ضرب‌المثل‌های ترکی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز ربات:تصحيح ي و ک
خط ۸:
* ترجمه: «مرغ گرسنه در رؤیا، انبار غله خواب می‌بینند.»
** مترادف فارسی: «''[[شتر]] در خواب بیند پنبه دانه// گهی لپ لپ خورد، گه دانه دانه''»
** مترادف فارسی: «''آدم گرسنه نان سنگكسنگک خواب می‌بيندمی‌بیند''.»
** مترادف فارسی: «''آدم برهنه كرباسکرباس دولاپهنا خواب می‌بيندمی‌بیند''.»
 
== B ==
* {{چپ‌چین}} Baba oğula bir bağ bağışlamış, oğul babaya bir salkım üzüm vermemiş {{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «پدر به‌پسرش یک تاکستان هدیه کرد، پسر حتی دانه‌ای انگور به‌پدر نداد.»
** مترادف فارسی: «''دشمنی بالاتر از اولاد نيستنیست''.»
** مترادف فارسی: «''نخل ايناین بستان زبار خويشتنخویشتن خواهد شكستشکست// هيچ‌كسهیچ‌کس از زادهٔ خود خيرخیر در دنيادنیا نديدندید''» ''[[کلیم کاشانی]]''
*{{چپ‌چین}} Bilmemek ayıp değil öğrenmemek ayıptır.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «چیزی را ندانستن عیب نیست، چیزی را نیاموختن عیب است.»
** مترادف فارسی: «''پرسيدنپرسیدن عيبعیب نيست،نیست، ندانستن عيبعیب است''.»
** مترادف فارسی: «''[[دانا]] هم داند و هم پرسد، نادان نداند و نپرسد''.»
* {{چپ‌چین}}Bir ipte iki cambaz oynayamaz. {{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «دو نفر بندباز روی یک طناب نمی‌توانند نمایش دهند.»
** مترادف فارسی: «''دو پادشاه در اقلیمی نگنجند''.»
** مترادف فارسی: «''دو شمشيرشمشیر در نيامینیامی نگنجند''.»
** مترادف فارسی: «''ده درويشدرویش در گليمیگلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقليمیاقلیمی نگنجند''.» ''[[سعدی]]''
** مترادف فارسی: «''آن‌جا كهکه [[عشق]] خيمهخیمه زند جای عقل نيستنیست// غوغا بود دو پادشه اندر ولايتیولایتی''» ''[[سعدی]]''
** مترادف فارسی: «''بزم دو جمشيدجمشید مقامی كهکه ديددید// جای دو شمشيرشمشیر نيامینیامی كهکه ديددید''» ''[[نظامی]]''
** مترادف فارسی: «''تنگ باشد يكییکی جهان و دو شـاه// تنگ باشد يكییکی سپهر و دوماه''» ''[[سنایی]]''
*{{چپ‌چین}} Bir pire için ev yakılmaz.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «به‌خاطر یک شپش نباید خانه را به‌آتش کشید.»
خط ۴۲:
* ترجمه: «دشمن [[دانا]] را به‌دوست نادان ترجیح می‌دهم.»
** مترادف فارسی: «''دشمن [[دانا]] بلندت می‌کند// بر زمینت می‌زند نادان دوست''» ''[[سعدی]]''
** مترادف فارسی: «''[[دوستی]] با مردم [[دانا]] نكوستنکوست// دشمن دانا به‌از [[مجنون|نادان]] دوست''» ''[[نظامی]]''
** مترادف فارسی: «''دشمن [[دانا]] كهکه غم جان بود// بهتر از آن دوست كهکه [[مجنون|نادان]] بود''» ''[[نظامی]]''
* {{چپ‌چین}} Can çıkar, huy çıkmaz.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «جان از بدن بیرون می‌رود ولی عادت می‌ماند.»
** مترادف فارسی: «''تركترک عادت موجب مرض است''.»
** مترادف فارسی: «''عادت، [[طبيعتطبیعت]] ثانوی است''.»
** مترادف فارسی: «''با جان مگر از جسد بر آيدآید// خويیخویی كهکه فرو شده است با شیر''» ''[[سعدی]]''
*{{چپ‌چین}} Çürük iple kuyuya inilmez.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «با طناب پاره نباید داخل چاه شد.»
** مترادف فارسی: «''با بند پوسیدهٔ کسی نباید به‌چاه رفت''.»
** مترادف فارسی: «''به‌ريسمانبه‌ریسمان پوسيدهپوسیده كسیکسی در چاه شدن''.»
** مترادف فارسی: «''با طناب پوسيدهپوسیده كسیکسی به‌چاه مرو''.»
** مترادف فارسی: «''با طناب پوسیده کسی به‌چاه افتادن''.»
 
