خدا بود: یکى از آن دو برداشته شد، پس دیگرى را دریابید و بدان چنگ زنید، اما امانى که برداشته شد رسول خدا (ص) بود و امان باقیمانده، استغفار کردن است که خداى بزرگ به رسول خدا فرمود:
" خدا آنان را عذاب نمى کند در حالى که تو در میان آنانى، و عذابشان نمى کند تا آن هنگام که استغفار مى کنند. "
 
*کسى که میان خود و خدا را اصلاح کند، خداوند میان او و مردم را اصلاح خواهد کرد، و کسى که امور آخرت را اصلاح کند، خدا امور دنیاى او را اصلاح خواهد کرد، و کسى که از درون جان واعظى دارد، خدا را بر او حافظى است.
 
*فقیه کامل کسى است که مردم را از آمرزش خدا مأیوس، و از مهربانى او نومید نکند و از عذاب ناگهانى خدا ایمن نسازد.
 
*همانا این دل ها همانند بدن ها افسرده مى شوند، پس براى شادابى دل ها، سخنان زیباى حکمت آمیز را بجویید.
 
*بى ارزش ترین دانش، دانشى است که بر سر زبان است، و برترین علم، علمى است که در اعضا و جوارح آشکار است.
 
*فردى از شما نگوید ک خدایا از فتنه به تو پناه مى برم، زیرا کسى نیست که در فتنه اى نباشد، لکن آن که مى خواهد به خدا پناه بُرد، از آزمایش هاى گمراه کننده پناه ببرد؛ همانا خداى سبحان مى فرماید:
«بدانید که اموال و فرزندان شما فتنه شمایند»
معنى این آیه این است که خدا انسان ها را با اموال و فرزندانشان مى آزماید، تا آن کس که از روزى خود نا خشنود، و آن که خرسند است، شناخته شوند، گرچه خداوند به احوالاتشان از خودشان آگاه تر است، تا کردارى که استحقاق پاداش یا کیفر دارد آشکار نماید چه آن که بعضى مردم فرزند پسر را دوست دارند و فرزند دختر را نمى پسندند و بعضى دیگر فراوانى اموال را دوست دارند و از کاهش سرمایه نگرانند.
 
* (از امام پرسیدند "خیر" چیست ؟ فرمود: )
خوبى آن نیست که مال و فرزندت بسیار شود، بلکه خیر آن است که دانش تو فراوان و بردبارى تو بزرگ و گران مقدار باشد و در پرستش پروردگار در میان مردم سرفراز باشى، پس اگر کار نیکى انجام دهى شکر خدا به جاى آورى، و اگر بد کردى از خدا آمرزش خواهى. در دنیا جز براى دو کس خیر نیست:
یکى گناهکارى که با توبه جبران کند، و دیگر نیکوکارى که در کارهاى نیکو شتاب ورزد.
 
*هیچ کارى با تقوا اندک نیست، و چگونه اندک است آنچه که پذیرفته شود؟
 
*نزدیک ترین مردم به پیامبران، دانا ترین آنان است، به آنچه که آورده اند.
سپس این آیه را تلاوت فرمود: " همانا نزدیک ترین مردم به ابراهیم آنانند که پیرو او گردیدند، و مؤمنانى که به این پیامبر خاتم پیوستند (سپس فرمود)
دوست محمد (ص) کسى است که خدا را اطاعت کند هر چند پیوند خویشاوندى او دور باشد، و دشمن محمد (ص) کسى است که خدا را نافرمانى کند، هر چند خویشاوند نزدیک او باشد.
 
* (صداى مردى از حروراء (حروراء، دهکده اى است نزدیک کوفه که گروه منحرف خوارج آنجا را براى پیکار با امام [علیه السلام] انتخاب کرده بودند و آن شخص و غروه ابن ادنه بود که در جنگ نهروان کشته شد. ) را شنید که نماز شب مى خواند و قرآن تلاوت مى کرد)
فرمود: خوابیدن همراه با یقین، برتر از نمازگزاردن با شک و تردید است.
 
*چون روایتى را شنیدید، آن را بفهمید عمل کنید، نه فقط بشنوید و نقل کنید، زیرا راویان علم فراوان و عمل کنندگان آن اندکند.
 
* (شنید که شخصى گفت: انا لله و انا الیه راجعون)
این سخن ما که مى گوییم، ما همه از آنِ خداییم، اقرارى است به بندگى و اینکه مى گوییم " بازگشت ما به سوى اوست " اعترافى است به نابودى خویش.
 
* (آنگاه که گروهى او را ستایش کردند فرمود): بار خدایا تو مرا از خودم بهتر مى شناسى، و من خود را بیشتر از آنان مى شناسم، خدایا مرا از آنچه اینان مى پندارند، نیکوتر قرار ده، و آنچه را نمى دانند بیامرز.
 
* بر آوردن نیازهاى مردم پایدار مگر به سه چیز، کوچک شمردن آن تا خود بزرگ نماید، پنهان داشتن آن تا خود آشکار شود، و شتاب در بر آوردن آن، تا گوارا باشد.
 
* روزگارى بر مردم خواهد آمد که محترم نشمارند جز سخن چین را، و خوششان نیاید جز از بدکار هرزه، و ناتوان نگردد جز عادل.
در آن روزگار کمک به نیازمندان خسارت، و پیوند با خویشاوندى منّت گذارى، و عبادت نوعى برترى طلبى بر مردم محسوب مى شود در آن روز حکومت با مشورت زنان، و فرماندهى خردسالان و تدبیر خواجگان اداره مى گردد.
 
* (پیراهن وصله دارى بر اندام امام بود شخصى پرسید چرا پیراهن وصله دار مى پوشى؟)
فرمود: دل با آن فروتن، و نفس رام مى شود و مؤمنان از آن سرمشق مى گیرند.
دنیاى (حرام) و آخرت، دو دشمن متفاوت، و دو راه جداى از یکدیگرند، پس کسى که دنیا پرست باشد و به آن عشق ورزد، به آخرت کینه ورزد و با آن دشمنى خواهد کرد.
و آن دو همانند شرق و غرب و انسانى هستند که بین این دو راه مى رود، هرگاه به یکى نزدیک شود از دیگر دور مى گردد، و آن دو همواره به یکدیگر زیان رسانند.
 
* " وصف زاهدان "
از توف بکالى، نقل شده که در یکى از شب ها، امام على [علیه السلام] را دیدم براى عبادت از بستر بر خاسته، نگاهى به ستارگان افکند، و به من فرمود: خوابى یا بیدار ؟ گفتم بیدارم. فرمود:
اى نوف ! خوشا به حال آنان که از دنیاى حرام چشم پوشیدند، و دل به آخرت بستند ! آنان مردمى هستند که زمین را تخت، خاک را بستر، آب را عطر، (آب را عطر قرار دادن، تعبيرى است كه در سخنان حضرت عيسى [عليه السلام] نيز آمده است كه فرمود: عطر خوشبوى من آب، و ناخورشم گرسنگى است. " النصوف الاسلامى نوشتة زكى مبارك") و قرآن را پوشش زیرین، و دعا را لباس روئین خود قرار دادند، و با روش عیساى مسیح با دنیا بر خورد کنند.
اى نوف ! همانا داوود پیامبر (که درود خدا بر او باد) در چنین ساعتى از شب بر مى خاست و مى گفت: " این ساعتى است که دعاى هر بنده اى به اجابت مى رسدد جز باجگیران، جاسوسان، شبگردان و نیروهاى انتظامى حکومت ستمگر، و نوازنده طنبور و طبل ".
 
* همانا خدا واجباتى را بر شما لازم شمرده، آن ها را تباه نکنید و حدودى براى شما معین فرموده، اما از آن ها تجاوز نکنید و از چیزهایى نهى فرمود، حرکت آن را نگاه دارید و نسبت به چیزهایى سکوت فرمود نه از روى فراموشى. پس خود را درباره آنها به رنج و زحمت دچار نسازید.
 
* مردم براى اصلاح دنیا چیزى از دین را ترک نمى گویند، جز آن که خدا آنان را به چیزى زیانبارتر از آن دچار خواهد ساخت.
 
* چه بسا دانشمندى که جهلش او را از پاى در آرد و دانش او همراهش باشد اما سودى به حال او نداشته باشد.
 
* به رگ هاى درونى انسان پاره گوشتى آویخته که شگرف ترین اعضاى درونى اوست، و آن قلب است، که چیزهایى از حکمت، و چیزهایى متفاوت با آن، در او وجود دارد.
پس اگر در دل امیدى پدید آید، طمع آن را خوار گرداند، و اگر طمع بر آن هجوم آورد حرص آن را تباه سازد، و اگر نومیدى بر آن چیره شود، تأسف خوردن آن را از پاى در آورد، اگر خشمناک شود کینه توزى آن فزونى یابد و آرام نگیرد، اگر به خشنودى دست یابد، خویشتن دارى را از یاد برد، و اگر ترس آن را فراگیرد پرهیز کردن آن را مشغول سازد.
و ارگ به گشایشى برسد، دچار غفلت زدگى شود، و اگر مالى به دست آورد، بى نیازى آن را به سرکشى کشاند، و اگر مصیبت ناگوارى به آن رسد، بى صبرى رسوایش کند، و اگر به تهیدستى مبتلا گردد، بلاها او را مشغول سازد، و اگر گرسنگى بى تابش کند، ناتوانى آن را از پاى در آورد، و اگر زیادى سیر شود، سیرى آن را زیان رساند، پس هر گونه کندروى براى آن زیانبار، و هرگونه تُندروى براى آن فساد آفرین است.
 
* ما تکیه گاه میانه ایم، عقب ماندگان به ما مى رسند، و تندروان غلو کننده به سوى ما باز مى گردند.
 
* فرمان خدا را بر پا ندارد، جز آن کس که در اجراى حق مدارا نکند. و به روش اهل باطل عمل نکند و پیرو فرمان طمع نگردد.
 
* (پس از بازگشت از جنگ صفّین، یکى از یاران دوست داشتنى امام، سهل بن حْنیف از دنیا رفت.)
فرمود: اگر کوهى مرا دوست بدارد، در هم فرو مى ریزد. ( یعنى مصیبت ها به سرعت به سراغ او آید، که این سرنوشت در انتظار پرهیزکاران و برگزیدگان خداست، همانند آن در حکمت 112 آمده است).
 
* هر کس ما آهل بیت پیامبر (ص) را دوست بدارد، پس باید فقر را چونان لباس رویین بپذیرد. (یعنى آماده انواع محرومیت ها باشد).
 
* سرمایه اى از عقل سودمندتر نیست، و هیچ تنهایى ترسناک تر از خودبینى، و عقلى چون دوراندیشى، و هیچ بزرگوارى چون تقوى، و همنشینى چون اخلاقى خوش، و میراثى چون ادب، و رهبرى چون توفیق الهى، و تجارتى چون عمل صالح، و سودى چون پاداش الهى، و هیچ پارسایى چون پرهیز از شُبهات، و زُهدى همچون بى اعتنایى به دنیاى حرام، و دانشى چون اندیشیدن، و عبادتى چون انجام واجبات، و ایمانى چون حیاء و صبر. و خویشاوندى چون فروتنى، و شرافتى چون دانش، و عزّتى چون بردبارى، و پشتیبانى مطمئن تر از مشورت کردن نیست.
 
* هرگاه نیکوکارى بر روزگار و مردم آن غالب آید، اگر کسى دیگرى گمان بد برد، در حالى که از او عمل زشتى آشکار نشده ستمکار است، و اگر بدى بر زمانه و مردم آن غالب شود و کسى به دیگرى خوش گمان باشد، خود را فریب داد.
 
* (شخصى از امام پرسید حال شما چگونه است؟ فرمود)
چگونه خواهد بود حال کسى که در بقاى خود ناپایدار، و در سلامتى بیمار است، و در آنجا که آسایش دارد مرگ او فرا مى رسد!
 
* چه بسا کسى که با نعمت هایى که به او رسیده، به دام افتد، و با پرده پوشى بر گناه، فریب خورد، و با ستایش شدن، آزمایش گردد؛ و خدا هیچ کس را به چیزى همانند مهلت دادن، نیازموده.
 
* دو تن به خاطر من به هلاکت رسیدند: دوست افراط کننده، و دشمن دشنام دهنده.
 
* از دست دادن فرصت ها، اندوهبار است.
 
* دنیاى حرام چون مار سمى است، پوست آن نرم ولى سم کشنده در درون دارد، نادان فریب خورده به آن مى گراید، و هوشمند عاقل از آن دورى گزیند.
 
