جورج اورول: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶:
 
== هوای تازه (تنفس) ==
* «شاید مبالغه باشد اما جنگ چشم و دل مردم را باز می کندمی‌کند ، گرچه آنها را به سوی پوچی هم می کشاندمی‌کشاند ، اگر جنگ کسی را نکشد ، او را به فکر وا می داردمی‌دارد»
* «احمقها همیشه خود را چیزی غیر از آنچه هستند نشان می دهندمی‌دهند»
* «یک مرد پست با صورتی سفید و کله ایکله‌ای تاس پشت تریبون است و شعار می دهدمی‌دهد ، کار او چیست؟ آشکارا حس تنفر را بیدار می کندمی‌کند ، تلاش بسیار دارد تا تو را نسبت به بیگانه هایبیگانه‌های فاشیست متنفر کند .براستی چه وحشتناک است که یک ماشین تبلیغات ساعتها برای تو حرف بزند و مرتب یک چیز بگوید : تنفر تنفر ، بیایید با هم یک متنفر خوب باشیم»
* گذشته چیز سمجی است در تمام اوقات با شماست و به نظر من ساعتی نبوده که درباره اتفاقات ۱۰ یا ۲۰ سال گذشته که مثل اراجیف تاریخی واقعیت هم نداشته اندنداشته‌اند فکر نکرده باشیم
* دستگاه تو را رها نمی کندنمی‌کند و تو اختیار عمل نداری حتی سعی هم نمی کنینمی‌کنی خودت را نجات دهی
* این روزها همه چیز درجه یک است حتی گلوله هاییگلوله‌هایی که هیتلر برای شما در نظر گرفته
* تنها فرد بیدار در شهر خوابزدگان متحرک هستم
* من نمی گویمنمی‌گویم که بشر می تواندمی‌تواند تمام عمرش را با چیدن گل پامچال و این جور کارها سر کند ، من می دانممی‌دانم که باید کار کرد ، سوای این هااین‌ها اگر شکمت پر نباشد و خانه گرم نداشته باشی به چیدن گل فکر هم نمی کنینمی‌کنی
* از تعقیب آنچه که در پی آنی دست بکش ، آرام بگیر ، تنفس کن ، بگذار آرامش تا مغز استخوانت نفوذ کند ، بی فایده استفایده‌است . ما اینکار را نمی کنیمنمی‌کنیم ، هنوز کارهای احمقانه از ما سر می زندمی‌زند
* چرا مردم به جای گذراندن بیهوده عمر در اطراف خود نظر نمی کنند؟نمی‌کنند؟ و من از اینکه ما جماعت چیزی بیش از یک احمق خونخوار نیستیم در تعجبم
* اصل همان است که در درونم حس کردم ، می دانممی‌دانم که احساس خوبیست ، همیشه هم در دسترس است . همه ما می دانیممی‌دانیم که "«آن"» همین جاست
* من بیشتر از آن چاق هستم که یک مضنون سیاسی باشم ، هیچکس مرا با باتون پلاستیکی نمی زندنمی‌زند ، من ، آدم متوسط الحالی هستم که قدم می زنممی‌زنم ، سیم هاسیم‌ها خاردار ، شعار ، صورتهای بزرگ ، زیرزمین هاییزیرزمین‌هایی که در آن قصاب هاقصاب‌ها تو را از پشت قاچ می کنندمی‌کنند . "«این" آدم» هاییآدم‌هایی را که بیشتر از من می فهمند میمی‌فهمند ترساندمی‌ترساند
* وقتی می گویممی‌گویم آرامش ، منظورم نبود جنگ نیست ، من احساس درونت را می گویممی‌گویم ، و اگر پسر بچه هابچه‌ها با باتون پلاستیکی مراقب ما باشند آن را برای همیشه از دست داده ایمداده‌ایم...
* حتی سنگ قبر هاقبر‌ها هم می خواهندمی‌خواهند یاد مرگ را از ذهن تو دور کنند . آنها نمی گویندنمی‌گویند که آدمهای زیر زمین مرده اندمرده‌اند آنها "«در خواب فرو رفتگان"» و "«در گذشتگان"» هستند
 
== جستارهای وابسته ==