سهراب سپهری: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Milmiloo (بحث | مشارکت‌ها)
جز ویرایش Milmiloo واگردانده شد به آخرین تغییری که Sahimrobot انجام داده بود
خط ۲۷:
 
[[رده:شاعران اهل ایران]]
در شهر من شاعران نقاش و نقاشان شاعر بسیار بوده اند. با همشاگردیها به دشتها می رفتیم و ستایش هر انعکاس را تمرین می کردیم. سالهای دبیرستان پر از اتفاقات طلایی بود. من هنوز غریزی بودم و نقاشی من کار غریزه بود. شهر من رنگ نداشت، قلم مو نداشت. در شهر من موزه نبود. گالری نبود. استاد نبود. منتقد نبود. کتاب نبود. فیلم نبود، ا...ما خویشاوندی انسان و محیط بود. تجانس دست و دیوار کاهگلی بود. فضا بود. طراوت تجربه بود. می شد پای برهنه رفت و زبری زمین را تجربه کرد. می شد انار دزدید. مورال تازه ای را طرح ریخت. می شد با خشت دیوار خو گرفت. معماری شهر من آدم را قبول داشت. دیوار کوچه همراه آدم راه می رفت و خانه همپای آدم شکسته و فرتوت می شد. همدردی ارگانیک داشت. شهر من الفبا را از یاد برده بود اما حرف می زد. جولانگاه قریحه بود نه جای قدم زدن تکنیک. در چنین شهری ما به آگاهی نمی رسیدیم. اهل سنجش نمی شدیم. شکل نمی دادیم. در حساسیت خود شناور بودیم. دل می باختیم. شیفته می شدیم و آنچه می اندوختیم پیروزی تجربه بود...........
 
 
 
 
 
روز دهم مه ۱۹۴۰ موتورسیکلت عموی بزرگم را دزدیم و مدتی سواری کردیم. دزدی میوه را خیلی زود یاد گرفتیم. از دیوار باغ مردم بالا می رفتیم و انجیر و انار می دزدیدیم. شبها در دشت صفی آباد به سینه می خزیدیم تا به جالیز خیار و خربزه نزدیک شویم. تاریکی و اضطراب را میان مشت های خود می فشردیم. تمرین خوبی بود. هنوز دستم نزدیک میوه ...دچار اضطرابی آشنا می شود. خانه ی ما همسایه صحرا بود...تمام رویا هایم به بیابان راه داشت