* (از امام درباره قریش پرسیدند فرمود) اما بنى مخزوم، گُل خوشبوى قریشند، که شنیدن سخن مردانشان، و ازدواج با زنانشان را دوست داریم؛ اما بنى عبد شمس (28) بد اندیش تر و بخیل تر مى باشند، و اما ما (بنى هاشم) آنچه در دست داریم بخشنده تر، و براى جانبازى در راه دین سخاوتمندتریم. آن ها شمارشان بیشتر اما فریبکارتر و زشت روى ترند و ما گویاتر و خیرخواه تر و خوش روى تریم.( بنى عبد شمس، همان امويان هستند، كه عبد شمس پسر عموى هاشم بن عبدالمطلب بود)
 
* چقدر فاصله بین دو عمل دور است: عملى که لذتش مى رود و کیفر آن مى ماند، و عملى که رنج آن مى گذرد و پاداش آن ماندگار است!
 
* (در پى جنازه اى مى رفت و شنید که مردى مى خندد.)
فرمود: گویى مرگ بر غیر ما نوشته شده، و حق بر غیر ما واجب گردید، و گویا این مردگان مسافرانى هستند که به زودى باز مى گردند، در حالى که بدن هایشان را به گورها مى سپاریم، و میراثشان را مى خوریم. گویا ما پس از مرگ آنان جاودانه ایم !!! آیا چنین است، که اندرز هر پند دهنده اى از زن و مرد را فراموش مى کنیم و در حالى که نشانه تیرهاى بلا و آفات قرار گرفته ایم؟
 
* خوشا به حال آن کس که خود را کوچک مى شمارد، و کسب و کار او پاکیزه است، و جانش پاک، و اخلاقش نیکوست، مازاد بر مصرف زندگى را در راه خدا بخشش مى کند، و زبان را از زیاده گویى باز مى دارد و آزار او به مردم نمى رسد و سنّت پیامبر (ص) او را کفایت کرده، بدعتى در دین خدا نمى گذارد. ( برخى حکمت 123 و 122 را از پیامبر (ص) نقل کرده اند.)
 
* غیرت زن، کفر آور، و غیرت مرد نشانه ایمان اوست.
 
* اسلام را چنان مى شناسانم که پیش از من کسى آنگونه معرفى نکرده باشد. اسلام همان تسلیم در برابر خدا و تسلیم همان یقین داشتن و یقین اعتقاد راستى، و باور راستین همان اقرار درست و اقرار درست انجام مسئولیت ها، و انجام مسؤولیت ها همان عمل کردن به احکام دین است.
 
* در شگفتم از بخیل: به سوى فقرى مى شتابد که از آن مى گریزد، و سرمایه اى را از دست مى دهد که براى آن تلاش مى کند در دنیا چون تهیدستان زندگى مى کند، اما در آخرت چون سرمایه داران محاکمه مى شود. و در شگفتم از متکبرى که دیروز نقطه اى بر ارزش، و فردا مردارى گندیده خواهد بود؛ و در شگفتم از آن کس که آفرینش پدیده ها را مى نگرد و در وجود خدا تردید دارد! و در شگفتم از آن کس که مردگان را مى بیند و مرگ را از یاد برده است، و در شگفتم از آن کس که پیدایش دوباره را انکار مى کند در حالى که پیدایش آغازین را مى نگرد و در شگفتم از آن کس که خانه نابودشدنى، را آباد مى کند اما جایگاه همیشگى را از یاد برده است.
 
* آن کس که در عمل کوتاهى کند، دچار اندوه گردد، و آن را که از مال و جانش بهره اى در راه خدا نباشد خدا را به او نیاز نیست.
 
* در آغاز سرما خود را بپوشانید، و در پایانش آن را در یابید، زیرا با بدن ها همان مى کند که با برگ درختان خواهد کرد: آغازش مى سوزاند، و پایانش مى رویاند.
 
* بزرگى پروردگار در جانت، پدیده ها را در چشمت کوچک مى نمایاند.
 
* ( امام [علیه السلام] وقتى از جنگ صفین برگشت و به قبرستان پشت دروازه کوفه رسید رو به مردگان کرد. ) فرمود:
اى ساکنان خانه هاى وحشت زا، و محله هاى خالى و گورهاى تاریک، اى خفتگان در خاک، اى غریبان، اى تنها شدگان، اى وحشت زدگان، شما پیش از ما رفتید و ما در پى شما روانیم، و به شما خواهیم رسید. اما خانه هایتان! دیگران در آن سکونت گزیدند؛ و اما زنانتان! با دیگران ازدواج کردند؛ و اما اموال شما! در میان دیگران تقسیم شد! این خبرى است که ما داریم، حال شما چه خبر دارید؟ ( سپس به اصحاب خود رو کرد و فرمود: ) بدانید که اگر اجازه سخن گفتن داشتند، شما را خبر مى دادند که، بهتین توشه، تقوا است.
 
* (شنید مردى دنیا را نکوهش مى کند.)
فرمود: (یکم: توبیخ نکوهش کننده دنیا) اى نکوهش کننده دنیا، که به غرور دنیا مغرورى و با باطل هاى ان فریب خوردی! خود فریفته دنیایى و آن را نکوهش مى کنى ؟ آیا تو در دنیا جرمى مرتکب شده اى ؟ یا دنیا به تو جرم کرده است؟ کى دنیا تو را سرگردان کرد؟ و در چه زمانى تو را فریب داد ؟ آیا با گورهاى پدرانت که پوسیده اند؟ (تو را فریب داد) یا آرامگاه مادرانت که در زیر خاک آرمیده اند؟ آیا با دو دست خویش بیماران را درمان کرده ای؟ و آنان را پرستارى کرده در بسترشان خوابانده اى؟ در خواست شفاى آنان را کدره و از طبیبان داروى آن را ها تقاضا کرده اى؟ د ران صبحگاهان که داروى تو به حال آنان سودى نداشت، و گریه تو فایده نکرد، و ترس تو آنان را سودى نرساند، و آنچه مى خواستى به دست نیاوردى، و با نیروى خود نتوانستى مرگ را از آنان دور کنى. دنیا براى تو حال آنان را مثال زد، و با گورهایشان، گور خودت را به رْخ تو کشید.
(دوم: خوبیها و زیبائیهاى دنیا) همانا دنیا سراى راستى براى راست گویان، و خانه تندرستى براى دنیا شناسان، و خانه بى نیازى براى توشه گیران، و خانه پند، براى پند آموزان است. دنیا سجده گاه دوستان خدا، نماز گاه فرشتگان الهى، فرودگاه وحى خدا، و جایگاه تجارت دوستان خداست، که در آن رحمت خدا را به دست آوردند. و بهشت را سود بردند. چه کسى دنیا را نکوهش مى کند؟ و حال آن که دنیا جدا شدنشرا اعلام داشته و فریاد زد که ماندگار نیست، و از نابودى خود و اهلش خبر داده است ؟ با بلاى خود بلاها را نمونه آورد، و با شادمانى خود آنان را به شادمانى رساند. در آغاز شب به سلامت گذشت، اما در صبحگاهان با مصیبتى جانکاه بازگشت، تا مشتاق کند، و تهدید نماید، و بترساند، و هشدار دهد. پس مردمى در بامداد با پشیمانى، دنیا را نکوهش کنند، و مردمى دیگر در روز قیامت آن را مى ستایند، دنیا حقائق را به یادشان آورد، یادآور آن شدند، از رویدادها برایشان حکایت کرد، او را تصدیق کردند و اندرزشان داد، پند پذیرفتند.
 
* خدا را فرشته ایست که هر روز بانگ مى زند: بزایید براى مردن، و فراهم آورید نابود شدن، و بسازید براى ویران گشتن.
 
* دنیا گذرگاه عبور است، نه جاى ماندن؛ و مردم در آن دو دسته اند: یکى آن که خود را فروخت و به تباهى کشاند، و دیگرى آن که خود را خرید و آزاد کرد.
 
* دوست، دوست نیست مگر آن که حقوق برادرش را در سه جایگاه نگهبان باشد: در روزگار گرفتارى، آن هنگام که حضور ندارد، و پس از مرگ.
 
* کسى را که چهار چیز دادند، از چهار چیز محروم نباشد: با دعا از اجابت کردن، با توبه از پذیرفته شدن، با استغفار از آمرزش گناه، با شکرگزارى از فزونى نعمت ها.
سید رضى مى گوید: (و این حقیقت مورد تصدیق کتاب الهى است که در مورد دعا گفته است: «مرا بخوانید تا خواسته هاى شما را بپردازم». (قرآن کریم، سوره مؤمن، آیه 60) در مورد استغفار گفته است: «هر آن که به بدى دست یابد یا بر خود ستم روا دارد و آز پس به درگاه خدا استغفار کند، خداى را آمرزش گر و مهربان یابد». (قرآن کریم سوره نساء، آیه110) در مورد سپاس فرموده است: «بى شک اگر سپاس گزارید، نعمت مى افزایم». (قرآن کریم، سوره ابراهیم، آیه7) و در مورد توبه فرموده است: «تنها توبه را خداوند از کسانى مى پذیرد که از سر نادانى به کار زشتى دست مى یابند و تا دیر نشده است باز مى گردند، تنها چنین کسانند که خداوند در موردشان تجدید نظر مى کند، که خدا دانا و حکیم است». (قرآن کریم، سوره نساء، آیه17)
 
* نماز موجب نزدیکى هر پارسایى به خداست، و حج جهاد هر ناتوان است. هر چیزى زکاتى دارد، و زکات تن، روزه و جهاد زن، نیکو شوهر دارى است.
 
* آن که پاداش الهى را باور دارد، در بخشش سخاوتمند است.
 
* آن که پاداش الهى را باور دارد، در بخشش سخاوتمند است.
 
* کمک الهى به اندازه نیاز فرود مى آید.
 
* آن که میانه روى کند تهیدست نخواهد شد.
 
* اندک بودن تعداد زن و فرزند یکى از دو آسایش است.
 
* دوستى کردن نیمى از خردمندى است.
* اندوه خوردن، نیمى از پیرى است.
 
* صبر با اندازه مصیبت فرود آید، و آن که در مصیبت بى تاب بر رانش زند، اجرش نابود مى گردد.
 
* بسا روزه دارى که بهره اى جز گرسنگى و تشنگى از روزه دارى خود ندارد، و بسا شب زنده دارى که از شب زنده دارى چیزى جز رنج و بى خوابى به دست نیاورد! خوشا خواب زیرکان، و افطارشان!
 
* ایمان خود را با صدقه دادن، و اموالتان را با زکات دادن نگاهدارید، و امواج بلا را با دعا از خود برانید.
 
* (کمیل بن زیاد مى گوید: امام دست مرا گرفت و به سوى قبرستان کوفه برد، آنگاه آه پْر دردى کشید و فرمود)
اى کمیل بن زیاد ! این قلب ها بسان ظرفهایى هستند، که بهترین آن ها، فراگیرترین آن هاست، پس آنچه را مى گویم نگاهدار:
(یکم: اقسام مردم، مردم شناسى)
مردم سه دسته اند، دانشمند الهى، و آموزنده اى بر راه رستگارى، و پشه هاى دست خوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که به دنبال هر سر و صدایى مى روند. و با وزش هر بادى حرکت مى کنند؛ نه از روشنایى دانش نور گرفتند، و نه به پناهگاه استوارى پناه گرفتند.
(دوم: ارزش هاى والاى دانش)
اى کمیل: دانش بهتر از مال است. زیرا علم، نگهبان تو است، ولى تو باید از مال خویش نگهدارى کنی؛ مال با بخشیدن کم مى شود اما علم با بخشش فزونى گیرد؛ و مقام و شخصیتى که با مال به دست آمده با نابودى مال، نابود مى گردد.
اى کمیل بن زیاد! شناخت علم راستین ( علم الهى آیینى است که با آن پاداش داده مى شود و انسان در دوران زندگى با آن خدا را اطاعت مى کند، و پس از مرگ، نام نیکو به یادگار گذارد. دانش. فرمانروا؛ و مال، فرمانبر است.
(سوم: ارزش دانشمندان)
اى کمیل!ثروت اندوزانِ بى تقوا، مرده اى به ظاهر زنده اند، اما دانشمندان تا دنیا بر قرار است زنده اند، بدن هایشان گرچه در زمین پنهان اما یاد آنان در دل ها همیشه زنده است.
(چهارم: اقسام دانش پژوهان)
بدان که در اینجا (اشاره به سینه مبارک کرد) دانش فراوانى انباشته است، اى کاش کسانى را مى یافتم که مى توانستند آن را بیاموزند ؟ آرى تیزهوشانى مى یابم اما مورد اعتماد نمى باشند. دین را وسیله دنیا قرار داده، و با نعمت هاى خدا بر بندگان، و با برهان هاى الهى بر دوستان خدا فخر مى فروشند. یا گروهى که تسلیم حاملان حق مى باشند اما ژرف انیشی لازم را در شناخت حقیقت ندارند، که با اولین شبهه اى، شک و تردید در دلشان ریشه مى زند؛ پس نه آنها، و نه اینها، سزاوار آموختن دانش هاى فراوان من نمى باشند. یا فرد دیگرى که سخت در پى لذت بوده، و اختیار خود را به شهوت داده است، یا آن که در ثروت اندوزى حرص مى ورزد، هیچ کدام از آنان نمى توانند از دین پاسدارى کنند، و بیشتر به چهارپایان چرنده شباهت دارند، و چنین است که دانش با مرگ دارندگان دانش مى میرد.
(پنجم: ویژگى هاى رهبران الهی)
آرى ! خداوندا! زمین هیچ گاه از حجت الهى خالى نیست، که براى خدا با برهان روشن قیام کند، یا آشکار و شناخته شده، یا بیمناک و پنهان، تا حجت خدا باطل نشود، و نشانه هایش از میان نرود. تعدادشان چقدر؟ و در کجا هستند؟ به خدا سوگند ! که تعدادشان اندک ولى نزد خدا بزرگ مقدارند، که خدا به وسیله آنان حجت ها و نشان هاى خود را نگاه مى دارد، تا به کسانى که همانندشان هستند بسپارد، و در دل هاى آن بکارد، آنان که دانش، نور حقیقت بینى را بر قلبشان تابیده، و روح یقین را در یافته اند، که آنچه را خوشگذران ها دشوار مى شمارند، آسان گرفتند، و آن چه که ناآگاهان از آن هراس داشتند أنس گرفتند. در دنیا با بدن هایى زندگى مى کنند، که ارواحشان به جهان بالا پیوند خورده است، آنان جانشینان خدا در زمین، و دعوت کنندگان مردم به دین خدایند. آه، آه، چه سخت اشتیاق دیدارشان را دارم! کمیل! هرگاه خواستى بازگرد.
 
