کمال‌الدین اسماعیل: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
مهدی (بحث | مشارکت‌ها)
جز حذف رده "شاعران" (با استفاده از رده ‌ساز)
Tanhabot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات: جراحی پلاستیک و زیباسازی
خط ۳:
== دارای منبع ==
 
=== دیوان شعر ===
 
* «با روی تو گر چشم مرا [[کار]] افتد// آری همه کارها به مردم افتد»
 
* «با فقاعی گفتم از روی مزاح// بد معامل نیستم من ای خسیس// وجه شربت‌ها که دادی نسیه‌ام// گر فراموشت شود بر یخ نویس»
 
* «بر دیده نهم ز بهر چشمش نرگس// دارند عزیز بهر چشمی صدچشم»
 
* «برون ز کنج قناعت منه تو پای طلب// که مرغ خانگی ایمن بود ز چنگل [[شاهین|باز]]»
 
* «به چشم علت تو هرچه هست معیوب است// درست و راست نگر تا همه [[هنر]] یابی»
 
* «به [[شترمرغ]] مانی ای خواجه// نه بپّری همی نه بار بری»
 
* «به صدهزار زبان گفت در رخم پیری// که این نه جای قرار است خیز واپرداز»
 
* «به گرد خویش چو پرگار می‌دود بر سر// کنون که پای طلب در میان [[کار]] نهاد»
 
* «پیکان تیر غمزه تو بر دل من است// گر نیست باورت ز من اکنون بیار دست»
 
* «تا « در و دشت» هست و «جوباره»// نیست از كوشش و كشش چاره// ای خداوند هفـت سیّاره// پادشاهی فرسـت خونخواره// تا كه «دردشت» را چـو دشت كند// جوی خون آورد ز «جوباره»// عدد خلق را بیفزاید// هر یکی را كند دوصد پاره»
* «تَرک بدی، مقدمه فعل نیکی است// کاول علاج واجب بیمار احتماست»
 
* «تنگ بُد جای [[موش]] در سوراخ// بست جاروب نیز بر دنبال»
 
* «چنان به یک ره میزان عدل شد طیار// که میل سوی [[کبوتر]] نمی‌کند [[شاهین]]»
 
* «چون مهر کند فلک‌سواری// از چالش لاشه [[خر]] چه خیزد»
 
* «چون نمی داردشان کس تیمار// هریکی هست چو بوتیماری»
 
* «حرص توست این‌که همه‌چیز ترا نایاب است// آز کم کن تو که نرخ همه ارزان گردد»
 
* «[[خر]] رفت که آورد سرویی// ناورد سرو دوگوش بنهاد»
 
* «خشک است شعرم آخر دیر است تا مرا// از بحر [[شعر]] نوک قلم تر نیامده ست»
* «خلق گویند مغز [[خر]] خورده است// هرکه در احمقی تمام بود»
 
* «خواجه از کبر آن [[پلنگ]] آمد// که همی با وجود بستیزد»
 
* «[[درخت]] [[هنر]] همچو شاخ [[گوزن]]// فرومانده بی‌برگ و نشو و نما»
 
* «در سرش مغز نیست پنداری// مغز او را [[خری]] دگر خورده است»
 
* «در کلاه تو هیچ پشمی نیست// ای کلاه تو چون سر پدرت»
 
* «ده‌زبان همچو سوسنی لیکن// برتو از رازها بوند ایمن»
 
* «رسول [[مرگ]] به ناگه به من رسید فراز// که کوس کوچ فروکوفتند کار بساز// کمان پشت دوتا چون به زه درآوردی// ز خویش ناوک دلدوز حرص دورانداز»
 
* «ره سلامت اگر می‌روی مجرد شو// که جز عنا نفزاید ترا لباس طراز»
 
* «ز حضرت تو طمع بر حطام دنیا نیست// که کس ز عیسی مریم نجست بیطاری»
 
* «زرد و لرزان و نیم‌مرده ز غم// راست همچون چراغ دزدانیم»
 
* «ز عکس آن خط زنگارگون و آن لب لعل// مراست دل چو دل پسته لعل و زنگاری»
 
* «سخاوت تو چه خواهد ز جان سنگینش// چه گرد خیزد از این خاک پای راه نشین»
 
* «شاهی که به حکم دوش [[کرمان]] می خورد// امروز همی خورند کرمان او را»
 
* «شمع گردون ضعیف و اندک نور// بر مثال چراغ دزدان است»
 
* «صیت صداش مشرق و مغرب فروگرفت// دست نبوت تو چو زد طبل در گلیم»
 
* «طبع [[شراب|می]] گر بود نشاط‌انگیز// چه عجب، زنگی است [[مادر]] او»
 
* «عروس [[شعر]] سزد گر سیاه کرد لباس// که در وفات کرم سوگوار می‌آید»
 
* «عزیز اگرچه نی‌ام، خواری از کسی نکشم// توانگر ارچه نی‌ام، دارم از گدایی عار»
 
* «قلم دوزبان است و کاغذ دوروی// نباشند محرم در این سوزیان»
 
* «[[کار]] دنیا که تو دشوار گرفتی بر خود// گر تو بر خویشتن آسان کنی آسان گردد»
 
* «کجا رسد دم عیسی به گرد آن بادی// که بوی گیسوی جانان به [[عشق|عاشقان]] آورد»
 
* «کرده‌اند از سیه‌گری خلقی// با همه‌کس پلاس با ما هم»
 
* «کس نیست که تا بر وطن خود گرید// بر حال تباه مردم بد گرید// دی بر سر مرده‌ای دوصد شیون بود// امروز یکی نیست که بر صد گرید»
 
* «کسی که دست چپ از دست راست داند باز// به اختیار ز مقصود خود نماند باز»
 
* «گر تو خری، تو را ز [[خر]]ی هیچ نقص نیست// تا مر تراست سیم بخروار در خره»
 
* «گرفته دامن گردون به دندان//ستاره در پی حُکمت روان باد»
 
* «گفت مرد آن بود که در همه وقت// سنگ زیرین آسیا باشد»
 
* «گهر درون صدف باشد و صدف در [[دریا|بحر]]// تو روی بحر ندیدی کجا گهر یابی»
 
* «گهر که بستر خارا و جامه آهن ساخت// به تاج شاهان بر تخت زر گرفت قرار»
 
* «گیاهی بردمد سروی بریزد// چه شاید کرد رسم عالم این است»
 
* «لطیفهٔ کرم تست این که نرگس را// به سعی باد بهار آتشی جهد ز خیار»
 
* «مقصود بنده ره به دهی می‌برد هنوز// گر باشدش ز نور ضمیرت هدایتی»
 
* «من [[کار]] سخن راست بکردم چو نگار// لیکن به سخن راست نمی گردد کار»
 
* «می‌دهد دست فلک نعمت اصحاب یمین// به گروهی که ندانند یمین را ز شمال// وانکه او را ز خری توبره باید بر سر// فلکش لعل به دامان دهد و زر به جوال»
 
* «هرچند که برخطا قلم می‌برود// نامم به خطا نمی‌رود بر قلمت»
 
* «همه صواب رود بر زبان او زیرا// که لفظ او گهر است و گهر نکرد خطا»
 
== بدون منبع ==
خط ۱۱۸:
{{ویکی‌پدیا با عنوان|کمال‌الدین اصفهانی}}
 
{{ناتمام}}
 
[[رده:شاعران اهل ایران]]