صادق هدایت: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
حامد صوفی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۷:
*«افکار پوچ!-باشد،ولی از هر حقیقتی بیشتر مرا شکنجه می کند-آیا این مردمی که شبیه من هستند،که ظاهرا احتیاجات وهوا وهوس مرا دارند برای گول زدن من نیستند؟آیا یک مشت سایه نیستند که فقط برای مسخره کردن و گول زدن من به وجود آمده اند؟ آیا آن چه که حس می کنم،می بینم ومی سنجم سرتاسر موهوم نیست که با حقیقت خیلی فرق دارد؟»
** ''[[بوف کور]]''
 
 
* اگر نژاد آدمیزاد باید روزی به اوج ترقی و تکامل برسد در یک محیط طبیعی با خوراک نباتی خواھد بود. چنان که گوشت خواری و تمدن مصنوعی او را فاسد کرده و به سوی پرتگاه نیستی می کشاند. مگر اینکه یک نژاد برومند و نونھالی که زندگانیش از روی قوانین طبیعت است جانشین او بشود وگرنه به طرز ننگینی نژاد او خاموش خواھد گشت.
** ''[[فواید گیاهخواری]]''
 
* بچه که ھنوز ذائقه اش خراب و فاسد نشده گوشت را با تنفر دور می کند.
** ''[[فواید گیاهخواری]]''
 
* ھر کس گوشت می خورد باید دست بالا زده خودش حیوان را بکشد. چون که جانوران درنده معاون نمی گیرند و یا لااقل قدم رنجه نموده یک ساعت عمر خود را به این تماشای قشنگ بگذرانند و ببینند این خوراک ھای خوشمزه برای آنھا چگونه آماده می شود. خوشبختانه ھمیشه سلاخ خانه ھا را بیرون شھر دور از مردم می سازند تا جنایت کشتار را از چشم آنھا بپوشانند.
** ''[[فواید گیاهخواری]]''
 
* می گویند روح آنان (حیوانات) پست تر است. باشد، اما بالاخره مثل ما احساس درد و شادی می کنند. پستی آنها برای ما تکلیف برادر بزرگتر را معین می کند نه حق دژخیمی و ستمگری را .
** ''[[فواید گیاهخواری]]''
 
* نباید احساسات طبیعی خودمان را پست شمرده دلیل بر رقت قلب بدانیم ھیچ چیز به این اندازه طبیعی نیست که احساس تنفر و انزجار انسان از کشتار .
** ''[[فواید گیاهخواری]]''
 
* تا زمانی که احساسات طبیعی و بی آلایش قلب خودمان را به زور خفه نک رده ایم واضح است که در نھاد انسان یک احساس تنفر و اکراه از کشتار و درد سایر جانوران وجود دارد و نیز آشکار است که ھرگاه ھمه مردم وادار می شدند حیواناتی را که می خورند با دست خودشان بکشند بیشتر آنان از گوشت خواری دست می کشیدند.
** ''[[فواید گیاهخواری]]''
 
* باید گفت که حقیقتاً ھنوز گیاه خواری اسباب تمسخر و ریشخند آنھایی است که حقیقت آنرا نمی دانند؛ ما چقدر به سادگی نیاکان خودمان خندیدیم، روزی می آید که آیندگان به خرافات ما خواھند خندید.
** ''[[فواید گیاهخواری]]''
 
* مقایسه بکنید یک دکان میوه فروشی را که به رنگ ھای دلپزیر روان بخش آراسته شده از بوی آن شامه لذت می برد. سیب، نارنج، گیلاس، ھلو، انگور و خربزه و رنگ ھای زنده سبزی ھای گوناگون را با دکان قصابی، دل و روده آویخته شده، اجساد سربریده، شکم ھای شکافته شده، پاھای شکسته که آویزان است و قطره قطره از آن خون می چکد و بوی گند لاشه در ھوا پراکنده می باشد.
** ''[[فواید گیاهخواری]]''
 
 
 
 
* «داستان مضحکی است ساخته و پرداختهٔ خودشان تا به‌این ترتیب در حزب توده را ببندند، روزنامه‌ها را توقیف کنند و بساط رضاخانی را دوباره راه بیندازند... چند صباحی جلو مردم را ول کردند و حالا از سگ پشیمان‌ترند. خیال دارند گُه [[تاریخ|تاریخی]] را جلوشان بگذارند تا قلپ قلپ سر بکشند. وگرنه هر بچه‌ای که شعور داشته باشد می‌فهمد که اگر موضوع جدی بود، اگر واقعاً گلولهٔ مشقی تو هفت‌تیر گذاشته بودند، نه حتی گلولهٔ سربی، از روی لب مبارک لیز نمی‌خورد، جا در جا می‌کشت. این‌ها همه‌اش دوز و کلک خودشان است. دسیسهٔ آن‌هایی که همیشه خواسته‌اند این ملّت در حالت ماقبل [[تاریخ|تاریخی]] بماند تا از آب کره بگیرند...»
** ''[[مصطفی فرزانه]]، آشنایی با صادق هدایت''
سطر ۴۵ ⟵ ۷۴:
* «پس ازحادثه آذربایجان که هدایت از ناتوانی جنبش برای محو سلطنت ناراضی بود و نمی‌توانست در این مساله واقع‌بینانه قضاوت کند و مقدمه [[کتاب]] «گروه محکومین» را در ۴۰ صفحه نوشته بود، من با او در میدان توپخانه بر خوردم. با محبتی که بین ما بود سر صحبت را باز کردم و از مقدمه او ابراز ناخرسندی نمودم و وارد بحث فلسفی طولانی در باره اصالت انسان و پیروزی نهایی‌اش بر همه چیزهای ضدانسانی شدم. از توپخانه تا اواسط اسلامبول سخنان مرا شنید و کلمه‌ای جواب نداد. من گفتم: تو که همه‌اش ساکت هستی، آدم وحشت می‌کند. هدایت با لبخند کوچکی گفت: - اصلا شما خوش وحشتید! و با این جمله یک بار دیگر ناخرسندی خود را از ناتوانی ما در نبرد با سلطنت و اربابانش بیان داشت و یک بار دیگر مرا بور کرد.»
** ''[[احسان طبری]]''
 
* یک بار دیدم که در کافه لاله‌زار یک نان گوشتی را که به زبان روسی بولکی می‌گفتند، به این قصد که لای آن شیرینی است، گاز زد و ناگهان چشم‌هایش سرخ شد، عرق به پیشانی‌اش نشست و داشت قی می‌کرد که دستمالی از جیبش بیرون آورد و لقمه نجویده را در آن تف کرد.
** ''[[بزرگ علوی]]''
 
* «شاید هدایت یکی از استثنایی‌ترین نویسندگان کشورمان باشد که آثارش از زوایای گوناگون و در ابعادی متنوع قابل تعمق و بررسی است. این ابعاد اگرچه هرکدام ـ هم‌چون شخصیت درونی هدایت ـ دارای پیچیدگی‌ها و تودرتوهای عجیبی است، اما منطقی که بر این پیچیدگی‌ها حاکم است ـ اگر دقت و نظر کافی داشته باشیم ـ ما را از پیچاپیچ تمامی این تودرتوها عبور خواهد داد و سر انجام ـ اگر چه نه به آسانی ـ این کلاف هزارپیچ را برایمان خواهد گشود.»