* انسان زیر زبان خود پنهان است.
* نابود شد کسى که ارزش خود را ندانست.
 
* (مردى از امام درخواست اندرز کرد.)
از کسانى مباش که بدون عمل صالح به آخرت امیدوار است، و توبه را با آرزوهاى دراز به تأخیر مى اندازد، در دنیا چونان زاهدان سخن مى گوید، اما در رفتار همانند دنیا پرستان است، اگر نعمت ها به او برسد سیر نمى شود، و در محرومیت قناعت ندارد، از آنچه به او رسید شکرگزار نیست و از آنچه مانده، زیاده طلب است.
دیگران را پرهیز مى دهد اما خود پروا ندارد، به فرمانبردارى امر مى کند اما خود فرمان نمى برد، نیکوکاران را دوست دارد، اما رفتارشان را ندارد، گناهکاران را دشمن دارد اما خود یکى از گناهکاران است، و با گناهان فراوان مرگ را دوست نمى دارد، اما در آنچه که مرگ را ناخوشایند ساخت پافشارى دارد، اگر بیمار شود پشیمان مى شود، و اگر مصیبتى به او رسد به زارى خدا را مى خواند؛ اگر به گشایش، دست یافت مغرورانه از خدا روى بر مى گرداند، نفس به نیروى گُمان ناروا بر او چیرگى دارد، و او با قدرت یقین بر نفس چیره نمى گردد.
براى دیگران که گناهى کمتر از او دارند نگران، و بیش ار [چه که عمل کرده امیدوار است. اگر بى نیاز گردد مست و مغرور شود، و اگر تهى دست گردد، مأیوس و سْست شود، چون کار کند در آن کوتاهى ورزد، و چون چیزى خواهد زیاده روى نماید، چون در برابر شهوت قرار گیردگناه را برگزیده، توبه را به تأخیر اندازد، و چون رنجى به او رسد از راه ملت اسلام دورى گزیند، عبرت آموزى را طرح مى کند اما خود عبرت نمى گیرد، در پند دادن مبالغه مى کند اما خود پند پذیر نمى باشد.
سخن بسیار مى گوید، اما کردار خوب او اندک است ! براى دنیاى زودگذر تلاش و رقابت دارد اما براى آخرت جاویدان آسان مى گذرد؛ سود را زیان و زیان را سود مى پندارد، از مرگ هراسناک است اما فرصت را از دست مى دهد، گناه دیگران را بزرگ مى شمارد، اما گناهان بزرگ خود را کوچک مى پندارد، طاعت خود را ریاکارانه بر خورد مى کند، خوشگذرانى با سرمایه داران را بیشتر از یاد خدا با مستمندان دوست دارد، به نفع خود بر زیان دیگران حکم مى کند اما هرگز به نفع دیگران بر زیان خود حکم نخواهد کرد.
 
* هر کس را پایانى است؛ تلخ یا شیرین.
 
* آنچه روى مى آورد، باز مى گردد؛ وچیزى که بازگردد، گویى هرگز نبوده است!
 
* انسان شکیبا، پیروزى را از دست نمى دهد، هر چند زمان آن طولانى شود.
 
* آن کس که از کار مردمى خشنود باشد، چونان کسى است که همراه آنان بوده و هر کس که به باطلى روى آورد، دو گناه بر عهده او باشد: گناه کردار باطل، و گناه خشنودى به کار باطل.
 
* عهد و پیمان ها را پاس دارید به خصوص با وفاداران.
 
* خداى را اطاعت کنید که در نشناختن پروردگار عذرى ندارید.
 
* اگر چشم بینا داشته باشید، حقیقت را نشانتان داده اند، اگر هدایت مى طلبید شما را هدایت کرده اند، اگر گوش شنوا دارید، حق را به گوشتان خواندند.
 
* برادرت را با احسانى که در حق او مى کنى سرزنش کن، و شر او را با بخشش بازگردان.
 
* کسى که خود را در جایگاه تهمت قرار داد، نباید جز خود را نکوهش کند!.
 
* هر کس قدرت به دست آورد، زورگویى دارد.
 
* هر کس خود رأى شد به هلاکت رسید، و هر کس با دیگران مشورت کرد، در عقل هاى آنان شریک شد.
 
* آن کس که راز خود را پنهان دارد، اختیار آن در دست اوست.
 
* فقر مرگ بزرگ است!
 
* رعایت حق کسى که او حقش را محترم نمى شمارد نوعى بردگى است.
 
* هیچ اطاعتى از مخلوق، در نافرمانى پروردگار نیست!.
* مرد را سرزنش نکنند که چرا حقّش را با تأخیر مى گیرد، بلکه سرزنش در آنجاست که آنچه حقش نیست بگیرد.
 
* خود پسندى مانع فزونى است.
* آخرت نزدیک، و زمانِ ماندن در دنیا اندک است.
* صبحگاهان براى آن که دو چشم بینا دارد روشن است.
 
* ترک گناه آسان تر از در خواست توبه است.
 
* بسا لقمه اى گلوگیر که لقمه هاى فراوانى را محروم مى کند.
 
* مردم دشمن چیزهایى هستند که نمى دانند.
 
* آن کس که از افکار و آراء گوناگون استقبال کند، صحیح را از خطا خوب شناسد.
 
* آن کس که دندان خشم را در راه خدا برهم فشارد، بر کشتن باطل گرایان، توانمند گردد.
 
* هنگامى که از چیزى مى ترسى، خود را در آن بیفکن، زیرا گاهى ترسیدن از چیزی، از خود آن سخت تر است.
 
* بردبارى و تحمل سختى ها، ابزار ریاست است.
 
* بدکار را با پاداش دادن به نیکوکر آزار بده!
 
* بدى را از سینه دیگران، با کندن آن از سینه خود، ریشه کن نما!.
 
* لجاجت تدبیر را سْست مى کند.
 
* طمع ورزى، بردگی همیشگى است.
 
* حاصل کوتاهى، پشیمانى؛ و حاصل دوراندیشی، سلامت است.
 
* آنجا که باید سخنِ درست گفت، در خاموشى خیرى نیست، چنانکه در سخن ناآگاهانه نیز خیرى نخواهد بود.
 
* دو دعوت به اختلاف نرسد جز اینکه یکى باطل باشد!
 
* از روزى که حق براى من نمایان شد، هرگز دچار تردید نشدم!
 
* هرگز دروغ نگفتم و به من دروغ نگفتند، و هرگز گمراه نشدم، به کسى به وسیله من گمراه نشده است.
 
* آغاز کننده ستم، در قیامت، انگشت به دندان مى گزد.
 
* کوچ کردن نزدیک است! (اشاره به روز جزا و قیامت)
 
* هر کس که با حق در آویزد نابود مى گردد.
* کسى را که شکیبایى نجات ندهد، بى تابى او را هلاک گرداند.
* شگفتا! آیا معیار خلافت، صحابى بودن و خویشاوندى ملاک نیست؟ (از امام، شعرى در همین مسئله نقل شد که به ابابکر فرمود) اگر ادعا مى کنى با شوراى مسلمین به خلافت رسیدی، چه شورایى بود که رأى دهندگان حضور نداشتند ؟ و اگر خویشاوندى را حجت مى آورى، دیگران از تو به پیامبر نزدیک تر و سزاوار ترند.
* همانا انسان در دنیا تخته نشان تیرهاى مرگ، و ثروتى است دستخوش تاراج مصیبت ها: با هر جرعه نوشیدنی، گلو رفتنی، و در هر لقمه اى، گلو گیر شدنى است، و بنده نعمتى به دست نیاورد جز آن که نعمتى از دست بدهد، و روزى به عمرش افزوده نمى گردد جز با کم شدن روزى دیگر! پس ما یاران مى گیم، و جان هاى ما هدف نابودى ها، پس چگونه به ماندن جاودانه امیدوار باشیم؟. در حالى که گذشت شب و روز بنایى را بالا نبرده جز آن که آن را ویران کرده و به اطراف پراکند!
 
* اى فرزند آدم، آنچه را که بیش از نیاز خود فراهم کنى، براى دیگران اندوخته اى.
 
* دل ها را روى آوردن و پشت کردنى است، پس دل ها را آنگاه به کار وا دارید که خواهشى دارند و روى آوردنى، زیرا اگر دل را به اجبار به کارى وا دارى کور مى گردد.
 
* چون خشم گیرم، کى آن را فرو نشانم ؟ در آن زمان که قدرت انتقام ندارم، که به من بگویند: " اگر صبر کنى بهتر است " یا آنگاه که قدرت انتقام دارم ؟ که به من بگویند " اگر عفو کنى خوب است ".
 
* (در سر راه، از کنار مزبله اى (آن جائی که از خانه و یا کوچه که در آن زبیل و خاکروبه و خاشاک ریزند.) عبور مى کرد) این همان است که بخیلان به آن بخل مى ورزند! و در روایت دیگرى نقل شد که این چیزى است که دیروز بر سر آن رقابت مى کردید!
 
* مالى که نابودى آن تو را پند مى دهد، از دست نرفته است.
 
* این دلها همانند تن ها خسته مى شوند، براى نشاط آن به سخنان تازه حکیمانه روى بیاورید.
 
* (وقتى شنید که خوارج مى گویند حکومت فقط از آنِ خداست.)
سخن حقّى است که از آن اراده باطل دارند.
 
* ( در تعریف جمع اوباش، فرمود) آنان چون گرد هم آیند پیروز شوند، و چون پراکنده شوند شناخته نگردند (و گفته شد که امام فرمود) آنان چون گرد هم آیند زیان رسانند و جون پراکنده شوند سود دهند، (از امام پرسیدند چون اوباش گرد هم آیند زیان رسانند را دانستیم، اما چه سودى در پراکندگى آنان است، فرمود) صاحبان کسب و کار، و پیشه وران به کارهاى خود باز مى گردند، و مردم از تلاش آنان سود برند، بنّا به اسختن ساختمان، و بافنده به کارگاه بافندگى، و نانوا به نانوایى روى مى آورد.
 
* (جنایتکارى را حضور امام آوردند که جمعى اوباش هماره او بودند) مباک مباد، چهره هاى که جز به هنگام زشتى ها دیده نمى شوند.
 
* با هر انسان دو فرشته است که او را حفظ مى کنند، و چون تقدیر الهى فرا رسد، تنهایش مى گذارند که همانا زمان عمر انسان، سپرى گشته است.
 
* (طلحه و زبیر خدمت امام آمدند و گفتند با تو بیعت کردیم که ما در حکومت شریک تو باشیم، فرمود)
نه هرگز! بلکه شما در نیرو بخشیدن، و یارى خواستن شرکت دارید، و دو یاورید به هنگام ناتوانى و درماندگى در سختى ها.
 
* اى مردم! از خدایى بترسید که اگر سخنى گویید مى شنود، و اگر پنهان دارید مى داند، و براى مرگى آماده باشید که اگر از آن فرار کنید شما را مى یابد، و اگر بر جاى خود بمانید شما را مى گیرد، و اگر فراموشش کنید شما را از یاد نبرد.
 
