محمد بن زکریای رازی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۷:
== بدون منبع ==
* «اگر همه می‌توانستند از استعدادهای خود درست بهره بگیرند، دنیا همان بهشت موعود می‌شد که همه می‌خواهند.»
«خداوند همه بندگان خویش را برابر آفریده و هیچکس را بر دیگری برتری نداده است و اگر معتقد شویم که نیاز بود تا برای راهنمائی آنان کسی را برگزیند میبایست و حکمت بالغه او اقتضاء میکردکه همه را به سود و زیان و حال و آینده شان آگاه سازد و کسی را از آنان بر دیگران برتری ندهد، تا مایه اختلاف و نزاع آنان نگردد و با انتخاب امام و پیشوا باعث آن نشود که هر فرقه تنها از پیشوای خودپیروی و دیگران را تکذیب کند و با نظر بغض بدانان بنگرد و جماعت بزرگی بر سر این اختلاف از میان بروند.
 
معجزات متنبیان (پیامبران) نیز چیزی جز خدعه و نیرنگ و فریب نیست و غالب آنها از مقوله افسانه های دینی است که بعد از آنان پدید آمده است.
 
مبانی و اصول ادیان با حقایق مخالفت و مغایرت دارد و به همین سبب هم میان آنها اختلاف دیده می شود و علت اعتماد و اعتقاد مردم به ادیان و اطاعت از پیشوایان دینی مذهبی تنها عادت است.
 
ادیان و مذاهب علت اساسی جنگها و مخالفت با با اندیشه های فلسفی و پژوهش های علمی هستند.
 
کتاب هائی که بنام کتاب مقدس آسمانی معروفند ، کتبی خالی از ارزش و اعتبارند و آثار کسانی از قدما مانند افلاطون ، ارسطو ، اقلیدس و بقراط خدمت مهمتر و مفید تری
برای بشر کرده است5.
 
حکیم محمد بن زکریای رازی تناقض وتعارض در تعلیمات ادیان مختلف که همگی ادعا نموده اند که از منبع واحدی میباشند و همچنین تناقض و تعارض در گفتار پیامبران را دلیل بر این می دانست که این مذاهب از منبع واحدی الهام نگرفته بلکه پیامبران دروغگویانی بودند که افکار و اوهام خود را به خداوند (به فرض وجود) نسبت می دادند تا راه بحث و جدل و استدلال را بسته و مردم را به اطاعت کور وادار نمایند.
 
ابوحاتم رازی به نقل از محمد بن زکریای رازی میگوید:
 
ملحد گفته است: « الان نظر کنیم در کلام قوم و تناقض در این کلام (یعنی کلام انبیاء متناقض است »
 
عیسی گمان باطلی داشت که فرزند خداست.
 
به زعم موسی خداوند فرزند ندارد.
 
و به زعم محمد این بود که وی مخلوقی است مثل سایر مردم 6
 
محمد با موسی و عیسی مخالفت کرده و برخی دیگر از پیامبران با بعضی دیگر اختلاف دارند.
 
موسی می گوید: عتیق الایام را بصورت پیر مردی سپید پوش با سر و موی سپید دیده است.
 
و پیامبر فرمود : پروردگار خود را دیدم به بهترین صورت که دست خود را بین دو کتف من نهاد بدان حد که سردی و خوشی انگشتانش را حس کردم.
 
رأیتُ رَبّی فی اَحسنَ صوره وَ وضع یدهُ بَین کتفی حَتی وَجدت برد نامله بَین ثندوتی.
 
آیات بسیاری در قرآن دلالت بر این تشبیه دارد:
 
الرحمن علی العرش استوی طه 20/5
 
خداوند بر عرش استوار است
 
عرش پروردگارت را آن روز 8 فرشته حمل می کنند. جاثیه69/17
 
غافر 40/7
 
یکطرف عرش بر دوش اسرافیل است.
 
لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار والعلم عند الله
 
محمد بن زکریای رازی میگوید:
 
« به ما خبر دهید کسی برای وصول به مقصدی دو راه داشته باشد ، و اگر از راه سخت و طولانی و ناهموار برود نه از راه آسان آیا این کس از دو چیز بهتر را برگزیده است که بیشتر به صلاحش باشد یا نه؟ یا کسی برای معرفی چیزی دو وسیله داشته باشد ، از راه سخت تر و دورتر معرفی کند که در آن شک و تردید و امکان جلب بدیها و سوء عاقبت هم باشد و آن راهی که این بدیها و زیانها را نداشته باشد واگذارد چنین کسی آیا اراده افضل و اصلح را داشته است؟ اگر بگوئید که چنین نیست و نخواهد شد میگوئیم ... پس چرا خداوند معرفت سود و زیان بندگان را در دو زمان کوتاه مدت و دراز مدت به خود بندگان الهام نفرموده است ؟ چرا به بندگان الهام نکرده است تا احتیاجی به دلیل آوردن نداشته باشد و احتجاج بعضی از مردم برای برخی دیگر بین بندگان نباشد.
 
