اسکار وایلد: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
AnankeBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات اصلاح: uk:Оскар Уайльд
Bilijacks~fawikiquote (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳:
 
== دارای منبع ==
* «[[آدم]] برای [[سرگرمی]] خودش در [[شهر]] زندگی می‌کند و در [[روستا]] برای سرگرمی دیگران.»
** ''Ernst muß man sein, پرده اول/ جک''
* «آدم در انتخاب دشمنش[[دشمن]]ش هرچه بیشتر دقت کند بازهمباز هم کم است.»
** ''تصویر دوریان گری، قسمت اول، لرد هنری''
* «ارزش یک [[اندیشه]] به‌ خلوص نیت گوینده آن بستگی ندارد.»
** ''تصویر دوریان گری، قسمت اول، لرد هنری''
* «افکارعمومیافکار عمومی دارای [[کنجکاوی]] سیرییی‌ناپذیریسیری‌ناپذیری برای کسب دانستنی‌هاست، اما دانستنی‌های بیهوده.»
** ''Der Sozialismus und die Seele des Menschen''
* «[[انسان]] متمدن از [[لذت]] بردن پشیمان نیست؛ انسان بی‌فرهنگ اصلأ لذت را نمی‌شناسد.»
** ''تصویر دوریان گری، قسمت ششم، لرد هنری''
* «انسان‌ها متنوعند ولی معقول نیستند.»
** ''تصویر دوریان گری، قسمت دوم/ لرد هنری''
* «این عمل "[[اعتراف]]" است که گناهانمان[[گناه]]انمان را می‌آمرزد، نه عمل [[کشیش]]
** ''تصویر دوریان گری، قسمت هشتم''
* «این قرن نوزدهم را که ما می‌شناسیم، در اصل از کشفیات [[بالزاک]] است.»
** ''Der Verfall der Lüge / ویویان''
* «بچه‌ها[[بچه]]‌ها تا کوچکند به [[‌پدر]] و [[مادر|مادرشان]] مهر می‌ورزند، وقتی بزرگ شدند آن‌ها را به‌ محاکمه می‌کشند و گاهی نیز مورد عفو قرار می‌دهند.»
** ''تصویر دوریان گری، قسمت پنجم/ لرد هنری''
* «بزرگترین بهره‌ای که از تحقق [[سوسیالیسم]] نصیبمان می‌شد این بود که ما را از این اجبار کثیف - برای دیگران زندگی کردن - نجات می‌داد، اجباری که در حال حاضر کمر [[مردم]] را خم کرده‌است.»
** ''Der Sozialismus und die Seele des Menschen, Eröffnung des Essays''
* «بشر،[[بشر]]، در تلاشی مذبوحانه برای رسیدن به [[‌ثروت]] و مکنت، سرانجام به‌ پای خود به [[‌گورستان]] می‌رود.»
** ''Der Sozialismus und die Seele des Menschen''
* «بهترین نوع [[حکومت]] برای یک [[هنر|هنرمند]]، فقدان حکومت است.»
** ''Der Sozialismus und die Seele des Menschen''
* «[[تجربه]] چیزی نیست جز لقبی که انسان‌ها به‌ اشتباهاتشان داده‌اند.»
** ''تصویر دوریان گری، قسمت چهارم''
* «تفکری که خالی از خطر باشد، ارزش آن را ندارد که او را تفکر بنامیم.»