* ناسپاسى مردم تو را از کار نیکو باز ندارد، زیرا هستند کسانى، بى آن که از تو سودى برند تو را مى ستایند، چه بسا ستایش اندک آنان براى تو، سودمندتر از ناسپاسى ناسپاسان باشد (و خداوند نیکوکاران را دوست دارد).
 
* هر ظرفى با ریختن چیزى در آن پر مى شود جز ظرف دانش که هر چه در آن جاى دهى، وسعتش بیشتر مى شود.
 
* نخستین پاداش بردبار از بردبارى اش آن که مردم در برابر نادان، پشتیبان او خواهند بود.
 
* اگر بردبار نیستی، خود را به بردبارى بنماى، زیرا اندک است که خود را همانند مردمى کند و از جمله آنان به حساب نیاید.
 
* کسى که از خود حساب کشد، سودى مى برد، و آن که از خود غفلت کند زیان مى بیند، و کسى که از خدا بترسد ایمن باشد، و کسى که عبرت آموزد اگاهى یابد، و آن که آگاهى یابد مى فهمد، و آن که بفهمد دانش آموخته است!.
 
* دنیا پس از سرکشی، به ما روى مى کند، چونان شتر ماده بدخو که به بچه خود مهربان گردد. (سپس این آیه را خواند)
«و اراده کردیم که بر مستضعفین زمین، منّت گذارده آنان را امامان و وارثان حکومت ها گردانیم».
 
* از خدا بترسید، ترسیدن انسان وارسته اى که دامن به کمر زده و خود را آماده کرده، و در بهره بردن از فرصت ها کوشیده، و هراسان در اطاعت خدا تلاش کرده، و در دنیاى زودگذر، و پایان زندگى و عاقبت کار، به درستى اندیشیده است!.
 
* بخشندگى، نگاهدارنده آبروست، و شکیبایى با مصیبت هاى شب و روز و آن کس که با رأى خود احساس بى نیازى کند به کام خطرها افتد، شکیبایى با مصیبت هاى شب و روز پیکار کند، و بى تابی، زمان را در نابودى انسان یارى دهد، و برترین بى نیازى ترک آروزهاست، و چه بسا عقل که اسیر فرمانروایى هوس است؛ حفظ و به کار گیرى تجربه رمز پیروزى است، و دوستى نوعى خویشاوندى به دست آمده است، و به آن کس که به ستوده آمده و توان تحمل ندارد اعتماد نکن.
 
* خود پسندى یکى از حسودان عقل است.
 
* چشم را از سختی خوار و خاشاک و رنج ها فروبند تا همواره خشنود باشی.
 
* کسى که درخت شخصیت او نرم و بى عیب باشد، شاخ و برگش فراوان است.
 
* اختلاف نابود کننده اندیشه است.
 
* کسى که به نوایى رسید تجاوز کار شد.
 
* در دگرگونى روزگار، گوهر شخصیت مردان شناخته مى شود.
 
* حسادت بر دوست، از آفات دوستى است.
 
* قربانگاه اندیشه ها، زیر برق آرزوهاست.
 
* داوری با گمان بر افراد مورد اطمینان، دور از عدالت است.
 
* بدترین توشه براى قیامت، ستم بر بندگان است.
 
* خود را به بى خبرى نمایاندن از بهترین کارهاى بزرگواران است.
 
* آن کس که لباس حیاء بپوشد، کسى عیب او را نبیند.
 
* با سکوت بسیار، وقار انسان بیشتر شود، و با انصاف بودن، دوستان را فراوان و با بخشش، قدر و منزلت انسان بالا رود، و با فروتنى، نعمت کامل شود، و با پرداخت هزینه ها، بزرگى و سرورى ثابت گردد، و روش عادلانه، مخالفان را در هم شکند، و با شکیبایى در برابر بى خرد، یاران انسان زیاد گردند.
 
* شگفتا که حسودان از سلامتى خود غافل مانده اند!!.
 
 
* (در مورد ایمان پرسیدند)
ایمان، بر شناخت با قلب، اقرار با زبان عمل با اعظاء و جوارح استوار است.
 
* کسى که از دنیا اندوهناک مى باشد، از قضاء الهى خشمناک است، و آن کس که از مصیبت وارد شده شِکوه کند از خدا شکایت کرده، و کسى که نزد توانگرى رفته و به خاطر سرمایه اش برابر او فروتنى کند، دو سوم دین خود را از دست داده است، و آن کس که قرآن بخواند و وارد آتش جهنم شود حتماً از کسانى است که آیات الهى را بازیچه قرار داده است، و آن کس که قلب او با دنیا پرستى پیوند خورد، همواره جانش گرفتار سه مشکل است، اندوهى رها نشدنى، و آرزوئى نایافتنی.
 
* آدمى را قناعت براى دولتمندى، و خوش خلقى براى فراوانى نعمت ها کافى است. ( از امام سؤال شد تفسیر آیه، فَلْنُحْیینه حیاه طیبه چیست؟ فرمود آن زندگى با قناعت است.)
 
* با آن کس که روزى به او روى آورده شراکت کنید که او توانگرى را سزاوار تر، و روى آمدن روزگار خویش را شایسته تر است.
 
* (در تفسیر آیه 90 سوره نحل «خدا به عدل و احسان فرمان مى دهد» فرمود) عدل، همان انصاف، و احسان، همان بخشش است.
 
* آن کس که با دست کوتاه ببخشد، از دستى بلند پاداش گیرد.
مى گویم: (معنى سخن این است که آنچه انسان از اموال خود در راه خیر و نیکى انفاق مى کند، هر چند کم باشد، خداوند پاداش او را بسیار مى دهد، و منظور از «دو دست» در اینجا دو نعمت است که امام [علیه السلام] بین نعمت پروردگار، و نعمت از ناحیه انسان، را با کوتاهى و بلندى فرق گذاشته است که نعمت و بخشش از ناحیه بنده را کوتاه، و از ناحیه خداوند را بلند قرار داده است، بدان جهت که نعمت خدا همیشگى و چند برابر نعمت مخلوق است، چرا که نعمت خداوند اصل و اساس تمام نعمت ها است، بنابراین تمام نعمت ها به نعمت هاى خدا باز مى گردد، و از آن سرچشمه مى گیرد).
 
* (به فرزندش امام حسن مجتبى علیه السلام فرمود) کسى را به پیکار دعوت نکن، اما اگر تو را دعوت به نبرد خواندند بپذیر، زیرا آغازگر پیکار تجاوزکار شکست خورده است.
 
* برخى از نیکوترین خلق و خوى زنان، زشت ترین اخلاقى مردان است، مانند تکبر، ترس، بخل: هرگاه زنى متکبر باشد، بیگانه را به حریم خود راه نمى دهد، و اگر بخیل باشد اموال خود و شوهرش را حفظ مى کند، و چون ترسان باشد از هر چیزى که به آبروى او زیان رساند فاصله مى گیرد.
 
* (به امام گفتند، عاقل را به ما بشناسان، پاسخ داد) خردمند آن است که هر چیزى را در جاى خود مى نهد. (گفتند پس جاهل را تعریف کن فرمود) با معرفى خردمند، جاهل را نیز شناساندم. (یعنى جاهل کسى که هر چیزى را در جاى خود نمى گذارد، بنابراین با ترک معرفى مجدد جاهل را شناساند).
 
* به خدا سوگند ! این دنیاى شما که به انواع حرام آلوده است، در دیده من از استخوان خوکى که در دست بیمارى جذامى باشد، پست تر است!.
 
* گروهى خدا را به امید بخشش پرستش کردند، که این پرستش بازرگانان است، و گروهى او را از روى ترس عبادت کردند که این عبادت بردگان است، و گروهى خدا را از روى سپاسگذارى پرستیندند و این پرستش آزادگان است.
 
* زن و زندگى همه اش زحمت و دردسر است و زحمت بارتر اینکه چاره اى جز بودن با او نیست.
 
* هر کس تن به سستى دهد، حقوق را پایمال کند، و هر کس سخن چین را پیروى کند دوستى را به نابودى کشاند.
 
* سنگ غضبى در بناى خانه، مایه ویران شدن آن است.
(این سخن از رسول خدا نیز نقل شده است و شبیه یکدیگرند)
 
* روزى که ستمدیده از ستمکار انتقام کشد، سخت تر از روزى است که ستمکار بر او ستم روا مى داشت.
 
* از خدا بترس هر چند اندک؛ و میان خود و خدا پرده اى قرار ده هر چند نازک!.
 
* هر گاه پاسخ ها همانند و زیاد شد، پاسخ درست پنهان گردد.
 
* خدا را در هر نعمتى حقّى است، هر کس آن را بپردازد، فزونى یابد، و آن کس که نپردازد و کوتاهى کند، در خطر نابودى قرار گیرد.
 
* هنگامى که توانایى فزونى یابد، شهوت کاستى گیرد.
 
* از فرار نعمت ها بپرهیزید، زیرا هر گریخته اى باز نمى گردد.
 
* بخشش بیش از خویشاوندى محبت مى آورد.
 
* چون کسى به تو گمان نیک بْرد، خوشبینى او را تصدیق کن.
 
* بهترین کارها آن است که با ناخشنودى در انجام آن بکوشی.
 
* خدا را از سْست شدن اراده هاى قوى، گشوده شدن گره هاى دشوار، و درهم شکسته شدن تصمیم ها، شناختم.
 
* تلخکامى دنیا، شیرینى آخرت، و شیرینى دنیاى حرام، تلخى آخرت است.
 
* خدا "ایمان" را براى پاکسازى دل از شرک، و "نماز" را براى پاک بودن از کبر و خودپسندى و "زکات" را عامل فزونى روزی، و "روزه" را براى آزمودن اخلاص بندگان، و "حج" را براى نزدیکى و همبستگى مسلمانان، و "جهاد" را براى عزت اسلام، و "امر به معروف" را براى اصلاح توده هاى ناآگاه، و "نهى از منکر" را براى بازداشتن بى خردان از زشتى ها، "صله رحم" را براى فراوانى خویشاوندان، و "قصاص" را براى پاسدارى از خون ها، و اجراى "حدود" را براى تحقق عفّت، و ترک "زنا" را براى سلامت نسل آدمى، و ترک "لواط" را براى فزونى فرزندان، و "گواهى دادن" را براى به دست آوردن حقوق انکار شده، و ترک "دروغ" را براى حرمت نگهداشتن راستى، و "سلام" کردن را براى امنیت از ترس ها، و "امامت" را براى سازمان یافتن امور امت، و "فرمانبردارى از امام" را براى بزرگداشت مقام رهبری، واجب کرد.
 
* آنگاه که خواستید ستمکارى را سوگند دهید از او بخواهید که بگوید «از جنبش و نیروى الهى بیزار است» زیرا اگر به دروغ سوگند خورد، پس از بیزارى، در کیفر او شتاب شود، اما اگر در سوگند خود بگوید «به خدایى که جز او خدایى نیست» در کیفرش شتاب نگردد، چه او خدا را به یگانگى یاد کرد.
 
* اى فرزند آدم! خودت وصى مال خویش باش، امروز به گونه اى عمل کن که دوست دارى پس از مرگت عمل کنند.
 
* تندخویى بى مورد نوعى دیوانگى است، زیرا که تندخو پشیمان مى شود، و اگر پشیمان نشد پس دیوانگى او پایدار است.
 
* سلامت تن در دورى از حسادت است.
 
* اى کمیل! خانواده ات را فرمان ده که روزها در به دست آوردن بزرگوارى، و شب ها در رفع نیاز خفتگان بکوشند. سوگند به خدایى که تمام صداها را مى شنود، هر کس دلى را شاد کند، خداوند از آن شادى لطفى براى او قرار دهد که به هنگام مصیبت چون آب زلالى بر او باریدن گرفته و تلخى مصیبت را بزداید چنان که شتر غریبه را از چراگاه دورسازند.
 
* هرگاه تهیدست شدید، با صدقه دادن، با خدا تجارت کنید.
 
* وفادارى با خیانتکاران نزد خدا نوعى خیانت، و خیانت به خیانتکاران نزد خدا وفادارى است.
 
* بسا احسان پیاپى خدا، گناهکار را گرفتار کند و پرده پوشى خدا او را مغرور سازد، و با ستایش مردم فریب خورد و خدا هیچ کس را همانند مهلت دادن، مورد آزمایش قرار نداد.
 
