*هنرمند را ديردیر ميمی توان شناخت و احساسات او را يافتیافت.
*یک عده ای بی غم دور هم جمع شدند و این مجله را ساختند و هر چه می خواهند از طریق مکتوبات و کاریکاتورها به من و امثال من نسبت می دهند. آخر انها تحت چه قواعدی این شوخی ها را می کنند من خوشم نمی اید که یک عده جوان بر من لباس امریکایی و شعبده بازی می پوشانند مگر من شعبده باز هستم ؟ ....من اگر در زمان رسول خدا بودم ،شکایت پیش رسول خدا می بردم....
**''در پاسخ به اقدام مجله همشهری جوان در چاپ کاریکاتور منتسب به ایشان''
*[[موسیقی]] كارآييکارآیی يكیک علم، انديشهاندیشه و [[عشق]] را دارد.يكیک [[شعر]] و [[موسیقی]] ميتواندمیتواند يكیک كشورکشور را به سويسوی [[ديندین]]،[[عشق]] و اخلاق هدايتهدایت كندکند و انسان آهنگونه را مبدل به طلا كندکند .
*مربيانممربیانم ميگفتندمیگفتند كهکه اگر تلاش كنم،کنم، در كشتيکشتی به جاييجایی خواهم رسيد،رسید، اما بايدباید بينبین كشتيکشتی و موسيقیموسیقی يكيیکی را انتخاب ميكردممیکردم... نميتوانستمنمیتوانستم هر دو را در يكیک زمان انتخاب ميكردم،میکردم، ايناین شد كهکه موسيقيموسیقی را فراگرفتم..
*گر عشق، زيبايي،زیبایی، تاريخ،تاریخ، رنج، نبرد، عشق، سازش، آسايش،آسایش، پاكبازي،پاکبازی، جانبازي،جانبازی، خط و خون ، شعر، عرفان، داريمداریم پس موسيقيموسیقی هم داريم،داریم، اگر آن چند قطب را يافتيم،یافتیم، روح سرزمينسرزمین را يافتيم،یافتیم، كهکه آن هنر است.
*كارکار با جوانان، انگيزهانگیزه مرا قويقوی ميسازد،میسازد، همانطور كهکه روز و روزگاريروزگاری دلم ميخواستمیخواست من هم با آدمهاييآدمهایی كارکار كنم،کنم، كهکه قدريقدری بيشتربیشتر كارکار كردهاندکردهاند.
*يكیک هنرمند خوب و با انصاف، شهرتش را با مردم تقسيمتقسیم ميكند،میکند، يكیک هنرمند خوب مثل يكیک ستاره است، اگر او را نديدهاند،ندیدهاند، باز ميبينيدمیبینید كهکه سرجايشسرجایش است.
*در مورد كارکار موسيقيموسیقی به گونهايگونهای برنامهريزيبرنامهریزی كردهامکردهام كهکه برايبرای تماميتمامی اقشار از گدايگدای كويکوی و برزن بگيربگیر تا افراد شاخص، موثر و تاثيرگذارتاثیرگذار باشم...
*بقول ارسطو: " زندگی بدون شادی درست نیست "، شادی و سلامتی را برای همه مردم خواهانم و اینکه هرکس شاد و خوشحال و زنده باشد ، شاد برای زندگی کردن.
* هنر جلوهگاه زيباييزیبایی است و هنرمند آفريدگارآفریدگار زيباييزیبایی... هنر روح سرزمينسرزمین است
*از بودن ميانمیان مردم حس و حال ميمی گيرمگیرم زندگيزندگی صحنه اپراست هنرمنديهنرمندی كهکه از اجتماع تاثيرتاثیر نپذيردنپذیرد اجتماع هم او را نمينمی پذيردپذیرد.
*کار با جوانان، انگيزهانگیزه مرا قويقوی ميسازد،میسازد، همانطور كهکه روز و روزگاريروزگاری دلم ميخواستمیخواست من هم با آدمهاييآدمهایی كارکار كنم،کنم، كهکه قدريقدری بيشتربیشتر كارکار كردهاندکردهاند...
*مربيانممربیانم ميگفتندمیگفتند كهکه اگر تلاش كنم،کنم، در كشتيکشتی به جاييجایی خواهم رسيد،رسید، اما بايدباید بينبین كشتيکشتی و موسيقيموسیقی يكيیکی را انتخاب ميكردممیکردم... نميتوانستمنمیتوانستم هر دو را در يكیک زمان انتخاب ميكردم،میکردم، ايناین شد كهکه موسيقيموسیقی را فراگرفتم...
* من از بودن در ميانمیان مردم حس و حال ميمی گيرمگیرم.معمولا به قهوه خانه هايهای پايينپایین شهر نظيرنظیر نازينازی آباد ميمی روم.لبخند مردم به من انرژيانرژی دو چندان ميمی دهد.
[[رده:افراد]]
== پیوند بهبیرون ==
|