خط ۵۹:
* {{چپ‌چین}} Damlaya damlaya göl olur. {{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «قطره قطره، [[دریا]] شود.»
** مترادف فارسی: «''قطره قطره جمع گردد وانگهی [[دريادریا]] شود''.»
** مترادف فارسی: «''اندكاندک اندكاندک خيلیخیلی شود و قطره قطره سيلیسیلی''.» ''[[سعدی]]''
** مترادف فارسی: «''اندكاندک اندكاندک بهم شود بسياربسیار// دانه دانه است غله در انبار''» ''[[سعدی]]''
*{{چپ‌چین}} Denize düşen yılana sarılır. {{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «کسی که در [[دریا]] درحال غرق‌شدن است، به‌ [[مار]] هم چنگ می‌اندازد.»
** مترادف فارسی: «''غريقغریق بر هر گياهگیاه خشكخشک چنگ زند''.» ''(الغريقالغریق يتشبثیتشبث به كلکل حشيشحشیش)''
** مترادف فارسی: «فرومانده‌مردم به‌گرداب در// زند چنگ در هر گياهگیاه ناگزر» ''[[ادیب پیشاوری]]''
*{{چپ‌چین}} Dereyi görmeden paçayı sıvama. {{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «پیش از دیدن نهر، پاچهٔ شلوارت را بالا نزن.»
خط ۷۹:
* ترجمه: «[[خر]] نداند قدر مربا.»
** مترادف فارسی: «''[[خر]] چه داند قدرحلوای نبات''.»
** مترادف فارسی: «''قيمتقیمت زعفران چه داند [[خر]]''.»
** مترادف فارسی: «''قدر لوزينهلوزینه [[خر]] كجاکجا داند''.»
** تمثیل: «''پیش [[خر]]، خرمهره و گوهر يكییکی است''.» ''[[مولوی]]''
** تمثیل: «''من آنم كهکه در پای خوكانخوکان نریزم// مر این قیمتی لفظ دُرّ ِ دَری را''» ''[[ناصرخسرو]]''
** تمثیل: «''تو قدر فضل شناسی كهکه اهل فضلی و [[دانش]]// شبه‌فروش چه داند بهای دُرّ ثمينثمین را''» ''[[سعدی]]''
 
== G ==
خط ۹۲:
* ترجمه: «هرکه خواهان [[گل]] سرخ است نیش خارش را نیز تحمل می‌کند.»
** مترادف فارسی: «''نوش خواهی، نیش می‌باید چشید''.»
** مترادف فارسی: «''در بيابانبیابان گر به‌شوق كعبهکعبه خواهی زد قدم// سرزنش‌ها گر كندکند خار مغيلانمغیلان غم‌مخور''» ''[[حافظ]]''
** مترادف فارسی : خر چه داند قیمت نقل و نبات
 
خط ۱۰۰:
** مترادف فارسی: «''اگر یزد دور است، گز نزدیک است''.»
** مترادف فارسی: «''اگر یزد نیست، گـَز هست''!»
** مترادف فارسی: «''همدان دور است؟ كردوشکردوش نزدیكنزدیک است''!»
** مترادف فارسی: «''اگر سیستان دور است، میدانش نزدیک است''.»
 