* (آن هنگام که تهاجم یاران معاویه به شهر انبار، و غارت کردن آن را شنید، تنها و پیاده به طرف پادگان نظامى کوفه "نخلیه" حرکت کرد، مردم خود را به او رسانده، گفتند اى امیر مؤمنان ما آنان را کفایت مى کنیم، فرمود)
شما از انجام کار خود درمانده اید! چگونه کار دیگرى را برایم کفایت مى کنید؟ اگر رعایاى پیش از من از ستم حاکمان مى نالیدند، امروز از رعیت خود مى نالم، گویى من پیرو، وآنان حکمرانند، یا من محکوم و آنان فرمانروایانند.
وقتى سخن امام در یک سخنرانى طولانى که برخى از آن را در ضمن خطبه هاى گذشته آوردیم به اینجا رسید.
(دو نفر از یاران جلو آمدند و یکى گفت: من جز خود و برادرم را در اختیار ندارم، اى امیر مؤمنان فرمان ده تا هر چه خواهى انجام دهم، امام فرمود) شما کجا و آنچه من خواهم کجا؟!
 
* (حارث بن حوت نزد امام آمد و گفت: آیا چنین پندارى که من اصحاب جُمُل را گمراه مى دانم؟ چنین نیست، امام فرمود) اى حارث ! تو زیر پاى خود را دیدى، اما به پیرامونت نگاه نکردی، پس سرگردان شدی، تو حق را نشناختى تا بدانى که اهل حق چه کسانى مى باشند؟ و باطل را نیز نشناختى تا باطل گرایان را بدانی.
حارث گفت: من و سُعد بن مالک و عبدالله بن عمر، از جنگ کنار مى رویم، امام فرمود
همانا سعد و عبدالله بن عمر، نه حق را یارى کردند، نه باطل را خوار ساختند.
 
* همنشین پادشاه، شیرسوارى را ماند که دیگران حسرت منزلت او را دارند، ولى خود مى داند که در جاى خطرناکى قرار گرفته است.
 
* به بازماندگان دیگران نیکى کنید، تا حرمت بازماندگان شما را نگاه دارند.
 
* گفتار حکیمان اگر درست باشد درمان، و اگر نادرست باشد، درد جان است.
 
* (شخصى از امام پرسید که ایمان را تعریف کن)
در پاسخ فرمودند: فردا نزد من بیا تا در جمع مردم پاسخ گویم، که اگر تو گفتارم را فراموش کنى و دیگرى آن را در خاطرش بسپارد، زیرا گفتار چونان شکار رمنده است، یکى آن را به دست آورد، و دیگرى آن را از دست مى دهد.
 
* اى فرزند آدم ! اندوه روز نیامده را بر اِمروزت میفزا، زیرا اگر روزِ نرسیده، از عمر تو باشد خدا روزى تو را خواهد رساند.
* « دنيا خانه ه‏اى است خوب براى كسى كه آن را چون خانه نپذيرد ، و محلى است نيكو براى آن كه آن را وطن خويش نگيرد ، و همانا فردا خوشبختان دنيا آنانند كه امروز از آن گريزانند . »
** <small>''نهج البلاغه ، خطبه ، 223 ''</small>
 
* در دوستى با دوست مدارا کن، شاید روزى دشمن تو گردد، و در دشمنى با دشمن نیز مدارا کن، زیرا شاید روزى دوست تو گردد.
 
* مردم در دنیا دو دسته اند: یک دسته براى کسانى که در دنیا براى دنیا کار کرد، و دنیا او را از آخرتش باز داشت، بر بازماندگان خویش از تهیدستى هراسان، و از تهیدستى خویش در امان است، پس زندگانى خود را در راه سود دیگران از دست مى دهد.
* « در فتنه ها همچون بچه شتر باش که نه پشت دارد تا بر آن سوار شوند و نه پستانی که از آن شیر بدوشند. »
و دیگرى آن که در نیا براى آخرت کار مى کند، و نعمت هاى دنیا نیز بدون تلاش به او روى مى آورد، پس بهره هر دو جهان را چشیده، و مالک هر دو جهان مى گردد، و با آبرومندى در پیشگاه خدا صبح مى کند، و حاجتى را از خدا در خواست نمى کند جز آن که روا مى گردد.
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 1 ''</small>
 
* در زمان حکومت عمر، نسبت به فراوانى زیور و زینت هاى کعبه صحبت شد، گروهى گفتند آن ها را براى لشگر اسلام مصرف کن، کعبه زر و زیور نمى خواهد، وقتى از امیر المؤمنین [علیه السلام] پرسیدند، فرمود)
همانا قرآن بر پیامبر (ص) هنگامى نازل گردید که اموال چهار قسم بود، اموال مسلمانان، که آن را بر اساس سهم هر یک از وارثان، تقسیم کرد، و غنیمت جنگى که آن را به نیازمندانش رساند، و خمس که خدا جایگاه مصرف آن را تعیین فرمود، و صدقات، که خداوند راه هاى بخشش آن را مشخص فرمود. و زیور آلات و زینت کعبه از اموالى بودند که خدا آن را به حال خود گذاشت، نه از روى فراموشى آن را ترک کرد، و نه از چشم خدا پنهان بود، تو نیز آن را به حال خود واگذار چنانکه خدا و پیامبرش آن را به حال خود واگذاشتند.
 
* دو نفر دزد را خدمت امام آوردند که از بیت المال دزدى کرده بودند، یکى برده مردم، و دیگرى برده اى جزو بیت المال بود، امام فرمود
* « از اين آدمى شگفتى گيريد : با پيه مى‏نگرد و با گوشت سخن مى‏گويد : و با استخوان مى‏شنود ، و از شكافى دم بر مى‏آورد . »
برده اى که از بیت المال است حدى بر او نیست، زیرا مال خدا مقدارى از مال خدا را خورده است، اما دیگرى باید حد دزدى با شدت بر او اجرا گردد (سپس دست راست او را برید).
**<small>'' نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 8''</small>
 
* اگر از این فتنه ها و لغزشگاه با قدرت بگذرم، دگرگونى هاى بسیار پدید مى آورم.
 
* به یقین بدانید! خداوند براى بنده خود هر چند با سیاست و سخت کوش و در طرح و نقشه نیرومند باشد، بیش از آنچه که در علم الهدی وعده فرمود: قرار نخواهد داد، و میان بنده، هر چند ناتوان و کم سیاست باشد، و آنچه در قرآن براى او رقم زده حایلى نخواهد گذاشت، هر کس این حقیقت را بشناسد و به کار گیرد، از همه مردم آسوده تر است و سود بیشترى خواهد بد. و آن که آن را وا گذارد و در آن کش کند، از همه مردم گرفتار تر و زیانکار تر است، چه بسا نعمت شده اى که گرفتار عذتب شود و بسا گرفتارى که در گرفتارى ساخته شده و آزمایش گردد، پس اى کسى که از این گفتار بهده مند مى شوی، بر شکرگزارى بیفزاى، و از شتاب بى جا دست بردار، و به روزی رسیده قناعت کن.
* « اگر بر دشمنت دست يافتى بخشيدن او را سپاس دست يافتن بر وى ساز . »
** <small>'' نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 11''</small>
 
* علم خود را نادانى، و یقین خود را شک و تردید مپندارید، پس هر گاه دانستید عمل کنید، و چون به یقین رسیدید اقدام کنید.
 
* طمع انسان را به هلاکت مى کشاند و نجات نمى دهد، و به آنچه ضمانت کند، وفادار نیست، و بسا نوشنده آبى که پیش از سیراب شدن گلو گیرش شد؛ و ارزش آنچه که بر سر آن رقابت مى کنند، هر چه بیشتر باشد، مصیبت از دست دادنش اندوهبارتر خواهد بود، و آرزوها چشم بصیرت را کور مى کند، و آنچه روزى هر کسى است بى جستجو خواهد رسید.
* « '''ترس ، همراهِ نوميدى است ؛ و شرم همراهِ محرومیّت ؛ و فرصت ها چونان ابرها می ‏گذرند ، پس فرصت هاى نيكو را غنيمت شمريد''' . »
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 21''</small>
 
* خدایا به تو پناه مى برم که ظاهر من در برابر دیده ها نیکو و درونم در آنچه که از تو پنهان مى دارم، زشت باشد، و بخواهم با اعمال و رفتارى که تو از آن آگاهى، توجه مردم را به خود جلب نمایم، و چهره ظاهرم را زیبا نشان داده با اعمال نادرستى که درونم را زشت کرده به سوى تو ایم، تا به بندگانت، نزدیک، و از خشنودى تو دور گردم.
 
* نه، سوگند به خدایى که با قدرت او شب تاریک را به سر بردیم که روز سپیدى در پى داشت، چنین و چنان بود!
* « ناتوانترين مردم كسى است كه نيروى به دست آوردن دوستان ندارد ، و ناتوانتر از او كسى است كه دوستى به دست آرد و او را از دست دهد . »
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 12''</small>
 
* کار اندکى که ادامه یابد، از کار بسیارى که از آن به ستوه آیى امیدوار کننده تر است.
 
* «هر اگرگاه مستحباتمستحابت به واجبات را زيانزیان رساند بندهآن را به خدا نزديك نگرداندترک کنید. »
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 39''</small>
 
* کسى که به یاد سفر طولانى آخرت باشد خود را آماده مى سازد.
 
* اندیشیدن همانند دیدن نیست، زیرا گاهى چشم ها دروغ مى نمایاند، اما آن کس که از عقل نصیحت خواهد به او خیانت نمى کند.
* « گناهى كه تو را پشيمان كند بهتر از كار نيكى است كه تو را به خود پسندى وا دارد . »
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 46''</small>
 
* میان شما و پندپذیرى، پرده اى از غرور و خود خواهى وجود دارد.
 
* جاهلان شما پْر تلاش، و اگاهان شما تن پرور و کوتاهى ورزند!.
* « ارزش مرد به اندازة همت اوست ، و راستگويى او به ميزان جوانمردى اش ، و شجاعت او به قدر ننگى است كه احساس مى كند ، و پاكدامنى او به اندازة غيرت اوست . »
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 47''</small>
 
* دانش، راه عذر تراشى را بر بهانه جویان بسته است.
 
* آنان که وقتشان پایان یافته خواستار مهلتند، و آنان که مهلت دارند کوتاهى مى ورزند!.
* « دل هاى مردم گريزان است ، به كسى روى آورند كه خوشرويى كند . »
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 50''</small>
 
* مردم چیزى را نگفتند خوش باد، جز آن که روزگار، روز بدى را براى او تدارک دید.
 
* (از قَدُر پرسیدند، پاسخ داد)
* « هيچ بی ‏نيازى مانندِ عقل ، هيچ فقری مانندِ نادانى ، هيچ ميراثى مانندِ ادب و هيچ پشتيبانی چون مشورت نمودن نیست . »
راهى است تاریک، آن را مى پیمائید، و دریایى است ژرف، وارد آن نشوید، و رازى است خدایى، خود را به زحمت نیندازید.
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 54''</small>
 
* هرگاه خدا بخواهد بنده اى را خوار کند، دانش را از او دور سازد.
 
* در گذشته برادرى دینى داشتم که در چشم من بزرگ مقدار بود، چون دنیاى حرام در چشم او بى ارزش مى نمود، و از شم بارگى دور بود، پس آنچه را نمى یافت آرزو نمى کرد، و آنچه را مى یافت زیاده روى نداشت، در بیشتر عمرش ساکت بود، اما گاهى که لب به سخن مى گشود بر دیگر سخنوران برترى داشت، و تشنگى پرسش کنندگان را فرو مى نشاند به ظاهر ناتوان و مستضعف مى نمود، اما در بر خورد جدى چونان شیر بیشه مى خروشید، یا چون مار بیابانى به حرکت در مى آمد. تا پیش قاضى نمى رفت دلیلى مطرح نمى کرد، و کسى را عذرى داشت سرزنش نمى کرد، تا آن عذر او را مى شنید، از درد شکوه نمى کرد، نگر پس از تندرسى و بهبودی، آنچه عمل مى کرد مى گفت، و بدانچه عمل نمى کرد چیزى نمى گفت، اگر در سخن گفتن بر او پیشى مى گرفتند در سکوت مغلوب نمى گردید.
* « آدمى با دمى كه برآرد گامى به سوى مرگ بردارد . »
و بر شنیدن بشتر از سخن گفتن حریص بود. اگر بر سر دو راهى دو کار قرار مى گرفت، مى اندیشید که کدام یک با خواسته نفس نزدیک تر است با آن مخالفت مى کرد، پس بر شما باد روى آوردن بهاین گونه از ارزش هاى اخلاقى، و با یکدیگر در کسب آن ها رقابت کنید، و ارگ نتوانستید، بدانید که به دست آوردن برخى از آن ارزش هاى اخلاقى بهتر از رها کردن همه آن هاست.
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 74''</small>
 
* اگر خدا بر گناهان وعده عذاب هم نمى داد، لازم بود به خاطر سپاسگزارى از نعمت هایش نافرمانى نشود.
 
