عمر بن خطاب: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Fajr18 (بحث | مشارکت‌ها)
وگ
خط ۶:
==سخنان==
 
§=== از نامه عمر بن خطاب به یزدگرد سوم===
* «یزدگرد، من آینده روشنی برای تو و ملت تو نمی‌بینم مگر اینکه پیشنهاد مرا بپذیری و با من بیعت کنی. تو سابقا بر نصف جهان حکم می‌راندی ولی اکنون که سپاهیان تو در خطوط مقدم شکست خورده‌اند و ملت تو در حال فروپاشی است. من به تو راهی را پیشنهاد می‌کنم تا جانت را نجات دهی.»
 
خط ۲۰:
 
* « با این کار زندگی خودت را نجات بده و صلح را برای پارسیان بدست آر. اگر بهترین انتخاب را می‌خواهی برای عجم‌ها انجام دهی با من بیعت کن.»
 
 
قابل توجه ایرانیانی که برای قاتل خونریز اجدادشان احترام قائلند
یزدگرد بسیار زیبا و خردمندانه پاسخ این نامه گستاخانه را میدهد وی در این نامه روشنفکرانه بی سوادی و درک محدود عمر از زمان خودش را بر ملا میسازدو به او گوشزد میکند آنزمان که اعراب وحشی دختران خود را زنده بگور میکردندو سوسمار میخوردند وبرای پشیزی خون یکدیگر را میریختند ایرانبان خدای یکتا را پرستش میکردندو حقوق یکدیگر را محترم میشمردند...
 
==درباره او==
سطر ۳۸ ⟵ ۳۴:
 
* «اما عمر بن خطاب هم که بعد از وی آمد مانند او کار خلافت را سخت به جد گرفت. مثل ابوبکر ساده و فروتن بود و هم مثل او از شادخواری و آسایش طلبی‏ می‏گریخت. جبه پشمین او غالبا از چرم پینه داشت و پای افزارش پاره‏ چوبی بود که‏ تسمه‏ ای بدان بسته بود. در غذا چندان قناعت داشت که هیچکس دوست نداشت‏ یک‏ لقمه از طعام خاص او بخورد. جامه‏ ای را که بر تن داشت تا سوده و فرسوده نمی‏شد نمی‏کند و به جای آن چیز دیگر نمی‌‏پوشید. با این همه تندخوی و سختگیر بود ودر رسیدگی به کار عامه مبالغه‏ ای به حد افراط می‏ورزید. روزها با تازیانه‏ ای که دردست داشت در کوی و بازار می‏گشت و هر جا پیش او شکایت می‏آوردند همان جامی‏ ایستاد و رسیدگی می‏کرد. شبها در شهر و بیرون مدینه می‏گشت و از هر چه می‏رفت آگاهی می‏یافت. در قحطی‏ ای که در سال پنجم خلافتش اعراب را به خوردن‏ مردار و استخوان و راسو و سوسمار و گربه انداخت‏ خود با آن که تهیدست نبود گرسنگی می‏کشید. حتی به تن خود برای بینوایان مدینه خوردنی می‏برد. گاه انبان‏خوردنی-آرد و روغن-را به دوش می‏کشید و تا به بیرون شهر می‏برد.»
**''[[عبدالحسین زرین‌کوب]] در مورد شخصیت عمر رضی الله عنه در کتاب بامداد اسلام بخش ۹''
 
 
 
* «در همه‏ مدت خشکسالی زن و فرزند خویش را نیز در سختی می‏داشت و نمی‏گذاشت درحالی که مسلمانان دیگر گرسنه‏ اند آنها غذای خوب بخورند. خودش هم غالبا گرسنه‏ می‏ماند و گاه شکمش از گرسنگی صدا می‏کرد. در تمام عهد خلافت‏ خویش در کارعاملان و حکام نهایت دقت می‏ورزید. هر کس از ولایات می‏آمد و از دست عاملی ‏شکایت داشت وی آن عامل را می‏خواست و او را با آن کس که از وی شکایت داشت‏ می‏نشاند و رسیدگی می‏کرد، اگر حق با شکایتگر بود بی هیچ ملاحظه‏ ای داد او رامی‏داد و حق او را از ظالم می‏گرفت.»
**''[[عبدالحسین زرین‌کوب]] در مورد شخصیت عمر رضی الله عنه در کتاب بامداد اسلام بخش ۹''