[[تصویرپرونده:Corvus brachyrhynchos 1.jpg|thumb|350px|کلاغ آمد چریدن یاد بگیره پریدن هم یادش رفت.]]
'''[[W:کلاغ|کلاغ]]'''، پرندهای است از راسته سبکبالان بزرگ با منقار دراز و قوی که از حشرات و جوندگان تغذیه میکند. آن را زاغ دشتی هم میگویند.
== [[ضربالمثل]] ==
* «[[کبوتر]] میرود دانه جمع میکند، کلاغ میآید و میخورد.»
* «کرکس که به سر افتاد، کلاغان نیز منقارش میزنند.»
* «کلاغ آمد چریدن یاد بگیره پریدن هم یادش رفت.»
* «کلاغ از باغمون قهر کرد، یک گردو منفعت ما.»
* «کلاغ از وقتی بچهدار شد، شکم سیر به خود ندید.»
* «کلاغ امسالی عقلش بیشتر از کلاغ پارسالی است.»
* «کلاغ خواست راه رفتن [[کبک]] را بیاموزد راه رفتن خود را هم فراموش کرد»
* «کلاغ روده خودش درآمده بود میگفت جراحم.»
* «کلاغ سر لانه خود قارقار نمیکند.»
* «کلاغ سیساله، کلاغبچه سی و پنجساله.»
* «کلاغ ها سیاه میپوشند.»
* «کلاغه خبر آورد.»
* «کلاغ هرگز به بامش نمینشیند.»
* «هرکه پی کلاغ رود به خرابی افتد.»
* «هزار کلاغ را یک کلوخ بس است.»
* «یک کلاغ را چهل کلاغ کردن.»
* «یک کلاغ چهل کلاغ میشود.»
== کلاغ در شعر فارسی ==
* «از کلاغ آموز پیش از صبحدم برخاستن// کز حریصی همچو خوکی تندرست و ناتوان»
** ''[[سنایی]]''
* «امیری را که بر قصرش هزاران پاسبان بودند// تو اکنون بر سر گورش کلاغی پاسبان بینی»
** ''[[خاقانی]]''
* «ای گرفته کاغ کاغ از خشم ما همچون کلاغ// کوه و بیشه جای کرده چون کلاغ و کاغ کاغ»
** ''[[عسجدی]]''
* «چو شاخ خیزران باریک[[مار]]ی// کلاغی در میان مرغزاری»
** ''[[فخرالدین اسعد گرگانی]]''
* «چو [[طوطی]] کلاغش بود همنفس// غنيمت شمارد خلاص از قفس»
** ''[[سعدی]]''
* «جامی از نطق زبان بسته چو نشناسد کس// نکت [[طوطی]] شکرشکن از کاغ کلاغ»
** ''[[عبدالرحمن جامی]]''
* «ز کوه اندرآمد کلاغی سیاه// دو چشمش بکند اندر آن خوابگاه»
** ''[[فردوسی]]''
* «سعدی به مال و منصب دنیا نظر مکن// ميراث از توانگر و مردار از کلاغ»
** ''[[سعدی]]''
* «کلاغی تک [[کبک]] در گوش کرد// تک خویشتن را فراموش کرد»
** ''[[نظامی]]''
* «هرکرا رهبری کلاغ کند// بیگمان دل به دخمه داغ کند»
** ''[[عنصری بلخی]]''
سعدی
== پیوند به بیرون ==
{{ویکیپدیا}}
{{ناتمام}}
[[رده:حیوانات|کلاغ]]
|