ما میبینیم که این اختلاف عقاید بسیاری از مردم را هلاک کرده است و بزرگترین بلا را در حال و آینده بر ایشان وارد ساخته است ، اما بلای حال برای این است که هر دسته ای از امت پیشوای خود را تصدیق کردند و قبول دارند (نه پیشوای خصم را ) و این سبب برخورد با شمشیر و اسلحه است............»
 
«اگر بین مردم اسباب دین نباشد ؛ دسته بندی ها، دوستی ها و دشمنی ها از بین میرود. چه که منازعات برای آینده نزدیک و یا دور است8.
 
اگر بگو ئید جذب و دفع ها برای آن است که اهل ادیان دنیا و زشتیها و اعراض آن را نخواسته اند من می گویم : آیا دیده ایداحدی را که بسیار را از دست بدهد و اندک را بگیرد....؟! اگر کسی چنین کند ، در رسیدن و دست یافتن به آن بسیار شک دارد.
 
آن هم کثیری عظیم ودائم که به وصف در نمی آید چنانکه می بینیم شخصی صد دینار را برمی گزیند ؛ وقتی بترسد یکهزار و صد از دستش میرود و هر گاه یقین داشته باشد که با ترک کردن یکصد دینار به هزار دینار میرسد ، آن یکصد دینار را نادیده میگیرد.» بر نمی گزیدند و ثواب فراوان فردا را وا نمی گذاشتند.....»
 
...اگر مردم بقول ائمه خود یقین خالص داشتند از ثواب جزیل و عقاب ها که بدیشان وعده و وعید داده اند ، اندک امروز را برنمی گزیدند و ثواب فراوان فردا را وا نمی گذاشتند....»
 
...از اینکه خداوند بعضی از آدمیان را بر بعضی دیگر امام و پیشوا قرار داده است این سبب شده است که بعضی بر بعضی حمله کنند و هرج و مرج و فساد و خونریزی طرفین بوجود آید و این در حکمت جایز نیست.
 
بلکه افضل و موجب نفع بیشتر این است که خداوند معرفت منافع و زیانها را به خود مردم الهام می فرمود ، و این را در طبیعت مردم می سرشت و ترکیب می فرمود . همانطوریکه در طبیعت بهائم و چهارپایان و جانداران چنین ترکیب فرموده است تا با انواع نسیم ها بسیاری از اشیاء که موافق ایشان نباشد می شناختند ، ما بهایم را می بینیم که به طبیعت خود و با اقسامی از انواع بویها و رائحه های مختلف بسیاری از اشیاء را می شناسند ، آنهائی که موافق طبعشان نباشد پس چرا خداوند به آدمیان چنین نکرده است؟»
 
«...آثار و نشانه های نبوت محمد را یکی، دو تا ، سه تا نفر نقل کرده اند؛ ...وجایز است که این دو سه نفر از همدیگر نقل کرده باشند9...
 
«...شما ادعا دارید که معجزه هم اکنون هست و آن « قرآن »است و سپس می گوئید هر که منکر معجزه قرآنی است مانند آنرا بیاورد ، و ما می گوئیم ما برای شما یکهزار مثل و مانند قرآن می آوریم....؟!»
 
میگوئیم پیامبر اکرم از همه اعراب خواست که مانند قرآن فقط یک سوره بیاورند، اما تمام اعراب از این کار عاجز ماندند .
 
اگر شما مدعی هستید که معجزه الان موجود است و قائم آن قرآن است ... و می گوئید هرکه انکار دارد ، پس باید مانندش را بیاورد ... اگر منظور شما از به « مثل قرآن » وجوهی است که در قرآن هست و سپس فضیلت کلام قرآن بر سایر کلام بشر گشته است؛ اگر این است؛ بر ما وظیفه است که یکهزار مانند قرآن بیاوریم ؛ از کلام بلیغان و فصیحان و سجع گویان و شاعران آنچیزی را بیاوریم که از قرآن الفاظش طلیقتر باشد و مختصرتر از لحاظ الفاظ ولی در معانی بلیغ ترین معانی را ادا کند و از لحاظ سجع مشکل تر و اگر بدین راضی نشوید ؛ همان چیزی که شما از ما خواسته اید ما از شما می خواهیم ....
 