* (جهت تسلیت گفتن به اشعث بن قیس در مرگ فرزندش)
* « مرد را آن بهاست كه بدان نيك داناست . »
اى اشعث! اگر براى پسرت اندوهناکى به خاطر پیوند خویشاوندى، سزاواری، اما اگر شکیبا باشى هر مصیبتى را نزد خدا پاداشى است. اى اشعث ! اگر شکیبا باشى تقدیر الهى بر تو جارى مى شود و تو پاداش داده خواهى شد و اگر بى تابى کنى نیز تقدیر الهى بر تو جارى مى شود و تو گناهکارى. اى اشعث! پسرت تو را شاد مى ساخت و براى تو گرفتارى و آزمایش بود، و مرگ او تو را اندوهگین کرد در حالى که براى تو پاداش و رحمت است.
** ترجمه های دیگر : « ارزش هر كسى به اندازۀ دانایی اوست » .
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 81''</small>
 
* (به هنگام دفن رسول خدا ص)
همانا شکیبایى نیکوست جز در غم از دست دادنت، و بى تابى نا پسند است، جز در اندوه مرگ تو، مصیبت تو بزرگ، و مصیبت هاى پیش از تو و پس از تو نا چیزند.
 
* همنشین بى خرد مباش، که کار زشت را زیبا جلوه داده، دوست دارد تو همانند او باشی.
* « '''گدا فرستادۀ خداست كسى كه او را محروم دارد خدا را محروم داشته ، و آن كه بدو بخشد خدا را سپاس و حرمت گذاشته . '''. »
** ترجمه های دیگر : « بی ‏گمان درمانده ، فرستاده‏ى خدا است ، كسى كه يارى خويش را از او دريغ كند ، از يارى رسانى به خدا دريغ ورزيده است و كسى که او را چيزى بخشد ،بايد احساس كند كه به خدا چيزى بخشيده است » یا « بينوايى كه از تو چيزى مى‏طلبد ، فرستاده خداست . كسى كه او را چيزى ندهد ، گويى حق خدا را ادا نكرده است و هر كه او را چيزى دهد ، حق خدا را ادا كرده است ».
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 304''</small>
 
* (از فاصله میان مشرق و مغرب پرسیدند، فرمود:) به اندازه یک روز حرکت خورشید.
 
* دوستان تو سه گروهند، و دشمنان تو نیز سه دسته اند؛ اما دوستانت: دوست تو و دوستِ دوست تو، و دشمنِ دشمن تو است، و اما دشمنانت: دشمن تو، و دشمن دوست تو، و دوست دشمن تو است.
* « اين دل ها همچون بدن‏ ها به ستوه آيد ، پس براى آسايش آن جویندۀ سخنان حكمت آمیز باشید . »
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 91''</small>
 
* (شخصى را دید که چنان بر ضد دشمنش مى کوشید که به خود زیان مى رسانید، فرمود:) تو مانند کسى هستى که نیزه در بدن خود فرو برد تا دیگرى را که در کنار اوست بکشد!
 
* عبرت ها چقدر فراوانند و عبرت پذیران چه اندک !
* « [ از او دربارۀ خِیر پرسیدند : ] خير و خوبی آن نيست كه مال و فرزندت بسيار شود ، بلكه خير آن است كه دانشت فراوان گردد و صبرت بزرگ مقدار شود ، و در پرستش پروردگار در ميان مردم سرفراز باشى . پس اگر كارى نيك كردى خدا را سپاس گويى و اگر گناه ورزيدى از او آمرزش جويى ، و در دنيا خيرى نیست جز دو كس را : يكى آن كه گناهانى ورزيد و به توبه آن گناهان را در رسيد ، و ديگرى آن كه در كارهاى نيكو شتابيد .
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 94''</small>
 
* کسى که در دشمنى زیاده روى کند گناهکار، و آن کس که در دشمنى کوتاهى کند ستمکار است، و هر کس که بى دلیل دشمنى کند نمى تواند با تقوا باشد!.
 
* آنچه که بین من و خدا ناروا است اگر انجام دهم و مهلت دو رکعت نماز داشته باشم که خدا عافیت طلبم، مرا اندوهگین نخواهد ساخت.
* « '''در آغاز سرما خود را بپوشانيد ، و در پايانش آن را در يابيد ؛ كه سرما با بدن ‏ها آن می ‏كند كه با درختان ؛ آغازش مى سوزاند ، و پايانش مى روياند.''' »
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 128''</small>
 
* (از امام پرسیندند چگونه خدا با فراوانى انسان ها به حسابشان رسیدگى مى کند؟) آن چنان که با فراوانى آنان روزیشان مى دهد! (و باز پرسیدند چگونه به حساب انسان ها رسیدگى مى کند که او را نمى بینند، فرمود) همان گونه که آنان را روزى مى دهد و او را نمى بینند.
 
* فرستاده تو بیانگر میزان عقل تو، و نامه تو گویاترین سخنگوى تو است!.
* « مردم دشمن آنند كه نمی دانند . »
** ترجمه های دیگر: «مردم دشمن چيزهايى هستند كه نمى‏دانند . » « مردم با آن چه نمی ‏دانند ، دشمن‏ اند . »
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 128''</small>
 
* آن کس که به شدت گرفتار دردى است نیازش به دعا بیشتر از تندرستى است که از بلا در امان است نمى باشد.
 
* مردم فرزندان دنیا هستند و هیچ کس را بر دوستى مادرش نمى توان سرزنش کرد.
* « دوستى ورزيدن نيمى از خرد است . »
** ترجمه های دیگر: «دوستى كردن با ديگران نيمى از عقل است . »
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 142''</small>
 
* نیازمندى که به تو روى آورده فرستاده خداست، کسى که از یارى او دریغ کند، از خدا دریغ کرده، و آن کس که به او بخشش کند، به خدا بخشیده است.
 
* غیرتمند هرگز زنا نمى کند.
* « با پاداش دادن به نيكوكار ، بدكار را بيازار . »
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 177''</small>
 
* اجل، نگهبان خوبى است.
 
* آدم داغدار مى خوابد، اما کسى که مالش غارت شده نمى خوابد.
* « خدا ايمان را واجب كرد براى پاكى از شرك ورزيدن ؛ و نماز را براى پرهيز از خود بزرگ ديدن ،؛ و زكات را تا موجب رسيدن روزى شود ؛ و روزه را تا اخلاص آفريدگان آزموده گردد ؛ و حج را براى نزديك شدن دينداران ؛ و جهاد را براى ارجمندى اسلام و مسلمانان ؛ و امر به معروف را براى اصلاح كار همگان ؛ و نهى از منكر را براى بازداشتن بيخردان ؛ و پيوند با خويشاوندان را به خاطر رشد و فراوان شدن شمار آنان ؛ و قصاص را تا خون ريخته نشود ؛ و برپا داشتن حد را تا آنچه حرام است بزرگ نمايد ؛و ترك ميخوارگى را تا خرد برجاى ماند ؛ و دورى از دزدى را تا پاكدامنى از دست نشود ؛ و زنا را وانهادن تا نسب نيالايد ؛ و غلامبارگى را ترك كردن تا نژاد فراوان گردد ؛ و گواهى دادنها را بر حقوق واجب فرمود تا حقوق انكار شده استيفا شود ؛ و دروغ نگفتن را تا راستگويى حرمت يابد ؛ و سلام كردن را تا از ترس ايمنى آرد ؛ و امامت را تا نظام امت پايدار باشد ؛ و فرمانبردارى را تا امام در ديده‏ها بزرگ نمايد . »
(معناى سخن امام، این است که انسان بر کشته شدن فرزندان بردبارى مى کند اما در غارت ربوده شدن اموال بردبار نیست).
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 252''</small>
 
* دوستى میان پدران، سبب خویشاوندى فرزندان است. خویشاوندى به دوستى نیازمندتر است از دوستى به خویشاوندی.
 
* از گمان مؤمنان بپرهیزید که خدا حق را بر زبان آنان قرار داده است.
* « براى دانستن بپرس نه براى آزار دادن ؛ كه نادان آموزنده همانند داناست ، و داناى برون از راه انصاف ، همانند نادان پر چون و چراست . »
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 320''</small>
 
* ایمان بنده اى درست نباشد جز آن که اعتماد او به آنچه در دست خداست بیشتر از آن باشد که در دست اوست.
 
* (چون به شهر بصره رسید خواست انس بن مالک را به سوی طلحه و زبیر بفرستد تا آنچه از پیامبر (ص) درباره آنان شنیده، یادشان آورد، أنس، سرباز زد و گفت من آن سخن پیامبر (ص) را فراموش کردم، فرمود) اگر دروغ مى گویى خداوند تو را به بیمارى بُرُص (سفیدى روشن) دچار کند که عمامه آن را نپوشاند، (پس از نفرین امام، أنس به بیمار برص در سر و صورت دچار شد، که همواره نقاب مى زد).
* « هر كس در مالش دو شريك دارد: وارث و حوادث . »
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 335''</small>
 
* دل ها را روى آوردن و نشاط، و پْشت کردن و فرارى است؛ پس آنگاه که نشاط دارند آن را بر انجام مستحبات وا دارید، و آنگاه که پْشت کرده بى نشاط است، به انجام واجبات قناعت کنید.
 
* در قرآن اخبار گذشتگاه، و آیندگان، و احکام مورد نیاز زندگى تان وجود دارد.
* « بزرگترين عيب آن است كه چيزى را زشت انگارى كه خود به همانند آن گرفتارى . »
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 353''</small>
 
* سنگ را از همان جایى که دشمن پرت کرده، باز گردانید، که شر را جز شر پاسخى نیست.
 
* (به نویسنده خود عبیدالله بن ابى رافع دستور داد)
* « '''مردم را روزگارى رسد كه در آن از قرآن جز نشانی نماند و از اسلام جز نام آن . در آن روزگار بناى مسجدهاى آنان از بنيان آبادان است و از رستگارى ويران . ساكنان و سازندگان آن مسجدها بدترين مردم زمينند ، فتنه از آنان خيزد و خطا به آنان درآويزد''' . آن كه از فتنه به كنار ماند بدان بازش گردانند ، و آن كه از آن پس افتد به سويش برانند . خداى تعالى فرمايد : به خود سوگند ، بر آنان فتنه‏اى بگمارم كه بردبار در آن سرگردان ماند و چنين كرده است ، و ما از خدا مى‏خواهيم از لغزش غفلت درگذرد . »
در دوات، لیقه بینداز، نوک قلم را بلند بگیر، میان سطرها فاصله بگذار، و حروف را نزدیک به یکدیگر بنویس، که این شیوه براى زیبایى خط بهتر است.
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 369''</small>
 
* من پیشواى مؤمنان، و مال، پیشواى تبهکاران است.
(معناى سخن امام، این است که مؤمنان از من پیروى مى کنند و بدکاران پیرو مال مى باشند آنگونه که زنبورانِ عسل از رئیس خود اطاعت مى کنند)
 
* (شخصى یهودى، به امام گفت: هنوز پیامبرتان را دفن نکرده، درباره اش اختلاف کردید، امام فرمود)
* « '''با آن كس كه تو را سخن آموخت به تندى سخن مگوى ، و با كسى كه گفتارت را نيكو گرداند [به تو سخن گفتن و علم آموخته] راه بلاغتگويى مپوى''' . »
ما درباره آنچه که از او رسیده اختلاف کردیم، نه در خود او؛ اما شما یهودیان، هنوز پاى شما پس از نجات از دریاى نیل خشک نشده بود که به پیامبرتان گفتید: «براى ما خدایى بساز، چنانکه بت پرستان خدایى دارند!» و پیامبر شما گفت: «شما مردمى نادانید».
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 411''</small>
 
* (از امام پرسیدند: با کدام نیرو بر حریفان خود پیروز شدی؟ فرمود)
کسى را ندیدم جز آن که مرا در شکست خود یارى مى داد!.
 
* (به پسرش محمد حنفیه سفارش کرد) اى فرزند! من از تهیدستى بر تو هراسناکم، از فقر به خدا پناه ببر، که همانا فقر، دین انسان را ناقص، و عقل را سرگردان، و عامل دشمنى است.
* « هر روز كه خدا را در آن نافرمانى نكنند ، آن روز عيد است . »
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 428''</small>
 
* (شخصى مسئله پیچیده اى سؤال کرد، فرمود) براى فهمیدن بپرس، نه براى آزار دادن؛ که نادانِ آموزش گیرنده، همانند داناست، و همانا داناى بى انصاف چون نادان بهانه جو است!.
 
* (عبدالله بن عباس در مسئله اى نظر داد که امام آن را قبول نداشت و فرمود) بر تو است که رأى خود را به من بگویى، و من باىد پیرامون آن بیندیشم، آنگاه اگر خلاف نظر تو فرمان دادم باید اطاعت کنی! (46)
* « '''شهرى تو را از شهر ديگر بهتر نيست . بهترين شهرها آن است كه پذیرای تو باشد و در آن آسوده باشى ''' . »
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 442''</small>
 
* (وقتى امام از جنگ صفین باز مى گشت، به محله شبامیان رسید، او از گریه زنان بر کشتگان جنگ را شنید، ناگاه حرب بن شُرحبیل شبامى، بزرگ قبیله شبامیان خدمت امام رسید به او فرمود)
آیا آن گونه که مى شنوم، زنان شما بر شما چیره شده اند؟ چرا آنان را از گریه و زارى باز نمى دارید؟ (حرب پیاده و امام سوار بر اسب مى رفتند، به او فرمود) باز گرد، که پیاده رفتن رییس قبیله اى چون تو پشت سر من، موجب انحراف زمامدار و زبون مؤمن است.
 
