چشمهایش: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶:
* «تو عقب خوشبختی پرسه میزنی. با دیپلم ،با مدرک، با پول، با شوهر. با این چیزها آدم خوشبخت نمیشود. باید درد زندگی را تحمل کرد تا از دور، خوشبختی بهآدم چشمک بزند ببین، من علیل هستم. شاید هم سل دارم نمیدانم، در هرصورت بیمار و علیل هستم. مادرم مرا در اطاق کوچکی تهباغ بهطوری که صاحبخانه شیون او را نشنود بهدنیا آورده. در آن اطاق پر از نم، بیمارپرورده شدهام. خودم میدانم که عمر من زیاد طولانی نیست چندسال دیگر بیشتر زندگی نخواهم کرد. اما خوشبخت هستم. برای من یقین است که کاری که انجام میدهم، در عرض دهسال دیگر اقلأ صد بچهٔ معلول نجات پیدا خواهند کرد. این مرا خوشبخت میکند این لذتی است که از مبارزه نصیب من میشود.»
* «از این ولنگاری که بدان مبتلا شدهای دست بردار، درد ناکامی را تحمل کن تا نقاش شوی.»
* آقای ناظم، خواهشمندم کوتاه کنید. دیگر سوالی نکنید. من دیگر چیزی ندارم به شما بگویم. تازه هم هیچ چیز به شما نگفتهام. آنچه درون مرا میکاود و میخورد، هنوز هم گفته نشده. اگر من میتوانستم آنچه را که درون مرا میسوزاند بیان کنم، آن وقت شاعر میشدم، نویسنده ، نقاش و هنرمند بودم و حال نیستم. شما زندگی استاد را از من میخواستید، برایتان حکایت کردم. از زنهای مانند من که زندگیشان فدای هوا و هوس مردان این لجنزار شده، فراوان هستند. از شما ممنونم که آنقدر حوصله به خرج دادید و داستان شومی را که مربوط به کار شما و علاقه شما به زندگانی استاد نبود، شنیدید. تابلوتان را ببرید! دیگر من به این پرده هیچ علاقه ای ندارم.
استاد شما اشتباه کرده است. این چشمها مال من نیست.
{{ویکیپدیا}}
{{ناتمام}}
|