....به خدا سوگند که ما از قول ایشان در شگفتیم ، درباره کلامی که اساطیر الاولین است ! با اینهمه اوصاف پر از تناقض است ، بدون اینکه در آن فایدتی باشد، یا دلیل بر چیزی ، با این وصف می گویند: مثل و مانند این را بیاورید10...
 
... اگر واجب باشد تا کتابی از جانب خداوند بر مردم حجت باشد آن کتاب اصول فلسفه و مجسطی است که آدمی را به معرفت حرکات فلک و کواکب می رساند، مانند کتب طب که در آن مصلحت بدنهای مردم است؛ اولی است که حجت باشند و از چیزی که نه نفعی دارند و نه زیانی و نه امر پوشیده ای را کشف می کند 11...
 
چه کسی عاجز است از تالیف خرافات بدون بیان و برهان ....با اینکه ما افضل از قرآن می توانیم بیاوریم از انواع اشعار خوب و خطبه های بلیغ و رساله های بدیع ازآن انواع که فصیح تر و طلیغ تر و مسجع تر از آن باشد........
 
اما تفاضل کلام بر کلام ویا کتابی دیگر از جهات بسیاری است که در آن منافع فراوان باشد و در قرآن از این باب چیزی نیست و این که گفتیم از باب کلام است.
 
و قرآن از تمام آنچه که گفتیم خالی است و چیزی ندارد12....
 
تحریم نجوم: ایاکم و انظر فی النجوم ، فانه یدعو الی الکهانه
 
از فرو رفتن در نجوم بپر هیزید که تعمق در علم نجوم شخص را به کهانت می خواند. پیامبر اسلام
 
همانا فلاسفه این علوم را بوسیله آراء خوددرک کرده اند و با دقت نظر خود « استنباط » نموده اند و به کمک لطافت طبع خوش به ایشان الهام شده است .. نفع و ضرر این کتابها بیشتر و بزرگتر از نفع و ضرر کتب اهل شرایع است13.....
 
بما خبر بدهید ، کی و کجا ؟! امامان شما دلالت و راهنمائی کرده اند که چگونه بین غذاها و سموم تفاوت بگذاریم ؟ کجا از کارکرد داروها بما خبر داده اند ؟ از ائمه خودتان ؛ بما یک ورق نشان بدهید ،همانطوری که از بقراط و جالینوس هزارها ورق نه یکی دوتا نقل شده است که برای مردم نافع است ، بما چیزی نشان دهید از علومی که از حرکات فلک و علل این حرکات از یکی از امامان شما نقل شده باشد ، یا مطلبی از طبایع لطیفه و ظریف مانند هندسه و یا غیر اینها از امور مربوط به الفات که قبلا معلوم نباشد و پیشوایان شما آن را اختراع کرده باشند14..... اگر بگوئید ریشه تمامی اینها که گفتی از پیشوایان ماست ما میگوئیم : این ادعا صحیح نیست و برای شما هم مسلم نیست ، ما این را میدانیم که ادعا میکنید که از ائمه است.
 
این یک ناتوانی زشتی است که در بین عوام و خواص گفتگوی آن شایع است15......
 
اگر از شما بپرسید :پس مردم از کجا کارکرد داروها و خواص آنها را در بدن آموخته اند.....؟از کجا حرکت فلک را دانسته اند ؟و یا کدام لغت و زبان را مدعی هستی که منشاء بوجود آمدن سایر لغات و زبانها شده است؟
 
ما در این جا گفتار ها داریم ... که ما را از امامان شما بی نیاز میکند ...؟
یک قسمت از این علوم از رسوم مشهور خود آنها استخراج شده که به نزد اهل آن مشهور است مانند رصد نجوم و شناختن داروهای گوناگون و خواص آنها در بدنهای آدمیان.
 
و شناختن دوام و قوام بدن باغذاهای خاص و بویهای مخصوص آنها و یک قسمت از علوم را هر نسلی از نسل پیشین
گرفته است ،همچنان تا نهایت زمان و معرفت قسمتی از این علوم به طبیعت انسان است
چنانکه مر غابی بدون تعلیم از امامان شما شنا میکند ، آنچه گفتیم احتجاج شما را باطل ونابود میسازد16.
 