خط ۱۰۹:
*{{چپ‌چین}} İnsanın vatanı doğduğu yer değil, doyduğu yerdir. {{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «وطن انسان جایی است که شکم سیر است، نه‌آنجا که زاده‌شده است.»
** مترادف فارسی: «''سعدياسعدیا حب وطن گرچه حديثیحدیثی است درست// نتوان مرد به‌سختی كهکه در اين‌جااین‌جا زادم''» ''[[سعدی]]''
* {{چپ‌چین}} İnsan yedisinde ne ise yetmişinde de odur.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «آدم هرچه در هفت‌سالگی باشد، در هفتاد‌سالگی هم هست.»
خط ۱۱۵:
* {{چپ‌چین}} İp inceldiği yerden kopar.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «طناب‌ها از جای نازک پاره می‌شوند.»
** مترادف فارسی: «''طناب از جای باريكباریک پاره می‌شود''.»
* {{چپ‌چین}} Isıracak köpek dişini göstermez.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[سگ|سگ‌هایی]] که می‌خواهند گاز بگیرند، دندانشان را نشان نمی‌دهند''.»
** مترادف فارسی: «''[[سگ|سگی]] كهکه پارس می‌كندمی‌کند گاز نمی‌گيردنمی‌گیرد''.»
** مترادف فارسی: «''[[سگ]] لايندهلاینده گيرندهگیرنده نباشد''.»
 
== K ==
خط ۱۲۷:
* {{چپ‌چین}} Kendi düşen ağlamaz. {{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «هرکه به‌تقصیر خویش برزمین افتد، نباید [[گریه]] کند.»
** مترادف فارسی: «''خودافتاده [[گریه|نگريدنگرید]]''.»
** مترادف فارسی: «''خودكردهخودکرده را چه درمان''.»
** مترادف فارسی: «''خودکرده را تدبیر نیست''.»
** مترادف فارسی: «''خودم كردمکردم كهکه لعنت بر خودم باد''.»
* {{چپ‌چین}} Keskin sirke küpüne zarar. {{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «سرکهٔ تند، به‌خمره‌اش آسیب وارد می‌کند.»
** مترادف فارسی: «''حسود هرگز نياسودنیاسود''.»
* {{چپ‌چین}}Komşunun tavuğu komşuya kaz görünürmüş.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «مرغ همسایه به‌چشم همسایه، غاز است.»
** مترادف فارسی: «''مرغ همسایه غاز است''.»
** مترادف فارسی: «''مرغ همسايههمسایه غاز می‌نمايدمی‌نماید''.»
** مترادف فارسی: «''مرغ همسايههمسایه تخم غاز می‌كندمی‌کند''.»
** مترادف فارسی: «''آش همسایه روغن غاز دارد''.»
** مترادف فارسی: «''دوغ در خانه ترش است''.»
** مترادف فارسی: «''علف در آغل تلخ است''.»
** مترادف فارسی: «''[[شتر]]، در قطار ديگراندیگران خوش نمايدنماید''.»
** مترادف فارسی: «''نعمت ما به چشم همسایه// صدبرابر فزون كندکند پایه// چون ز چشم نیاز می‌بیند// مرغ همسایه غاز می‌بیند''» ''[[رشید یاسمی]]''
* {{چپ‌چین}} Köpek ürür, kervan yürür.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «[[سگ]] می‌غرد، کاروان می‌رود.»
** مترادف فارسی: «''[[سگ]] لايدلاید و كاروانکاروان گذرد''.»
** مترادف فارسی: «''زآنهمه بانگ و علالای [[سگ|سگان]]// هيچهیچ واماند ز راهی كاروانکاروان''؟» ''[[مولوی]]''
*{{چپ‌چین}} Kulaĝına küpe olsun. {{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «این باید گوشواره‌ای در گوش تو باشد.»
** مترادف فارسی: «''آویزهٔ گوش کردن''.»
** مترادف فارسی: «''پشت گوش نوشتن''.» ''(پشت گوشت بنويسبنویس!)''
*{{چپ‌چین}} Kurunun yanında yaş da yanar. {{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «تر، که درکنار خشک باشد با او هم می‌سوزد.»
** مترادف فارسی: «''تر و خشک باهم می‌سوزد''.»
** مترادف فارسی: «''آتش [[دوستی|دوست]] و دشمن نداند''.»
** مترادف فارسی: «''آتش كهکه به‌بيشهبه‌بیشه افتاد، تر و خشكخشک نپرسد''.»
** مترادف فارسی: «''آتش چو به‌شعله بركشدبرکشد سر// چه هيزمهیزم خشكخشک و چه [[گل]] تر''» ''[[امیرخسرو دهلوی]]''
 
