غلامحسین ساعدی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز ویرایش 188.138.24.228 واگردانده شد به آخرین تغییری که Pouyana انجام داده بود
RAHA68 (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱:
: '''[[w:غلامحسین ساعدی|غلامحسین ساعدی]]''' معروف به گوهرمراد متولد شنبه ۱۳ دی ۱۳۱۴ در [[تبریز]] یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان معاصر ایرانی است. از داستان [[گاو]] او (در مجموعه عزاداران بیل)، فیلمی به همین نام ساخته شده‌است که موفقیتی جهانی یافت.
 
==بدون منبع==
* نه تنها نام این عفریت کثیف بدنهاد، که خودش هم چهل سال تمام با من بوده است. چه مرگ‌ها[[مرگ]]‌ ها که ندیده‌ام و چه عزیزانی را که به خاک نسپرده‌ام. سایه‌ی این شبح لعنتی همیشه قدم به قدم با من بوده است..
*صدها بار [[چخوف]] را روی پله‌های آجری خانه‌مان، زیر درخت به، لم داده در اتاق نشیمن دیده بودم. از فاصله‌ی دور، جرات نزدیک شدن به او را نداشتم، هنوز هم ندارم.
*من نویسنده‏ام، وظیفه‏ی من الان مبارزه با [[مرگ]]‌ است. از این پس، نویسندگی من شروع می‏شود. باید نوشت… باید نوشت…<ref name=radiofarda4>{{یادکرد وب|
عنوان=مرگ[ در[مرگ]]‌در آوارگی بیست و پنج سال از [[مرگ]]‌ ساعدی می‌گذرد |
نشانی=http://www.dw-world.de/dw/article/0,,6257513,00.html|
تاریخ=۲۹ آبان ۱۳۸۹|
خط ۱۵:
*در هر کاری خواسته‌ام خود را زودتر خلاص کنم. در نوشتن خواسته‌ام زودتر فارغ شوم و جنین مرده بیرون انداخته‌ام.
**نامه به [[w:فرج الله صبا|فرج الله صبا]]
*دنیای آوارگی را مرزی نیست. پایانی نیست. [[مرگ]]‌ در آوارگی، [[مرگ]]‌ در برزخ است. [[مرگ]]‌ آواره، [[مرگ]]‌ هم نیست. [[مرگ]]‌ آواره، آوارگی [[مرگ]]‌ است. ننگ [[مرگ]]‌ است.
**دیگردیسی و رهایی آواره<ref name=radiofarda4></ref>
 
خط ۲۳:
 
[[w:احمد شاملو|احمد شاملو]]:
*آن‌چه از او زندان شاه را ترک گفت، جنازه نیم جانی بیش نبود. آن مرد با آن خلاقیت جوشانش پس از شکنجه‌های جسمی و بیشتر روحی زندان اوین، دیگر مطلقا [[زندگی]]‌ نکرد. آهسته آهسته در خود تپید و تپید تا مرد. وقتی درختی را در حال بالندگی اره می‌کنید، با این کار در نیروی بالندگی او دست نبرده‌اید، بلکه خیلی ساده او را کشته‌اید. ساعدی مسائل را درک می‌کرد و می‌کوشید عکس‌العمل نشان بدهد. اما دیگر نمی‌توانست. او را اره کرده بودند.
 
[[w:هما ناطق|هما ناطق]]:
خط ۳۳:
 
[[w:ابراهیم مکی|ابراهیم مکی]]
*مهم‌ترين مسئله‌ای كه می‌توانيم در مورد دكتر ساعدی بگوييم اين است كه حيثيت اجتماعي تئاتر[[ ايران]] را بازگرداند.<ref name=radiofarda2></ref>
 
[[w:م.سحر|م.سحر]]