حیدر یغما: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Jamal Nazareth (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
Jamal Nazareth (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۹:
{{ب|چرا بيان حقيقت نميكني يغما|ز اعتراض تهي مايگان , امانم نيست }}
{{پایان شعر}}
==درباره او==
 
*«امرزه روز، شاید کمتر کسی باشد که، اهل شعر و شاعری باشد ولی با نام یغما نیشابوری آشنا نباشد.مردی که از تبار زحمتکشان بود و دارای طبعی بلند. هرگز در برابر اغنیای زمان سر خم نکرد و به غیر از نانی که از عرق جبین خود در آورده بود نانی نخورد. بله! او هرگز مدیحه سرایی حکام را نکرد!شغل او خشت مالی، در یکی از کوره پز خانه های نیشابور بود.»
**''[[نصیر مهرین]][http://www.kabulnath.de/Salae_Soum/Shoumare_64/Jaghmah-naishabori.html]''
*« صورتی آفتاب سوخته، موئی ژولیده، پوستی پُرجین از رنج زمانه داشت. ساعد ورزیده، و انگشتان پینه بسته اش حکایت از همآنا ساختن هزاران خشت در یکروز بود. در اتاق محقرش زیراندازی از جنس ژیلو و سکانی و سماوری نفتی، سادگی و بی پیرایگی صاحب آن را حکایت میکرد. زیر سیگاری کوچکی که از گل رس ساخته شده بود و پاکت زرد رنگ سیگار ویژه اشنو و کبریت بی خطر تبریزش خبر از تنها سرگرمی او میداد.»
**''[[نصیر مهرین]][http://www.kabulnath.de/Salae_Soum/Shoumare_64/Jaghmah-naishabori.html]''
*«نگاهی نافذ و گیرا داشت و لبخندی پرمعنی، کمتر صحبت میکرد و بیشتر در فکر بود. در محافل آغشته به ریا حاضر نمیشد، و چون با دوستان می نشست اگر لازم می دید با دو دانگ صدایی که داشت حرف دل را با آواز حزینش می خواند، و گه گاه که به عکس مولا علی که در طاقچه کوچک اتاقش بود نگاه میکرد، اشک گرداگرد چشمان سیاهش حلقه میزد. شاید فکر میکرد اگر روزی گلایه های علی را از دل چاه بیرون بکشند، قطعأ آواز او را هم ازین خشت ها بیرون خواهند کشید.»
**''[[نصیر مهرین]][http://www.kabulnath.de/Salae_Soum/Shoumare_64/Jaghmah-naishabori.html]''
*«نگاهی نافذ و گیرا داشت و لبخندی پرمعنی، کمتر صحبت میکرد و بیشتر در فکر بود. در محافل آغشته به ریا حاضر نمیشد، و چون با دوستان می نشست اگر لازم می دید با دو دانگ صدایی که داشت حرف دل را با آواز حزینش می خواند، و گه گاه که به عکس مولا علی که در طاقچه کوچک اتاقش بود نگاه میکرد، اشک گرداگرد چشمان سیاهش حلقه میزد. شاید فکر میکرد اگر روزی گلایه های علی را از دل چاه بیرون بکشند، قطعأ آواز او را هم ازین خشت ها بیرون خواهند کشید.»
**''[[نصیر مهرین]][http://www.kabulnath.de/Salae_Soum/Shoumare_64/Jaghmah-naishabori.html]''
*«بعد از چاق سلامتی مختصری، از سوی یغما به اتاق مرتبش دعوت شدند، پتوئی را دولا کرد و برای آنها انداخت و متکا ها را برای راحتی به پشتشان گذاشت. پسر کوچکش که در اتاق بود چند چایی رنگ و رو رفته ریخت و با قندانی که بیشتر از یک مشت قند در ان جا نمیشد، جلوی آنها گذاشت. زمان به کندی میگذشت و مهمانها نمیدانستند از کجا شروع کنند.عاقبت یکی از آنها، با صدایی آرام گفت:همانگونه که میدانی جشنهای دوهزارو پانصدمین سال شاهنشاهی ایران در پیش است و به جهت این روز با شکوه همه هنرمندان هرچه در توان داشته اند در طبق اخلاص تقدیم نموده اند و متقابلا از توجهات مخصوص شاهنشاه برخوردار شده اند. لازم دیدیم که شما هم از این توجهات ملوکانه بی نصیب نمانید و با سرودن غزلی یا قصیده ای خود و خانواده تان را تا آخر عمر بیمه نمایید، خصوصأ که شما از طبقهء محرومان جامعه هستید.یغما، نگاهی پر معنی به آقایان کرد و در حال که یک محکمی به سیگار ویژه خود میزد گفت: لطف کردید که به خانه ام آمدید اما د رمورد آنچه خواسته اید در اولین فرصت خدمت شما خواهم فرستاد. او به وعده اش عمل کرد. اما آنچه او سروده بود هرگز هرگز در هیچ محفل و جشن و شب شعر و تالاری خوانده نشد. فقط سالها بعد در یکی از مجلات کم تیراژ با اعمال سانسور صفحه ای را به او اختصاص دادند و بس.»
**''[[نصیر مهرین]][http://www.kabulnath.de/Salae_Soum/Shoumare_64/Jaghmah-naishabori.html]''
== پیوند به بیرون ==
{{ویکی‌پدیا}}