== M ==
خط ۱۶۷:
* {{چپ‌چین}} Öfkeyle kalkan zararla oturur.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «کسی که با غضب بلند شود، با ضرر می‌نشیند.»
** مترادف فارسی: «''غضب اولش ديوانگیدیوانگی است و آخرش پشیمانی''.»
** مترادف فارسی: «''عاقبت خشم پشیمانی است''.»
** تمثیل: «''غضب از شعله‌های شیطانی است// عاقبت موجب پشیمانی است''»
خط ۱۸۰:
* {{چپ‌چین}} Rüzgar eken fırtına biçer {{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «آن‌کسی که باد می‌کارد، طوفان خواهد دروید.»
** مترادف فارسی: «''هركههرکه باد بكارد،بکارد، طوفان درو خواهد كردکرد''.»
 
== S ==
خط ۱۸۷:
* ترجمه: «[[شاهین]] کوچک، اما بلندپرواز است.»
** مترادف فارسی: «''فلفل مبین چه ریز است، بشکن ببین چه تیز است''.»
** مترادف فارسی: «''از سوزن كوتاه‌قدکوتاه‌قد كاریکاری برمی‌آید كهکه از نیزهٔ بلند برنمی‌آید''!»
** تمثیل: «''به خردگی منگر دانهٔ سپندان را// نگاه كنکن كهکه بقا را چگونه می‌كوشدمی‌کوشد''» ''[[ناصرخسرو]]''
* {{چپ‌چین}} Sakınan göze çöp batar.{{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «چشمی را که خیلی ازش مواظبت کنی، دانه می‌زند.»
* {{چپ‌چین}} Sakla samanı, gelir zamanı. {{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «کاه را نگه‌دار، زمان استفادهٔ از آن فرا می‌رسد.»
** مترادف فارسی: «''هرچيزهرچیز كهکه خوار آيد،آید، يكیک روز به‌كاربه‌کار آيدآید''.»
** مترادف فارسی: «''هرچه به‌ديدهبه‌دیده خوار آيد،آید، عاقبت روزی به‌كاربه‌کار آيدآید''.»
** مترادف فارسی: «''هرچه در چشمت خوار آيد،آید، نگهدار كهکه وقتی به‌كاربه‌کار آيدآید''.»
* {{چپ‌چین}} Sütten ağzı yanan yoğurdu üfleyerek yer. {{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «دهانی که از نوشیدن شیر داغ سوخته باشد، حتی به‌ماست هم فوت می‌کند.»
** مترادف فارسی: «''[[مار|مارگزیده]] از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد''.»
** مترادف فارسی: «''من آزموده‌ام ايناین رنج و ديدهدیده ايناین سختی// زريسمانزریسمان متنفر بود گزيدهٔگزیدهٔ [[مار]]''» ''[[سعدی]]''
 
== T ==
خط ۲۰۵:
* ترجمه: «یک جمله دلنشین، [[مار]] را از سوراخش بیرون می‌آورد.»
** مترادف فارسی: «''زبان خوش [[مار]] را از سوراخ بیرون می‌آورد''.»
** مترادف فارسی: «''به نرمی برآید زسوراخ، [[مار]]// كهکه تیزی و تندی نیاید بكاربکار''» ''[[فردوسی]]''
* {{چپ‌چین}} Ters giderse insanın işi, muhallebi yerken kırılır dişi. {{پایان چپ‌چین}}
* ترجمه: «کسی که پشت‌ هم بد می‌آورد، هنگام خوردن فرنی هم دندانش می‌شکند.»
** مترادف فارسی: «''بخت چون برگشت، پالوده دندان بشكندبشکند''.»
** مترادف فارسی: «''بخت كهکه برگردد، عروس در حجله نر گردد''.»
** مترادف فارسی: «''بدبخت اگر [[مسجد]] آدینه بسازد// یا طاق فرود آید و یا قبله كجکج آید''»
 
== U ==
خط ۲۲۵:
** مترادف فارسی: «''مرغ بی‌وقت‌‌خوان را سر برند''.»
** مترادف فارسی: «''مرغی را که بی‌وقت می‌خواند باید سربرید''.»
** تمثیل: «''ندانی كهکه چون مرغ بی‌وقت خواند// به‌جای پرافشاندن سرفشاند''» ''[[نظامی]]''
 
== Y ==