محمد بن زکریای رازی میگوید:
 
«پیروان ادیان دین خود را از بزرگان خود به تقلید گرفته اند واز دقت و بحث در اصول و ریشه های عقلی طفره رفته اند و سخت منع کرده اند که پیروان ایشان در مباحث عقلی وارد نشوند......و از روسای خود اخباری را روایت کرده اند که موجب آن است اگر پیروان ادیان از راه دلیل بدین آثار بنگرند کافر می شوند و از گذشتگان خود چنین نقل و روایت کرده و میکنند که (جدل)در دین و مراء در دین « کفر» است .
 
و هر که دین خود را بر « قیاس » عرضه بدارد ، در تمام مدت دهر در التباس و اشتباه خواهد بود و گفته اند:
 
در ذات خداوند اندیشه نکنید ، و در خلق خدا فکر کنید .
 
«قضا و قدر »سر خدائی است در آن فرو مروید ، کسانی که قبل از شما بودند با «تعمق» در اینگونه مباحث هلاک گشته اند . اگر از گویندگان این سخنان دلیل بخواهیم خشمناک می شوند و غضب میکنند ، و خون سئوال کننده را «هدر» می دهند و از دقت نظر نهی میکنند و پیوسته به قتل مخالفین خود تحریص می کنند ، لهذا حق مدفون شده است و به سخت ترین صورت، و حقیقت به سختی پنهان مانده است .
 
در طی روزگاران با مذهب خود الفت گرفته اند و با مرور ایام این حال عادت ایشان گشته است؛ اینان با ریش های بلند که صدر مجالس می نشینند مغرور گشته اند ، همانگونه که حلقوم خود را با گفتن خرافات و اکاذیب پاره میکنند17......
 
لا تتفکروا فی الله و تفکروا فی خلقه
 
ایاکم والتعمق فان من کان قبلکم هلک بالتعمق
 
بپرهیزید از تعمق ؛همانا کسانیکه قبل از شما بودند با تعمق هلاک گشته اند.
 
....هرگاه از اهل دین دلیل بخواهند ،بد میگویندو در غضب شوندو خون سئوال کننده را هدر میدانند از این جهت حق به سخت ترین نوع مدفون شده و پنهان مانده است و به سخت ترین پنهانی18....
 
...اینان را درازی ریش تیوس (بز نر) و سفیدی لباس شنوندگان که از اطراف ایشان جمع می شوند مغرور کرده است ، آنانکه حلق و گلوی خود را با دروغ و بهتان و اخبار متناقض پاره میکنند19....
 
حق به سخت ترین وجهی مدفون گشته و به شدیدترین صورت پنهان مانده است20
 
 
انکاروحی و نبوت
 
محمد زکریای رازی در کتابی بنام مخاریق الانبیاء یا مخارق الانبیاء کلیه ادیان را ساخته و پرداخته دست بشری دانسته و گفته است:
 
«مردم را سه کس گمراه کردند: شبانی و پزشکی و بازرگانی.....که هر کدام مذهبی نهادند»
 
منظور رازی از شبان حضرت موسی و از پزشک حضرت عیسی و از بازرگان حضرت محمد میباشد .
 
اصولا محمد بن زکریای رازی ادعاهای کلیه پیامبران و ارتباط آنان با خدا را کذب و دروغ شمرده و به استناد آیات قرآنی میگوید که خدا بنا به ادعای قرآن هر که را بخواهد هدایت و هر که را بخواهد گمراه میکند بنابراین ضرورتی برای وجود پیامبر نبوده و اگر خداوند میخواست میتوانست با الهام به قلوب تک تک افراد آنها را هدایت کند.
 
محمد بن زکریای رازی میگوید:
 
« از کجا و به چه دلیل شما این سخن را واجب شمرده اید که خداوند یک دسته خاص را به مقام نبوت ویژه ساخته و دیگران را نه ؟!
 
چرا پیامبران را بر سایر مردم فضیلت داده است ؟ و فقط اینان را به راهنمائی مردم معین کرده است ؟ و همه مردم را محتاج به ایشان قرار داده است ؟
 
و از کجا به خود اجازه داده اید در ( حکمت حکیم ) که چنین کاری را برای مردماختیار کند ؟ و این کار مشقت بار و دور از انصاف را بر بعضی مردم بار کند.....؟
 
تا بدین وسیله بین مردم دشمنی ها بر انگیزاند و جنگهای (عقیدتی و دینی) فراوان ایجاد شود و بدین وسیله مردم هلاک شوند.....؟...به حکمت حکیم ورحمت رحیم ،اینگونه سزاوار بود که بندگان خود را بوسیله «الهام» به فرد فرد آنان ، تمام سودها و همه زیانها را ، در نزدیک و دور به ایشان بیاموزد و هیچیک از بندگان را بر دیگری فضیلتی ندهدو بین بندگان « نزاع » و اختلاف نباشد تا هلاک شوند.
 
