←منبع دار
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Arashk rp2 (بحث | مشارکتها) |
Arashk rp2 (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱۹۸:
*«پیام و کارنامه خود را به هر شکل از آن جمله نوار و اعلامیه ... به اطلاع شما خواهم رسانید»
** ''آخرین سخنرانی بنی صدر پیش از برکناری''
*«من رئیس جمهور منتخب شما در دفاع از قانون با تمام قوا ایستاده ام. »
** ''آخرین سخنرانی بنی صدر پیش از برکناری''
*«چون چماقدارها به این محل که دفتر هماهنگیهای شما مردم با رئیس جمهور است حمله آورده بودند، بنشان اینکه بلکه در این کشور قانون احترام پیدا کند و یک ملتی و یا مردم یک شهری نیز این مقدار حق داشته باشند که خانه ی مخروبه ای را محل دیدار یکدیگر قرار دهند و دردهای خودشان را بتوانند در آنجا با فراغ بال بگویند، بدون ترس از اینکه گرفتار عواقب آن گردند. بدینجا آمدم، هر خانه ای، خانه هماهنگی است، چون شمائید که رای داده اید، شمائید که حمایت میکنید امیدوارم من نیز با صداقت بخدمت شما بمانم. »
** ''آخرین سخنرانی بنی صدر پیش از برکناری''
**ایران سرزمین رستمها است. تا بوده، تاریخاش اینگونه بوده.
*''در مصاحبه با کافه ناصری''
*من که نمیخواستم با چماق سر دخترها روسری کنم و اصلا مخالف حجاب اجباری هم بودم (با خنده). بنابراین از نظر من، هرکس آزاد بود هرجور میخواهد زندگی کند. هنوز هم همین نظر را دارم.
**''در مصاحبه با کافه ناصری''
*میگویند آن موقع باید با آقای خمینی کمی کنار میآمدیم. من میگویم زیادی، بیخودی در برابر ایشان کوتاه آمدم. در "خیانت به امید"، یکی از اشتباهاتی که نوشتهام، همین است. به لحاظ اینکه اسطورهای در ذهنام ساخته بودم که قضیه مصدق و کاشانی تکرار نشود. اما تکرار شد. درست این بود که روی خطوطی که میباید، استوار میایستادم. در برابر بقیه استوار بودم اما با ایشان ملاحظه میکردم. فکر میکردم شاید خبر ندارد، مرجع تقلید که نمیتواند دروغ بگوید، خُب به او بد اطلاع میدهند.بارها هم دوستانام میگفتند که: «شما اشتباه میکنید، همه چیز زیر سر خود این آدم است». اما من به خاطر علاقه زیادم به او، نمیپذیرفتم.
**''در مصاحبه با کافه ناصری''
*در مورد پدرم، فکر میکردم که او روحانی پولداری است و مزه فقر را نچشیده و مثل بقیه هنگام طلبگی در حوزه با نان و پنیر و نان و خرما سر نکرده اما خمینی دردها را میفهمد. به خصوص که بعد هم پسر او که همسن من بود، مرحوم شد و در نجف در کنار پدرم هم دفن شده است. در ذهن من اینطور بود که پدر و پسری جایشان را به دیگری دادهاند، حال او پدر است و من پسر. فوقالعاده به او علاقه داشتم.
**''در مصاحبه با کافه ناصری''
*یک روز به ایشان (خمینی) گفتم که این اعدامها را به پای شما مینویسند. گفت: «من راضی نیستم، در قیامت شکایت خواهم کرد». گفتم: «خب دو کلمه بنویسید که اینها به شما مربوط نیست. اگر از امروز به بعد کسی را اعدام کردند، در این دنیا و آن دنیا من پاسخ میدهم». حاضر نشد بنویسد.
**''در مصاحبه با کافه ناصری''
* در واقع سه دهه است که ما در شرایط ترور زندگی میکنیم.
**''در مصاحبه با کافه ناصری''
*آمدن من به ایران سودی ندارد. شما باید به تلویزیون بروید، از این ملت بابت استبدادی که حاکم کردی، بلاهایی که سر این مردم آوردی و جنگی که به این مردم تحمیل کردی معذرت بخواهی. اگر این کار را کردی، یک انفجار معنوی میشود و آنوقت آمدن من معنی پیدا میکند.
**''در مصاحبه با کافه ناصری''
*اگر اینجا از بین بروم و استبداد در ایران باشد، جنازه من هم به ایران نخواهد آمد. وصیت کردهام جنازهام اینجا بماند تا وقتی که ایران آزاد شود. در استبداد شما به ایران نمیآیم.
**''در مصاحبه با کافه ناصری''
*کسی که دروغ میسازد، مطابق طرز فکر خود میسازد و نمیتواند خود را جای من بگذارد و دروغ بسازد.
**''در مصاحبه با برنامه پارازیت بخش فارسی صدای آمریکا''
*از دید من لباس زن، لباس منزلت، کرامت و شرافت است. اگر اقتضا میکرد هیچ دریغ نمیکردم از پوشیدن لباس زنانه، که بیایم به این صحنۀ مبارزهای که آمدم.
**''در مصاحبه با برنامه پارازیت بخش فارسی صدای آمریکا''
== درباره او ==
|