سعدی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
BRUTE (بحث | مشارکت‌ها)
جز ویرایش 188.158.10.85 واگردانده شد به آخرین تغییری که 81.90.154.4 انجام داده بود
خط ۱:
'''[[W:سعدی|شیخ سعدی]]''' از مهمترین شاعران و نویسندگان فارسی زبان، ([[W:۶۰۶ (هجری قمری)|۶۰۶]] - [[W:۶۹۴ (هجری قمری)|۶۹۴ هجری قمری]]) برابر با ([[W:۱۱۹۰ (میلادی)|۱۱۹۰]] - [[W:۱۲۸۳ (میلادی)|۱۲۸۳ میلادی]]) در [[شیراز]].
گردش آسمان درهم نکشیده مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای‌پوشی نداشتم، به‌جامع کوفه درآمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت، سپاس حق بجای و بر بی‌کفشی صبر کردم: مرغ بریان به‌چشم مردم سیر// کم‌تر از برگ تره بر خوان است// وآن‌که را دستگاه و قدرت نیست// شلغم پخته، مرغ بریان است»
 
== گلستان سعدی ==
 
=== مقدمه ===
* «اندیشه کردن که چه گویم، به‌از پشیمانی خوردن که چرا گفتم»
* «اول اندیشه وانگهی گفتار// پای‌بست آمده‌است و پس، دیوار»
 
=== باب اول، در سیرت پادشاهان ===
* «اگر [[دانش]] به روزی بر فزودی// زنادان تنگ روزی تر نبودی»
* «اگر زباغ رعیت ملک خورد سیبی// برآورند غلامان او درخت از بیخ// به‌پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد// زنند لشکریانش هزار مرغ به‌سیخ»
* «بنی‌آدم اعضای یک‌پیکرند// که در آفرینش زیک گوهرند// چو عضوی به‌درد آورد روزگار// دگر عضوها را نماند قرار// تو کز محنت دیگران بی‌غمی// نشاید که نامت نهند آدمی»
* «درویش و غنی، بنده این خاک درند// وآنان‌که غنی‌ترند، محتاج‌ترند»
* «ظالمی را خفته دیدم نیم‌روز// گفتم این فتنه‌است خوابش برده به// وآنکه خوابش بهتر از بیداری است// آن چنان بدزندگانی، مرده به»
* «عاقبت گرگ‌زاده [[گرگ]] شود// گرچه با آدمی بزرگ شود»
* «کیمیاگر به‌غصه مرده و رنج// ابله اندر خرابه یافتـه گنج»
* «مسکین [[خر]] اگر چه بی‌تمیز است// چون بار همی برد عزیز است// [[گاو|گاوان]] و [[خر|خران]] باربردار// به زآدمیان مردم‌آزار»
 
=== باب دوم، در اخلاق درویشان ===
* «اندرون از طعام خالی دار// تا در او نور معرفت بینی// تهی از حکمتی به علت آن// که پری از طعام تا بیتی»
* «پارسا بین که خرقه در بر کرد// جامهٔ کعبه را جل [[خر]] کرد»
* «پای در زنجیر، پیش [[دوستی|دوستان]]// به، که با بیگانگان در بوستان»
* «[[زاهد]] که درم گرفت و دینار// زاهدتر از او یکی به‌ دست‌آر»
* «هرکه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد// بی‌گمان عیب تو نزد دگران خواهد برد»
 
=== باب سوم، در فضیلت قناعت ===
* «به‌نان خشک قناعت کنیم و جامه دلق// که بار محنت خود به، که بار منّت خلق»
* «خوردن برای [[زندگی|زیستن]] و ذکرکردن است// تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است»
* «شد غلامی که آب جوی آرد// جوی آب آمد و غلام ببرد// دام هربار [[ماهی]] آوردی// ماهی این‌بار رفت و دام ببرد»
* «فضل و [[هنر]] ضایع است تا ننمایند// عود بر آتش نهند و مشک بسایند»
* «[[گربه]] مسکین اگر پر داشتی// تخم [[گنجشک]] از زمین برداشتی»
* «گفت چشم تنگ دنیا دوست را// یا قناعت پر کند یا خاک گور»
* «گوش تواند که همه عمر وی// نشنود آواز دف و چنگ و نی// دیده شکیبد زتماشای باغ// بی‌[[‌گل]] و نسرین به‌سر آرد دماغ// ور نبود بالش آکنده‌پر// خواب توان کرد خزَف زیر سر// ور نبود دلبر هم‌خوابه پیش// دست توان کرد در آغوش خویش// این شکم بی‌‌[[هنر]] پیچ پیچ//صبر ندارد که بسازد به‌هیچ»
* «هرکه نان از عمل خویش خورد// منت از حاتـم طائی نبرد»
* «هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای‌پوشی نداشتم، به‌جامع کوفه درآمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت، سپاس حق بجای و بر بی‌کفشی صبر کردم: مرغ بریان به‌چشم مردم سیر// کم‌تر از برگ تره بر خوان است// وآن‌که را دستگاه و قدرت نیست// شلغم پخته، مرغ بریان است»
 
=== باب چهارم، در فوائد خاموشی ===
سطر ۶ ⟵ ۴۰:
=== باب پنجم، در عشق و جوانی ===
* «اگر خود هفت سبع از بر بخوانی// چو آشفتی، الف، ب، ت ندانی»
* «کسی به‌دیده انکار اگر نگاه کند// نشان صورت یوسف دهد به‌ناخوبی// وگر به‌چشم ارادت نظر کنی در دیو// فرشته‌ایت نماید به‌چشم، کروبی»
* «گر تضرع کنی و گر فریاد// دزد، زر بازپس نخواهد داد»
* «یکی کرده بی‌آبروئی بسی// چه‌غم دارد از آبروی کسی// بسا نام نیکوی پنجاه سال// که یک نام زشتش کند پای‌مال»