* (در جنگ نهروان هنگامى که از کنار کشتگان خوارج مى گذشت فرمود) واى به حال شما! آن که شما را فریب داد به شما زیان رساند. پرسیدند چه کسى آنان را فریفت، اى امیر المؤمنین [علیه السلام]، در جواب فرمود: شیطان گمراه کننده، و نفسى که به بدى فرمان مى دهد، آنان را به آرزوها مغرور ساخت، و راه گناه را بر ایشان آماده کرد، و به آنان وعده پیروزى داد، و سر انجام به آتش جهنم گرفتارشان کرد.
* <small>از او پرسيدند كه كدام يك از اين دو برترند : عدالت يا بخشندگى ؟ فرمود :</small> « عدالت ، هر چيز را به جاى خود مى‏نهد و بخشندگى آن را از جاى خود بيرون مى‏نهد . عدل ، نگاهدارنده همگان است و بخشندگى ، تنها كسى را در بر مى‏گيرد كه بخشش نصيب او شده . پس ، عدالت از بخشندگى شريفتر و برتر است . »
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 437''</small>
 
* از نافرمانى خدا در خلوت ها بپرهیزید، زیرا همان که گواه است، داورى مى کند.
 
* (آنگاه که خبر کشته شدن محمد بن ابى بکر را به او دادند فرمود) همانا اندوه ما بر شهادت او، به اندازه شادى شامیان است، جز آن که از آن یک دشمن، و از ما یک دوست کم شد.
* «دو آزمند هرگز سير نشوند : دانش جو، و دنیا جو . »
** ترجمه های دیگر : « دو آزمندند كه سير نشوند . آن كه علم آموزد ، و آن كه مال اندوزد . »
** <small>''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 457''</small>
 
* عمرى که خدا از فرزند آدم پوزش را مى پذیرد شصت سال است.
 
* پیروز نشد آن کس که گناه بر او چیرگى یافت، و آن کس که با بدى پیروز شد شکست خورده است.
=== از او دربارۀ دیگران ===
* [دربارۀ [[عمرو عاص]]] « چون سخن جنگ در ميان باشد ، دلير است و بر امر و نهى چير ، و چون تيغ از نيام برآيد و وقت كارزار درآيد ، بزرگترين نيرنگ او اين است كه عورت خويش گشايد. »
** ''نهج البلاغه ، خطبه ها ، 84''
 
* همانا خداى سبحان روزى فقراء را در اموال سرمایه داران قرار داده است، پس فقیرى گرسنه نمى ماند جز به کامیابى توانگران، و خداوند از آنان درباره گرسنگى گرسنگان خواهد پرسید.
 
* بى نیازى از عذر خواهى، گرامى تر از عذر راستین است.
* [به [[معاویه]]] « از كى شما زمامداران رعيت و فرماندهان امت بوده ‏ايد ؟ نه پيشين ه‏اى در دين داريد و نه شرفى مهين از زمان پيشين ، و پناه به خدا از گرفتارى به شقاوت ديرين . تو را مى‏ترسانم از اينكه سرسختانه در فريب آرزوها درون باشى و در آشكارا و نهان دو گون . خواهان جنگى ؟ پس مردم را به يكسو بگذار و خود رو به من آر و دو سپاه را از كشتار بزرگ معاف دار تا بدانى پرده تاريك بر دل كدام يك از ما كشيده است و ديده چه كس پوشيده .من ابوالحسن ، كشندۀ جد ، دايى و برادر تو در جنگ بدر هستم. همان شمشير امروز نيز با من است و با همان قلب با دشمن خويش رو به رو می ‏شوم . بى آن كه دين تازه‏اى آورده باشم يا پيامبر ديگرى گزيده باشم . و اين نيز واقعيت مسلمى است كه من در همان راستاى روشنى هستم كه شما امروزش به دلخواه وانهاده‏ ايد و نشان داده‏ايد كه انتخاب ديروزينتان [اسلام آوردن] از سر ناگزيرى بود. »
** ''نهج البلاغه ، نامه ، 20''
 
* حق خدا بر عهده شما اینکه از نعمت هاى الهى د رگناهان یارى نگیرید.
 
* خداى سبحان طاعت را غنیمت زیرکان قرار داد آنگاه که مردم ناتوان، کوتاهى کنند.
* « به خدا سوگند ، معاويه زيركتر از من نيست ، ليكن شيوه او پيمان شكنى و گنهكارى است . اگر پيمان شكنى ناخوشايند نمى‏نمود ، زيركتر از من كس نبود ، اما هر پيمان شكنى به گناه بر انگيزاند ، و هر چه به گناه بر انگيزاند دل را تاريك گرداند . روز رستاخيز پيمان شكن را درفشى است افراخته و او بدان درفش شناخته . به خدا ، مرا با فريب غافلگير نتوانند كرد و با سختگيرى ناتوانم نتوانند شمرد. »
** ''نهج البلاغه ، خطبه ها ، 200''
 
* حاکم اسلامى، پاسبان خدا در زمین اوست.
 
* (در توصیف مؤمن فرمود) شادى مؤمن در چهره او، و اندوه وى در دلش پنهان است، سینه اش از هر چیزى فراخ تر، و نفس او از هر چیزى خوارتر است. برترى جویى را زشت، و ریاکارى را دشمن مى شمارد، اندوه او طولانى، و همت او بلند است، سکوتش فراوان، و وقت او با کار گرفته است، شکر گزار و شکیبا و ژرف اندیش است. از کسى در خواست ندارد و نرم خو و فروتن است، نفس او از سنگ خارا سخت تر اما در دیندارى از بنده خوارتر است.
* « خدا خباب بن أرت را رحمت كند ، با رغبت مسلمان شد و از روى فرمانبردارى هجرت كرد ، و با قناعت زندگى گذراند ، و از خدا راضى بود، و مجاهد زندگى كرد . »
** ''نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 43''
 
* اگر بنده خدا اجل و پایان کارش را مى دید، با آرزو و فریب آن دشمنى مى ورزید.
 
* براى هر کسى در مال او دو شریک است: وارث و حوادث.
* « [دربارۀ [[محمد|پیامبر اسلام]] ]من در خُردى بزرگان عرب را به خاك انداختم و سركردگان ربيعه و مُضَر را هلاك ساختم . شما می ‏دانيد مرا نزد رسول خدا چه رتبت است ... من در پى او بودم در سفر و حَضَر ، چنانكه شتر بچّه در پى مادر ... و هر روز براى من از اخلاق خود نشان ه‏اى بر پا می ‏داشت و مرا به پيروى آن می گماشت . هر سال در حراء خلوت می گزيد ، من او را می ديدم و جز من كسى وى را نمی ‏ديد . آن هنگام جز خانه‏ اى كه رسول خدا و خديجه در آن بود ، در هيچ خانه ‏اى مسلمانى را نيافته بود ، من سوّمين آنان بودم... »
** ''نهج البلاغه ، خطبه ، 192''
 
* کسى که چیزى از او خواسته اند تا وعده نداده آزاد است.
== دربارۀ او ==
 
* دعوت کننده بى عمل، چون تیر انداز بدون کمان است.
[[File:Shrine of Imam Ali ibn Abi Talib.jpg|220px|thumb| « نمی دانم کدام یک از شما مشرف شده اید نجف، خانه امیرالمومنین در کوفه پشت مسجد کوفه نزدیک دارالاماره است ; من داخل آن خانه رفته ام ; حدود صد تا صد و پنجاه متر است، دوسه تا اطاق کوچک داشته، آن وقت علی حکومت مطلقه داشته، از همین خانه یک کشوری را که شاید ده برابر ایران شما بوده اداره میکرده ...حضرت با اینکه حاکم بودند میآمدند در بازار کوفه».''[[حسینعلی منتظری]]'' ]]
 
* علم دو گونه است: علم فطرى و علم اکتسابی؛ اگر هماهنگ با علم فطری نباشد سودمند نخواهد بود.
 
* استوارى رأى با کسى است که قدرت و دارایى دارد، با روى آوردن قدرت، روى آورد، و با پشت کردن آن روى بر تابد.
 
* پاکدامنى زیور تهیدستى، و شکر گزارى زیور بى نیازى (ثروتمندى) است.
* « ای علی ! تو برای من همانند هارون برای موسی هستی. »
** ''[[محمد بن عبدالله]] ، صحیح مسلم [2404]''
 
* روز انتقام گرفتن از ظالم سخت تر از ستمکارى بر مظلوم است.
 
* برترین بى نیازى و دارایى، نومیدى است از آنچه در دست مردم است.
* « نمی دانم کدام یک از شما مشرف شده اید نجف، خانه امیرالمومنین در کوفه پشت مسجد کوفه نزدیک دارالاماره است ; من داخل آن خانه رفته ام ; حدود صد تا صد و پنجاه متر است، دوسه تا اطاق کوچک داشته، آن وقت علی حکومت مطلقه داشته، از همین خانه یک کشوری را که شاید ده برابر ایران شما بوده اداره میکرده ...حضرت با اینکه حاکم بودند میآمدند در بازار کوفه ... » <ref>http://fa.wikiquote.org/wiki/%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%B1%DB%8C</ref>
** ''[[حسینعلی منتظری]]''
 
* گفتارها نگهدارى مى شود، و نهان ها آشکار، و هر کسى در گرو اعمال خویش است، و مردم گرفتار کمبودها و آفت هایند جز آن را که خدا نگهدارد؛ در خواست کنندگانش مردم آزار، و پاسخگویان به زحمت و رنج دچارند، و آن کس که در اندیشه از همه برتر است با اندک خشنودى یا خشمى از رأى خود باز مى گردد. و آن کس که از همه استوار تر است از نیک نگاهى ناراحت شود یا کلمه او را دگرگون سازد.
 
* اى مردم از خدا بترسید، چه بسا آرزومندى که به آروزى خود نرسید، و سازنده ساختمانى که در آن مسکن نکرد، و گردآورنده اى که زود آنچه را گرد آورده، رها خواهد کرد شاید که از راه باطل گرد آورده و یا حق دیگران را بازداشته، و با حرام به هم آمیخته، که گناهش بر گردن اوست، و با سنگینى بار گناه در مى گذرد، و با پشیمانى و حسرت به نزد خدا مى رود که:
"در دنیا و آخرت زیان کرده و این است زیانکارى آشکار"
 
* دست نیافتن به گناه نوعى عصمت است.
*‌ « ای [[دنیا]] چه می‌شد اگر همه نیرو‌هایت را در هم می‌فشردی و دوباره شخصیتی مانند علی با آن [[عقل]]، [[قلب]]، زبان و شمشیر نمودار می‌کردی؟ ».
** ''[[جرج جرداق]] ، صوت العدالة الانسانية، ج ۱، ص ۴۷''
 
* آبروى تو چون یخى جامد است که در خواست آن را قطره قطره آب مى کند، پس بنگر که آن را نزد چه کسى فرو مى ریزی؟.
 
* ستودن بیش از آنچه که سزاوار است نوعى چاپلوسى، و کمتر از آن، درماندگى یا حسادت است.
* « دو طایفه شیفته روش علی بودند یکی خردمندان پاکدل و دیگری نیکو سرشتان با ذوق، [[علی بن ابیطالب]] [[شهید]] عظمت خویش گشت او از دنیا رفت در حالی که [[نماز]] بر زبانش جاری و دلش از شوق خدا لبریز بود. مردم عرب، [[حقیقت]] مقام او را درک نکردند تا گروهی از مردم کشور همسایه آن‌ها ([[ایران]]) برخاسته، این گوهر گرانبها را از سنگ تشخیص داده و او را شناختند».
** ''[[جرج جرداق]] ، صوت العدالة الانسانية، ج ۱، ص ۳۶۴.''
 
* سخت ترین گناه، آن که گناهکار آن را کوچک بشمارد.
 
