نیشابور: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
خط ۶۷:
** از سفرنامه ابوالفضل برقعی قمی به خراسان/سفری به نیشابور و مشهد [http://fa.wikisource.org/wiki/%D8%B3%D9%81%D8%B1%DB%8C_%D8%A8%D9%87_%D9%86%DB%8C%D8%B4%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B1_%D9%88_%D9%85%D8%B4%D9%87%D8%AF]
* « » .▼
* « هيچگونه نشانه يا خط مرزی در آسمان اين شهر ديده نمیشود كه آن را از ساير شهرهای قديمي ايران كه بههمين اندازه است مشخص سازد. ديوار مشهور آن نمونهای از «اسراف و اتلاف كوشش» در ايران است. اكنون ديگر ضرورتی نيست كه لشكر فراوان مغول از آن بالا برود. چه امروز ديوارهای شهر چنان وضع رقتباری دارد كه حتي در مقابل حملهی گروهی از پسران پيشآهنگ تاب مقاومت نمیآورد. بازارهاي نيشابور از جملهی ويرانترين بازارهای ايران و مردم آن از فقيرترين مردم اين كشور به شمار میروند. در اين بازار مانند بازارهای ساير شهرهای ايران كوزه گر پير را میتوان يافت. وضع ظاهر او زياد تغيير نيافته و هنوز بر گل مرطوب مشت میكوبد ولي با نيروی كمتر و بدون شوق و علاقه این کار را انجام می دهد. دوستداران كوزههاي زيبا و خوشتركيب، كوزههايی كه با مهارت و استادی تهيه شده دير زماني است كه ديده از جهان فرو بستهاند، لااقل دو قرن از مرگ آنها میگذرد. از آن زمان تا كنون، كوزهگر شرق استعداد خود را از دست داده و نمیتواند با آن حرارت سابق گل كوزهگری را در چرخ حساس و تاثير پذير بريزد و با دستهای مستعد خود، مصنوعي خلق كند كه به نام و دورهای كه در آن می زيد، درخشندگي و شكوه بخشد. آتش كورهی محقر او هنوز كاملا گرمی خود را از دست نداده ولي نقصی يافته، چه شعلههای آن مانند زمانی كه شاه عباس با حمايت و پشتيبانی خود آن را باد میزد روشنی و درخشندگی ندارد. رنگ فيروزهای آن، جلای سابق را ندارد. هيچ رنگی نمیتواند با آن رنگ آبی قرن پانزدهم برابری كند. سبزی به زردی گراييده است » .
** ''«فردریک چارلز ریچاردز»، عنوان «سفرنامهی فردریچاردز» به همت «مهیندخت صبا» به فارسی . در سال 1343 خورشیدی توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب در 274 صفحه و به تیراژ 2 هزار نسخه، چاپ شد.''
* « امروز، منظرهی اطاق و آرامگاه وی چنان است که گویی هممیهنان او عمدا نسبت به آن توجهی نشان نمیدهند. دلایل و بهانههای گوناگون برای وضع آرامگاه شاعر اورده شده ولی هیچ یک از آنها جوابگوی انتقاد صحیح نیست. راست است که او در باغی مدفون می باشد ولی بوتهی گل سرخی که گلبرگهای خود را بر مزار او نثار کند دیده نمیشود ... گفتگو با ایرانیان دربارهی عمر خیام مشکل است، آنها حاضرند از او به عنوان یک فیلسوف یا ستارهشناس گفتگو کنند ولی هرگاه به عنوان یک شاعر بزرگ مورد ستایش واقع شود بلافاصله حافظ و سعدی را جانشین وی میسازند، هرگاه از تزجمهی زیبای فیتز جرالدذکری به میان آید، می گویند: «فیتز جرالد دیگری را به شیراز بفرستید تا اشعار حافظ و سعدی را ترجمه کند...نام عمر در نزد ایرانیان نامی چندان دلپسند نیست، هیچکس با این اسم نمی تواند در ایران به عنوان یک قهرمان، محبوبیت پیدا کند، همانطوری که در ایرلند، هیچکس قادر نیست با داشتن نام «کرومول» سیاستمدار مشهوری شود ... .».
** ''«فردریک چارلز ریچاردز»''
* « دیوانه ای به نیشاپور می رفت. دشتی دید پر از گاو ، پرسید : این گاو ها از کیست؟ گفتند : از آن عمید نیشاپور است. از آنجا گذشت ، صحرای دیدپر از اسپ ، گفت : این اسپ ها از کیست؟ گفتند : از عمید . چون به شهر آمد ، غلامان دید بسیار ، پرسید ؟ این غلامان از کیست ؟ گفتند : بندگان عمید ند .درون شهر سرای دید آراسته مردم به آنجا می رفتند ومی آمدند ، پرسید : این سرای کیست؟گفتند :این اندازه ندانی که سرای عمید نیشاپور است ؟ دیوانه دستاری بر سر داشت کهنه وپاره، پاره از سر بر گرفت ، به آسمان پرتاب کرد وگفت : این را هم به عمید نیشاپور ده ، از آن که همه چیز را به وی داده ای .» .
** عطار نیشابوری ، الهی نامه عطار/حکایت عمید نیشاپور
* « » .
|