مرزبان‌نامه: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Reza1615 (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Hpaalm (بحث | مشارکت‌ها)
تکمیل سازی-هنوز نیاز به زیباسازی دارد
خط ۱:
 
'''[[W:مرزبان‌نامه|مرزبان‌نامه]] ''' کتابی‌ست نوشتهٔ اسپهبد مرزبان‌بن رستم‌بن شهریاربن شروین‌بن رستم‌بن سرخاب‌بن قارن آملی. بعدها سعدالدین وراوینی آن را از لهجه طبری به فارسی دری نقل کرد. این اثر یکی از آثار ارزنده زبان فارسی است که در نیمه اول قرن هفتم میان سالهای ۶۱۷-۶۲۲ از گویش طبری باستان به زبان پارسی دری نوشته شد. این کتاب در نه باب و یک مقدمه و یک ذیل است. مرزبان نامه از زبان حیوانات و به تقلید از کلیله و دمنه نصرالله منشی نوشته شده‌است. درواقع نویسنده کتاب از طریق داستانهای غیر مستقیم واز زبان حیوانات پند و اندرزهای خود را به پادشاه زمان خود می‌گوید. این روش در میان دانایان هندی و ایرانی رواج داشت و در ایران پس از اسلام نیز ادامه یافت.
پیش از سعدالدین یکی از فضلای ملطیه موسوم به محمدبن غازی که نخست دبیر و سپس وزیر سلیمان شاه بن قلج ارسلان(۵۸۸-۶۰۰)بوده‌است در سال ۵۹۸ وحدود ده سال پیش تر از وراوینی این کتاب را اصلاح و انشا نموده و آن را روضه العقول نامیده‌است. به قول شادروان بهار«روضه العقول و مرزبان نامه دو همزادند از یک پستان شیرخورده در کنار یک دایه پرورش یافته الا اینکه لغات تازی غریب در روضه العقول بیشتر از مرزبان نامه به کاررفته و شعر پارسی در آن کمتر استشهاد شده‌است.»
سطر ۱۸ ⟵ ۱۹:
* «هنرمند شایستهٔ بخت ور// نپیچد ز رأی خردمند سر// اگر زیرکی کار هشیار کن// به عقل دگر، عقل خود یار کن»
* «هیچ گاه در ملاعب صبیان پشت ما نردبان هوا نبوده و ساق و ساعد ما را به عادت نسوان مصور و مخلخل نیافته‌اند. ما نوالهٔ اکل و شرب از مذبح فریسهٔ خویش خوریم نه از فضالهٔ مطبخ و هریسهٔ دیگران.»
 
==متن به فارسی امروزی<ref>مجموعه کامل مرزبان نامه به زبان فارسی امروز- به کوشش حسین سجادی-انتشارات آرون-چاپ دوم 1379-چاپخانه حیدری-شابک ISBN6-9-90153-946 </ref>==
 
آنچه تا اینجا خواندید متن اصلی مرزبان نامه به فارسی است ولی از اینجا به بعد متن ساده شده‌ی آن را از کتابی که نام آن در قسمت منابع آمده است می آوریم:
 