* آن کس که در عیب خود بنگرد از عیب جویى دیگران باز ماند، و کسى که به روزى خدا خشنود باشد بر آنچه از دست رود اندوهگین نباشد، و کسى که شمشیر ستم بر کشد با آن کشته شود و آن کس که در کارها خود را به رنج اندازد خود را هلاک سازد، و هر کس خود را در گردابهاى بلا افکند عرق گردد، و هر کس به جاهاى بدنام قدم گذاشت متهم گردید.
* « پهلوانی امام تنها در میدان جنگ نبود بلکه او در روشن‌بینی ، پاکدلی، بلاغت، سحر بیان، اخلاق فاضله، شور ایمان، بلندی همت، یاری ستمدیدگان و ناامیدان، متابعت حق و راستی و بالجمله در همه صفات پهلوان بود. اگرچه مدت زیادی از حضور او گذشته، اما هرگاه بخواهیم بنیاد زندگی نیکو و سعادتمندی را بگذاریم باید به روش او رجوع کرده و دستور و نقشه را از او بگیریم».
و کسى که زیاد سخن مى گوید: زیاد هم اشتباه دارد، و هر کس که بسیار اشتباه کرد، شرم وحیاء او اندک است، و آن که شرم او اندک، پرهیزکارى او نیز اندک خواهد بود، و کسى که پرهیزکارى او اندک است دلش مرده، و ان که دلش مرده باشد، در آتش جهنم سقوط خواهد کرد. و آن کس که زشتى هاى مردم را بنگرد، و آن را زشت بشمارد سپس همان زشتى ها را مرتکب شود، پس او احمق واقعى است. قناعت، مالى است که پایان نیابد، و آن کس که فراوان به یاد مرگ باشد در دنیا به اندک چیزى خشنود است، و هر کس بداند که گفتار او نیز از اعمال او به حساب مى آید جز به ضرورت سخن نگوید.
 
* مردم ستمکار را سه نشان است: با سرکشى به مافوق خود ستم روا دارد، و به زیر دستان خود با زور و چیرگى ستم مى کند، و ستمکاران را یارى مى دهد.
** ''[[جرج جرداق]] ، صوت العدالة الانسانية، مقدمه.''
 
* چون سختى ها به نهایت رسد، گشایش پدید آید، و آن هنگام که حلقه هاى بلا تنگ گردد آسایش فرا رسد.
 
* (به برخى از یاران خود فرمود) بیشترین اوقات زندگى را به زن و فرزندت اختصاص مده، زیرا اگر زن و فرزندت از دوستان خدا باشند خدا آن ها را تباه نخواهد کرد، و اگر دشمنان خدایند، چرا غم دشمنان خدا را مى خوری؟!
* « در یک جا اخلاق تو آن چنان لطیف و رقیق و آن چنان نازک است که نسیم از لطافت این اخلاق، شرمسار است، و آن چنان [[شجاعت]] و تهاجم و روح مجاهده اى دارى که سنگ‌ها و جمادات و فلزات در برابر آن، آب مى شوند. روح تو آن نسیم لطیف است یا این قدرت و صلابت و قوت؟ تو چگونه موجودى هستى؟! ».
** ''[[جبران خلیل جبران]] اسلام و مقتضیات زمان، ج ۱، ص ۳۱ و ۳۲، نقل از انسان کامل، ص ۵۹.''
 
* بزرگ ترین عیب آن که چیزى را در خوددارى، بر دیگران عیب بشمار!
 
* (در حضور امام، شخصى با این عبارت، تولد نوزادى را تبریک گفت «قدم دلاورى یکّه سوار مبارک باد»
=== شعر ===
چنین مگو! بلکه بگو: خداى بخشنده را شکر گزار، و نوزاد بخشیده بر تو مبارک، امید که بزرگ شود و از نیکو کارى اش بهرمند گردی!.
* « خواجهٔ حق پیشوای راستین /کوهِ حلم و باب علم و قطب دین//ساقی کوثر، امام رهنمای/ابن عم مصطفی، شیرخدای/مرتضای مجتبی، جفت بتول//خواجهٔ معصوم، داماد رسول/در بیان رهنمونی آمده/صاحب اسرار سلونی آمده//مقتدا بی‌شک به استحقاق اوست/مفتی مطلق علی الاطلاق اوست//چون علی از غیبهای حق یکیست/عقل را در بینش او کی شکیست//هم ز اقضیکم علی جان آگه است/هم علی ممسوس فی ذات الله است//از دم عیسی کسی گر زنده خاست/او بدم دست بریده کرد راست//گشته اندر کعبه آن صاحب قبول/بت شکن بر پشتی دوش رسول//در ضمیرش بود مکنونات غیب/زان برآوردی ید بیضا ز جیب//گر ید بیضا نبودیش آشکار/کی گرفتی ذوالفقار آنجا قرار//گاه در جوش آمدی از کار خویش/گه فرو گفتی به چه اسرار خویش//در همه آفاق هم دم می‌نیافت/در درون می‌گشت و محرم می‌نیافت. »
** ''[[عطار نیشابوری]] ، در منطق الطیر ، [http://ganjoor.net/attar/manteghotteyr/kholafa/sh4/]''
 
* وقتى یکى از کارگزارانِ امام، خانه با شکوهى ساخت به او فرمود) سکه هاى طلا و نقره سر بر آورده خود را آشکار ساختند، همانا ساختن مجلل بى نیازى و ثروتمندى تو را مى رساند.
 
* (از امام پرسیدند: اگر در خانه مردى را به رویش بندند، روزى او از کجا خواهد آمد ؟ فرمود)
* « از علی آموز اخلاص عمل/شیر حق را دان مطهر از دغل ...».
از آن جایى که مرگ او مى آید!.
** ''[[مولوی]]'' [http://fa.wikisource.org/wiki/%D9%85%D8%AB%D9%86%D9%88%DB%8C_%D9%85%D8%B9%D9%86%D9%88%DB%8C/%D8%AE%D8%AF%D9%88_%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%86_%D8%AE%D8%B5%D9%85_%D8%AF%D8%B1_%D8%B1%D9%88%DB%8C_%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1_%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%85%D9%86%DB%8C%D9%86_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%DA%A9%D8%B1%D9%85_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D9%88%D8%AC%D9%87%D9%87_%D9%88_%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%86_%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%85%D9%86%DB%8C%D9%86_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%B4%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%B1_%D8%A7%D8%B2_%D8%AF%D8%B3%D8%AA]
 
* (مردمى را در مرگ یکى از خویشاوندانشان چنین تسلیت گفت)
مْردن از شما آغاز نشده، و به شما نیز پایان نخواهد یافت. این دوست شما به سفر مى رفت، اکنون پندارید که به یکى از سفرها رفته؛ اگر او باز نگردد شما به سوى او خواهید رفت.
 
* اى مردم، باید خدا شما را به هنگام نعمت همانند هنگامه کیفر، ترسان بنگرد، زیرا کسى که رفاه و گشایش را زمینه گرفتار شدن خویش نداند، پس خود را از حوادث ترسناک ایمن مى پندارد و آن کس که تنگدستى را آزمایش الهى نداند پاداشى را که امیدى به آن بود از دست خواهد داد.
* « بهار دل دوستدار علی/همیشه پر است از نگار علی ...» .
** ''[[ناصرخسرو]]'' [http://fa.wikisource.org/wiki/%D9%86%D8%A7%D8%B5%D8%B1_%D8%AE%D8%B3%D8%B1%D9%88_%28%D9%82%D8%B5%D8%A7%DB%8C%D8%AF%29/%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%B1_%D8%AF%D9%84_%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%AF%D8%A7%D8%B1_%D8%B9%D9%84%DB%8C]
 
* اى اسیران آرزوها، بس کنید! زیرا صاحبان مقامات دنیا را تنها دندان حوادث روزگار به هراس افکند، اى مردم کار تربیت خود را خود بر عهده گیرید، و نفس را از عادت هایى که به آن حرص دارد باز گردانید.
 
* شایسته نیست به سخنى که از دهان کسى خارج شد، گمان بد ببرى، چرا که براى آن برداشت نیکویى مى توان داشت.
* « علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را / که به ما سوا فکندي همه سايه‌ي هما را // دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين / به علي شناختم به خدا قسم خدا را ... ».
** ''[[محمدحسین شهریار]]'' [http://www.emamali.net/shear/shear1.htm]
 
== منسوب ==
* اگر [[علم]] بدون [[تقوا]] شرافت داشت، آنگاه [[شیطان]] شریف‌ترین مردم بود.
* تا زمانی که سخن نگفته‌ای کلامت بندهٔ توست اما وقتی سخن گفتی تو بندهٔ سخنت هستی.
* [[جهان]] هرکس به اندازهٔ وسعت [[فکر]] اوست.
* میراثی همچون [[ادب]] نیست.
* آنچه کهنه‌اش بهتر است، [[دوست]] است.
* سه چیز را به تاخیر می‌ندازید: [[نماز]] اول وقت، دفن کردن مرده، [[ازدواج]] [[فرزند|فرزندانتان]]
* اگر کسی [[حقیقت|حقیقتی]] را نداند، [[نادان]] است، اما اگر کسی بداند و دانایی خود را انکار کند جنایتکار است.
* بهای وجود شما [[بهشت]] است پس آن را جز به بهشت نفروشید.
* پیش از تصمیم گیری، [[مشورت]] کن. قبل از که آن به [[کار|کاری]] اقدام کنی، بیندیش.
* داشتن «» [[سعه صدر]] «» از لوازم ریاست است.
* بردباری در برابر ناملایمات نگهبان و حافظ [[قلب]] است.
* هیچ چیز ما را به قدر یک رنج بزرگ، بزرگ نمی‌کند.
* به وسیله عزم و اراده با سستی و بدبختی [[جنگ|بجنگ]].
* تربیت کننده هر طور باشد تربیت شونده‌‌‌ همان طور می‌شود.
* قلبهای خود را از کینه‌های نهانی پاک کنید چه آن یک بیماری مهلکی همانند وبا است.
 
==نمونه ای از اشعار علی بن ابیطالب==
* «علي آن شير خدا شاه عرب / الفتي داشت با اين دل شب ... ».
*إذَا عَقَدَ القَضَاءُ عَلَيْكَ أَمْرا
** ''[[محمدحسین شهریار]]'' [http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=70382]
{{شعر}}
{{ب|إذَا عَقَدَ القَضَاءُ عَلَيْكَ أَمْرا| فليس يحله إلا القضاءِ}}
{{ب|فَمَا لَكَ قَدْ أَقَمْتَ بِدَارِ ذُلٍّ|وأرض لله واسعة فضاءِ}}
{{ب|تَبَلَّغْ باليَسِيْرِ فَكُلُّ شَيْىء|من الدنيا يكون له انتهاء}}
{{پایان شعر}}
*خمس فوائد للسفر
{{شعر}}
{{ب|وسـافر ففي الأسفار خمس فوائد| تغرب عن الأوطان في طلب العلا}}
{{ب|وعـلم وآداب وصـحبة مـاجد|تـفرجهـم واكـتساب مـعيشة}}
{{ب|وتـشتيت شمل وارتكاب الشدائد| فـإن قـيل في الأسفار هم وكربة}}
{{ب|بـدار هـوان بـين واش وحاسد|فـموت الـفتى خير له من حياته}}
{{پایان شعر}}
*شعر زیر درباره سکوت:''(اعلام الدين، ص 273)''
{{شعر}}
{{ب|اَدَّبتُ نَفسى فَما وَجَدتُ لَها|بِغَيرِ تَقوَى اللهِ مِن اَدَبِ}}
{{ب|فى كُلِّ حالاتِها وَ اِن قَصُرَت|فضَلَ مِن صَمتِها عَنِ الكَذِبِ}}
{{ب|وَ غيبَةِ النّاسِ اَن غيبَتَهُم|حَرَّمَها ذُوالجَلالِ فِى الكُتُبِ}}
{{ب|اِن كانَ مِن فِضَّةٍ كَلامُكِ يا| نَفسُ فَاِنَّ السُّكوتَ مِن ذَهَبِ}}
{{ب|به ادب و تربيت نفس خود پرداختم و براى آن |دبى بهتر از تقواى الهى در تمام حالاتش نيافتم}}
{{ب|و اگر از پس اين امر برنيامد|راى آن چيزى بهتر از دم فروبستن از دروغ نيافتم}}
{{ب|و از غيبت مردمان، همانا غيبت آنان را |خداوند با عظمت در كتاب ها حرام كرده است}}
{{ب|اى نفس، اگر سخن تو |نقره است، سكوت طلاست}}
{{پایان شعر}}
 
== پانویس و منابع ==
سطر ۲۹۸ ⟵ ۱٬۱۳۹:
 
[[رده:ادغام مطالب|{{PAGENAME}}]]
[[رده:رهبران سیاسی|ععلی پسر ابوطالب]]
[[رده:رهبران نظامی|ععلی پسر ابوطالب]]
[[رده:رهبران مذهبی|ععلی پسر ابوطالب]]
[[رده:اسلام]]
[[رده:چهارده معصوم]]
[[رده:امامان شیعه|ععلی پسر ابوطالب]]
[[رده:عرب‌ها]]
[[رده:حواریون محمد]]
 
[[ar:علي بن أبي طالب]]