سوته‌دلان: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
Hastiran (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱:
'''[[W:سوته‌دلان (فیلم)|سوته‌دلان]]''' ([[W:۱۳۵۶|۱۳۵۶]]) فیلمی به کارگردانی [[علی حاتمی]].
 
'''مجید :''' «پنزر خنزر. توپ داغونم نمی‌کُنه. چشِ شیطون کر، توپِ توپم.
'''مجید :''' خدایا چقدر دشمن داری دوستاتم که مائیم یه مشت ضعیف ناقص عقل که در حقمون دشمنی کردی.
 
این مال و منال مفتی، همچی هلو برو تو گلو گیر نیومد، حاصلِ یه عمر جوب‌گردیه.
'''مجید :''' ماچت کنم؟ ماچت کنم؟ ماچت میکنما!
آقامون ظروفچی بود، خودمون شدیم جوبچی، جوب‌چی. آقا مجیدِ ظروفچیِ جوبچی.
 
هه‌هه‌هه‌هه! میخِ زنگ‌زده، زنجیلِ [زنجیر] زنگ‌زده، تارزانِ زنگ‌زده، ساعتِ زنگ‌زده. (حواستو ضرب کُن، جمع کُن! حواستو ضرب کُن، جمع کُن!) ساعتِ زنگ‌زده دیگه زنگ نمی‌زنه، چون زنگاشو زده.
'''مجید :''' ما خمیره مون یکیه تنورمون فرق داره.
 
داداش حبیب! ما داداشیم، از یه خمیریم، اما تنورمون علیحده‌اس. تنورِ شما عقدی بود، مالِ ما تیغه‌ای ـ صیغه‌ای. کلّه شماها شد عینهو نون تافتون، گرد و تُلمبه قلمبه، کلّه ما شد عینهو نون سنگک. (خوب شد که بربری نشدیم.)
'''مجید :''' من قبلنا خیلی عاشقیت داشتم ..... بدون اگه اولی نبودی آخرئیی
 
آقا مجید! تافتونیا، اون‌طرفیا، اون‌وریا، همونایی که بعد از چلّه آقات تو رو انداختن تو این اتاق یه‌دری، همۀ این ثروتو ضبط می‌کنن.
'''مجید :''' ساعت زنگ زده دیگه زنگ نمی زنه.... چون زنگاشو زده
 
داداش حبیبم یه نفره تو اونا. غُربتی‌یا یه لشگرن. جَخ سرِ داداش حبیبم مثل اونا تافونیه، نه سنگکی. با اونا تنی‌یه، با من ناتنی‌یه. با من ناتنی‌یه، با اونا تنی‌یه. ناتن تن‌تنی‌یه، تن‌تن تنی‌یه، ناتن‌تنی‌یه، ناتن‌تنی، ناتن‌تنی، دنگ. . .
'''مجید :''' تو رو چه به روضه؟ تو خودت روضه ای. گریه کن نداری!
 
آقا مجید! اگر غُربتی‌یا برگشتن گفتن: جوبچی، لجن جمع‌کُنه. بگو: دامادتون که دواتچی‌یه، لیقۀ دوات جمع می‌کنه. و از اینم بدترِ آدمِ دورغگو دشمنِ خداست.
'''مجید :''' بلا روزگاریه عاشقیت
 
'''مجیدای‌وای :''' خدایاکه چقدر دشمن داری خدا! دوستاتم که مائیممائیم، یه مشتمُشت عاجزِ ضعیفعلیلِ ناقص عقلعقل، که در حقمونحقّ‌شون دشمنی کردی.
«التماسِ دعا، خوش به سعادت‌تون که می‌رین روضه. جاتون وسطِ بهشته. ما که دنیامون شده آخرت یزید. کیه ما رو ببره روضه؟
 
مجید آقا تو رو چه به روضه؟ روضه، خودتی؛ گریه‌کُن نداری، والاّ خودت مصیبتی، دلت کربلاست. (ماچت کنم؟ ماچت می‌کنم‌آ)
 
داداش حبیب اهل روضه نیست. فقط سرِ خاکِ آقام دستمال گرفته بود دستش، می‌زد تو پیشونی‌ش. شبِ چهلم، عینک زده بود چشاشو کسی نبینه گریه کرده. بعدِ آقام نشست پای روضۀ من‌و غمِ من‌و خورد. منِ بدبختِ سرسخت.
 
خُب، چشی تر کردیم. ثوابش بره به‌حسابِ داداش حبیبم که اهلِ روضه نیس.
 
داداش حبیب گفته از این شبِ جمعه ـ شبِ جمعۀ خودشون که دوشنبۀ منه ـ اهلِ خونه که می‌رن روضه، یکی میاد خونه رو بپاد.
 
اِ اِ اِ، خونه‌پا زنه!! عاشقی‌یت! هیشکی خونه نیس الاّ من‌و اون‌و خُدا. خُدام که نَرو نیس با عاشقی‌یت.
 
هوووی کُمبُزه! غیظ نکن! توام یه سری تو سرا. (ماچت کنم؟ ماچت کنم؟ ماچت می‌کنم‌آ).»
 
'''مادر :''' دختر زائیدم برای مردم، پسر بزرگ کردم برای رندون، خودم موندم سفیل و سرگردون