* هرکس با بدان دوستی داشته باشد هر که وقت باشد بدی به او برسد.
* خوار کسی است که وی را دستیاری نباشد یعنی پشتیبانان راستین و برادران پاکدل، از گنجینه های روز نیازمندی و نگهدارنده‌‌ی آفت بلا هستند.
* بیگانگان را بر دوستان قدیم که ویژگی های خوب و بد آنها را آزموده ای مگزین، زیرا گفته اند:
« [[دیو]] آزموده به از مردم نا آزموده »
* دوست آن است که با تو راست بگوید نه آنکه [[دروغ]] تو را راست انگارد.
* این داستان (سه شریک راهزن با یکدیگر) را بدان جهت گفتم که هرگز نباید مطیع نفس شد و او را در چراگاه خواهش و گزینش دل ، لگام گسیخته و خودسر رها کرد.
* اگر یکصدم آنچه را که پیوسته [[دنیا]] با تو رفتار می کند ، یک روز از یک دوست صادق و مخلص خود مشاهده نمایی ، او را با دشمن صد ساله یکسان می شماری. آیا می بینی چگونه دوستی دنیا چشم خطا بین تو را می پوشاند و مانع از آن می شود که این همه معناهای دنیا را با این همه روشنی و واضحی درک نکنی؟{سخ}و چگونه گوش حق شنو تورا پنبه ی غفلت پر کرده که صدای هیچ [[نصیحت]] و اندرزی از آوای عقل و خرد را نمی شنوی؟!
* بدان اگرچه آرایش و خوشیهای دنیا بسیار فریبنده و چشم [[دانش]] و خِرَد را می بندد، اما وقتی انسان بخواهد خود را از خواسته ها و تمایلات طبع و سرشت باز دارد ، خوب در زشتیهای آن بنگرد تا با چاره اندیشی های دقیق، گام به گام از آن دور شود. مثلا ، چنانکه مِیخواره (شراب خور) هرگاه از تلخی مِی (شراب)،درهم کشیدگی پیشانی ، نفرت مزاج،استفراغ و آلودگی لباس، سردرد سحرگاهی ، پشیمانی از حرکات و رفتار، بد اخلاقی در شب، شکستن جام و پیاله، دست به گریبان شدن با دیگران، ناسزاگویی ، انجام ندادن کارهای لازم ، تحمل رنج خمارآلودگی و رفتار بدون اراده و همچنین شرمندگی از میخوارگی زشتی و رسوایی آن را به یاد می آورد، بیهودگی و رنجهای حاصل از آن ، در مزاق خِرَد او اثر نماید و هر وقت که چهره ی آن را پیش چشم دل مجسم نماید ، کم کم از میخوارگی نفرت پیدا کند و از خوردن آن منصرف گردد.
:همچنین هرگاه شکارچی زیانهای تعقیب شکار با اسب را به یاد آورد و از لغزیدن اسب و مردن در اثر لغزیدن ، ترس از پنجه و دندان [[پلنگ]] و [[گراز]] ، اندوه فرار [[یوزپلنگ]] و باز ، و بیهوده تلف کردن وقت خود را در نظر بگیرد و زیانهای بسیار و سود اندک را در ترازوی خِرَد خود بسنجد بی گمان علاقه به شکار را در دل او سرد می گردد و یکباره به رها کردن شکار می پردازد و خود را در پناه عقل از خطرات آن ایمن می سازد.
* مرد اندیشمند هرچند [[بخت]] و اقبال را به کام دشمن ببیند، از تلاش خود در مقاومت با [[دشمن]] نکاهد و در حفظ قدرت اندک خود بکوشد. زیرا مثلاً پزشکی که از بازگشت سلامتی بیمار ناتوان می شود نیروی باقیماند‌ه‌ی بیمار را با چاره‌ی دانش و درمان خوب نگه می دارد که اگر چنین کاری را هم انجام ندهد مرگ و هلاکت ، بیمار را فرا می‌رسد.
* گفته اند :«چنانچه به وسیله ‌آهن آب‌دیده از نوع فولاد ، آهن‌های دیگر را می شکافند با الفاظ گوارا و شیرین نیز می توان عادت مردم را عوض کرد و همانگونه که شعر دلاویز و نکته های دقیق و لطف‌آمیز، بسیار بخیلان را کریم ، ترسوها را [[شجاعت|شجاع]]، [[خسیس]]ها را بخشنده ، بی قراران را نرم و آرام و سبک‌خردان را آگاه و بیدار گردانیده است.
* سه عادت از عادات نادانان است :