این که گفتیم با روش احتیاط مناسبتر است از اینکه بعضی را راهنما و پیشرو برخی دیگر قرار دهد تا در نتیجه هر دسته ای «امام» خود را تصدیق کنند و غیر وی راتکذیب نمایند ، برخی با سلاح وجنگ به روی بعضی دیگر برخیزند و بلا و گرفتاری فراگیر شود ، و با دشمنی های فراوان و کشمکش ها هلاک شوند و دسته های بسیار از این راه و بدین وسیله کشته شوند ؛ چنانکه می بینی21.......
 
علاوه بر همه اینها در کتاب رسائل فلسفی رازی هر چه ستوده شده خرد آدمی است و
بس – در نوشته های رازی هیچ اشارتی به وحی الهی نشده است22.
 
 
انکار معاد توسط رازی
 
رازی در باب بیستم کتاب « طب روحانی» که فی اخوف من الموت نام دارد صراحتا معاد و روز رستاخیز را نفی نموده و مردم را به شجاعت اخلاقی و مدنی فرا خوانده و با توسل به منطق و علم پزشکی اعلام میداردکه :
 
« مرگ پایان رنجهای بشری است و پس از آن هیچ مرحله ای وجود ندارد! »
 
و مردمان متمدن نباید از مرگ وحشت داشته باشند 23.
 
عقاید فلسفی رازی
 
از نظر فلسفی نیز رازی را میتوان جزء ماده گرایان مکانیستی و پیرو فلسفه «دموکریت» و« اپیکور » دانست.
 
او جهان را مرکب از 5 «هیولی» (ماده قدیم) میدانست و معتقد بود «هیولی» دارای اجزاء بسیط یا بعد هستند .
 
رازی در کتاب « فی المده الزمان و فی الخلاء و الملاء و هی مکان » میگوید: « عقل نمی پذیرد که ماده و مکان آن ، ناگهان- بدون اینکه سابقا ماده یا مکان موجود باشد ، بوجودآید و ابداع(خلق) محال است .
 
او در کتابی که درباره هیولی (ماده قدیم) نوشته تاکیدمیکند که: جسم را حرکتی است ذاتی............
 
اخلاق از نظر رازی
 
زکریای رازی عقاید خود را در باب اخلاق بیشتر از همه در کتاب «السیره الفلسفیه» و « الطب الروحانی» یا «طب النفوس» بیان کرده است.
 
در رساله «السیره الفلسفیه» که توسط پول کراوس ( paul krous) چاپ شده و آقای عباس اقبال آشتیانی آن را به فارسی ترجمه کرده رازی کسانی را که به انزوا و گوشه نشینی میل دارند و به مواجهه با مردم وآمیزش با آنها رغبت نشان نمی دهند و حتی خود رازی را هم که به سبب خلطه و آمیزش با مردم و تصرف در وجوه معاش ملامت میکنند را به باد انتقاد می گیرد و همچون پیشوای فیلسوفان سقراط می گوید :
 
«حکیم کسی است که در میان مردم بسر برد و در عین اینکه قناعت میکند از اموری که موجب تشویش و بر انگیخته شدن درد و الم میشود پرهیز کند......»
 
مبنای عقاید رازی در اخلاق بر لذت و الم استوار است
 
و معتقد است که : لذت عبارت است از برگشت نفس به حالت طبیعی خودبعد از خروج
ازآن یا خلاص از الم ودرد....
 
محمد بن زکریای رازی در مقاله دیگر در شرح لذت نوشته است:
 
«لذت یکی از انواع راحت و در ذیل آن داخل است »
 
اعتقاد رازی به اصالت لذت در اخلاق و لذت را غایت زندگی دانستن که در واقع دنباله اعتقادات حکیم یونانی اپیکور بوده است به مذاق اهل شرع خوش نیامده و متکلمین و دینمداران در زمان حیات رازی با آن به مخالفت برخاستند از جمله ابوالحسن شهید بن حسین بلخی حکیم و شاعر شیرین سخن فارسی که در سال 325 وفات یافت ردیه ای بر رازی نوشت که رازی نیز آن را در رساله ای بنام «کتاب فی النقص علی علی بن شهید البلخی فی امر اللذه» پاسخ گفته است .
== درباره رازی ==
* «تفقد و مهربانی به همه‌کس، به ویژه فقراء و بیماران داشته، از حالشان جویا، و به عیادتشان می‌رفت و مقرری‌های کلانی برای آن‌ها گذاشته بود.»