: <big>اول</big> اینکه خود را بی عیب و و نقص بداند .
: <big>دوم</big> اینکه در مقام دانش ، دانش خود را از دیگران بیشتر بداند
: <big>سوم</big> اینکه به دانش خرسند و مغرور باشد و دانش خود را کامل تصور کند.
* دو عادت پیوسته از منش نادانان است:
یکی اینکه پول خود را به شخصی وام می دهند که به غیر از فروتنی و التماس نمی توان آن را گرفت. دیگر اینکه راز خود را به کسی می گویند که در نگهداری آن ، نیاز به سوگند دادن و تاکید بسیار داشته باشد.
* آشکار است علاقه و شیفتگی انسان به چیزی ، چهره ی خیر و صلاح را از چشم خرد او پنهان می کند.
* تاثیر سخن در نفس انسان ، وابسته به میزان اعتقاد و باور او نسبت به آن سخن است.
* فرخ‌زاد پاسخ گفت:هرکس سرانجام کارها را در جام جهان نمای خِرد خود نگاه نکند و در آغاز کار ، راه رهایی و گریزگاه را در نظر نگیرد ، پیوسته پراکنده دل ، شوریده سر و پریشان کار باشد.
* راز خود را با مردم ساده‌دل ، پر حرف، پرگو ، میخواره و کسانی که با افراد مختلف نشست و برخاست می کنند نگو.
* نباید مرد عاقبت نگر و دوراندیش آنقدر به پس و پیش کارها بنگرد که وقت انجام کار و فرصت مناسب از دست او برود بلکه باید هرچه زودتر و بدون هیچگونه سستی و با اراده‌ای راسخ کاری را که صلاح می‌داند به انجام برساند. درنگ کننده در درمان خویش پس از شناختن روش درمان همانند درنگ کننده در خاموش کردن آتش است در هنگامی که آتش در لباس او افتاده باشد.
* صحبت [[پادشاه]] و نزدیکی به دربار او به گرمابه‌ای داغ می ماند که هرکس بیرون آن باشد آرزوی آن دارد که وارد حمام شود و هرکس یک ساعت داخل آن باشد از حرارت داغ آب و ناسازگاری هوای آن ناراحت باشد و بخواهد زودتر از آن بیرون بیاید.
* [[عقل]] همانند کوهی استوار و دست نیافتنی ، پرسود است که هرکس بخواهد از آن بهره‌ مند گردد تنها از یک راه می تواند به آن راه یابد.
* بسیار به‌دنبال آرزوهای مختلف رفتن و به هرچیزی چشم طمع انداختن از خرد به‌دور است.
* در طبیعت سخن راز بزرگی ، نهفته و پنهان است که در هنگام سخن گفتن تاثیر خود را بر خلق و خوی شنوندگان می گذارد.
*<big>فرمان خسرو به بعضی از مردمان :</big>
به زیردستان خود نگاه کنید ، افراد زیادی وجود دارند که آرزوی داشتن مقام و منزلت شما را دارند و به آن نمی رسند. شما از این مسئله پند و عبرت بگیرید و خدا را سپاس گزاری نمایید و به آن قانع و راضی باشید و بر زیردستان خود ظلم و ستم نکنید.
* رعیت همچون کودکان نابالغ هستند و پادشاه همچون [[مادر]] مهربان که هیچ حافظ و نگهبانی مانند مادر آنان را از آب و آتش روزگار محافظت نمی کند.
 
* پادشاه نباید از گردآوردن پنج خصلت و منش خوب بی اطلاع باشد تا در مسابقه نیکوکاری و نیکورفتاری بر شهریاران دیگر پیشی بگیرد.
 
:<big>اول</big> اینکه در بخشش و عدم بخشش میانه‌روی کند بگونه‌ای که [[عدالت]] و دادگری را فراروی خود قرار دهد
:<big>دوم</big> اینکه اندازه و میزان خوشنودی و ناخشنودی را نگه دارد و از ضرر و زیان نهادن چیزی در غیر جای خود آبروی خود را حفظ کند
:<big>سوم</big> آنکه مصلحت خود را به مصلحت همگان ترجیح ندهد
:<big>چهارم</big> آنکه دست لشکر و سپاه را بر رعیت و زیردستان بازنگذارد
:و <big>پنجم</big> آنکه علم و دانش را برتر از همه چیز بداند و اندیشمندان را گرامی‌تر از همه بشمارد.
 
==منابع==
{{پانویس}}